خانه > رادیو سیتی > نقد فيلم > گربهی سیاه، گربهی سفید | |||
گربهی سیاه، گربهی سفیدحسام میثاقیhesam.misaghi@gmail.comادامهی زیرزمین سکانسهای مربوط به زیرزمین، دیدگاههای اصلی خالق اثر را به تصویر میکشد. به تصویر کشیدن عوام فریبی حاکمان و از سوی دیگر، جهل مردمی که خود را قربانی میکنند از خصوصیات بارز زیرزمین است. بلاکی که خود قربانی است و سالهاست در زیرزمین زندانی شده همچنان بر ضد فاشیستها که دشمنی تخیلی هستند شعار میدهد و مردم نیز شعار او را تکرار میکنند و متعاقبا نمای میمونی را میبینیم که همراه با مردم فریاد میزند. کاستاریکا به شکلی زیرکانه تقلید میمونوار توده را به تصویر میکشد و در عوض انزجار خود از دروغ و ریا که عامل پیشرفت حاکم (مارکو) است را نشان میدهد. کسانی مثل ناتالیا که میدانند او دروغ میگوید با او همراهی میکنند چرا که دروغهای او را «زیبا» میپندارند، حتی زمانی که زیرزمین خراب شده و مردم آزادند باز هم در زیرزمین میمانند چرا که اسیر عادتهایشان هستند و گویا فرار از حقیقت خصوصیت بارز آنها در تمامی اعصار بوده و خواهد بود.
در قسمتهای پایانی فیلم شاهد تصاویری مستند از مرگ تیتو در لیوبلیانا و سوگواری مردم یوگسلاوی هستیم. در اینجا بازهم جهل مردم با نگاهی هجوآلود به تصویر کشیده میشود. دقایقی قبل مردم زیرزمین را میدیدیم که از مارکو به خاطر خدمتهایی که به آنها کرده بود تشکر میکردند. با مرگ تیتو استقلال خواهی قسمتهای مختلف یوگسلاوی اوج گرفت و جنگها و کشتار تازهای آغاز شد که نهایتا در ۱۹۹۱ یوگسلاوی به چند کشور تقسیم شد. وقایع جنگ دوم در یوگسلاوی در فیلم زیرزمین مرثیهای است بر مردم این کشور که زندگی آنان همواره دستخوش جنگ و کشمکشهای قومی بوده است. ایوان بعد از سالها همچنان به دنبال گمشدهی خود یعنی میمونش سانی میگردد. مردم آلمان در حال برگزار کردن جشن سال نو هستند ولی در کشور ایوان همچنان جنگ است. شاید نتوان به طور قطع به این سوال پاسخ داد که انتقاد کاستاریکا مستقیما متوجه ماهیت کمونیسم است یا شکل عینی شدهی آن در یوگسلاوی سابق. بسیاری این انتقاد را به مارکس وارد میسازند که او جزئیات نهادهای جامعهی نوینی که به آن نوید میداد را به روی کاغذ نیاورده است. همین امر سبب شد تا در کشورهای کمونیستی تفاوتهای زیادی دیده شود. برای مثال، در طول دورهی حکومت کمونیسم در یوگسلاوی، متجاوز از ۸۵ درصد اراضی کشاورزی در دست بخش خصوصی باقی ماند و صنایع نیز بر طبق اصل «خود مدیریتی» کارگران، اداره شد. وجود چنین تضادهایی در جوامع کمونیستی سبب شده است تا دیدگاه مارکس در باب ماهیت ایدئولوژی برای به چالش کشیدن مارکسیسم نیز قابل استفاده گردد و کاستاریکا در این فیلم به زیبایی این چالشها را مطرح میکند. یکی از ویژگیهای ایدئولوژی از دیدگاه مارکس همانا ایجاد توهم و گمراه کردن مردم و استمرار بخشیدن یک جهانبینی کاذب است، همان چیزی که اِنگلس بعدها آن را «آگاهی کاذب» نامید. عوام فریبی و ایجاد توهم در مردمی که سالها در زیرزمین محبوس بودهاند در اثر کاستاریکا با ویژگی ذکر شده تطبیق میکند. ویژگی دیگر ایدئولوژی از دیدگاه مارکس وارونه نشان دادن نظام طبقاتی یا همان حقیقت است که برای توضیح آن از مثال عدسیهای دوربین استفاده میکند. در زیرزمین، سالهاست که آلمانهای نازی شکست خوردهاند و حکومت در یوگسلاوی تغییر کرده ولی حقیقت کاملا به شکلی وارونه به مردم ارائه میشود و در نهایت کمونیسم به راهی جدید برای بهرهکشی از مردم و چیرگی عقاید حاکمان تبدیل میشود، هرچند ابزار تولید نیز در اختیار طبقهی کارگر قرار دارد. با وجود تمامی این تعابیر، نمیتوان زیرزمین را یک اثر صرفا ضد کمونیستی یا ضد کمونیسم حاکم بر یوگسلاوی دانست. در بسیاری از دقایق فیلم، استفادهی نمادین از قفس قابل توجه است. از گریختن حیوانات از قفس، تا زیرزمین که یک قفس به تمام معنا برای انسانهاست، یا زمانی که بلاکی در یک صندوق محبوس است و بعد از منفجر کردن آن توسط خودش بازهم به فاشیستها بدو بیراه میگوید، همگی به قفسی اشاره میکند که انسان خود را در آن محبوس نموده است. در لحظات پایانی فیلم زمانی که شخصی میگوید: «کمونیسم یک قفس بود.» دیگری جواب میدهد: «تمام دنیا یک قفس است.» اشاراتی از این قبیل از محدود کردن زیرزمین به اثری صرفا ضد کمونیستی جلوگیری نموده و قابلیت آن برای ارجاع به تمامی جنبههای زندگی بشری را فراهم ساخته است. شاید بتوان زیرزمین را یک اثر ضدجنگ دانست. اشارات طنزآلود شخصیتهای فیلم به ماهیت جنگ که تنها کشتار عدهای بیگناه را به همراه دارد این ادعا را تایید میکند. در قسمتی از فیلم مارکو میگوید: «متحدین حمله کردند. اگر متفقین نباشند متحدین حمله میکنند.» در قسمتی دیگر سربازی میگوید: «کرواتها صربها را میکشند و صربها کرواتها را پس جایی برای نگرانی نیست.» در نهایت نیز کاستاریکا پایانی برای این بازی دنبالهدار در نظر نمیگیرد و آخرین جملهای که در میان شادی و پایکوبی مردم بر صفحه نقش میبندد چنین است: «این بازی ادامه دارد.» گربهی سیاه، گربهی سفید شاید نتوان «گربهی سیاه، گربهی سفید» را در حد و اندازههای زیرزمین دانست. چنین برداشتی میتواند ناشی از حوزهی فکری متفاوت دو فیلم باشد. «زیرزمین» اثری سیاسی است که به بررسی ساختارهای قدرت در جامعه و بالاخص یوگسلاوی سابق میپردازد در حالی که «گربهی سیاه، گربهی سفید»، طنز تلخ و دردناک و دیدگاه منفی کاستاریکا نسبت به توده را کنار نهاده و به لایههای اجتماعی زندگی مردم جهان سوم میپردازد.
البته محدود کردن این اثر به جهان سوم شاید دیدگاهی جزم اندیشانه باشد چرا که دنیای سوررئال و متفاوت کاستاریکا قابلیت ارجاع به تمامی جوامع را داراست. در این فیلم، طنز تلخ و منفینگر کاستاریکا به طنزی شاد و البته زیرکانه تبدیل شده است که پایان خوش داستان نیز آن را تکمیل میکند. اِلِمانهای محبوب کاستاریکا همانند حیوانات و صحنههای شلوغ و پرهیاهو در این فیلم نیز دیده میشوند و اتفاقات سوررئال و به نوعی غیرطبیعی و همچنین بیقیدی شخصیتهای فیلم، امضای کاستاریکا بر پای این فیلم هستند. «گربهی سیاه، گربهی سفید» به نوعی بازگشت کاستاریکا به سینمای اجتماعی قبل از دههی نود اوست اما شاید بتوان تفاوت آن را در به تصویر کشیدن جوامع در حال توسعه دانست. تضادها و کشمکشهای بین سنت و مدرنیته در چنین جوامعی با دست آویز قرار دادن یک گربهی سیاه و یک گربهی سفید که در تمامی طول فیلم حضور آنها احساس میشود، به زیبایی به تصویر کشیده شده است. شاید دغدغههای ذهنی کاستاریکا در این فیلم زاییدهی شرایط ایجاد شده در یوگسلاوی بعد از فروپاشی باشد. رسوخ نظام سرمایهداری و ایجاد وابستگی در کشورهای در حال توسعه دغدغهی بسیاری از روشنفکران و هنرمندان این کشورها است. قرارگرفتن مفاهیمی از قبیل آزادی فرد در مقابل جمعگرایی اکثر این جوامع و همچنین برداشتهای مادی از ماهیت دنیا در مقابل عقاید ماورایی و مذهبی مردم جهان سوم در فیلم کاستاریکا به بهترین شکل به تصویر کشیده شده است. تلفیق سنت و مدرنیته همواره بستری مناسب برای خلق کنشهای طنزآلود را فراهم آورده است. در قسمتی از فیلم میبینیم که برای بهبود کیفیت صدای تلفن به تیر تلفن آب میدهند تا بلکه بزرگ شود و کیفیت صدا بهتر شود. ورود تکنولوژیهای جدید به کشورهای در حال توسعه و در مقابل عدم آموزش برای استفاده از آنها از جمله معضلات چنین کشورهایی است. قاچاق کالاهای دست دوم و استفاده از هر کالایی بدون توجه به ماهیت اصلی آن نیز به وضوح در فیلم مشاهده میشود. دست پاچگی مردم چنین جوامعی در مقابل هجوم کالا و فرهنگ دنیای سرمایهداری، تصاویری مضحک آفریده است. در این فیلم هیچچیز در جای خود قرار ندارد. از لباس، خانه، اتومبیل و تمامی وسایل شخصی افراد اشیایی آویزان است و وسایل دست دوم با دستکاری به اشیایی مضحک تبدیل شدهاند. نبود زیرساختهای مناسب برای ورود تکنولوژی در کشورهای جهان سوم موجب به وجودآمدن چنین شرایطی میشود. خوکی که در طول فیلم در حال خوردن بدنهی اتومبیل است، شاید نماد انسانهای متحیری است که به سرعت و با ولع در حال قورتدادن بستهبندیهای نظام سرمایهداری هستند. یکی از شخصیتهای فیلم گردنبندی به گردن دارد که علامت چند دین و مسلک مختلف یکجا روی آن دیده میشود و چنین گردنبندی میتواند نماد از خودبیگانگی مردم در چنین جوامعی باشد. در چنین جوامعی انسانهایی پرورش مییابند که همانند پرندههای فیلم، یا غاز و اردک هستند یا مرغ و خروس. پرندگانی که قدرت پرواز ندارند و برای آن تلاشی هم نمیکنند چرا که این موضوع را به عنوان یک «اصل طبیعی» پذیرفتهاند. انسانهایی که میان باورهای سنتی و عقاید جدید دست و پا میزنند و در حالی که کشورهای دیگر در حال پیشرفت و بلندپروازی هستند آنها سعی دارند تا با دود کردن اسفند شیطان را از خانهی خود بیرون کنند و در کنار آن به دنبال آخرین مدلهای تلفن همراه در میان مجلات میگردند. ادامه دارد بخش پیشین: • زیرزمین |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|