تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
نگاهی بر اجرای «غرب غم‌زده» در تهران

«غرب غم‌زده»؛ چالش‌گاه فرد و نقش‌اش در جامعه

آرش پارسا

غرب غم زده
نویسنده: مارتین مک دوناف، مترجم: پویا فرزادنیا، طراح وکارگردان: علی پروشانی، دستیارکارگردان: مهدی آگاهی، برنامه‌ریز، منشی‌صحنه و دستیارصحنه: ارغوان پورصفر، طراح گریم: رضا عابدینی، روابط عمومی: سهیل اعرابی، طراح پوستر: سارا رفیعی، عکاس: رعنا اسفندیاری، اجرای صدا: آرش فتاحی.

بازیگران : مهدی آگاهی: کولمن، معین‌الدین عشاقی: پدرولش، مهرداد غضنفریان: والین، آوا شریفی: گرلین

آذر و دی ١٣٨٨، سالن اصلی تالار مولوی، ساعت ١٩:٤٥

گرایش نسل جوان تئاتری درایران، درچند ساله‌ی گذشته، به فرآیند ترجمه، از اتفاقات مهمی است که در سیر روند صعودی خود درجامعه‌ی تئاتری ایران است. طی سال‌های گذشته، نمایشنامه‌های بی‌شماری، از نویسندگان و درام‌نویسان مشهور تئاتر اروپا و آمریکا، ترجمه و روانه‌ی بازار تئاتری ایران شده است.


مارتین مک دوناف هم یکی ازدرام‌نویسانی است که تمایل بسیاری به نگارش نمایشنامه‌های انتقادی - اجتماعی دارد. ازویژگی‌های بارز آثار مک دوناف بررسی روان‌کاوانه‌ی شخصیت‌های مختلف در طبقات اجتماعی پایین جامعه و نگاه انتقادی و تندی است که به اعتقادات مذهبی دارد.

او با انتخاب و طراحی شخصیت‌هایش از میان چنین طبقاتی (کشیش ، آریستوکرات)، موقعیت‌هایی را به وجود می‌آورد که جای‌گاه مخاطب در جامعه و ارتباط او با افراد دیگر درون اجتماع را به چالش می‌کشاند.

درنمایشنامه‌ی «غرب غم‌زده»، مک دوناف، چنین موقعیتی را برای مخاطب طراحی می‌کند. دو برادر (کولمن و والین) که درخانه‌ی پدری خود درکنار یک‌دیگر زندگی می‌کنند، به طور پیوسته، به علت مسائل کم‌ارزش با یک‌دیگر در نزاع هستند. موقعیت با ورود دوست کشیشان «پدر والش» شکل تازه‌ای به خود می‌گیرد.


حضور پدر والش، درخانه‌ی آن‌ها هم کمک شایانی به بازسازی ارتباط میان آن‌ دو نمی‌کند. درواقع خود پدر والش هم با چنین معضلی مواجه است؛ عدم ارتباط سالم افراد شهر با کلیسا و کم شدن تعداد مراجعه‌کنندگان به کلیسا، ازمعضلاتی است که پدر والش با آن‌ها درگیراست و از آن‌ها رنج می‌برد.

وجود چنین معضلاتی است که پدر والش را با بحرانی مواجه ساخته، که تنها پناه‌گاه امن او درشهر، خانه کولمن و والین است. اما او در خانه‌ی آن‌ها هم به آرامش نمی‌رسد، زیرا در مقام کشیش نمی‌تواند تأثیرگذارباشد و هیچ‌کدام ازموعظه‌های او تأثیری بر دو برادر ندارد.گرلین، دخترک مشروب فروش شهر، هم توجه چندانی به کشیش نمی‌کند.

نویسنده، خط داستانی مشترک میان شخصیت‌هایش، را مرگ شهروندان دیگر شهر که تنها درصحنه از آن‌ها صحبت می شود، قرارمی‌دهد. در آغاز نمایش، دو برادر به تازگی ازخاک‌سپاری پدرشان به خانه بازگشته‌اند. در فصل میانی اثر، پلیسی که دست به خودکشی زده، زمینه‌ساز دعواهایی میان دو برادر و کشیش می‌شود.

درواقع، نویسنده با طراحی چنین موقعیت‌هایی، تصویرساز آن‌گونه معضلات ارتباطی درجامعه‌ی مدرن امروزی است که تمامی طیف‌های گوناگون در اجتماع، با آن دست به گریبان‌اند؛ معضلات ومشکلاتی که مذهب هم نمی‌تواند برای آن‌ها راه حل مناسبی پیشنهاد کند.


مک دوناف ساختار اثرش را بر جهانی کمیک بنا می‌نهد که در آن، دیالوگ‌ها طنزی گزنده درخود مستتردارند. دیالوگ‌ها در «غرب غم‌زده» تنها به بازگویی اطلاعات و درونیات شخصیت‌ها بسنده نمی‌کنند، بلکه تصویرگر شبکه‌ی ارتباطی پیچیده‌ای برای مخاطب هستند که دربیشتر زمان‌ها، دچار نوسان و اختلال است.

تنها در پایان اثر است که این شبکه‌ی ارتباطی درست عمل می‌کند و آن زمانی است که دو برادر، پس از خودکشی پدر والش، به خانه بازگشته‌اند و هر دو یک‌دیگر را به دلیل خطاها و گناهان گذشته (کشتن پدر توسط کولمن، گرفتن حق‌السکوت والین ازکولمن) می‌بخشند.

کارگردان اثر، در انتقال مفاهیم درونی متن بر روی صحنه، موفق عمل نمی‌کند. انتخاب منظر نمایشی ناهمگون با درون‌مایه‌ی متن، تحلیل نادرست دیالوگ‌ها ، عدم هدایت صحیح بازیگران، تکرار و استفاده‌ی بیش ازحد از میزانسن‌های خطی، عدم به‌کارگیری ترکیب‌بندی خلاقانه درصحنه، عدم توجه به عنصر استاتیک در صحنه‌، انتخاب ناهمگون بافت و رنگ درصحنه، عدم دراماتورژی متن و غیره ازنکات مهمی است که کارگردان به سادگی ازآن‌ها چشم پوشیده است.


این اتفاق باعث به وجود آمدن ریتم ناهمگونی دراجرا می‌شود؛ مخاطب تنها درفصل آغازین اثر، با نمایش همراه می‌شود اما در فصل میانی و انتهایی اجرا، به دلیل عدم توجه کارگردان به نکات اشاره شده، ریتم اجرا به شدت دچار کندی می‌شود.

نمونه‌ی بارز آن، صحنه‌ی گفت‌وگوی دونفره‌ی کشیش والش با گرلین، دخترمشروب فروش، است. اکثردیالوگ‌های این صحنه، برای مخاطب امروزی جامعه‌ی ایران ناآشنا هستند. زیرا نویسنده به مکان‌ها و آدابی در دیالوگ‌ها اشاره می‌کند که مختص جهان داستانی رویداد است و قرابت چندانی برای مخاطب ایرانی ندارد.

نکته‌ی دیگر، دربخش کارگردانی، ناهم‌گونی بازی بازیگران است. مهرداد غضنفریان در نقش والین، بازی یکنواخت و ناهماهنگی از خود به نمایش می‌گذارد. او در ارتباط برقرارکردن با مخاطب، در بیشتر لحظات اجرا، موفق عمل می‌کند اما درانتخاب مختصات نقش به عنوان بازیگر، به شدت نامنظم است.

او تنها بر یکی از ویژگی‌های اصلی شخصیت والین (شلختگی و راحت بودن) تمرکز می‌کند و از مابقی ویژگی‌های شخصیتی نقش، غافل می‌شود. همین امر، بازی او را در لحظات آغازین اثرجذاب می‌کند اما هر چه به انتهای نمایش نزدیک‌ترمی‌شویم، بازی او دچاریکنواختی و کندی می‌شود.

این اتفاق درمورد مهدی آگاهی درنقش کولمن هم روی می‌دهد. او با تکیه بر وجه «بی‌خیالی» شخصیت، تنها نمایش‌گر این خصوصیت نقش می‌شود و همین امر به کلیت بازی او ضربه می‌زند.

اما درمورد دو بازیگر دیگرنمایش، این اتفاق روی نمی‌دهد؛ معین‌الدین عشاقی و آوا شریفی (درنقش‌های پدر والش و گرلین) به درستی ویژگی‌های شخصیت و عنصر تغییر را در بازی‌شان می‌گنجانند. آن‌ها در صحنه، از توسل جستن به حرکت‌های اضافی، برخلاف دو بازیگر مقابل‌شان، به شدت دوری می‌کنند.


«غرب غم زده» با تمام کاستی‌هایی که دارد، جزو نمایش‌هایی است که با عدم حمایت مرکز هنرهای نمایشی به روی صحنه رفته است اما این عدم حمایت باعث نشده تا این گروه جوان انگیزه‌شان را برای ادامه‌ی کار از دست بدهند. گویا بی‌محلی مسئولان هنرهای نمایشی به چنین جوانانی، به یکی ازسیاست‌های اصلی و مهم مدیران تبدیل شده است.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)