خانه > شهرنوش پارسیپور > Sep 2009 | |
Sep 2009با خانم نویسنده - شماره ۵۹ مردم زیبا شدهانددر درازنای تاریخ، مردم ایران به دلیل وحشت از قتل عام و کشتار قبایل، «زشتنمایی» می کردند. این حالت زشتنمایی و خود را «عجزه» نشان دادن، در آغاز جمهوری اسلامی، به شدت در رفتار مردم متظاهر بود. کار به جایی رسید که آیتالله خمینی، رهبر انقلاب اسلامی در یک سخنرانی اعلام کرد: گریه بکنید، که گریه در طول تاریخ ما را نجات داده است. حالا شاید جملهی ایشان کاملاً به این شکلی که میگویم نبوده است، اما کم و بیش همین معنا را داشت. هنوز زنان و مردانی را که در گورستان خود را روی خاک میانداختند و میغلتیدند و زار میزدند، به خاطر دارم. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۲۷ مادرها هر وقت بمیرند زود استمادرم طبیعت آفتاب را داشت. از او که دور بودید گرمای متعادل و زیبایی را احساس میکردید، اما نزدیک که میشدید میسوختید. مادرم در حالت رقصیدن یا زمانی که تصمیم میگرفت فیلمی را تعریف کند آنقدر زیبا میشد که بیاختیار همه را به خود جلب میکرد. واقعیت این است که من هرگز فکر نمیکردم روزی او بتواند بمیرد، چون بسیار زنده بود. به روایت شهرنوش پارسیپور ـ شماره ۱۴۵ مردان و زنانی که ایران نوین را شکل دادندکتاب مورد بحث امروز اثری است از عباس میلانی به نام «پارسیان برجسته» یا «ایرانیان نامدار: مردان و زنانی که ایران نوین را شکل دادند.» دکتر میلانی در این کتاب به شرح زندگی ۱۵۰ تن ایرانی نامور می نشیند که در حیات اجتماعی مردم ایران در حد فاصل سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۸ نقش اساسی بازی کردهاند. البته روشن است که محدود کردن شخصیتهای یک دوران ۳۸ ساله به ۱۵۰ نفر باعث میشود که رقم قابل تأملی نام در کنار بماند تا نامهای اصلی برجسته شوند. با خانم نویسنده - شماره ۵۸ آیا شتر و گاو از یک جنم هستند؟اگر اندکی تجربهی اجتماعی داشته باشیم متوجه میشویم که واقعیتها و حقایق اجتماعی، و یا داستانها و اسطورهها، در مسیر حرکت خود مجبور به تحمل تحولاتی هستند که اجباریست. دلیل این اجبار این است که هر نسلی دادههای ذهن خود را به واقعیتهایی که شنیده و یا داستانهایی که برای او تعریف کردهاند اضافه میکند، و یا اینکه بهکلی آنها را تغییر میدهد. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۲۶ زیبایی سنت در برابر بهداشت مدرنیتهمن هرچه پیرتر میشوم بیشتر باور میکنم که باید به نظم طبیعی هستی بازگشت کرد. گاهی با خودم فکر میکنم بیماریهای مختلفی که جان افراد را در قدیم میگرفت لازم بودهاند. منظورم سرخک، سیاه سرفه، آبله مرغان و اوریون است. شاید طبیعت از طریق این بیماریها انتخاب اصلح میکند. بعد اما متوجه میشوم که اگر این بیماریها را به حال خودشان وابگذاریم، قتل عام مخوفی به راه میاندازند. پس واکسنها سودمند هستند، اما گاهی دانش جدید به کلی اسباب شر میشود. به روایت شهرنوش پارسیپور ـ شماره ۱۴۴ و چنین است زندگیشهزاده سمرقندی، در کتاب «سندروم استکهلم» به شرح باروری ناموفق خود میپردازد. این تجربهای به کمال زنانه است. در بخشی از کتاب میگوید: «فرزند را برای چه میخواهی، این سوال همیشگی دوستان من است. تو که میگفتی هیچ وقت فرزنددار نمیشوی، و اگر هم دلت برای یک کودک داغ شود طفلی را به فرزندی خواهی گرفت. این بود فکر و روزگارم تا زمانی که احساس کردم که دوست دارم خودم باشم. آنی که طبیعت از من انتظار دارد. همچنان که از بکارت خسته شدم از بی فرزندی هم گاهی پریشانام. آخر چرا؟ دلیلی دارد؟ آری، دارد.» با خانم نویسنده ـ شماره ۵۷ آیا فارسها صاحب ایران هستند؟مشکل عظیم تاریخ ایران این است که اغلب حکومتهای ایران را قبایل مهاجم تأسیس کردهاند. این به این معنا نیست که قبایل مهاجم «وحشی» بودهاند. بلکه صرفاً بدین معناست که قبایل مهاجم از عصبیت بیشتری برخوردارند. این ابن خلدون است که از عصبیت قبیلهای گفت و گو میکند و نه من. حالا فردا خشمگین نشوید که قبایل (ترک و غیره) متهم به عصبیت شدهاند. به روایت شهرنوش پارسیپور ـ شماره ۱۴۳ پاسخ اما تجاوز استثریا زنگباری، وابسته به جریان وحدت کمونیستی، شرح زندگانی خود را در کتابی به نام «پر کبوتر» به رشته نگارش درآورده است. باید پذیرفت که ثریا زنگباری نثری شیرین و روان دارد. او میکوشد مشکل اجتماع ایران را از زاویههایی مورد بررسی قرار دهد؛ اما اغلب دچار لکنت زبان میشود و در حد روایت خاطرات زندگی باقی میماند. گزارش یک زندگی ـ شماره ١٢٥ زندگی بر سیاق «بر باد رفته»واقعیت این است که همنسلان مادر من به راستی سینمایی زندگی میکردند. جاذبه سینما، به ویژه سینمای هالیوود و بعدها سینمای ایتالیا، به قدری قوی و شدید بود که مردم شهرنشین، خواسته یا ناخواسته سینمایی زندگی میکردند. سینما در سطح خانواده ما عملاً جای وسیعی داشت. مادرم در سن بالای شصتسالگی در زندان نیز، از فیلم بربادرفته حرف میزد. اما در زمانی که من هشت - نهماهه هستم؛ قضای اتفاق، مادر در مجلسی یکی از خوانین لر را میبیند که در آن موقع بالای چهل سال داشته و سالها از پدر من بزرگتر بوده. مادر ناگهان تصمیم میگیرد عاشق این شخصیت بشود. این مرد بدبخت باید در نقش «اشلی ویلکز» ظاهر میشد. با خانم نویسنده ـ شماره ۵۶ سندروم زنان اصفهانمن در زمان شاه و در آخرین سال حکومت او موقعیت بسیار بدی در میان آشنایان و دوستان که اغلب از روشنفکران تراز نخست بودند، پیدا کرده بودم. آنان میگفتند مرگ بر شاه و من میگفتم این شعار بدی است. نگویید مرگ بر شاه. حداقل این را برای مرحوم شاملو نوشته بودم. توجیهی که داشتم این بود: شاه در سراشیب سقوط افتاده و احتمالاً سقوط خواهد کرد. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۲۴ رت باتلر یا اشلی ویلکینز؟ مسأله این استمادر ۱۸ ساله و در عشق شکست خورده است که فیلم «بر باد رفته» روی اکران سینما قرار میگیرد و تهران را تسخیر میکند. او چندین بار به دیدن این فیلم میرود و به نحوی فریفته این فیلم میشود که تا آخرین روز زندگیاش از زیر سایه آن خارج نمیشود. در حقیقت مادر در این فیلم همتای آمریکایی خود را باز مییابد. ویوین لی، هنرپیشه توانا، در نقش اسکارلت اوهارا، او را فریفته خود میکند. به روایت شهرنوش پارسیپور ـ شماره ۱۴۲ کتابی که در فلسفه کم میآوردمسعود خیام که بیشتر دانشمند است و گویا آنطور که میگویند دانشمند تراز اولی است؛ در عین حال دستی در نوشتن دارد. در کتاب «سنگ، کاغذ، قیچی» به شرح احوال شخصیتی علمی مینشیند که در عین حال سیاسی است. چنین به نظر میرسد که کتاب به نحوی یک نوع شرح احوال است که با سرگذشت فرد دیگری ترکیب شده باشد. این از نحوه نگارش کتاب قابل درک است. داستان از کودکی آرش آغاز میشود. خانهی این آرش در همسایگی خانه «شاعره» است که به صراحت می توان فروغ فرخزاد را در عنوان مطلق «شاعره» بازیابی کرد. با خانم نویسنده ـ شماره ۵۵ آیا میترای گاوکش دربرابر ماست؟عصر مادرتباری الزاماً به معنای حکومت زنان نیست، بلکه حکایت از اقتدار مردان خانواده زن دارد، و لاجرم نشان میدهد که آزادیهای جنسی زنان در آن دوره بیشتر بوده. پس کشتن گاو (نفس) در آئین میترا بعد گستردهای به خود گرفته و منجر به نهادینه شدن مفهوم بکارت شده است. یعنی محدود کردن زن از نظر جنسی و تبدیل کردن او به ابزار زایمان. اکنون جامعه ما در این مقطع از زمان دارد از نظر تعریف جنسی، پوست میاندازد. در زمان شاه آزادتر شدن زنان و حق رأی که در اختیار آنها قرار گرفت، پدرسالار را دچار وحشت کرد. در آغاز انقلاب اسلامی، مردان خمینی به راستی خیال داشتند تمامی حقوق را از زنان بگیرند. گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۲۳ خاله کوکومهمادر من در میان اقوام پدریاش در مجالسی شرکت کرده بود که زنان پا به پای مردان می نشستند و قمار میکردند و یا مشروب میخوردند. در سر بساط بازی، مادر یواشکی گیلاس مشروب او را از آب حوض پر میکرده و زن بیحواس سر میکشیده. هرچه خانوادهی مادربزرگ دیندار و خداترس بودند؛ خانوادهی پدری او اهل تفریح و سرگرمی و زنان از میدان بسیار بازی برای حرکت برخوردار بودند. «مادر» گرچه در هفت سالگی مجبور بود با چادر به مدرسه برود و از در و بازاریان متلک بشنود که او را «خاله کوکومه» صدا میکردند و میخندیدند؛ در عوض تا به خانه میرسید افسار پاره میکرد و دست به شیطنتهای پسرانه میزد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
از دست ندهید | ||||
افزایش قیمتها |
خشونت نمایشی |
تحصن برای ستوده |
کنسرتویی برای ویلننوازان |
تاملات شکوفه تقی |