دیوارنوشته‌ها


به سادگی همه نسل‌کشی‌ها

سعید سنندجی: سید احمد که ۹ نفر از اعضای خانواده‌اش در واقعه‌ی قارنا کشته شدند می‌گوید: «بعضی‌‌ها را با تفنگ کشتند بعضیهارا با چاقو و کارد سر بریدند، بعضی‌‌ها را هم مخصوصاً کودکان را زیر لگد و پوتین خفه کردند. آن روز جهنم را جلوی چشم خود دیدم.» قارنا روستایی کردنشین از توابع شهرستان نقده در استان آذربایجان غربی است، که در کشاکش جنگ کردستان مورد حمله قرار گرفت و ۶۸ نفر زن، مرد، کودک، نوجوان، پیر (طبق امار‌‌های حاکمیت) از اهالی روستا کشته شدند.



شصت و هفتی از آن خودشان

هژیر پلاسچی: قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ حالا دیگر تبدیل به واقعیتی انکارناپذیر شده است که هیچ کس نمی‌تواند در برابر آن سکوت کند. داغی ادغام ناپذیر تابستان ۶۷ موجب شده حتا کسانی که تبارشان به شرکای آن جنایت می‌رسد، دست به کار شوند شاید بتوانند ۶۷ را از آن خود کنند. این تلاش اما به اجبار باید از مسیر تحریف و دستکاری متقلبانه‌ی تاریخ بگذرد. تابستان ۶۷ در شمایل کنونی نه ادغام شدنی است و نه حذف شدنی.



بحثی به بهانه مستند تلویزیونی تقاطع درباره قتل ندا - بخش اول
روایت تهیه‌کننده‌ی بزرگ

امین بزرگیان: رخدادهای گوناگون سیاسی، اجتماعی وفرهنگی به گونه‌ای کاملا متفاوت وگاهی متضاد «روایت» می‌شوند. بسیار پیش آمده که از دیدن یا خواندن روایت مخالفان‌مان از یک اتفاق با عصبانیت گفته‌ایم: «وای این‌ها چقدر وقیح‌اند». وقاحت در اینجا اشاره‌ای است به گسست روایت از حقیقت، درنظر گوینده. داستان مرگ ندا و نوع بازنمایی آن درتلویزیون، مطبوعات و سایت‌های رسمی درقالب برنامه‌های مستند و یا مقالات تحلیلی نمونه‌ای بارز از این موقعیت است.



روایت‌هایی از تاریخ

سمیه دهبان: هر برگ تاریخ، داستان‌ها و روایت‌هایی را در دل خودش به امانت دارد. هر واقعه، چند راوی می‌تواند داشته باشد.بسته به راوی، هر واقعه می‌تواند به گونه‌های متفاوتی روایت شود. این روایت‌ها گاه می‌توانند متناقض هم باشند. گفته‌اند تاریخ را برنده‌ها یا آنهایی که در قدرت هستند نوشته‌اند. این جمله تا چه حد صحت دارد؟ اگر درست باشد، تا چه حد می‌توان به تاریخ اعتماد کرد؟ حوصله داری صفحه‌ی تاریخ را در این روزها با هم ورق بزنیم؟



طبقه‌ی متوسط چیست؟ - بخش دوم
روح دینی طبقه متوسط

بابک مینا: طبقه‌ی متوسط در ایران، دو خاستگاه تاریخی مهم دارد. نخست پیش از انقلاب و در حوالی سال‌های چهل خورشیدی به بعد. در این سال‌ها با گسترش تدریجی نظام اداری، ارتش، و به‌خصوص دانشگاه‌ها، طبقه‌ی متوسط به‌وجود آمد. برآمدن سینمای موج نو، گسترش و همه‌گیر شدن جریان شعر نو، جنبش دانشجویی چریکی و بسیاری رویدادهای دیگر، همه مصادف با همین دوران و پیامد شکل‌گیری طبقه‌ی متوسط هستند



طبقه‌ی متوسط چیست؟ - بخش اول
در معنا‌پریشی یک «مکان»

بابک مینا: مفهوم «طبقه‌ی متوسط»، در سال‌های اخیر از فرط کاربرد، در حال بی‌معنا شدن است. معمولاً طرفداران دموکراسی، هرچه را می‌پسندند به این طبقه نسبت می‌دهند. بنابراین طبقه‌ی متوسط، تبدیل شده است به چیزی شبیه «کلوب آدم‌های خوب، خوش‌قلب و لیبرال». در این‌جا از دو زاویه به طبقه‌ی متوسط می‌نگریم: نخست تلاش می‌کنیم طرحی از شاخص‌های فرهنگی و دینی این طبقه به‌دست دهیم. سپس به دو خاستگاه تاریخی این طبقه اشاره خواهیم کرد.



هنر و ارزش مصرف

امین قضایی: همان‌طور که کار اجتماعی مجبور است تا به صورت کالا در جهان اقتصادی تجسم یافته و از این‌رو از محتوای خود بیگانه شود، کنش هنری نیز قادر به گریز از این تقدیر نیست. اثر هنری با انکار ارزش مصرف خود، از حیطه‌ی اقتصادی دور شده و در حیطه‌ی فرهنگ جای می‌گیرد که در این حیطه به شیی جادویی تبدیل می‌شود که تنها برای بازنمایی و بیان استعدادهای بشری به کار می‌رود اما نه آن استعدادهایی که منجر به مصرف می‌شوند.



گریه محکومان

امین بزرگیان: خلیل بهرامیان، وکیل دو زندانی کرد اعدام شده، دربرنامه تلویزیونی‌ای گریست. گریه وکیلی با حدود چهل سال سابقه وکالت، واجد چه معنایی است؟ برای فهم اهمیت گریه وکیل، باید دید «وکیل» کجا ایستاده است. ژولیت بینوش، وقتی خبر اعتصاب غذای جعفر پناهی در زندان را شنید، گریست. گریه بینوش، گریه‌ای ویژه بود: گریه‌ای به معنای واقعی سیاسی. اشک‌های بینوش تنها تاثر او از رنجی که بر سینماگری آشنا می‌رود نیست، کلوزآپ سینمایی جنبش سبز است.



در باره امید، یا تسخیر به ‌رنگ رویا

امین بزرگیان: جنبش سبز با مساله «امید» روبه‌رو شده است. چشم‌پوشی از امکان چنین بحرانی نوعی «توهم» است. در طول تاریخ، شبح ناامیدی آن‌چنان یوتوپیاهای ما را به سخره گرفته که بی‌راه نیست اگر بگوییم گرانیگاه کارکرد دستگاه سرکوب، تبدیل امیدهای‌شان به یاس است. نگه داشتن امید در واقع نگه داشتن سیاست است. مقاومت، حفظ خواب‌دیدن در بیداری است: رویاپردازی دردرون مناسبات واقعیت.



مروری بر نقد مارکسیستی از هنر
هنر و امر اجتماعی

امین قضایی: اینکه هنر ناب باشد یا فایده‌گرا، یک موضع اختیاری نیست. حتی فرمالیستی‌ترین آثار هنری نیز در موقعیت و زمینه‌ی اجتماعی قرار می‌گیرند و برخلاف ظاهرشان، واکنشی به شرایط سیاسی و تاریخی هستند. پلخانف می‌نویسد که «عقیده هنر برای هنر در جایی بروز می‌کند که هنرمند در تغایر با محیط اجتماعی است.» شخصی‌ترین بیانات و احساسات هنرمندانه، در واقع یک واکنشی سلبی به جامعه هستند و تعارضات اجتماعی را نشان می‌دهند.



گریختن از «داگ ویل»

بابک مینا: پیش از انقلاب هر گروهی «داگ‌ویل» خود را داشت. اگر یک نمونه از آن بگیریم؛ طبقه متوسط و روشن‌فکرانش خیالی را در آن سال‌ها می‌پروراندند، خیال فرودستان، کارگران، زحمت‌کشان و آنان که ما را نجات خواهند داد. کسانی که ساده‌اند و صمیمی؛ ‌و جهانی دیگر به بار خواهند آورد. البته در تحلیل‌‌های مارکس یا بسیاری دیگر دست‌کم در ظاهر اثری از این رمانتیسم نیست. اما آن‌چه در آن روزگار همه را مفتون کرده بود در واقع نه تئوری‌‌‌های مارکس یا فلان نظریه‌پرداز، که خیال سنگین «داگ ویل» بود.



چرا به فلسطین باید اندیشید؟

بابک مینا: مساله فلسطین دست‌کم از دو منظر قابل تامل انتقادی است: نخست ‌این‌که‌ از مشکلات عمومی‌ دولت ـ ملت‌ها در عصر ما سرچشمه گرفته و بیان‌کننده تناقضات بنیادین پروژه دولت ـ ملت‌سازی‌ست. دوم ‌این‌که ‌این مساله نشان‌دهنده معضلات پیچیده رابطه جهان اسلام و غرب است. قصد اصلی‌ این نوشته نشان دادن‌ این نکته است که اندیشیدن به مساله فلسطین و حساس بودن به آن صرفا حساسیتی اخلاقی نیست.



به بهانه نامه پدری رزمنده به پسر دربندش
تورگنیف خوانی در میدان سبز

امین بزرگیان: تاریخ تضعیف نهاد خانواده در ایران نیز هم‌چون تمامی جوامع دیگر همان تاریخ مدرنیته ماست و انقلاب اسلامی نیز هم‌چون همه انقلاب‌ها متضمن تضعیف خانواده. به تعبیر مارکوزه، مخاطب هر انقلابی فرد، فرد جامعه است. اما رابطه انقلاب ایران و خانواده از همان ابتدا پارادوکسیکال بود. از سویی انقلاب، متضمن سست شدن خانواده بود و از سویی دیگر بسته‌ی بنیادین ایدئولوژیک آن.



اعدام نه

آرتمیس اردوان: زشت نمی­شویم فقط به تو نگاه می­کنم که چگونه آن بالا . . ابر هست هم­چونان توی هر نفس . . تو که می­خواهی بکشی . . . من که نمی­خواهم بمیرم . . کسی که کشته می­شود می‌میراند زندگی زندگی زندگی زندگی زندگی سکوت البته سکوت البته زخم گوشت پوست استخوان کسی که می­میرد . . . . بدن خون من من من من من من بودم همه­جا روی چوبه­های دارها باید باید چون ما را نمی­کشید . . . دارها و چوبه­های دارها



گفت‌وگوی کریستین پایتس با رفیع پیتز
«جلوی جوانان را نمی‌توان گرفت»

ترجمه‌ی یگانه خویی: به مناسبت نمایش فیلم شکارچی در بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین (برلیناله) کریستین پایتس گفت‌وگویی با رفیع پیتس کارگردان این فیلم انجام داد که در تاگس‌شپیگل و بخش فیلم و تلویزیون تسایت آنلاین منتشر شد. این گفت‌گو در پی جریانات فعلی ایران به نکات ظریف و هوشمندانه‌ای پیوند خورد که در تلاقی فیلم و فضای گفت‌وگو چشم‌گیر شدند.



بحثی در اهمیت تسخیر خیابان برای جنبش سبز ـ بخش دوم
سیاست‌های خیابانی و بدن‌های ناتمام

امین بزرگیان: این حضور عینی (تنانه) مردم در عرصه عمومی برای رسیدن به خیری عمومی وجهان‌شمول، برخلاف تصوری است که حضور مردم درخیابان را وسیله یا ابزار هدفی می‌داند مثلا برای فشار برحکومت یا حتی برقراری دموکراسی. به موجب شکاف بین سیاست و زندگی به بهانه هر دستاوردی، اولین چیزی که نابود می‌شود خود همین دستاورد است. تجربه درخشان اخیر حضور خیابانی مردم دست به بنایی داد تا بتوانند برای اولین بار شهر را به خانه خویش مبدل کرده و شهروند شوند.



بحثی در اهمیت تسخیر خیابان برای جنبش سبز ـ بخش اول
خیابان و تحقق بدن‌های سیاسی

امین بزرگیان: خیابان به‌عنوان یک فضای فیزیکی در هر دوره‌ای از حیات یک جامعه و در هر اپیزود تاریخی به‌گونه‌ای مادی و معنوی ساخته می‌شود. و هر زمان، «خیابان» ویژه‌ی خود را داراست، که با دوره پیش متفاوت است. خیابان با پیوستاری که از چشم‌ها می‌سازد به مثابه رسانه‌ای عمل می‌کند که در آن کلیه نیروهای مادی و معنوی یک جامعه با هم برخورد می‌کنند. برای جنبش سبز نیز با تکیه بر همین منطق «خیابان» اهمیتی فوق‌العاده دارد؛ به اضطرار تداوم «سیاست».



نگاهی به نمایش‌گاه سیار «وعده فقدان»
«وعده فقدان»، تلاقی تخیل و خیابان

پانته‌آ بهرامی: وعده فقدان، نمایش‌گاه سیاری است که از وین شروع شد و چندی پیش آثار ۲۰ هنرمند ایرانی را در نیویورک به نمایش گذاشت. این نمایش‌گاه ترکیبی است از امیدهای فراوان، نیاز و میل برای ساختن مکانی که بتوان در آن درختی کاشت و نابودی را محکوم کرد. شاهین مرالی طراح وعده فقدان بر این باور است که مبارزه جوانان ایرانی برای کسب حقوق خود ریشه در فرهنگ ملی عمیق و پیچیده ایران دارد.