خانه > خاک > نقد > شهدای جنبش سبز در پردههای تعزیه | |||
شهدای جنبش سبز در پردههای تعزیهحسین نوش آذربه تازگی نقاشی که ظاهراً از نقاشان چیرهدست است، با نام «الاحقر کربلایی» و لقبِ «علی عکاسباشی» چند پرده تعزیه را با صحنههای درگیریهای خیابانی که بعد از ۲۲ خرداد اتفاق افتاد تلفیق کرده، چهرههایی مانند سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان را در کنار شخصیتهای مذهبی مانند حضرت علی و امام حسین نشانده است. این نخستین بار در تاریخ نمایشها و نقاشیهای مذهبی است که رویدادهای سیاسی و نمادهای مذهبی به این شکل با هم تلفیق و «شبیهسازی» میشوند. نقاشی قهوهخانهای و نمایش تعزیه در عصر صفوی برای تزئین دادن صحنههای تعزیه نوعی نقاشی مردمی با گرایشهای عمیق مذهبی در ایران رواج یافت و حماسهی کربلا موضوع کار نقاشان قرار گرفت و در پردههای عریض و طویل عرضه شد. بعدها در عصر مشروطیت نقاشی قهوهخانهای در ادامهی سنت تعزیهداران و گویندگان ذکر مصیبت کربلا پا گرفت. هنرمندان این مکتب در قهوهخانهها گذران میکردند و در همان جا آثارشان را به مردم ارائه میدادند و از این نظر رابطهی رو در رو و بدون واسطه با مردم داشتند و تلاش میکردند اساطیر ملی و مذهبی را میان مردم ببرند. در آن زمان قهوهخانهها و تکیهها محل برگزاری اینگونه نمایشهای میدانی بود. تعزیهگردانانی هم بودند که با لباس معمولی و بدون وسایل کار به میدان میآمدند و بیشتر در ده و آبادیهای کوچک نمایش تعزیه اجرا میکردند. تعزیه، یک هنر دینی جمشید ملکپور در مقالهای با عنوان «ساخت اجتماعی و تاریخی تعزیه» مینویسد: مضمون تعزیه رویارویی دو نیروی خوب و بد، خیر و شر، نیکی و بدی، نور و ظلمت است. بنابرین تعزیه به عنوان یک «هنر دینی»، طرح ثابتِ داستانیِ مختص به «هنرهای دینی» را نیز داراست. طرحی که در همهی مذاهب و انواع هنرهای دینی کم و بیش، به طور یکسان وجود دارد.» ملکپور در این مقاله به نکتهی مهمی اشاره میکند. او میگوید: «در درام تعزیه برخوردها میان «اشقیاء» و «اولیاء» ست و همیشه برخورد به نفع اشقیاء تمام میشود. این ظاهر قضیه است. چرا که در ذهنیت فلسفی و مذهبی تماشاگر تعزیه، برندهی واقعی اولیاء هستند که وعدههای آنجهانی میدهند، درست به مانند وضعیت تاریخی و اجتماعی تماشاگر که به ظاهر بازندهی اینجهانی است. اینجاست که مظلومیتی مشترک میان شبیه و تماشاگر برقرار شده و تماشاگر تعزیه خود را میبیند و خواستهای سرکوبشدهاش را در شبیه.» تعزیه و سیاست از زمان صفوی تا امروز هر حکومتی که در ایران روی کار آمده، به یک شکل از نمایش میدانی «تعزیه» استقبال کرده. سعید نفیسی گزارش میدهد که در زمان ناصرالدین شاه هر سال «چندین هزار تومان به پول آن روز که سر به میلیونها به نرخ امروز میزند خرج این کار (تعزیه) میکردند. در همهی مجالس شاه خود حاضر میشد [...] در اطراف تکیهی دولت غرفههای متعدد بود و هر یک از بزگان دربار یکی از غرفهها را به خرج خود آذین میبست و چراغان میکرد و در آنجا به مردم چای و شربت میداد. [...] بعضی از تعزیهها مخصوصاً جاه و جلال خاصی داشت مانند تعزیهی شیر و فضه و بازار شام و عروسی قاسم و سلیمان و بلقیس.» این وضع بیش و کم تا اوایل حکومت رضا شاه ادامه داشت، اما به تدریج «شبیهخوانی» از رونق افتاد و بازیگران تعزیه یا از نان خوردن افتادند یا به کارهای دیگر مثلاً به پردهخوانیهای حماسی در قهوهخانهها روی آوردند. سید علی اکبر نامی هم بود که پس از کسادی بازار تعزیه از آوازخوانان تهران شد. در زمان حکومت محمد رضا شاه پهلوی کار به آنجا کشید که در اولین جشن فرهنگ مردم که از ۲۰ تا ۲۶ مهرماه ۱۳۵۵در اصفهان برگزار شد، در جزوهای که به این مناسبت انتشار دادند، در قسمت «شبیهخوانی» به این جملات برمیخوریم: «به هر حال تعزیه یکی از زیباترین و جذابترین شیوههای نمایشی است که باید جداً دربارهی آن تجدید نظری به عمل آید. [...] اگر به آن توجه نشود شاید تا چند سال دیگر اثری از آن نباشد.» نویسنده در ادامه مینویسد: «شاید شکلی پیدا کردیم که راه تئاتری و نمایشی ما باشد با محتوای جدید، با حرفهایی که مربوط به امروز باشد و مربوط به دردهای انسانی، همانگونه که تعزیه بوده، هست و خواهد بود.» بعد از انقلاب با وجود حمایتهای دولت این امر تحقق پیدا نکرد و هر چند که در سالهای اول انقلاب تعزیه به یک نمایش رسمی مبدل گشت و در تلویزیون هم آن را نمایش میدادند، اما نه در محتوا و نه در شکل اجرا تحول چندانی نیافت. حرفهای تازه و خواستههای اینجهانی پردههایی که نقاش چیرهدست با نام «الاحقر کربلایی» با خلاقیت زیاد از تلفیق نمادهای جنبش سبز با واقعهی عاشورای حسینی به وجود آورده، از حرفهای جدید و محتوای تازه نشان دارد. مضمون اصلی پردههای نقاش همچنان رویارویی دو نیروی خوب و بد و نور و ظلمت است. نشانهها و نمادهای جنبش سبز در سوی نیکی و نور قرار دارند و نیروهای سرکوبگر و مزدبگیر در سوی بدی و ظلمت. در یکی از پردهها که ظاهراً به وقایع روز نهم محرم و جنگ تن به تن مردان کاروان حسین و مردان سپاه بینالنهرین ربط دارد، امام حسین را میبینیم که سر سهراب (علی اکبر) را روی دست خود گذاشته و به شدت متأثر است، و با این حال دلش نمیآید سر فرزند دلبندش را روی خاک بگذارد. در همین پرده در سوی دیگر سپاه عمربن سعد با واقعگرایی زیاد ترسیم شده است. مثل این است که در سوی انبیاء همه چیز از رنگ و خواب و خیال نشان دارد، و در سوی اشقیاء همه چیز زیاده از حد واقعی و ظالمانه و به یک معنا از جنس روزگار ماست. یکی از مهمترین شبیهسازیهای در این مجموعه دو پردهی زنان کاروان حسین است. احتمالاً موضوع این دو پرده جنگ حبیب بن مظاهر است که وقتی حسین به نماز ایستاده بود، یک تنه مقابل سپاه بینالنهرین ایستاد. در روایات آمده که در همان حال بعضی زنها از خیمهها بیرون آمده، فریادکنان حبیب بن مظاهر را به جنگ تشویق میکردند. بعد از پایان نمازِ مردانِ کاروان حسین، حجاج بن مسروق به کمک حبیب بن مظاهر آمد، اما وقتی وارد جنگ شد، حبیب بن مظاهر به زمین افتاده بود. به هر حال آنچه در این پرده اهمیت دارد نقش زنان کاروان حسین است. آنها در پردهی اول همه ندا آقاسلطان و در پردهی دوم (که عین پردهی اول است) همه ترانه موسوی هستند و در سوی حق قرار دارند. موضوع آب هم در یکی از پردهها تکرار میشود. میدانیم که «آب» به عنوان یک انگیزهی تراژیک در تعزیهنامهها وجود دارد و بسیاری از اولیاء از جمله عباس بن علی به خاطر آب به سوی شهادت رفتند. در این پرده در میان لشکریان سعد بن وقاص، عباس بن علی با بازوی بریده پشت سر ندا و سهراب نقش شده است. با وجود این «شبیهسازی»ها تفاوتهای زیادی با «شبیهخوانی»های سنتی وجود دارد: برخلاف تعزیه سنتی که همیشه اشقیاء برنده میشدند، در اینجا ممکن است سرانجام اولیاء و هواداران آنان برنده شوند. اگر در تعزیهی سنتی مردم خود را بازنده تصور میکردند، از خواستههای دنیوی دل کنده بودند و به آن جهان نظر داشتند، در اینجا مردم، با وجود آن که مظلومیت خود را همچنان در «شبیه» میبینند، اما خواستههای مدنی و کاملاً ملموسِ اینجهانی دارند. اگر قدیمها در ایران تکیهها محل برگزاری تعزیه بود، این بار پردههای این شبیهخوانی تازه در شبکههای اجتماعی در اینترنت به اشتراک گذاشته میشود و مراسم عاشورا که بیش از نهصد سال در ایران قدمت دارد، در صحن خیابانها تکرار میشود؛ هر روز، «روز واقعه» است با چهرههایی که هر یک از شهامت و فداکاری «علی اکبر» و «عباس بن علی» بهره برده و در همان حال از روحی زنانه برخوردارند. بیجهت نیست که در یکی از آثار این مجموعه، ندا (و سهراب هم) با چهرهای متبسم و گشاده با حضرت علی و فاطمه محشور است.
به روایت سعید نفیسی، خاطرات سیاسی، ادبی، جوانی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۸۱
در همین زمینه: • ندای عاشورا اثر الاحقر کربلایی علی عکاسباشی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
بسیار هوشمندانه و زیبا
-- بدون نام ، Dec 29, 2009من 40 سالم است و از بچه گی تا به حال با هیچ یک از مرثیه خوانی ها و دیدن تصاویر در تعذیه خوانی های عاشورا اشکم در نیامده بود چون برام بی معنی بود و این اولین بار بود که با این کار شما واقعا" قلبم لرزید و اشکم درآمد. دلم برای عزیزانمان بشدت می سوزه ولی کاری نمی توانم بکنم جز اشک ریختن و آرزوی صبر برای خانواده ی این عزیزان .
-- آواره غربت ، Dec 29, 2009سلام
-- پدرام ، Dec 30, 2009نمی دانم کارها واقعا با چه هدفی انجام شدن، اما به نظرم چسباندن این عکس ها با فوتوشاپ، به این شکل آماتور روی پرده های تعزیه، تمسخر شهدای چنبش سز است...
نامش را علی عکاسباشی نوشته است و کربلایی در اینجا فقط عنوان است (مثل مشهدی و حاجی) و الاحقر هم (به معنای کوچکترین) عنوان رایجی است که نقاشان و نویسندگان در قدیم قبل از نامشان میگذاشتند (نامش الاحقر کربلایی نیست).
-- mardavij ، Dec 30, 2009بنظر میرسد احساس گناه و فرار ازعذابی دائمی در روتوش این اسطوره های ایرانی و وقایع نامربوط عاشورا از یکسو ودر تقابل با آنها، ایستادگی مدنی کنونی؛ موتور محرکه اصلی در تهیه این اثر بوده. به احتمال، تهیه کننده این "اثر" مغشوش در جنایات کنونی نقش تعیین کننده داشته و با این جعل خردستیز، با استفاده ازابزار تمسخر باورهای دینی مردم سعی در رهانیدن دم خود از تله جنایت دارد.
-- بدون نام ، Dec 30, 2009تا سال های پیش کسانی تعزیه رو اجرا می کردن و به نمایش می گذاشتن، امسال محل اجرای تعزیه خیابون ها بود و بازیگرهای تعزیه خود مردم بودند. تعزیه ای به این واقعی تا امروز در تاریخ این کشور اجرا نشده.
-- بدون نام ، Dec 30, 2009تحت عنوان تعزیه هم باز شما روایت دیگری از فرصت طلبی و عقب ماندگی را دنبال می کنید. بکنید ببینیم این جامعه بدبخت را بالاخره چطور می خواهید نجات دهید.
سوء پیشینه خدا
خدا شد خاک
که خاکی شد خدا اول
از اوج آسمان افتاد.
خدا روز نماز جمعه شد
امام جمعه شد
تفنگ ژ- س در دستش گرفت
آدم کشت و
زندان ساخت.
خدا شد لاجوردی
بازجو شد.
خدا دستار خلخالی به روی سر
به پا نعلین
لبخند جوان و پیر را رگ زد.
خدا لشگر کشید هر جا
عرب، کرد و بلوچ و ترکمن را زیر پا له کرد
خدا فرمانده کل قوا شد
شد بنی صدر و
پوتین¬ها را ز پا بیرون نمی آورد.
شب و روز خدا پر بود
خدا پر بود
پر از کینه و نفرت
خدا با دست "حزب الله" درو می کرد.
خدا توی جماران بود
خالی بود از احساس
خودش در روز روشن گفت.
خدا کور و خدا کر بود
از شادی و شور زندگی بیزار
خدا خون بود و خون می خواست
خدا شر بود و جهل و جنگ
خدا ویروس ظلمت بود
سرایت کرد
روز عاشقان مسلول و مسموم شد.
خدا از فکر می ترسید
آتش بود
از اهل قلم بیزار
وزارت خانه ارشاد بود او
سالی چند هزاران
صدها صد هزاران فکر را
می چید و می سوزاند.
خدا خود شاعران اهل خود را داشت
خدا شهری ز یاران، "شهریاران" داشت
شمس آل احمد، طاهره صفار زاده
مهرداد اوستا و تنی چند ریزه خوار سفره رحمت.
خدا از تیرگی زاده است
هم با تیرگی خوش داشت
اهل نفرت و بغض و حسادت بود
با روبند و چادر زندگی می کرد
خدا دستور صادر کرد
تا هرچه زن پیر و جوان تحت نظام اوست
با چادر در انظار عموم آیند.
خدا آدم نبود اصلاً
که از آدم بیاموزد
وگرنه آدمی جانش
به کندوی عسل بسته است.
خدا ماه محرم توی سر می زد
و سالش سر بسر ماه محرم بود
برای چارده قرن پیش از اینها گریه سر می داد
علی اصغر، علی اکبر درست می کرد
ولیکن زندگان بیکار و سرگردان
برای نان و نوش ساده¬شان
در شهر می گشتند.
خدا شد صف
خدا شد فقر و بدبختی
خدا شد نکبت و بارید روی هستی مردم
خدا صف داد مردم را
برای نان و گوشت و قندشان
حدی معین کرد.
خدا را بین
خدا آدم نخواهد شد
او چیزی نمی فهمد
خدا حزب است
و یک رهبر
خدا یک بُعدِ یک بُعد است.
خدا خود را به مردم کرده است تحمیل
خدا با رأی مردم آمد، اما
مانده او
بی رأی مردم باز.
خدا شد شاه و شاهنشاه
خدا می ترسد از حرف حساب و حق
خدا کلت و کلک دارد.
خدا خرپول خرپول است
پول نفت مال اوست
خدا هم باغ دارد، پسته می کارد
خدا همدست هم دارد
پول بانک ملی را به غارت برد و
یک لیوان آب سرد هم رویش.
خدا احمد خمینی بود و
با یک کامیون شمش طلا در مرز ایران- ترکیه لو رفت
خدا با حجت السلام رفسنجان کنار آمد
و بعد احمد خمینی را ز سر وا کرد
خدا یک دست هم باشد
ز قدرت می رود بالا.
خدا مرد هزاران چهرۀ تاریخ انسان است
زمانی او محمد بود
آمد تا خمینی شد
و حالا می تواند دیگری باشد
خدا هشیار هشیار است
مسعود است یا مریم
که بی رأی کسی حتا به روی تخت می آید
خدا شاید رضا باشد
رضای پهلوی حتا
خدا البته حتا می تواند بی خدا باشد
که یعنی می شود
فرخ نگهدار یا کیانوری
خدا حتا بنی صدر است
که یک باری ورق خورده است.
خدا یعنی خدا دیگر
خدا باری یکی مشت است
مشتی باز
اگر حتا به رنگ خاتمی باشد.
خدا شد خاک
-- منوچهر دوستی ، Dec 14, 2010که خاکی شد خدا دیگر
ز چشم مردمان افتاد.