تاریخ انتشار: ۵ مهر ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

يک اشکال کار روشنفکري ديني

نوشتهء صادق س. عطاپور

در باب اينکه روشنفکري ديني چيست و روشنفکر ديني ــ که خوشتر دارم او را «روشنفکر مذهبي» بخوانم ــ کيست، و حتّا در اين مورد که اصلاً اين اصطلاحات «معناي محصّلي» دارند يا ندارند قال و مقال فراوان است. اينجا سرآن نداريم که در آراي گونه گون بزرگان بحث و فحص کنيم. هم اين قدر گفته باشيم که منظور ما از «روشنفکر مذهبي» آن روشنفکري است که نمازش را مي خواند و روزه اش را مي گيرد، حال آن که روشنفکر سکولار (يا «عرفي») تقيّدي به احکام شرع ندارد و عقايد مذهبي پاي انديشه اش را به غل و زنجير نبسته است.

همين جا ضرورت دارد خاطرنشان کنيم که اين لزوماً بدان معنا نيست که روشنفکر عرفي سبک عنان در دشت انديشه به جست و خيز و «چرا» مشغول است يا فارغ البال در چمنزار معرفت مي چمد. حاشا و کلّا ! اي بسا که پاي انديشهء او را تعصّباتي از گونهء ديگر بسته باشند، علي الخصوص تعصّبات دين ستيزانه، يعني بُغض نسبت به نهاد دين يا کينه نسبت به اهل ايمان.

بر نويسنده آشکار نيست که اصطلاح «روشنفکر ديني» از کي باب شد، ولي گمان مي کنم پس از انقلاب بود و احتمالاً همهنگام با ارائهء نظريهء موسوم به «قبض و بسط تئوريک شريعت» (عبدالکريم سروش). روشنفکر مذهبي (که در سرتاسر اين نوشته صادق و داراي حسن نيت اش مي پنداريم و با کلّاش هاي سيّاس فعلاً کاري نداريم)، آدمي است که از يکسو عميقاً دلبستهء تعاليم ديني اي است که از طفوليت با آنها خوگرفته است و آن القائات چنان در جان و روانش ريشه دوانيده و با هستي او آميخته شده که نفي و نقض آن ايده ها آرامشش را به کلّي سلب کرده و بحر وجود او را متلاطم مي نمايد. از سوي ديگر، اما، روشنفکر مذهبي آن قدر دلباختهء تفلسف هاي روشنفکرانه است که حاضر نيست نتايج مترتّب بر بديهيات عقلي را به سادگي زير پا گذارده، آنها را فداي جزميات مذهبي کند.

پس روشنفکر مذهبي، در اصل، همواره در پي آشتي دادن آن دو پارهء وجود خويشتن است که براي ارجاع به آنها شايد بشود تسامحاً از اصطلاحات «عقل» و «دل» استفاده کرد: نه دلش مي آيد از اعتقادات مذهبي اش پاک دست بشويد و نه عقلش مي گذارد بدانچه ملّايان به نام دين حنيف به خورد خلق الله مي دهند بي چون و چرا گردن گذارد. به عبارت ديگر، از مذهبيون سنّت گرا سرکش تر است، آري، اما در برابر لجام گسيختگي همتايان لامذهبش کم مي آورد. از همين رو است که کارش از هردوي اين طوايف دشوارتر است، چون في الواقع هم خدا را مي خواهد هم خرما را !

شايد شايسته نباشد بر او خرده گرفتن که چرا آئين آباء و اجدادي را يکسره وانمي نهد. شايد روا نباشد ملامت او که چرا کلّه معلق ها مي زند تا مثلاً شقّه شدن ماه به صرف اشارهء بشري مثل خودش را براي خود و ديگران شدني جلوه دهد. شايد حتا سزاوار همدردي باشد که مي کوشد دوغ و دوشاب را چنان به هم برآميزد که نه آن دوغيّت خود را وانهد و نه اين از دوشابگي ساقط شود.

ممکن است خواننده برآشوبد که تشبيه دين و دنيا به دوغ و دوشاب بجا يا دست کم رسا نيست. ما در اينجا بيش از اين ادعا نمي کنيم که ذات اين دو جوهر همخواني دارد يا ندارد و به جاي درغلتيدن به چنان دعواهايي از تجربه مدد مي گيريم.

چنين مي گوئيم: روشنفکر ديني، لااقل تا آنجا که ما ديده ايم، آفرينش نابي نداشته و خلاقيت و همّ و غم او خلاصه شده است در پيدا کردن روش هائي براي مصالحهء دين و ملزومات دنياي جديد. يعني به خلاف انديشهء فارغ از مذهب که زايا و پيشرو است، روشنفکر ديني دنباله رو است. سعي بليغ او برآن است که مفاهيمِ از غرب برآمده را به شيوه هاي زورچپاني و ماستمالي هم که شده با مذهب مورد علاقه اش سازگار سازد. اگر هم به اندازهء کافي پررو باشد، مدّعي مي شود که اين مفاهيم اصلاً از دل کتاب آسماني و اخبار و احاديث در مي آيند.

سوآل ما اين است که آيا مي شود ــ محض رضاي خدا ــ يک بار هم پيش از آنکه از خدا بي خبران به ايده هائي از قبيل دموکراسي و حقوق بشر و غير ذلک برسند، روشنفکران ديني خودمان آنها را از متون کذا «استخراج» کنند؟ تا حالا که نديده ايم شده باشد!

غرض اينکه روشنفکر مذهبي پي تغييرات فرامرزي دوان است و حداکثر ــ تأکيد مي کنم: حداکثر ــ ماحصل اين تلاش مومنانه اش آن است که شعبده اي دراندازد تا عقل دين مداران را که جاذبهء دل لاجرم فرو مي کشاند تا سرحد عقول فارغ از دلبستگي هاي ديني بالا بکشاند.

باور اين نکته بسي دشوار است که آن روشنفکر مذهبي که امروزه صليب هواداري از حقوق بشر را به دوش مي کشد و آن را با آئين هزار و چند صد سالهء خود در تضاد و تقابل نمي يابد صدسال ديگر هم به اين افکار مي رسيد، اگر انديشه مندان غربي اين کک در تنبان او نمي انداختند.

توگوئي ابتدا بايست غربيان انديشه اي در اندازند و نظامي مبتني برآن انديشه برافرازند و آنگاه خود بخود عرصه چنان به ما تنگ شود تا روشنفکر ديني مان از خواب بجهد و جهدي کند و فسفري بسوزاند و احياناً آسماني به ريسمان بدوزاند تا آن فکر خارجي را که ديگر نمي شود از آن شانه خالي کرد به لطايف الحيلي با اصول دين بي منافات جلوه دهد و اينچنين خيال امّت را راحت کند.

خلاصه کنيم. روشنفکر ديني خودجوش و «کُنشي» و پيشرو نيست؛ منفعل و واکنشي و پيرو است. يعني اگر غربستاني نمي بود يا به هردليل انديشهء غربي به سرزمين او رسوخ نمي کرد، روشنفکر ديني اي هم در کار نمي بود. چه بسا که معناي «اجتهاد» و «تفقّه» و «قبض و بسط» هم همين باشد که صبر کنيم ببينيم دنيا به کجا مي رسد و بر چه مداري مي چرخد تا ما هم طريقي بجوييم که فهممان از دين را با مقتضيات اين دنياي دائم التغيير جورکنيم.

** صادق س. عطاپور، PhD ، استاد دانشگاه در آمريکا در رياضيات.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

روشنفکری دینی یک پارادوکس است .. نه تنها یک اشکال دارد بلکه هزاران مورد دارد در تعارض با دین ... لطفا این پست من رو یه نگاهی بندازید ...اصلا دین که جوهره اش تعبد است با روشنفکری که اصالتش شک است همسو نیست ...جمعی پارادوکسی مانند ج.ا.ا
http://www.hazfiat.com/archives/2006/09/post_61.html
حتما یه نگاهی بنداز

-- اميد محدث ، Sep 27, 2006

«روشنفکر ديني خودجوش و «کُنشي» و پيشرو نيست؛ منفعل و واکنشي و پيرو است. يعني اگر غربستاني نمي بود يا به هردليل انديشهء غربي به سرزمين او رسوخ نمي کرد، روشنفکر ديني اي هم در کار نمي بو».
مگر روشنفکر وطنی لائیکی را سراغ دارید که خودجوش باشد؟ یک، تنها یک مفهوم که از شناخت واقعیت اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی ایران نتیجه شده باشد، مثال بزنید. یا آفرینش ناب نزد روشنفکران غیرمذهبی را کجا می توان یافت؟
قصدم تعریف یا تکذیب نیست. چیزی که می خواستم بگویم این است که فکر مایملک کسی نیست. استفاده از اندیشه و مفاهیم بیگانه در تاریخ تفکر چیز غریبی نیست. خدا می داند اگر ابن رشد، ابن طفیل و ... نبودند، وضعیت همین مفاهیم غربی در غرب چگونه می بود.

-- مانی ، Sep 28, 2006

من در قیاس با روشنفکران ِ دینی، متدینان ِ راست کیش را نمره ی بالاتری می دهم.
در این دنیای ِ بدون ِ قهرمان، دون کیشوت هایی چون مصباح ِ یزدی بمراتب برای ِ من ارزش ِ بیشتری دارند تا جادوگرانی چون عبدالکریم ِ سروش.
صداقت و صراحت ِارتدوکس ها در دفاع از دین ِ تاریخی (دین ِ واقعی) گرچه ترحم برانگیز اما ستودنی ست!
این را هرگز فراموش نکنید!

-- Creature مخلوق ، Sep 28, 2006

یافتن سازگاری و اثبات، فقط منحصر به روشنفکران دینی نیست...در هر دستگاه فکری این دشواری وجود دارد.می توانم از تجربه خودم بگویم،

من اول سعی کردم خدا را ثابت کنم، یعنی با فرض هایی که مشترک مومنین و ملحدین است، برهانی بیابم که قضیه وجود خدا را ثابت کند، موفق نشدم، بعد سعی کردم که ثابت کنم فرضیه وجود خدا ، قضیه ای از این مفروضات مشترک نیست، یعنی نمی توان با آنها خدا را ثابت یا رد کرد ، مثل اصل توازی اقلیدس یا پیوستار کانتور-اما نه کوهن بودم و نه گودل - و نتوانستم برای ان برهانی منطقی بیابم،اما این دید را داشتم که مساله دوم به مراتب حل پذیر تر از مساله اول است.
تا اینکه سرانجام پاسخ مساله را در ایده ویتگنشتاین یافتم او عقیده دارد یک قضیه منطقی ،ضرورتا درست است ، مستقل از اوضاع و احوال جهان و درستی ان ربطی به آنچه در جهان هست و رخ می دهد، ندارد، به عبارت دیگر یک "قضیه منطقی همواره درست" خبری راجع به جهان نمی دهد، پس آنچه خبری راجع به جهان میدهد، با ید به گونه ای غیر منطقی -و نادرست- باشد
!:(

-- دانش آموز ، Sep 28, 2006

با سلام خدمت شما مطالبتون عاليه
خوشحال ميشم با نظرات تون به من تازه وارد
کمک کنيد .
به اميد آزادگی آزادی.

-- تضاد سفيد ، Jan 17, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)