خانه > خیابان > دیوارنوشتهها > خیابان و تحقق بدنهای سیاسی | |||
خیابان و تحقق بدنهای سیاسیامین بزرگیانتقدیم به عباس کاظمی - استیفن گفت: تاریخ کابوسی است که من میکوشم از آن بیدار شوم. پسرها در زمین بازی فریادی سردادند. صدای سوتی هوویکنان: گل! چی میشد اگر آن کابوس تیپایی نثار ماتحتت میکرد؟ - آقای دییزی گفت: راههای خالق هستی راههای ما نیست. کل تاریخ به سمت یک هدف (گل) حرکت میکند، تجلی خداوند. - استیفن انگشت شستش را به سمت پنجره چرخاند و گفت: خدا این است. هورا! یوهوو! - آقای دییزی پرسید: چی؟ - استیفن پاسخ داد: فریادی درخیابان. یک: فضاهای مدرن بخش مهمی از قلمرو زندگی روزمره محسوب میشوند و هنگامیکه یکی از مهمترین این فضاها (یعنی خیابان) به تسخیر سیاست در میآید؛ جایی است که سیاست به قلمرو زندگی پانهاده است. در واقع خیابان تجلی سیاست - زندگی است، همانگونه که میتواند تجلی سیاستزدایی باشد. این نقش دوگانه خیابان را در مواجهه حاکمیت سیاسی با تظاهرکنندگان بهخوبی میتوان مشاهده کرد: زمانی که تظاهرات اقتصادی - کالایی به هدف خرید یا پرسهزنی عامیانه، خیابانها را حتی تا پاسی از شب به اشغال خود در میآورد، همهچیز امن و امان است؛ اما هنگامیکه جمعیت، به هدف کنش سیاسی به خیابانها میآید، دستگاههای سرکوبگر دولت دست به کار میشوند. خیابان برای جنبش سبز اهمیتی فوقالعاده دارد. این اهمیت بیش از آنکه ناشی از قدرتنمایی «مردم» یا امکاناتی که این قدرتنمایی برای عقب راندن امر مسلط ایفا میکند، باشد، ناشی از نقش «خیابان» در تداوم «سیاست» است.
اهمیت «خیابان» و راهپیماییهای خیابانی در جنبش سبز، در دو جریان متضاد به روشنی انعکاس یافته است: یکی پافشاری بدنه و سران جنبش سبز بر حق تجمعات آزاد که چیزی نیست جز حق تسخیر سیاسی خیابان؛ و دیگری مخالفت شدید و سرسختانه حکومت با این تسخیر بعد از راهپیمایی ۲۵ خرداد. حاکمیت سیاسی به گونهای عملی همواره این تذکر را داده است که یا خیابان برای سیاست حاکم وطنی است (راهپیمایی طرفداران حکومت آزاد است!)، یا برای سیاست اقتصاد جهانی (درود بر عرضه و تقاضا!)، یا هر آنچه که غیرسیاسی باشد. پیش از آنکه به رابطه سیاست - زندگی و خیابان در جنبش سبز بپردازیم، این نکته را باید مد نظر قرار دهیم که حضور در خیابان واجد چه معنایی است؟ خیابانها را بیشک میتوان مهمترین عناصر شهر مدرن دانست. فضایی که صرفا واقعیت فیزیکی نیست بلکه واقعیتی اجتماعی و انتزاعی نیز میباشد. وقتی میگوییم واقعیتی اجتماعی و انتزاعی، بدین معناست که این فضای فیزیکی در هر دورهای از حیات یک جامعه و در هر اپیزود تاریخی بهگونهای مادی و معنوی ساخته میشود. و هر زمان، خیابان ویژهی خود را داراست که با دوره پیش متفاوت است. درواقع به تعبیر «هانری لوفور» ریتم مدرنیتهی هر جامعهای را در خیابان آن میتوان درک کرد. خیابان با عناصر مادیاش همچون جمعیت انبوه، مغازهها و پاساژها، تابلوهای تبلیغاتی، ترافیک و اتومبیلها، علائم راهنمایی و رانندگی، پلیس و بسیاری عناصر دیگر خالق صداها، ایماژها و مونادهایی است که سازندهی درک یک شهر برای خود شهروندانش و دیگری - دیگرانی چون تاریخ - است. به عبارت دیگر خیابان با توالی پیوستهای که از چشمها میسازد (تعبیر بودلر) به مثابه رسانهای عمل میکند که در آن کلیه نیروهای مادی و معنوی یک جامعه با هم برخورد میکنند. فضاهای شهری همچون خیابان، فضاهایی را شامل میشوند که اجازه ورود و خروج، یا بهعبارتی رفتوآمد عامه مردم در آن امکانپذیر باشد. این رفتوآمد همواره به «مصرف فضا» میانجامد. در واقع عابران در خلال رفتوآمدشان در شهر، فضاهای آن را مصرف میکنند، اما «لوفور» از سویه دیگری نیز در مواجهه با فضاهای شهری نام میبرد که تنها مختص فضاهای مدرن است: «تولید فضا».
اگر فضاهای شهری در جهت کارکرد معین و تعریف شدهشان، مصرف نشوند ما با «تولید فضا» روبهرو میشویم. درواقع بروز کارکردهایی متمایز از فضاهای شهری توسط شهروندان به بازتولید ذهنی و عینی چیزی میانجامد که فضا را به گونهای جدید نمایان میسازد. به عنوان مثال خیابانهای تهران در ماههای اخیر، لحظاتی از «تولید فضا» را تجربه کرده است. خیابانهایی که کارکردش حملونقل بوده است، ابتدا از حملونقل خالی، سپس پر از فریاد و سیاست شده و در نتیجه برای امرمسلط ، «وضعیت اضطراری» ساخته است. در واقع در تهران، فضاهای جدیدی تولید شده است. بودلر - اولین مفسر شهر مدرن: به تعبیر بنیامین - از این موقعیت تحت عنوان «نقاشی مدرن در خیابان» نام میبرد. از نظر بودلر قرائت آزاد از مکانهای شهری و یافتن معناهای متفاوت از یک مکان توسط افراد مختلف همان قرائت شهر بهمثابه یک اثر هنری است. قرائت خلاقانه از خیابان محصول پرسهزنی است که «ماری گلاک» از تحت عنوان «پرسهزن آوانگارد» نام میبرد. گلاک مینویسد: «تمایز بین پرسهزن عامیانه و پرسهزن آوانگارد و پذیرفتن این دو مثابه نوعهای تاریخی رایج، پیامدهای اساسی به دنبال دارد. در حقیقت این تقسیمبندی، مفروضات بدیهی درباره مدرنیته بهعنوان تجربه فرهنگی، و مدرنیسم بهعنوان پروژه زیباییشناختی را به مبارزه فرا میخواند. در تقابل با تلقی رایج و پذیرفتهشده از فرهنگ شهری کالاییشده، و پارهپاره شده که آدمی را از خود بیگانه و بیشازحد فردی میکند، ایماژهای معاصر پرسهزنی بر توانهای عمومی و قهرمانانه شهر تاکید میکند». پرسهزدن عامیانهای که بودلر از پاریس سالهای ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۰ تصویر میکند، فردی است که در خیابان به مشاهده دیگران میپردازد و نیز مشاهده میشود. به همهجا مینگرد و با پاهایی خستگیناپذیر، سرش را به هرسو میچرخاند. درواقع با چشمانش پرسهزنی میکند. میدان حرکتی او محدودهی کوتاهی است که میبیند و دیده میشود؛ او هیچگاه دوردستها را انتخاب نمیکند. در حقیقت او فضای شهری را مصرف میکند.
اما پرسهزن آوانگارد کیست؟ پرسهزن آوانگارد دقیقا همچون نویسنده یا نقاشی است که به خیابان میرود. در این وضعیت، خیابان و مناظرش برای او، ابژههای الهامبخشی هستند که باعث میشوند پرسهزن نهتنها در مقام یک فرد خصوصی، که بهشکل عمومی خود را بازشناسد. تنفر، سرمستی و امیدی که ایماژهای خیابانی به او میدهند، او را از فردی منزوی یا تماشاگر ساکت شهری به شهروندی تبدیل میکند که در کار تولید فضاست. اهمیت خیابان بهمثابه فضایی سیاسی در همینجاست. خیابانها درواقع بستر ظهور و گشایش انسانهای منزویاند. «انسان زیرزمینی» - تعبیر داستایوسکی - در خیابان، به درون آفتاب و جمعیت، بیرون کشیده میشود. این خروج تنانه، مولد انسان سیاسی است. بهتر است این موقعیت را با الهام از رمان «یادداشتهای زیرزمینی» فئودور داستایوسکی نشان دهیم. انسان زیرزمینی، ضدقهرمانی است در سن پترزبورگ،از طبقه فرودست که مناسبات اجتماعی - طبقاتی جامعه، خشمی طوفانی در او ایجاد میکند. داستان درواقع شرح فرایند ظهور این«خشم» است. داستایوسکی نشان می دهد که این «عصیان» هم محصول مدرنیته، شهر و خیابان است؛ و هم خیابان، اسباب تجلی آن را فراهم میسازد. انسان زیرزمینی داستان داستایوسکی، فرودستی خود را در خلال مناسبات روزمره شهری ادراک میکند؛ هنگامیکه در بولوار نوسکی سن پترزبورگ همواره نادیده گرفته میشود. او پس از پشتسر گذاردن رنج ظاهراً بیپایان دروننگری هملتوار، سرانجام دست به عمل میزند و دربرابر فرادستان خویش قد علم میکند و در خیابان برای دفاع از حقوق خویش میجنگد: مبارزهای نمادین در بلوار نوسکی، جایی که این امکان را به او میبخشد.
عصیان انسان زیرزمینی در موقعیت خاصی از زندگی او متجلی میشود. لحظهای که به گفته داستایوسکی دقیقا زمانی است که قهرمان داستان بهشدت از اینکه دیده شود، یا با کسی ملاقات داشته باشد، در هراس است؛ هراس از نادیده گرفته شدن. «زیرزمین از قبل در جان او رسوخ کرده بود» و در خلال قدمزدنهای متحیرانهاش در بلوار، فردی بود که انزوایش را از کنج اتاقش به خیابان میآورد. فضای خیابان برای او جایی است که تمایزاتش با فرادستان او را تا اعماق وجودش میآزارد. اما نکته مهم اینجاست که انسان زیرزمینی، در درون همین خیابان است که از «انزوا» خارج میشود. عصیان او ناشی از حادثهای نه در فضای ذهنی کنج اتاقش، که در فضای واقعی خیابان است. حادثهای که تمام وجودش را به لرزه میافکند و انزوایش را در هم میشکند. دورنمای دفاع از «حقیقت» او را به هیجان میآورد؛ درواقع این لحظهای است که زندگی انسان زیرزمینی با «سیاست» پیوند میخورد. در اینجا ما با کنش سیاسی برخاسته از وضعیت زندگی شخصی فرد روبهرو هستیم. فضای بلوار پس از این گشایش ذهنی، به گونهای دیگر بازتولید میشود و شکل متفاوتی بهخود میگیرد (تولید فضا)، و خیابان جایی میشود برای بازپسگیری حیثیت از دسترفتهاش. داستایوسکی نشان میدهدکه حیثیت از دسترفته انسان زیرزمینی و انحطاط و تباهی او بیش از آنکه از وجوه غیرعادی او نشأت گرفته باشد، ناشی از عملکرد و ساختار عادی زندگی در پترزبورگ است. اما بلوار درست در همان زمانی که بر جسم و جان او زخم میزند، به منزله رسانهای عمل میکند که از طریق آن میتوان زخمها را درمان کرد، و به تعبیر داستایوسکی، درست همزمان با امحای انسانیت او، منابعی در اختیار او میگذارد تا خود را به یک انسان بدل کند؛ انسانی مدرن و بهرهمند از آزادی و برابری. این وضعیت دوگانه خیابان، فصل مشترک تمام پدیدههای مدرن است. پدیدههای مدرن اساسا واجد خصلتی دوگانهاند. آنها در آن واحد هم در حکم تجلیات فرایند مدرنیزاسیوناند، و هم مبین صور گوناگون اعتراض علیه آن: هم تنفربرانگیزند و هم رهاییبخش. ادامه دارد... منابع: - تئوری تولیدفضادراین کتاب انعکاس یافته است: Lefebvre,Henri,The Production Of Space,Oxford,Blackwell,1991. Gluck,Mary(2003)”The Flaneur and the Aesthetic Appropriation of Urban Culture in Mid-19 th _ Century - Paris”,Theory,Culture& Society, SAGE, London. - آگامبن،جورجیو ودیگران/خشونت وقانون/ترجمه مرادفرهادپورودیگران/نشرفرهنگ صبا/تهران۱۳۸۷ - دادخواست درملیوگا در این کتاب آمده است: برمن،مارشال/تجربه مدرنیته/ترجمه مرادفرهادپور/انتشارات طرح نو/تهران ۱۳۷۹
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
یکی از مشکلات نویسنده گان ایرانی گریز از اخلاق نوشتار است. از ایده اصلی گرفته تا حجم وسیعی از نکاتی را که شما در این مقاله ارایه کرده اید از کتاب «تجربه مدرنیته» مارشال برمن گرفته شده است؛ بدون آنکه برای یک بار هم نامی از او ببرید و یا به کتابش ارجاع بدهید.
-- ناشناس ، Feb 5, 2010کتاب برمن یک اثر کلاسیک درباره ی شهر و خیابان و مدرنیته است که از طریق اشعار بودلر و داستانهای داستایفسکی و مانیفست کمونیست به آنها پرداخته شده است.
اگر امانت داری را رعایت کنید؛ می شود نوشته های تان را تحمل کرد.
در انتظار قسمت دوم...
-- nima ، Feb 5, 2010فوق العاده بود و دید و ایده های بکری داشت. واقعا ممنون که وسط این همه تحلیل های تکراری
و خطاب به دوست ناشناس که دم از اخلاق نوشتار زدند که وقتی کامنتتون رو خوندم مونده بودم بخندم یا خشم گین شم. دوست عزیز به عنوان کسی که با کتاب برمن زندگی کرده و بارها خونده خدمتتون عرض کنم که در بهترین حالت این نوشته در بعضی نکاتش تحت تأثیر دید برمن بوده و این تأثیر در انطباق هوشمندانش با شرایط ایران بروز پیدا کرده و ربطی به اتهام و ادعای شما نداره. لزوما هر نویسنده و مولفی که تحت تاثیر نویسنده ی دیگه ایه به معنی این نیست که نوشته های خودشو از اون گرفته و بخواد هر بار اعلام کنه که از فلان نویسنده ها تاثیر کرفته. این با اقتباس و نقل قول فرق خواهد داشت البته. این البته باید در نظر گرفت که ظاهرا این مطلب ناتمام است.
شما را هم دوست عزیز دعوت می کنم به اصول اولیه انتقاد یعنی انصاف و دوری از تعصب. چرا که به وضوح ادعاتون قرض ورزانه است و احتمالا بشه حدس زد از کجا.
-- ماندانا یوسفی ، Feb 5, 2010اگر مستندی دال بر ادعاتون دارید لطفا ارائه کنید و از کلی گویی اجتناب، لطفا. فکر کنم این بیش تر با اخلاق نوشتاری منطبق باشه دوست عزیز.
ممنون
درخشان وعالی بود.اززمانه بسیارممنون.درضمن ادعای این آقای ناشناس احمقانه است.من کتاب برمن بخشی از تز دانشگاهی من بود.این مقاله ناشی ازفهم عمیق این کتاب است.کاشکی مابتوانیم به قول دریدا یک کتاب را درست بخونیم.
-- مینا اکبری ، Feb 5, 2010درخشان .کاش می توانستم درتولیداثرهنری مردم در22بهمن مشارکت داشته باشم
-- احمد ، Feb 6, 2010نوشته خیلی خوبی بود.فقط ای کاش به صورت پیوسته منتشرمی شد
-- حمید ، Feb 6, 2010