تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

برادر جهادی ـ دختر آمريکايی

نوشته عبدی کلانتری

شنيدن فايل صوتی

چرا هر برادر جهادي همواره بار اين وظيفه را بر دوشِ خود احساس مي کند که بايد از ناموس زنان و دختران، از عصمت و پاکيِ آنها، همچون جان عزيزترين کسان اش محافظت کند؟ چه چيز آرامش روحي او را به مخاطره مي اندازد وقتي که مي شنود يا مي بيند زني با گردن عريان، گيسوي بي حجاب و بالاي زانوي برهنه در خيابان راه مي رود، مردي را مي بوسد، با مرد يا مردان ديگري هم بستر مي شود؟

روشن است که طبع جنسي زنان يا سکسوآليتهء آنها براي برادر جهادي «مسأله» است. يک خطر جدي يا حتا يک مسألهء وجودي يا «اگزيستانسيل»! او چه چيزي را در خطر مي بيند که چنين از لحاظ رواني آشفته مي شود؟ آيا دل او براي رستگاريِ اخروي زنان مي سوزد يا ناخودآگاه دارد با تمنايي در عمق وجود خودش مي جنگد؟

يکي از سرمشق هاي مهم برادر جهادي در مواجهه با فساد جهان، مسلمان مصري «سيد قطب» است. پيش ترا از بسياري از متفکران مسلمانِ خاورميانه، سيد قطب بود که پرچم جهاد عليه تجدد و غرب، به ويژه مظهر آن آمريکا، را برافراشت. او پس از سفري دوساله به آمريکا در رسالهء معروفي به نام «آمريکايي که من ديده ام» (۱۹۵۰) چنين مي نويسد:

«زن آمريکايي به خوبي کيفيت اغواگرانهء بدن اش را مي شناسد. او مي داند که اين کشش در چهره اش، در حالتِ چشمان معنادارش، و در لب هاي تشنه اش نهفته است. او خوب مي داند که فريفتاري در گوي پرُ پستانها و کپل هاي توپرُاش است و در رانهاي خوش تراش و ساقهاي شکيل؛ او خوب خودش همهء اين ها را مي داند و پنهان نمي کند. او مي داند که اغواگري در لباس هاش خانه کرده: در رنگهاي روشني که احساسات خفته را بيدار مي کند، و در طرح لباس اش که وسوسه هاي تن را آشکار مي سازد ــ و در وجود دختر آمريکايي اين وسوسه ها با صداي بلند فرياد مي زنند! و اين دختر به همهء اين وسوسه ها خندهء دلربايش را نيز مي افزايد، نگاه برهنه و حرکت جسورانه اش را هم چاشني مي کند و هرگز حتا براي لحظه اي نيز نمي گذارد اين همه از يادش برود!» (مترجم: ع. ک.)

با چشمان بسته شرمگاه خود را نگهداريد!

آنچه سيد قطب توصيف مي کند نه تنها وصف «دختر آمريکايي» بلکه همزمان حالت روحي خود او نيز هست. حالتي که براي هر برادر جهادي بايد آشنا باشد. گويي او اين سطور را با چنان حالتي از تحريک شدگي نوشته که همزمان در خود او انزجاري را سبب مي شود و باعث و باني اين شکنجه و تلاطم روحي نيز کسي نيست مگر همان «دختر آمريکايي».

زماني در روزهاي تب دار اوان انقلاب سال ۱۳۵۷ که زنان متجدد ايراني نيز حقي از دستاورهاي انقلاب شان مي خواستند و حاضر به پذيرش روسري يا توسري نبودند، مردي که عنوان رسمي «تئوريسين انقلاب اسلامي» را برخود داشت و چندي بعد نخستين رئيس جمهور ايران شد، ادعا کرد که تحقيقات علمي ثابت کرده که موي زنان از خود اشعه اي پخش مي کند که بر مردها تأثيري ناصواب برجا مي گذارد. حدود سي سال بعد در همان جامعه اگر دو سه سانتيمتر از ساق پاي دختري از کفش يا جوراب او بيرون باشد، مورد اهانت يا جلب توسط مأموران حفظ عفت عمومي قرار مي گيرد. در ديني که در آن حوزهء خصوصي و حوزهء عمومي از هم جدا نيست، اخلاق برادر جهادي که از هراس درون خود او برمي خيزد، مي تواند تبديل به هنجار اجتماعي يا حتا قانون رسمي کشور شود.

در کتاب مقدس مسلمانان چنين آمده است: «و به زنان مؤمن بگو که چشمان خويش را ببندند و شرمگاه خود را نگه دارند و زينتهاي خود را جز آن مقدار که پيداست آشکار نکنند و مقنعه هاي خود را تا گريبان فروگذارند و زينتهاي خود را آشکار نکنند، جز براي شوهر خود يا پدر خود يا پدرشوهر خود يا پسر خود يا پسر شوهر خود يا برادر خود يا پسر برادر خود، يا پسر خواهر خود يا زنان همکيش خود، يا بندگان خود، يا مردان خدمتگزار خود که رَغبت به زن ندارند، يا کودکاني که از شرمگاه زنان بي خبرند. و نيز چنان پاي بر زمين نزنند تا آن زينت که پنهان کرده اند دانسته شود.» (ترجمهء عبدالمحمد آيتي، انتشارات سروش، واحد احياي هنرهاي اسلامي، تهران ۱۳۶۷)

اين همه وسوسه و اغوا که از تن زنانِ آمريکا زده و آمريکايي شده به بيرون مي تراود، جهادي اکبر را لازم خواهد داشت. جهادي که در قرن بيست و يکم نه تنها بايد زنان و دختران ما را از گزند فساد غرب مصون نگه دارد، بلکه بايد ما را به جايي عودت دهد که جهان اجتماعي ماقبل مشروطيت بود، جهاني که هنوز «طايفهء اناث» پا به فضاي باز اجتماعي نگذاشته بودند.

*

ملانصرالدين و عفِت زنان

امام محمد غزالي در کتاب «کيمياي سعادت» صفات زن نيک را از جمله «فرمانبرداري [از مرد] به وقت خلوت» و «خود را پنهان داشتن از مردان و نهفتن خود در خانه» ذکر مي کند. روشن است که منظور امام در عنوان کتاب، کيمياي سعادت مردان است. براي قرن ها همين اصول اخلاقي در جامعهء شهري رعايت مي شد تا اينکه به آستانهء جنبش مشروطيت مي رسيم و به ناگهان آن «سعادت» دستخوش ناآرامي مي شود.

ميرزا فتحعلي آخوندزاده، روشنفکر سکولار صدر مشروطه، از نخستين کساني است که در نمايشنامه هايش زنان آزاده و جسوري را ترسيم مي کند که در جامعهء ديني حق خود را مي طلبند. آخوندزاده در نامه اي به ميرزا يوسف خان، نايب الوزراي تبريز، در مورد آيهء حجاب که از آن نقل کرديم مي نويسد: «مساوات در حقوق مگر مختصّ طايفهء ذکور است؟ شريعت چه حق دارد که طايفهء اناث را بواسطهء آيهء حجاب به حبس ابدي انداخته، مادام العمر بدبخت کند و از نعمت حيات محروم سازد؟»

يکي ديگر از روشنفکران و روزنامه نويسان تجدد خواه مشروطه، ميرزا جليل محمد قلي زاده بود که در نشريهء «ملانصرالدين» تابوهاي جامعهء سنتي ديني را به هزل مي گرفت و از ديدگاهي سکولار مسألهء آزادي زنان را مطرح مي کرد. مجموعهء کوچکي از قصه هاي ملانصرالدين راجع به حجاب و عفت زنان به کوشش محقق آمريکايي «اوان سيگل» فراهم شده که چند سال پيش در آمريکا منتشر شد.

در تاريخ ۱۳ اکتبر ۱۹۰۶ زني از خوانندگانِ فرضيِ ملانصرالدين نامه اي بلند به ملا مي نويسد که در قسمتي از آن آمده: «در گذشته شما در ژورنال تان راجع به حمام، ترياک، ملا، فلک، جادو، مار، اسفند، قورباغه، و ساير چيزهاي فلان و بهمان نوشته ايد ... حال يقهء ما زنان را ول نمي کنيد...شما لباس زنان مسلمان را کشيده و بدان خنديده ايد. مثلاً در شمارهء ۱۷ ژونال تان، اسب ها زنان مسلمان را در کوچه ديده و رم کرده اند. معلوم است که اين اسب ها اسب هاي روسي بوده اند و هيج زن مسلماني را هرگز نديده بوده اند. هرگاه لباس خانم هاي روسي را در هنگام گردش و سوارکاري و سر و روي بازِ آنها را در کنار شوهرشان در يک شهر مسلمان، مثلاً در تبريز يا مازندران، ببينيد، نه فقط اسب ها، بلکه آدم ها هم از آنها رم کرده و فرار مي کردند. خلاصه، از شما توقع دارم که اين قدر شکل زنان مسلمان را در ژورنال تان نکشيد. چون وقتي که مردان ما که درس روسي خوانده اند آنرا ببينند، به وحشت افتاده و دنبال دخترهاي روس مي روند و خيلي هم اتفاق مي افتد که دختر روس مي گيرند و اين براي شما ملايان هيچ خيري ندارد زيرا که پول از جيب تان کشيده شده و به جيب کشيش ها وارد مي شود.»

زن خواننده در شمارهء ديگري مي نويسد: «جناب ملاعمو ... تو نمي داني اگر شريعت هم به زنان اجازه بدهد سر برهنه ظاهر بشوند، مردان به زنان چنين اجازه اي نمي دهند. من فقط شوهرهايمان را نمي گويم بلکه همهء مردان مسلمان را مي گويم! واي برآن روزي که بخواهيم از خانه بيرون برويم. در هرجايي که به مسلماني برخورد کنيم ــ در بازار، در کوچه، در راه ــ بايد خود را سفت و سخت بپوشانيم. چون که چنان به ما زل مي زنند که کم مي ماند با چشمان شان ما را در زير چادر بخورند. اما [مردان] ارمني و روس چنين نيستند. آنها به ما هيچ اعتنائي نمي کنند و سرشان را پائين انداخته و راه خودشان را مي روند. ما هم خود را از آنها کنار نمي کشيم. اما مسلمانان به ما امان نمي دهند. اگر يک بار به يک دکان ارمني داخل شوي تا سه چهار آرشين چيت بخري، مي بيني که فوراً يک مسلمان داخل همان دکان مي شود و به بهانهء خريد، رويت را نگاه مي کند. توهم پشيمان شده از آنجا در آمده و مي روي... در راه آهن هرگاه تو در يک واگن نشسته باشي و يک مسلمان هم آنجا باشد، کارت ساخته است. در يک ساعت بي دليل جلوي تو صدبار جابه جا مي شود و نمي گذارد يک دقيقه نفس بکشي.»

خواهر مسلمان خطاب به ملانصرالدين در مورد برادران مسلمان ادامه مي دهد: «وقتي که يک زن زيبا را مي بينند شروع مي کنند به حرف هاي بي نمک و زشت زدن. وقتي که عجوزه اي همچون مرا مي بينند فحش ها به ايمان داده و تف مي کنند. .. تو از شريعت چنين حرف مي زني، اما شريعت نيست که چنين به سرما آورده، عوام مسلمان است. از آنجا که تو ملاآقائي، به اين برادران مسلمان نصيحت کن که ما را راحت بگذارند.»


قتل براي حفظ عفت (honor killing)

هنگامي که تصور شود زن يا دختري با عمل خود خانواده اش را دچار بدنامي و ننگ کرده، اعضايِ مرد خانواده آن دختر را به قتل مي رسانند تا آبروداري کنند. طبق تخمين صندوق کمک جمعيتيِ سازمان ملل متحد، در جوامع سنتي از جمله تعدادي از کشورهاي مسلمان و نيز در ميان اقليت هاي مسلمان کشورهاي اروپايي، هرساله در مجموع حدود پنج هزار دختر و زن براي حفظ عفت و آبرو به قتل مي رسند.

(لينک - گزارش صندوق کمک جمعيتيِ سازمان ملل متحد، ص 29)

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

خوشخالم که دست کم کسی کار مرا خواند!
زنده باد!
اگر می خواهید بیشتر بخوانید لطفاً به وب سیت من دیدار کنید.
http://www.geocities.com/evan_j_siegel

-- اوان سیگل ، Aug 27, 2006

salam . khaste nabashid . elmo agahi az adyan baese darke behtare oona mishe . sathi negari va tvajo be amyaale shakhsi ham mojebe parto pala gooey va maghlatast . motessefam bara khodam ke maghaleye shoma ro khoondam . be omide inke din va falsafe vojoodish va niaze ensaano be oon befahmim va dark konim .

-- reza ، Aug 31, 2006

با درود به شما،
من نیز بدقت پست شما را خواندم حتی کامنت ذیل آن را.به نکات بسیار ظریفی اشاره فرموده اید من هم اطمینان دارم که کمتر کسی بتواند به استادی "سید قطب" این اغواگری را تجزیه و تحلیل نماید! مگر اینکه چون خود او کسی از دل حجره ها بر آمده باشد.قطعا این منازعه و برداشت "نئاندرتالیزم"از جنس زن در جغرافیای ما دستخوش تغییرات خواهد شد.پشت سد خرافه انباشته است دیگر گنجایشی برای آن متصور نیست باز کردن دریچه ی این سد نه یک تاکتیک بلکه یک ضرورت اجتناب ناپذیر است.
موفق باشی
عاکف

-- عاکف ، Sep 1, 2006

مطلب بسیار جالبی بود

-- mehrdad ، Oct 1, 2006

ای کاش بی غرض و بدون نفرت مینوشتی. حتماً تو به یک دلیلی انقدر با قشر عظیمی از جامعه خودت مشکل داری. اما به هر حال امیدوارم با واقع بینی سعی کنی منتقدی باشی که هدفت حذف کسی نباشه و ترور شخصیتی جامعه ای نباشه. به هر حال این نا عدالتی در صحبت های تو حداقل در منبع گفتارت مشخص بود. در حالی که هیچ نامی از ایران آورده نشده بودو در همان بخش honor killing هم اشاره شده بود به این که رهبران مذهبی منکر این هستند که این کار موافق مذهب است. و همچنین بد نبود نام کشورهایی مانند سوئد و اسرائیل را در لیست خودت میدیدی و بعد به هم وطنانت که حداقل این است که بعضی هاشان واقعاً خیر تو و هم کیشانشان را میخواهند بد و بیراه نمیگفتی.

-- حسین ، Aug 5, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)