تاریخ انتشار: ۷ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

راز و رمز کلام الهی ـ قدرتِ قهر و فرمانروايی

نوشتهء فيروز نجومی*

فايل صوتی
فايل صوتی با سرعت معمولی

فايل پی دی اف برای چاپ

ما ايرانيان اسلام مذهب برای يک چيز، بدون استثنا، بيش از هر چيز ديگری، ارزش و احترام قايليم. آنرا بالاتر و برتر از هر چيزی ميدانيم. در زربفت ش می نهيم و رفيع ترين جايگاه را بآن اختصاص ميدهيم. بدان نزديک ميشويم، با دست و دلی پاک، با خضوع و خشوع. در يک چيز باهم شريک هستيم و شباهت به يکديگر داريم؛ باور و ايمان بيک جلد کتاب بنام قرآن مجيد، که الله خود از آسمان بزمين فرستاده است.

درست است که اين کتاب مثل تمام کتابهای ديگر از کاغذ و مرکب ساخته شده و به زير ماشين چاپ رفته است، و به لحاظ وزن و اندازه و نيز نمای ظاهر، چندان تفاوتی با ديگر کتابها ندارد. کتاب قرآن اما چيز ديگری ست. در طول تاريخ ، هرچه کتاب انتشار يافته است از انديشه بشر تراويده و بزبان بشر نگاشته گرديده است. کتاب قرآن تنها کتابی ست که بزبان الله نگاشته شده است تا دانش و عقل الهی را برتابد. هر کتابی را زمان ممکن است باطل و کهنه کند و از رونق بيندازد. حال آنکه قرآن کتابی ست نهايی و ابدی، زمان را در آن هرگز نه نفوذی ست و نه اثری. کلمات و عبارات ش همه ساخته و پرداخته الله است و آسمانی. در اثبات خود گويد که اگر جن و انس همه با هم جمع شوند، نتوانند بسازند عبارتی همچون يکی از عبارات الهی.

کتابی که خوانده نمی شود ـ تقدس می شود
بهمين دليل، يعنی بدليل الهی بودنش، قرآن کتابی ست که بر خلاف کتابهای ديگر، يا هرگز خوانده نميشود و يا اگر هم خوانده شود، انگشت شمارند آنها که دعوی درک و فهم آن را دارند. با اين وجود قرآن کتابی ست که بدون لحظه ای توقف، پيوسته چاپخانه ها را فعال نگاه ميدارد. ناشران در انتشار کلام الهی از هيچگونه آرايش و پالايشی يا سرمايه و هزينه ای دريغ نکنند و هر صفحه اش را به نقش و نگار بيارايند و هر حرف و زير و زبر و ضمه ی سخنان الهی را با زر به تزئين در آورند.

بعيد بنظر ميرسد که اين کتاب در خانه و کاشانه ای حضور نداشته باشد، حتی در آن خانه که تهی است از موجودی توانا به خوانش حروف انسانی. قرآن کتابی نيست برای خواندن و فهميدن، بلکه کتابی ست برای باور و ايمان به توحيد و قدرت و کلام الهی؛ که قرآن منشاء زندگی و هستی ست و نيز مرگ و نيستی. بی جهت نيست که باور داران، قدرتی لايتناهی، قدرتی نقصان ناپذير بآن نسبت دهند. آغاز و غايت خود را با اين کتاب در ارتباط احساس کنند. بعضی از ايمان داران نسخه های کوچک و مينياتوری آن را که تنها با ذره بين خوانده شوند، در جيب شان، روی قلب خود نگاه دارند و يا به گردن خود آويزان کنند تا خود را از هر گزندی مصون دارند. بعبارت ديگر، حضور اين کتاب و تماس با آن احساس خطر و هراس از حادثه ای ناگوار را از درون ايمان داران ميزدايد، و امنيت و آسايشی ناگفتنی برايشان فراهم می آورد . قرآن را هم بر سر عروس و داماد گيرند و هم در پناهش مسافر را روانهء سفر کنند. هم در جشن و سرور و پايکوبی و در سفره هفت سين عيد نوروزی حضور دارد، هم هنگام مرگ و نابودی و سوگواری؛ هم در بستن عقد و قرار داد تجاری، هم در هنگام تنبيه و مجازات و هم در قصاص و کيفر نهائی، يعنی بدار آويختن و بيرون کشيدن جان از جسم و تن انسانی. مراسمی نيست در زندگی اجتماعی که سرگيرد يا به انجام رسد بدون حضور کتاب قران يا ذکر کلماتی چند از آن. هيچ نامه ای، عقد و قراردادی، سند و مدرکی وجود ندارد که با نخستين عبارت اين کتاب آغاز نگردد.

برخی اين سلطهء قرآن را بر رفتار و کردار و باور دينداران نشان بارزی ميدانند بر آن که قرآن کلامی ست خدايی که بدون واسطه در روح و روان پرستندگان نفوذ نموده و آنها را به تسخير خود در ميآورد. کدام سخن را ميتوان در تاريخ يافت که نفوذی چنين گسترده در ابنای بشری داشته باشد؟ آقای دکتر راميار، مؤلف تاريخ قرآن، با اطمينان و بدون کوچکترين شک و شبهه ای اعلام ميکند که:

اين کلام خداست، اين سخن پرودگار جهانيان است، اين کتاب خداست و از ذات او تراوش کرده از مصدر جلال و عظمت کبريائيش بر مهبط وحی الهی نزول يافته، بر دل پاک ترين پاکان جهان نقش بسته و دو لب مبارک فرخنده اش بدان مترنم گشته، دل گروندگان حافظش شده و دست توانای مؤمنان نقش نگار دفتر و ديوانش گشته، مونس عزيز شبهای دراز شب زنده داران کوی دوست بوده، واسطه و راهنمای راز و نياز پرستندگان و راه گشای دلدادگان طريقت حق بوده، آشنای ذات او است و از او سرچشمه گرفته، و اين خود او تعالی است که حافظ و نگهبانش است (تاريخ قران، ص، د، ۱۳۶۲).

البته شاهد مدعای آقای راميار کس ديگری جز خود او نيست. شيفتگی وی، گويا او را از ارائه هر دليل و مدرک و سندی برای اثبات ادعای خود بی نياز ساخته است. او تخيلات مبالغه آميز و رمانتيک خود را جايگزين تاريخنگاری ميسازد. آقای راميار فراموش کرده است که اعراب باديه نشين يعنی اولين مردمی که بايد گيرنده جزئيات قرآن بشمار آيند، پيام و پيام آور خدا را به باد تمسخر گرفتند و به ادعای رسول خدا همچون هذيانی که از مغز بيماری بر خاسته است نگريستند. هم آنها بودند که پيامبر را برای ارائه سند و مدرک ادعای خود چنان تحت فشار قرار دادند که فرستاده خدا ناچار شد شبانه برای بقای خويش از مکه پا بگريز بگذارد و به مدينه بکوچد.

بعبارت ديگر، جلال و عظمت قرآن را بايد بيشتر ناشی از توصيفات مبالغه آميزی دانست که در طول تاريخ بمنظور حفظ و بقای فرمانروايی، در باره قرآن بوسيله دينداران حرفه ای از جمله آقای دکتر راميار، شده است، تا خود محتويات کلام الهی. چگونه ممکن است سخنانی که غير قابل فهم و دور از دسترس خرد بشری ست در دل بنشيند و با پرستندگانش ارتباط نزديک بر قرار کند؟ در واقع مبارزه بمنظور برقراری فرمانروايی «الله» از بدو ورود اولين آيه آغاز گرديد و در تمام دوران رسالت نيز ادامه يافت. مبارزه الله با دشمنان خود است که در قرآن به ثبت رسيده است. البته دشمنان الله هم آنهايی هستند که از تسليم و اطاعت سر باز زده و به فرمانروايی الله «نه» گفته اند. قرآن اين دشمنان را مشرکين، کافرين و منافقين شناسايی نموده و آنها را سزاوار عذاب اليم ميداند.

زبان فرماندهی و بندگی
بر خلاف ادعای دکتر راميار، قرآن شايد تنها کتابی باشد که برای حفظ و نگاهداريش، چه جنگها که به پا نشده است، چه خونها که ريخته نشده و چه سرها که بر زمين نغلتيده و چه زمزمه های نفی و نقد در نطفه خاموش نشده اند. پس از گذشت چهارده قرن، هنوز هم نتوانی در آن ذره ای ناخالصی بيابی. وای اگر در آن چيزی بيابی ناسازگار با حرمت و سرشت خدائی، با عقل و خرد نقصان ناپذير الهی، هرچند کوچک و ناچيز. دنيا بر سرت ويران گردد. کفن پوشان و قمه کشان به بيرون جهند و جان بر کف آماده که خون بريزند و سر از روی تنت بر زمين افکنند. بی جهت نيست که عز و احترام و تقدس اين کتاب هميشه در افزايش بوده است و قدرتش لايزال مانده است. چرا که در باره آن چيزی بجز حمد و ستايش هرگز نتوانی بگوئی. دفاع از اقتدار و عظمت اين کتاب، چه با تيغ و قمه و تازيانه، و چه با مبالغه و گزافه گوئی، و چه با مطلق و چون چرا ناپذير ساختن آن با ابزار تفسير و تاويل، سبب گشته است که جلال و جبروت قرآن در ذهن دينداران خوش باور به عرش اعلا رسيده و باور و ايمان آنها را به عدم عقل و خرد لازم برای درک و فهم گفتار الهی تحکيم و تشديد سازد. روشن است که نادان و نا آگاه را راهی جز تسليم و اطاعت و تقليد و تبعيت نيست.

کلام الهی در دست دينداران حرفه ای، فقها و مجتهدين، آيت اله ها و حجت الاسلام ها که پيوسته نفوذ عظيمی بر فرهنگ، بويژه فرهنگ مردم ساده انديش و درون پاک داشته اند، چنان عظيم و سنگين گرديده است که ترس و واهمه از نزديکی بدان بر هر جنبنده و فاعلی چيره شود : نه تنها فاقد عقل و خرد لازم هستی بلکه ممکن است که دلت چرکين و دستت ناپاک و نيت ت آلوده باشد، که البته خدا از آن آگاه ست. به قرآن، هرگز نزديک نشوی مگر با احتياط و طهارت، در نهايت خواری و حقارت. آنرا در زربفت نگاه داری و طاقچه کلبه ات را بدان مزين کنی. اما هرگز آنرا نگشايی. چرا که گشودنش امری ست بيهوده. کيست توانا به خوانش زبان الهی، به درک گفتار خدائی؟ درست است، بيشمارند توده های ساده انديش که در دفاع از آن لحظه ای در فدای جان خود ترديد نکنند. حال آنکه چند تنی بيش نيستند در جهان انسانی آگاه به منظور و مفهوم قرآنی.

آواز قاری
اما تنها جلال و جبروت قرآن نيست که ايمان داران را مقهور و مفتون سازد. قرآن نيازی ندارد که برای پايداری خويش اتکايی به عقل و خرد انسانی داشته باشد. قرآن سلطه خود را بر ذهن مردم خوش باور از راه سلطه بر عواطف و احساسات تأمين ميکند. کيست که تلاوت کلمات الهی را با صدای سوزناک قاری نشنود و تار و پودش بلرزه در نيايد بی آنکه بداند چيست که او را چنان متاثر و از خود بيخود ساخته است؟ کيست که تحت تاثير اندوه و حزنی که در آوای قاری نهفته است، از دوست داشتن زندگی، از انديشه به لذت و سرور و شادی، احساس شرم و حيّا نکند و آرزوی رسيدن به آخرت در او سر برنکشد؟ آوای قاری ياد آور مرگ است و نيستی. بهمين دليل، کلمات الهی، هر چند بيگانه و نامفهوم، بويژه زمانيکه با آوای دلنشين قاری درآميزد، در عمق وجود نفوذ نموده و سلطه اش را بر زندگی روزمره گسترش دهد. در گورستان ها و هنگام کفن و دفن بيش از هر نقطه و مکانی، کلمات خدا شنيده ميشود، چرا که آنجا است که ميتواند ترا بسوی خود خواند و تسليم خويش سازد. به يادت آورد که اين است سرانجام تو، مرگ و نابودی. انا لله و انا اليه راجعون. کلمات نامفهوم قرآنی که بواسطه آوای اندوه بار قاری و با کش و قوس و زير و بمی که ادا ميشود، ترس و هراس را از سر نوشتی مبهم و تاريک، در شنونده تيز و تشديد ميسازد. ترديد نبايد داشت که کنترل آخرت که تنها در قدرت خدا نهفته است تضمين کننده سلطه و سنگينی قرآن بر ذهن ايمان دارشود. بنابراين، اگر بگوييم که قرآن جلال و جبروتش را مديون مفاهيم بيگانه و زبان غريبه می باشد، بعيد بنظر رسد چيزی دور از واقعيت بيان کرده باشيم.

بويژه برای ما ايرانيان که الله سخن گويد با زبان عربی، در بهترين وجهش، شويم طوطی و تکرار کنيم آنچه رسد به گوشمان. نادانی خود را موجه دانيم، چون ما کجا و آن معانی عظيم و مفاهيم عميق و سنگين و راز انگيز کلمات الهی کجا! در ناتوانی در درک و فهم سخنان خداوند در خود شک و ترديد نداريم. خود را بسيار حقير تر از آن دانيم که بدانيم که چيست و چه معنی دهد گفتار خدائی. با دلی پاک و چشمانی بسته امر و نهی خداوند را همانگونه که در قرآن اعلام نموده است اطاعت کنيم. هر روز با نام او برخيزيم و بخسبيم. خود را به پايش افکنيم و عاجزانه به رکوع و سجود رويم، عبادت و نيايش ش کنيم. از يادش هرگز غافل نشده، پيوسته طلب عفو و بخشايش و رحمت کنيم. در ابراز بندگی بعنوان فوری ترين مسؤليت بشری، سخنان خدا صريح و روشن است و در آن کوچکترين ابهامی وجود ندارد. آقای حاج عبدالمجيد صادق نوبری در ترجمه يکی از آيه های سوره حمد، می نويسد که: بنده در برابر خدا اعتراف به تسليم و اطاعت ميکند و ميگويد:

در نهايت اطاعت و ذلت تو را می پرستيم و تو را معبود خود قرار داده جز تو ديگری را برای عبادت خود شريک قرار نمی دهيم و منحصرا از تو در جميع امور کمک ميطلبيم و از غير تو چيزی نمی خواهيم (قران مجيد ترجمه فارسی، ص۲)

تفسير در خدمت تسليم
و باين ترتيب، يعنی با تسليم تمام و کامل خود به خداوند و اطاعت از اوامر و اميالش، از مسؤليت دانستن و فهميدن خود را رها سازيم. واقعيت نيز آنست که خداوند بشر را باين لحاظ هرگز مسؤل نساخته است. او بشر را خلق کرده است که بنده او باشد. او را مسؤل حمد و ستايش خود ساخته است. آنهم نه بدلخواه بشر، بلکه درست و دقيقا همانگونه که خود در قرآن درس بندگی را آموخته است. «خدا» قرآن را به منظور آموختن بندگی به بندگانش بزمين فرستاده است. چرا که هر حمد و ستايشی که از بنده (بشر) ريشه گيرد ناسازگار است با شايستگی و عظمت خداوند. بندگان کمتر از آنند که حمد و ستايش شان را الله پذيرا شود. بايد همانگونه او را حمد و ستايش کند که او امر فرموده است. اين است تأويل عبارت بسم الله الرحمن الرحيم. همچنانکه يکی از بزرگترين تأويل گران جهان فقاهت، استاد علامه سيد محمد حسين طباطبائی مؤلف تفسير الميزان (در بيست جلد و متجاوز از هزاران هزار صفحه) به آموزش بندگی به بشر در ابتدائی ترين سوره قرآن در تأويل خود از سوره حمد اشاره دارد که:

...که از وضع آيات اين سوره، مخصوصا بقرينه توجه از غائب به خطاب در اياک نعبد و اياک نستعين(۳) ظاهر ميشود که اين سوره در واقع کلام بندگان است در مقابل خدا، يعنی خداوند روش بندگی و ستايشی که شايسته مقام او است به بندگان خود ميآموزد، و شاهد زندهء اين موضوع همان جمله است "الحمدلله " است. چرا؟ زيرا: ستايش و حمد خدا در واقع توصيف او است در حالی که خداوند از توصيف تمام توصيف کنند گان منزه است همانطور که ميفرمايد سبحان الله عما يصفون، الاعباداله المخلصين..."( تفسيرالميزان، جلد اول،ص ،۲۱).

بنا براين چاره ای نداريم مگر آنکه فهم و درک کلام الهی را بردوش آنان گذاريم که حرفه ای برای خود ساخته اند از نافهم کردن و مبهم ساختن سخنان الهي: دينداران حرفه ای از جمله تفسير گران و تأويل گران قرآن «آسمانی»، که در راز آميز و سحر انگيز ساختن و حتی جادويی نمودن کلمات الهی از هيچ فروگذار نکرده اند. آنان، هزاران هزار کتاب نگاشته اند در باره هر حرف و جزئی از کلام الهی. جملات را شکسته و تجزيه و تحليل سپس دوباره ترکيب کرده اند. هر زير و زبر و ضمه آنرا ساليان دراز مورد تحقيق و تفحص قرار داده اند تا دريابند منظور، قصد و نيت خداوند را، آنکه نهفته است و نهانی در سخنان الهی. اما در آن صفحات بيکران هيچ نگفته اند مگر حمد و ستايش قدرت و اقتدار «خداوند» يا فرمانروای نهائی. اگر اين خدا سازنده و خالق جهان درون و بيرون است و هم چنانکه در سوره حمد در وصف خود گويد که رب العالمين است و مالک يوم الدين- اياک نعبد و اياک نستعين و يا ارباب بهشت و دوزخ است و مالک بر جميع بندگان؛ اگر اين خداوند بيند و به ثبت رساند کوچکترين حرکت و رفتار جنبنده ای را در عالم هستی؛ اگر ميشنود آن زمزمه درونی، در آنچه که هست و نيست؛ اگر آگاه است به مکنونات ضمير يکايک افراد و ابنا حيوانی و نباتی، نيز کند سنگها را وادار به سخنگويی، طبيعی است که سخنانش هرچه هست حقيقت است و غايت، نقصان ناپذير است و مستقل از زمان و مکان و نهايی. اگر خداوند تعالی تمامی اين حقايق عميق و مطلق را در کتاب قرآن خود ، بيان داشته است، کيست که بتواند از کلمات الهی بکاهد، و ابهامات و تاريکی ها را از آن بزدايد. چه هرچه عظيم تر و عميقتر، سنگين تر و گرانبار تر معانی و مفاهيم قرآنی، کوتاه تر و ناتوان تر عقل و خرد انسانی! تفسيرگران و تأويلگرانند که بايد بجويند و بکاوند، همچون غواصان غوطه ور شوند در دريای بيکران علم و دانش خدائی در جستجوی آن گوهر ناب و اصيل، غايت وجود و هستی. از زندگی بـبرند و غرق در معانی و مفاهيم سحر انگيز کلمات آسمانی شوند تا بتوانند از ظواهر و محکمات قرانی بگذرند و رمز و راز هستی و نيستی را در باطن و مشتبهات کلمات الهی بجويند. اين امری ست بيرون از دانايی و توانائی نه تنها مردم عادی بلکه حتی مردم دانا با تحصيلات رسمی و عالی.


صراحت زور

واقعيت آنستکه کتاب قرآن بلحاظ حجم، کتابی ست کوچک متشکل از ۱۱۴ سوره و ۶۰۰۰ آيه. کتابی ست در حد يک کتاب جيبی. در اين کتاب خداوند با صراحت و سادگی سخن گويد. نميتواند جز روشن و صريح چيز ديگری باشد کلام الهی، زيرا که بر اساس امر است و نهی، دعوت است به تسليم و اطاعت و فرمانبرداری. وعدهء پاداش و رستگاری و تنبيه و مجازات در روز قيامت و زمان حسابرسی. او پيوسته به پيامبر خود فرمان ميدهد که به مردم بگو، ابلاغ کن، هشدار بده يادآوری کن که بايد مراتب بندگی خود را پيوسته بجا آرند. خدا فرامين خود را با فصاحت و بلاغت صادر ميکند. صراحت و سادگی از ضروريات زبان قدرت است و در نتيجه نميتواند چيز ديگری باشد مگر آنچه که ميگويد. چرا که فرمانروا را نخواهد که فرمانبر نفهمد و نداند چيست فرمان و امر و نهی الهی. صراحت، روشنی و شفافيت از ويژگيهای زبان فرمانروايی ست. چگونه ممکن است فرمانبر تسليم شود، تن به اطاعت دهد اگر نگيرد امر و نهی را به صراحت و روشنی؟ با جرأت بسيار ميتوان گفت که نتوانی آيه ای در کتاب آسمانی بيابی که تهی از اين حقيقت باشد. که سرشار از امر و نهی و صدور فرمان نباشد.

آقای دکتر راميار مولف تاريخ قرآن، کلام الهی را ــ بدون آنکه قصد آنرا داشته باشد ــ چنين خلاصه ميکند:

اين خود قرآن است . در آن تحريف و دروغ و کاستی و افزونی از انسانها راه نيافته، تخيلات شاعرانه و خيالبافی های اديبانه و گرايش های مغرضانه بشری در آن نيست . اين وحی است و تنزيل. هدايت است و رحمت، امر است و نهی ... اختصاصی به انسانی خاص و امتی مخصوص ندارد. جهانشمول است و گيتی فرا در هر زمان و مکان ، بهتر و راهبر و راهنما ست(تاريخ قران، ص ۷ ).

بعبارت ديگر زبانی که بيانگر امر است و هدايت گر و رهنما و يا زبانی که زبان نهی است و احکام بی چون چرا، نميتواند راز و رمزی و يا گوهری را در درون خود نهان دارد که به کشف آن با ابزار تفسير و تاويل نائل آيی. سخنان خداوند نميتواند چيزی باشد به جز شرح و توصيف صريح و روشن و بدون ابهامی از قهر و قدرت ، اقتدار و فرمانروايی. بی دليل نيست که تفسيرگران و تاويل گران سخنان الهی، بر اين کتاب ساده آنقدر، بدون هيچگونه محدوديتی افزوده اند و بر هر کلمه اش صدها بلکه هزار ها جلد شرح و توضيح نوشته اند. آنچه لايتناهی و نا محدود است آن چيزی نيست که در قرآن يافت ميشود بلکه آن چيزی که بر آن افزوده اند. تفسير گران و تأويل گران قرآن در پی آن نيستند که فرمانروا را به فرمان بران نزديک سازند. چرا که اين نزديکی منجر به باطل و عاطل ساختن وجود خود گردد و حرفه دين داری . اگر خدا، بر عکس آنچه دينداران حرفه ای گويند، بجای فرمانروايی قهار و پر قدرت و سلطه افکن، موجودی بود بخشنده گناه و گناهکاری، اميد و آرزوی رستگاری را با تسليم و اطاعت در نمی آميخت، کسی را مجازات و تنبيه نميکرد و به جرم سر پيچی و نه گوئی در آتش دوزخ خود تا ابديت نمی سوزاند، بجای انتقام جويی، در دوزخ خود را برای هميشه مسدود ميساخت، بندگان خود را رها ميساخت از بند و زنجير احکام الهی، ديگر نه نيازی به تفسير گری بود و تاويل گری، و نه فقيه و مجتهدی دانا به سخنان لايزال آسمانی. دينداران حرفه ای هستند که سخنان خدا را پيچيده و مبهم، راز آميز و سحر انگيز کرده اند. چرا که بزرگی و عظمت و شکوه خدا يکی است با بزرگی و عظمت و شکوه آنان. زيرا که آن گوهر ناب خفته در باطن سخنان الهی را آنها يافته اند که چيزی نيست مگر قهر و قدرت خدائی و فرمانروايی. آنها می بينند و ميشنوند و ميگويند، آنچه خدا ديده است و شنيده است و گفته است. آيا چنين انسان هايی ميتوانند چيزی کمتر از خدا و فرمانروا باشند؟ تنها با پايان دادن به فرمانروايی الله است که ميتوان فرمانروايی دينداران حرفه ای را نيز به پايان آورد.

* فيروز نجومی ـ استاد جامعه شناسی ـ ايالات متحده

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

من در ادبیات هیچ سر رشته ای ندارم ولی اینقدر می فهمم که این گفتار پر است از جملاتی که از نظر نگارشی غلط اند. کاش پیش انتشار مقاله ها را ویرایش کنید تا اینقدر توذوق-زننده نباشد.
گذشته از این من فکر می کنم با جسارت اصل مطلب را بیان کرده اید. 
"تنها با پايان دادن به فرمانروايی الله است که ميتوان فرمانروايی دينداران حرفه ای را نيز به پايان آورد."
دست مریزاد!

-- بیژن ، Sep 28, 2008

قرآن زمانی به محمد پیامبر اسلام نازل شده (از کلمه نازل شده که اغلب در مورد این کتاب بکار برده می شود چند معنی استنباط کرد. نزول به مفهوم پایین آمدن کلمات از عرش خدا بر زمین یا به این معنی که کلمات از آن سطح بالایی که دارند مفهوم نازلتر و کمترو پایین تری پیدا کرده اند چون حقایق وقتی به صورت کلمه در می آیند یا از بین می روند یا مفهوم کمی از آنرا می رسانند)که اعراب در مرحله بدوی و حتی وحشیگری به سر می بردند دختران نوزاد خود را تنها به جرم دختر بودن زنده به گور می کردند ، زنا و همبستری یک زن با چندین مرد امر بدی محسوب نمی شد؛ به پاکیزگی بدنشان اهمیت نمی دادند؛ راهزنی و برده داری امری رایج بینشان بود و غارت کاروانهای تجاری؛ و سطح تفکرشان آنقدر پایین آمده بود که حتی مجسمه های ساخته شده توسط خرما را به عنوان خدا و الهه می پرستیدند.
.
شاید لحن غلیظ و شدید قرآن را که به نظر بی رحمانه می رسد بتوان اینگونه توجیه کرد که برای ترساندن و به راه کشیدن چنین مردمانی چاره دیگری به غیر ازترساندن های غلیظ و شدید از دوزخهای پر از آتش وجود نداشته هر چند بهشت و دوزخ مفاهیمی است که در دین مسیحیت نیز اعتقاد به آن وجود دارد ولی متاسفانه دین و نه تنها اسلام که ادیان دیگر نیز گاه به عنوان ابزار اعمال قدرت حاکمان تبدیل شده است.
.
گاه که خیلی تنها می شویم و ناامید به خدا فکر می کنیم البته به خدایی که مهربان است و دوستمان دارد. می گویند خدا ما آدمها را خیلی دوست دارد و مانند تمامی عاشقها دوست ندارد معشوقش به غیر از او توجهی به شخص دیگری داشته باشد. می گویند از طریق رنجهایی که از عشق زمینی می بریم می توانیم کم کم به عشق به خدا نزدیک شویم. ولی من فکر می کنم عاشق خدا شدن از آن کارهای سختیست که از هر کسی بر نمی آید چون مفهوم بسیار پیچیده ای دارد. عشق زمینی برای ما ملموس و قابل درک است اما عشق به خدا چه مفهومی دارد؟ آیا تنها کسانی که از نعمتهای او بهره مند بوده اند باید او را دوست بدارند و تکلیف افرادی که زندگی پر رنجی داشته اند در این میان چیست؟
.
می گویند خدا هر که را بیشتر دوست دارد رنج بیشتری به او میدهد چون هر چه به جسم زمینی بیشتر بها دهیم و او راحتتر باشد از خداوند دورتر می شویم و دلیلش را هم این دانسته اند که اصولا بشر برای این دنیا ساخته نشده و این دنیا راصرفا محلی دانسته تا انسان بتواند با پالایش روح خود از بدیها که مهمترین وسیله اینکار را در زحمت خود خواه نبودن وکمک به انسانهای دیگر و البته خود داری از توجه به لذتهایی که آنها را حرام دانسته میداند و گفته که تنها از این طریق در دنیای دیگر توانایی بهره مندی از لذاتی که وعده انها را داده بهره مندمیشویم. آیا خداوند در دنیای پس از مرگ به سوالات سخت ما پاسخ خواهد داد؟

-- بدون نام ، Sep 28, 2008

قرآن از کتابهای تمدن ساز است. تمدن ها و سنت های برخواسته از قرآن و اسلام، مثل هر تمدن دیگری، یکدست نیستند و در خود تناقضات بسیاری دارند. اهمیت جامعه شناختی قرآن در همین است، نه در این که آیا واقعا کلام وحیانی است یا خیر. استفاده روحانیت از قرآن هم اختصاص به قرآن ندارد. در تاریخ دین بدون روحانی نداشته ایم و همیشه و همه جا روحانیت نفعی در پرسش گری نداشته است و اگر قدرتش اجازه دهد پرسش گران را سرکوب می کند. نکته جامعه شناختی هایز اهمیت باز همین است که چه عواملی به تفوق روحانیت مسلمان انجامید؟ چرا پرسشگران نتوانستند متحدانی برای خود بجویند و بیابند و قدرت سیاسی روحانیت را به چالش بکشند؟ به نظرم کار شما از حیث تحلیل جامعه شناختی کمکی به درک ما از تمدت اسلامی نمی کند. به قول انگلیسی زبان ها "شیطان در جزییات است". و شما همه این جزییات را کنار گذاشته اید. از این نظر نقدی که خود مسلمانان و دین داران از دین و قرآن می کنند مهم تر و اثربخش تر و به لحاظ فکری جالب تر است.

-- محمد ا ، Sep 29, 2008

آقای نجومی عزیز
شما شاید درست بفرمایید و شاید هیچگاه ما از حکمت چگونگی وحی و اینکه خداوند قرآن را به پیامبرش نازل کرده سر در نمی اوریم اما من فکر می کنم ما می توانیم از حکمت این قضیه به این نحو سردرآوریم که وقتی ما معتقد شدیم که این خدا است که "ذکر را نازل کرده و خود از برای آن نگهبان است" و "خود هرکه را بخواهد هدایت می کند و هرکه بخواهد هدایت نمی کند"، آنگاه باید اجازه ندهیم که هرکس و ناکسی بخواهد ما رااز بابت برداشتن چند واحد درسی در حوزه و یا در پیش مجتهد شبستری و یا نزد فلان "عارف" و بهمان "فیلسوف" به ما بگوید هدایت به چه معنا است و یا اینکه چگونه فکر کنیم و چگونه درگیر مسائل اجتماعی مان گردیم. یعنی اینکه با سخن قرآن ما باید فقط از خدا اطاعت کنیم(که نمی شناسیمش) و البته از پیامبر (که فوت کرده اند) و ار امام اولی الامر (که غایب است). وقتی این چنین است آنگاه برای ما این حق هست که به سخن هرکس و ناکسی گوش ندهیم و به او اجازه ندهیم بدون داشتن مجوز از خدا (که کاری است غیرممکن) به ما بگوید چکار کنیم و چکار نکنیم. اما وقتی که بقول اقای گنجی محمد خدا شد آنگاه حتما آقای سروش و آقای گنجی متولی آن قرآنی می شوند که به این گونه بوجود آمده و آنگاه باید از آنها اطاعت کنیم که چکار کنیم و چکار نکنیم. مثل صوفی ها که خدا بودن اقطابشان باور دارند و یا شیعیان و کاتولیک ها که به عصمت پیامبر و 14 معصوم و خدا بودن عیسی باور دارنداما دکان و دستگاه خود را نیز دارند. سخن آقای گنجی و سروش در بعد از به بن رسیدن امیدشان به شرکت داشتن در حاکمیت (حاکمتی که بر اساس دروغ بستن به خدا و قرآن شکل گرفته بود) ، از آنرو باطل است که اینان امروز برای رسیدن به حاکمیت و قدرت به این راه متوسل شده اند.
شما یا به مسائل قرآنی وارد هستید و یا نیستید. یا مسلمان هستید و یا نیستید. اگر مسلمان نیستید و یا به جزییات قرآن وارد نیستید بیهوده وارد این بحث ها نشوید که آنگاه دیدید ناخواسته وارد جریاناتی شده اید که نهایتا به اضمحلال کشورمان منجر می شود.
من قبلا در مقاله "نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست" در پاسخ به دکتر سروش به این مسئله اشاره کرده ام اما به نظر می رسد که آقایان سروش و گنجی و آرش نراقی گوششان به این حرفها بدهکار نیست و همینطور پشت سرهم فلسفه می بافند، بی آنکه توجه داشته باشند بازتاب نظرات شان به کجا ختم می شود با کله شقی آن را ادامه می دهند.
این بحث ها را بگذارید به زمانی که ما همگی موفق شده ایم به سلطه مذهب از بابت حکومت کردن پایان داده باشیم و حکومت را سکولار کرده باشیم. والا در این شرایط این بحث ها به تشتت بین ایرانیان و مسلمانان دامن می زند و از آن جز خسران عایدی کسی نمی شود.
مقاله "نکته ها هست بسی محرم اسرار کجا است" را از سایت معترضه پیگیری کنید:
www.motarezeh.com

-- حسین میرمبینی ، Sep 29, 2008

مطالب خوبي نوشته شده است .
اما هموز در اين فكرم كه خدا عذاب و باداش را در آن دنيا مي داند اما جرا روي زمين هم افراد را مجازات مي كنند ؟ من كه خدا را قبول ندارم به كسي آزار نمي رسانم جرا بايد توسط زمينيان مجازات شوم .
آيا در آن دنيا هم جامعه ي ايراني با هم مجازات مي شوند يا افراد به طور جداكانه حساب و كتابشان بررسي ميشود ؟
من حق دارم خودم انتخاب كنم كه بروم جهنم و يا بهشت به كس ديكري مربوط نيست جرا در روي زمين هم ما را مجازات مي كنند ؟

-- فرهاد-فرياد ، Sep 29, 2008

فکر نمی کنم که دیگر کسی در دنیای مدرن خریداراین {. . .} باشد و خیال نمی کنم که درک " درصورتی که به دستورات ما عمل نکنید سوخته و جزغاله می شوید" و " زنان خود را بزنید" و " زنان کشتزارهای شما هستند" و یک مشت افسانه کپی شده ازتورات زیاد سخت باشد. این {. . .} فقط برای یک مشت آدم بیچاره درمانده نوشته شده تا فکرنکنند زندگی درجاهای دیگرطوردیگری ست و به حق نداشته خود بسنده کنند!

-- Naazi ، Sep 29, 2008

اقای نجومی خوب است اول فارسی شان را تقویت کنند. بدانند که قران 6662 آیه دارد نه 6000 تا. آیات رمز گونه در قلمرو احکام معمولا نیست و ...قران می گوید:
یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون. مولوی هم سروده است: جراغی را که ایزد برفروزد
با پف رادیو زمانه و انصارش خاموش نمی شود.

-- مسعود ، Sep 29, 2008

حضرت حجت الاسلام مسعود! بله درست فرمودید، چراغی را که "ایزد" برفروزد و نه "الله" برفروزد. چرا که الله بتی بود از بت های بت خانه ی کعبه که محمد آن را برکشید و بر بت هایی مثل لات و عزا ... برتری بخشید. به زبان دیگر بتِ قببیله ی قریش را و درنتیجه قبیله ی خود را بر قبیله های دیگر برتری بخشید. ولی ایزد نامی ست ایرانی برای خدا و خدایان ایرانی که صدها سال پیش از اسلام عزیز حضرت عالی در این پهنه ی ایران نام در ذهن و زبان مردمانش جاری بوده و هست. بنابراین چراغی را که "الله" هزار و چهار صدسال پیش برافروخته به پت و پت افتاده و درایران دست کم باید تشریف شان را ببرند و جای خود را به همان ایزد کهن سال این مرز و بوم بدهد. ایزد ایران زمین را از خشکسالی و دروغ و دین الله دور بدارد.

-- بدون نام ، Sep 30, 2008

نخست اینکه دم مسعود عزیز گرم، فقط میترسم بعضی‌ از ما انسانهای لجوج معرفت ستارگان پر افتخار فرهنگ ایران عزیز را نیز به خاطر اصرار بر نفی هدایتگر بودن قران تکفیر و تکذیب کنیم.
.
ببینید دوستان گرامی‌ (اعم از رادیو زمانه و موافقین و مخالفین مقالات) مبنای دین که پرستش پروردگار هست از راه دل می‌گذرد نه عقل، هیچ کس با ذهنش عاشق نمی‌شود بلکه دل را به دلدار میسپرد.
.
گزاره‌های بیدار کنندهٔ دل، در قران زیاد هست، و همان برای آنکه انسان، این کتاب را مرجع هدایت به سمت نور بداند کافیست. باقی‌ جهد نافرجامی خواهد بود که ثمری در تنزل دادن جایگاه قران نخواهد داشت.
.
یک نکته دیگر که شاید کمی‌ به آرامش بیشتر بعضی‌ از دوستان منتقد کمک کند اینکه بنا نیست با تمام احکام قران کریم برخورد مطلق صورت بگیرد بلکه باید پذیرفت که خدا بخشنده و مهربان (این صفت خدا در قران از اون گزاره‌های بیدار کنندهٔ دل هست که شخصا خیلی‌ دوستش دارم) به پیامبرش وظیفه قانون گذاری و تدبیر امور مردم را هم سپرده بوده، و با نگرش هرمنوتیک به این دست گزاره ها، میتوان دست از جدال بیهوده برداشت. مهم پایبند بودن و حفظ روح (اصلاح گری) این دست از گزاره‌ها هست که قانون گذاری متناسب با شرایط روزامد حقوق بشر، مشکل!!! را برطرف می‌کند :-)
.
فکر نمیکنم هیچ کدام از ما فرزندانمان را به محض یادگیری حروف الفبا در دانشگاه ثبت نام کنیم. پرورش یک پرسه است که گام به گام صورت می‌گیرد. پروردگار جهان هم به روشنی بر این قانون خود گزارده خویش پایبند بوده و هست که فقط با کمی‌ نگاه مهرورزانه (البته نه از نوع این احمدی نژاد خائن :) )میشود به آن پی برد.
.
گفته‌ها زیاد است ناگفته‌ها هم زیاد، غرض از ورود به این مقال سلام است سلام، در پناه حق. امیر- کالیفرنیا

-- sam ، Sep 30, 2008

کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازه هر کس نبریدند....(فروغی بسطامی)

-- علی ، Oct 4, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)