تاریخ انتشار: ۲۸ شهریور ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
با خانم نویسنده ـ شماره ۵۷

آیا فارس‌ها صاحب ایران هستند؟

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

در برنامه شماره ۵۴ درباره سلسله‌های حکومتی مردمی همانند آل زیار و آل بویه و صفاریان و سامانیان و هم چنین سلسله پهلوی صحبت کرده بودم. علیرضا که به نظر می‌رسد ترک‌تبار باشد، تفسیری بدین گونه ارائه داده بود:

Download it Here!

«با این تفاسیر هر فارسی که شاه شده اگه از طرف انگلیسی‌ها مثل رضاشاه مردمی هستش، ولی امثال نادرشاه، شاه اسماعیل، شاه عباس و ... چون از ترکان ایران هستند از قبایل مهاجم وحشی تلقی می‌گردند!!! نفرین بر همه نژادپرستانی که اسم روشنفکر هم بر روی خود گذاشته‌اند. پان‌فارسیسم کور امثال شماست که به عده‌ای قلیل جرأت تجزیه‌طلبی می‌دهد.»

جناب علیرضا، مشکل عظیم تاریخ ایران این است که اغلب حکومت‌های ایران را قبایل مهاجم تأسیس کرده‌اند. این به این معنا نیست که قبایل مهاجم «وحشی» بوده‌اند. بلکه صرفاً بدین معناست که قبایل مهاجم از عصبیت بیشتری برخوردارند. این ابن خلدون است که از عصبیت قبیله‌ای گفت و گو می‌کند و نه من. حالا فردا خشمگین نشوید که قبایل (ترک و غیره) متهم به عصبیت شده‌اند.

اما این عصبیت شدید قبیله‌ای پی‌آمدهایی دارد. قبایل، مردم عادی ساکن این سرزمین را، اعم از کشاورز و بازاری، تحقیر می‌کرده‌اند و کلیه مشاغل را میان اعضای قبیله خود تقسیم می‌کردند. برخی اوقات اما این قبایل اهالی ایران را به کلی نابود می‌کردند. به طور مثال می‌توان از قبایل مغول صحبت کرد. یک قلم از کشتار مغول‌ها را برای شما شرح می‌دهم:

مغول‌ها به شهر مرو که یک کرور (صد هزار نفر) جمعیت داشت وارد شدند. تمامی این صد هزار نفر را کشتند و نابود کردند. ۱۷ مرد به منار مسجدی پناه برده بودند. آنان پس از خروج مغول‌ها از منار خارج شدند.

در سال نخست از گوشت مردگان تغذیه کردند. بعد اندک گندمی را که در ته انبارها باقی مانده بود در بیرون شهر کاشتند ... و سپس ۳۶ سال گذشت و آنان حتی یک انسان زنده را ندیدند که از آن حوالی عبور کند. پس در نتیجه مغولان مردمان تمامی روستاهای اطراف را نیز قتل عام کرده بودند.

به طوری که می‌بینید، ما نمی‌توانیم به حکومت مغولان بگوییم یک حکومت مردمی. چرا که آنان مردم را به نفع حفظ قبیله خود می‌کشتند، که البته هیج بحثی در این واقعیت وجود ندارد که چنگیز مغولان را دوست می‌داشت

در مورد قبایل ترک که به مدت هزار سال در ایران حکومت کردند مشکل به نحو دیگری مطرح می‌شود. ترکان (که خود این‌جانب نیز از آن‌ها هستم) کوشش داشتند راه ارتباط میان ترکستان و روم شرقی را (که بعدها به عنوان عثمانی معروف شد) حفظ کنند. در راه انجام این کار مردم سر راه را «ترک» می‌کردند.

روش کار بسیار ساده بود. آنان تمامی افرادی را که بیشتر از پنج سال داشتند، می‌کشتند. سپس این بچه‌های زیر پنج سال را میان خانواده‌ها تقسیم می‌کردند. بچه‌ها به روش ترکی بار می‌آمدند و ترک‌زبان می‌شدند. بعد آنان با این بچه‌ها ازدواج می‌کردند. بدین ترتیب نژاد ترکان عوض می‌شد؛ اما فرهنگ و زبان آنان باقی می‌ماند. سبکتکین، پدر محمود غزنوی، یکی از این بچه‌های ترک‌شده است.

اکنون من مطمئن هستم که شما دوباره نامه می‌نویسید و می‌گویید این حرف درست نیست. خدمت شما باید عرض کنم که من این مسأله را در تاریخ جنگ‌های صلیبی خواندم و مسأله پنهانی نیست. قوای ینی چری در روم شرقی از همین بچه‌های پدر و مادر کشته‌شده شکل می‌گرفت. اما چرا در تاریخ ایران در این باره نوشته نشده است؟ دلیلش خیلی روشن است. وقتی همه کشته می‌شدند، چه کسی باید می‌نوشت؟

من به ترکان ایراد نمی‌گیرم که چرا این کار را می‌کردند. لابد مجبور بوده‌اند این سیاست را اتخاذ کنند، اما روشن است که به چنین افرادی نمی‌توان گفت حکومت مردمی تشکیل داده‌اند؛ چرا که مردم را می‌کشتند.

در مورد صفویه می‌دانیم که بنیان‌گزار خانقاه یک فارس‌زبان بوده است. دو نسل بعد آن‌ها ترک شده بودند و ترکی حرف می‌زدند. اما باز چرا نمی‌توان این سلسله را هم به رغم دوران درازمدت حکومتش مردمی دانست؟

دلیل آن بسیار روشن است. در دوران صفوی قرار بر این شد که مذهب ایران را عوض کنند. حالا شما خودتان تخمین بزنید که چند میلیون کشته شدند تا این مهم به انجام رسد. البته صفویه در حفظ کیان ایران کوشا بوده‌اند و در این حرفی نیست.

در مورد نادرشاه افشار شما خود بهتر می‌دانید که تمامی دوران حکومت او به جنگ و جدال گذشته است. ضمناً لطف کنید برای من روشن کنید که علت یورش نادرشاه به هندوستان چه بوده است؟ هندیان چه هیزم تری به ما فروخته بودند که به آن‌ها حمله کردیم و چه کسی حمله کرد؟ سپاه نادر را چه کسانی تشکیل می‌دادند؟ آیا این سپاه از میان مردم برخاسته بود؟ یا سپاهی وابسته به یک قبیله بود؟

می‌دانیم که مردم ایران عادت دارند به نادرشاه افتخار کنند. اما این مسأله با ادعای من تضادی ندارد. حکومت نادر نیز متکی بر عصبیت قبیله‌ای بوده است.

سلسله‌های کوچک آل زیار و آل بویه و سامانیان و صفاریان و هم‌چنین سلسله پهلوی از میان مردم ساکن ایران برخاستند. به طور اتفاقی همه آنان فارس‌زبان هستند. معنی این حرف این است که آنان قبیله ویژه‌ای نداشتند. بنیان‌گزار یکی مسگر است و دیگری ساربان و سومی ماهیگیر. اگر این‌ها ترک‌زبان بودند، فرقی در اصل مطلب نمی‌کرد؛ باز هم حکومت‌های مردمی محسوب می‌شدند.

اما شما نژادپرستان را نفرین کرده بودید. البته اشکالی ندارد که ما کسی را نفرین بکنیم؛ اما برای من روشن نشد که به چه مناسبت فکر می‌کنید نژاد ترکان با فارس‌ها تفارت دارد؟ این تفاوت از کجا پیدا شده است؟

محال است ما یک ترک و فارس را ببینیم و پیش از آن که آن‌ها حرف بزنند، متوجه تفاوت نژادی آنان بشویم. در سفر به ترکیه بود که من متوجه شباهت غیر عادی مردم دو کشور شدم. از نظر ظاهری کوچک‌ترین تفاوتی میان یک ترک و یک فارس وجود ندارد.

اما این واقعیتی است که زبان آن‌ها با یکدیگر تفاوت دارد. منتها این دو زبان نیز بسیار در هم تنیده‌اند و در همین سفر ترکیه من متوجه می‌شدم که برای درک زبان ترکی مشکل زیادی ندارم. واژه‌های مشابه به قدری زیاد است که انجام این مهم را آسان می‌کند.

خوب یا بد و زشت یا زیبا این حقیقتی است که در ایران مردمان مختلفی دارند در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. مردم در این کشور دارای تفاوت‌های زبانی هستند؛ اما تفاوت نژادی اندک است. برای درک تفاوت نژادی باید در ایالات متحده آمریکا زندگی کرد. اما حتی در این سرزمین نیز مردمان نژادهای مختلف راه هم‌زیستی را یاد گرفته‌اند.

کره زمین است و شماری مردم که باید در کنار یکدیگر زندگی کنند. خانه من در این‌جا در آمریکا در جوار خانه‌های سیاه‌پوستان است. از بودن در کنار آن‌ها احساس شادی می‌کنم. مردمان شریفی هستند و آزارشان به کسی نمی‌رسد.

اما آقای علیرضا، از آن‌جا که مادر ترک من در تربیت من نقش نخست را بازی کرده است، و از آن‌جایی که خانواده ما به روش مادرسالاری اداره می‌شد، متوجه شده‌ام که فرهنگ ترکان به دلیل همان عصبیت قبیله‌ای رنگ تندتر و تأثیرگذارتری داشته و دارد.

چه بسا یکی از دلایل سقوط سلسله پهلوی در ایران این استنباط بود که حاکم باید ترک باشد؛ چون ترکان به مدت هزار سال عادت کرده بودند حاکم باشند. این مسأله از نظر جامعه شناختی جای بحث و گفت و گو دارد.

لطفاً کسانی که دوست دارند در این بحث شرکت کنند، از دادن کلیشه‌هایی همانند «نظام ستم‌شاهی» خودداری ورزند که مسیر بحث را متوجه جهت‌گیری سیاسی خواهد کرد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

این هم یک اشکال بنیادیست به تمام فرقه های پان، اعم از پان‌تکیست و یا پان عربیست: بفرمایید ببینییم این قوم "فارس" کیست و کجاست؟؟ ما گیلکی، ترک (مثل خود من)، لر، کرد و امثالهم داریم اما قوم "فارس" محصول ذهن عثمانی، بعدشم روسای استالینیست و پیرو اونها پان ترکیستهای عزیز و پان عربیست هاست. نتیجهٔ "تحلیلهای تاریخی" امثال علیرضا ی شما چیزی نیست مگر تفرقه، ضدیت با مردم و تاریخ ایران، نژاد پرستی‌، تنفر، و بیفرهنگی. واقعا که شرم آور است!

-- عالمی‌ ، Sep 19, 2009

با سلام چند نکته رو لازم میدونم تذکر بدم.
قوم ترک با ترک زبان تفاوت بسیاری دارد و ترک زبان در ایران بسار زیاد است و ترک نژاد به مراتب کمتر است. شاهد این حرف هم چهره و ویژگی های ظاهری آنان است. ترکمن ها ترک هستند تاجیک ها ترک هستند ( با اینکه زبانشان فارسی است) ولی آذری ها ترک نیستند یا اهالی قزوین و زنجان اکثر آنها ارانیانی هستند که به علی سلطه متعصبانه ترکان زبانشان تغییر کرده است. هر چند که در بین تمام آنها هستند افرادی که قطعا از نژاد ترک در نسبشان وجود داشته است.
این یک نکته . دوم اینکه حکومت هزار ساله ترکها بر ایران برای من جای تعجب بسیار دارد. پیش از غزنویان و سلجوقیان هیچ ترک زبان و یا ترک نژادی بر این سرزمین حکومت نکرده بود.
اگر از مغولان که غاصب بوده اند از اهالی این مملکت به شمار نمی روند بگذریم، و حکومتهای پراکنده و مختلفی که قبل از صفویان بر این مملکت حکومت کرده اند را کنار بگذاریم زیرا که هم حکومت ایرانیان را داشته ایم هم ترکان آق قویونلو و قرا قویونلو و ... از زمان صفویه به بعد باز هم به جز زندیان می توان گفت حاکمان اقلب ترک زبان بوده اند که حتی اعتقاد دارم شاید بسیاری از آنها ترک نژاد نبوده اند. پس این حرف به هیچ وجه درست نمی باشد. در ضمن مزید اطلاع باید بگم زبان رسمی همان صفویان هم پارسی بوده و تمام مکاتبات مکالمات رسمی و حکومتی به زبان پارسی انجام می شده است. شاهد آن هم اینست که در اصفهان که سالها پایتخت صفویان بوده هیچ ترک زبان غیر مهاجری وجود ندارد و در همین آذربایجان هم تا 300 سال پیش زبان پارسی زبان رایج بوده است. اولین شعر ترکی شاید سابقه ای بیش از 400 500 سال ندارد و شاعران بزرگی مثل نظامی گنجوی حتی یک بیت ترکی هم نسروده اند.
ایران متعلق با فارس ها نیست اصلا لفظ فارس یک واژه تفرقه افکن هست مثل این است که بگوییم نژاد اصفهانی یا نژاد سمنانی... فارس ها يا پارس ها يکي از قبایل آریایی بوده اند که سالها بر این مملکت خکومت کرده اند و انصافا پر افتخار ترین دوران این مملکت هم متعلق به زمان حکومت آنان است اما این قوم یا این نژاد محدود به مناطق مرکزی ایران نیستند آذربایجان یکی از بزرگتریان مناطق سکونت آریایی هاست همین جایی که مردمانش سعی دارند بگویند ما ترک هستیم نه فارس! که اگر لفط فارس نبود و ایرانی و یا آریایی به کار برده می شد هیچگاه این اتفاق نمی افتاد. لر ها آریایی هستند کرد ها هم همینجور اهالی تبریز و ارومیه و تهران اصفهان یزد شیراز ... البته نژاد های دیگری هم در این مملکت سالیان سال است که زندگی می کنند به عنوان یک ایرانی نه یک غریبه و بیگانه مثل ترکها مثل عربها ... و ایران افتخار ایران است. افتخار کشورمان ایران این است که هزاران سال قبایل مختلف حتی با نژاد های مختلف را زیر نام ایران و زیر يک پرچم حفظ کرده است و این چیزیسیت که در هیچ جای دنیا شاهد آن نبودیم و این تفرقه افکنان و این دوستان کم دانشی که سعی می کنند با جدا نشان دادن تاریخ و نژاد و ... آذری ها و کرد ها لر ها بلوچ ها در تجزیه ایران بزرگ (که شواهد نشان می دهد چندان هم دور نیست) سهمی داشته باشند فقط فریب خوردگان قدرتهایی هستند که وجود ایران آزاد و بزرگ کابوس چند صد ساله آنان است.

-- کیوان ، Sep 19, 2009

خانم پارسي پور، دولت هاي مدرن دولت هايي هستند كه از درهم شكستن امپراتوري رومي به وجود آمده اند و اولين نشان ملت و مليت مدرن زبان بومي مردمان است. زبان مادري شان نه زبان امپراتور (لاتين) يعني كه مثلا هلند (زبان هلندي) فرانسه (زبان فرانسه) جز اتريش و بلژيك و سويس كه داستان خاص خود را دارند نام كشورها و ملت ها و چتر مرزي زبان مادري است. همين تو حاضري كه از آن چه تماميت ارضي امپراتوري مي گويند دست برداري؟

-- بدون نام ، Sep 19, 2009

خانم پارسی پور گرامی،

-اگر بخواهیم قوم بازی را شروع کنیم، سلسله پهلوی به هیچ عنوان فارسی زبان نبودند. آنها مازندرانی بودند. مخمد رضا شاه نیمه ترک (آذری) نیمه مازندرانی بود. آخرین سلسله‌ای که فارسی زبانان تاسیس کردند، سامانیان بود و از آن پس هیچ فارسی زبانی در ایران پادشاهی نداشته است.

-صفویان همانطور که گفتید مهاجم نبودند که از خارج آمده باشند ولی سلجوقیان بودند. صفویان ایرانی زبان بودند که بعدا ترکزبان شدند. سلجوقیان و بقیه ترکان از نژاد زرد بودند که از آسیای میانه و پدرانشان از شمال مغولستان و نواحی اطراف آمده بودند ولی صفویان از نژاد سفید و ایرانی زبان و ساکن ایران بودند.

-هیچ فارسی زبانی به خود «فارس» نمیگوید. فارس یک استان است و در گذشته نام منطقه‌ای در جنوب ایران که توسط خارجیان به «ایران» هم گفته شده است. این واژه در زبان ترکی به کار میرود و کاربر قومی در زبان فارسی کنونی ندارد. در گذشته هم «فارس» در ترکی به معنی ایرانی بوده است که در دوران معاصر با اوج تفکرات خلقی کمونیستی و ورود آن به ایران، معنی قومی آن در ترکی و سایر زبانهای منطقه افزایش یافته است. در هر حال «فارس» در معنای قومی نه در سخن روزانه فارسی و نه در رسانه‌ها جز در موارد خیلی نادر چنین کاربردی ندارد، مگر اینکه شما و دیگران آنرا متداولتر کنید. تصور یک فارسی زبان که با چنین مباحثی آشنایی ندارد و با ترکزبانان هم همنشین نشده از واژه فارس، استان فارس است. هیچ کدام از مردم ایران در گذشته به زبان فارسی کنونی (دری) صحبت نمیکرده‌اند گرچه زبان مردم جنوب ایران فارسی (نه فارسی کنونی) بوده است. آن زبانهای مربوط به فارسی که زبان اصلی و محلی تمام مردم جنوب مرکزی ایران بوده است هنوز در برخی نواحی متداول است ولی خیلی کم و در حال مرگ. من و شما آن زبانها را گرچه هم خانواده با فارسی دری و زبان اصیل مردم جنوب مرکزی ایران است، ولی خیلی به سختی میفهمیم یا اصلا نمیفهمیم. زبان مردم مرکزی ایران حتی هم خانواده با فارسی دری نبوده است. زبان فارسی کنونی که زبان رسمی ایران است، زبان فارسی دری یا زبان فارسی خراسانی است که در کل ایران گسترش یافته است. یعنی همانطور که زبان مردم آذربایجان از زبانی ایرانی به ترکی تغییر یافته است، زبان مردم مرکزی و جنوبی ایران هم از زبانهای دیگر ایرانی به زبان فارسی دری تغییر یافته است.

-- محمد اکبریان ، Sep 19, 2009

be onvane yek irani fars ke az nejadparasti ham motenaferam, mikham be in duste tork arz konam ke bahse tarikh gozashtegan ba nejadparasti fargh dare. siahan ya sorkhpustan amrika gharar nist alan tu khiabun sefid ha ro bokoshan vali tardidi nist ke sefid ha mohajem budan va 200 saal pish ajdad una ro koshtand. mesal dige chizie ke hameye irani ha behesh minazan va eftekhar mikonan va un esalate ariayie maast. aya gheyr az ine ke ariayi ha ham mohajem budan va aghvaame ghabli ro koshtan va faghat 2000 sal zudtar az tork ha in karo kardan?? vali 3000 sal sokunat dar in sarzamin una (ma) ro bumi inja karde. type farsi nadashtam bebakhshid.

-- Mohsen ، Sep 19, 2009

از نام زیبایتان مشخص است که چقدر بیطرف میباشید.ضمنا اگر دوست دارید معلومات تاریخیتان افزایش یابد کتاب پروفسور زهتابی را مطالعه فرمایید.
از کسی که در مورد مادرش این طور بنویسد چه انتظاری میتوان داشت؟

-- بابک عزیزمحمدی ، Sep 19, 2009

جهت گيري سياسي نباشد. چه جهتي باشد گلباجي؟ مگر تو خودت براي همان جهت گيري سياسي نيست كه حالا نمي دانم كجا آواره ايد...!

-- بدون نام ، Sep 19, 2009

اشكال مبنائي حرهايتان اين است كه ايران را محدود كرده ايد به جائي كه فارس زبانان زندگي مي كردند و لذا بقيه مي شوند مهاجم! در حالي كه اينجا مملكت بزرگي بوده با تنوع قومي و فرهنگي زياد. و اگر تركها يا عربها در بازه زماني طولاني حكومت كرده اند، علت آن قاعدتا برتري آنها به لحاظ تعداد، انسجام يا ابزار بوده است. داستانهائي هم كه در باره خشونت اقوام غالب گفته مي شود، به احتمال زياد با اغراق خيلي زياد همراه است و آن حجم ويراني و كشتار نشدني است. همين داستاني كه از حمله مغولها به مرو نقل كرده ايد را ببينيد: اولا يكسال نمي توان از گوشت مردگان خورد و دوما چرا مغولها بعد از فتح كامل جائي بخوبي مرو آنجا را ول كردند و رفتند؟ ثالثا چرا هيچ نقلي در براه بيماريهاي متعددي كه از رها شدن كشتارها گفته نشده است؟ اغراق زياد در اين مملكت شيوع دارد و در باب قدرت و ابهت ايران باستان، بدي و خشونت ديگران، ماجراهاي عاشورا و در جاي جاي نقلهاي ايراني در قدرت يا زيبائي يا خوبي يا خباثت يا كرامت يا ... افراد تكرار مي شود و احتمالا واكنشي است رواني و ناگزير به زير دست بودن مردماني در طولاني مدت كه فقط در عرصه رويا و اغراق جولان داده اند. آيا مي دانستيد كه مغولها صدها سال امپراتوري بزرگي را اداره كرده اند؟ آيا فكر كرده ايد كه اگر كشتار ادعا شده واقعا اتفاق افتاده باشد، قاعدتا 90 درصد يا بيشتر ژنهاي ايرانيها بايد متعلق به عربها و مغولها و تركها باشد!
يك اشكال ديگر اين است كه دسترسي قابل اعتمادي به تعداد افراد هر قوم نداريم تا بدانيم كدام حكومت مردمي بوده يا نه. خلاصه اين كه تحليلتان با فرض مركزيت قوم فارس نوشته شده است.

-- عيسي ، Sep 19, 2009

سلام خانم پارسی پور،
اینکه در تاریخ ایران تورکها بیشتر ظلم کرده اند یا فارسها برای من چندان مهم نیست هر چند کنجکاوم که تاریخ برپایی دادگاههای خیابانی (همانند بالکان) را بدانم که اینروزها گویی برخی هوس کرده اند-صد البته منظورم شما نیستید-. اما در صحبت شما دو مورد که هست امیدوارم بیشتر توضیح دهید:
1. این "شاه مردمی" و یا "حکومت شاهنشاهی مردمی" دیگر چه صیغه ای ست!؟ یک نفر و حکومت اش چگونه میتواند هم مردمی باشد هم شاهنشاهی؟ نکند معنی "مردمی" عوض شده!؟ آیا در تاریخ کره زمین -(که من خود را شهروندش میدانم)- مکان، زمان و دوره ای را سراغ دارید که کسی شاه یا حکومتی شاهنشاهی باشد ولی ظلم نکند یا مقدمات ظلم را فراهم نکرده باشد؟ (یک مورد هم کافی ست!) صرف اینکه وی از میان مردم عادی برآمده باشد کافی نیست چرا که حکومت فارغ از طول زمانی پدیده ایست مداوم، یعنی تحقق اش وابسته به دوام است.
2. "چه بسا یکی از دلایل سقوط سلسله پهلوی در ایران این استنباط بود که حاکم باید ترک باشد؛ چون ترکان به مدت هزار سال عادت کرده بودند حاکم باشند." لطفا بیشتر و مستند تر توضیح دهید.
متشکرم.

-- آرش نیکنام ، Sep 19, 2009

خانوم پارسی پور متاسفانه هر وقت این گونه بحثها پیش میگیرد یعضی ها نویسنده را به وشوینیست فارس محکوم میکنند. تای کی این بر چسبها.

-- kia ، Sep 19, 2009

در دورانی که شما صحبتش را میکنید میشه بفرمایید کجا حکومت مردمی حاکم بوده؟ !
.
.
ضمنا مطلبی که درباره مغول ها و شهر مرو گفتید افسانه است . مگر مروی ها فریزر داشتند که یک سال گوشت مرده بخورند؟!

-- رضا ، Sep 19, 2009

چقدر علمی! بهتره همونی رو که بلدید بنویسید خانم پارسی پور

-- آریا ، Sep 19, 2009

نوشته‌ای بسیار خوب و آموختنی بود.
ترک‌های ترکیه اصرار دارند با محدود کردن زبان فارسی به زبان قومی از اقوام ایرانی و با چشم پوشی از آنچه که در طی سالیان بر سر زبان مردم ایران آمده دم از حقانیت و مظلومیت زبان ترکی بز‌نند.
کاربرد اصلی زبان ترکی و بیشتر زبان‌ها و لهجه‌های ایرانی غیر فارسی که در ایران رایجند نوعی رمزگذاری و قلعه‌سازی فرهنگی است. و در این میان فارسی زبانی است گذشته از کاربردهای زبانی نقش پل فرهنگی را هم دارد.
نکته جالب دیگر اینست که دانستن زبان ترکی نشان ترک‌ بودن نیست و دلیل اصلی آن سوال در باره ترک بودن است که بیشتر راجع به نسبت جغرافیایی و نژادی است در صورتی که شما ریشه در یکی از اقوام ظاهرا ترک نداشته باشید ترک نیستید حتی اگر ترکی بدانید، اما اگر ترکی ندانید ولی ریشه در یکی از آن اقوام ترک داشته باشید ترک محسوب می‌شوید(اهمیت نسبت نژادی).
حال آنکه ایرانیان از اقوام مختلف همه خود را ایرانی می‌دانند و هستند.
از طرف دیگر بد نیست بدانیم ترک‌های ترکیه و بودنشان بر فراز ویرانه‌های رومیان و ایرانیان باستان چه توضیحی دارد.
در ایران می‌توانید کتاب‌هایی بخوانید که بیش از چند صد سال از نوشتن آنها می‌گذرد و به فارسی است و ایرانیان پس از گذشت سالیانی دور هنوز به زبانی سخن می‌گویند و می‌نویسند که ریشه در گذشته آنان دارد و بر سرزمینی روزگار می‌گذرانند که ویرانه‌هایی از نیاکانشان در آنجا برپاست. آنان را نژادپرست نخوانید.

-- mohsen ، Sep 19, 2009

نوشته‌ای بسیار خوب و آموختنی بود.
ترک‌های ترکیه اصرار دارند با محدود کردن زبان فارسی به زبان قومی از اقوام ایرانی و با چشم پوشی از آنچه که در طی سالیان بر سر زبان مردم ایران آمده دم از حقانیت و مظلومیت زبان ترکی بز‌نند.
کاربرد اصلی زبان ترکی و بیشتر زبان‌ها و لهجه‌های ایرانی غیر فارسی که در ایران رایجند نوعی رمزگذاری و قلعه‌سازی فرهنگی است. و در این میان فارسی زبانی است گذشته از کاربردهای زبانی نقش پل فرهنگی را هم دارد.
نکته جالب دیگر اینست که دانستن زبان ترکی نشان ترک‌ بودن نیست و دلیل اصلی آن سوال در باره ترک بودن است که بیشتر راجع به نسبت جغرافیایی و نژادی است در صورتی که شما ریشه در یکی از اقوام ظاهرا ترک نداشته باشید ترک نیستید حتی اگر ترکی بدانید، اما اگر ترکی ندانید ولی ریشه در یکی از آن اقوام ترک داشته باشید ترک محسوب می‌شوید(اهمیت نسبت نژادی).
حال آنکه ایرانیان از اقوام مختلف همه خود را ایرانی می‌دانند و هستند.
از طرف دیگر بد نیست بدانیم ترک‌های ترکیه و بودنشان بر فراز ویرانه‌های رومیان و ایرانیان باستان چه توضیحی دارد.
در ایران می‌توانید کتاب‌هایی بخوانید که بیش از چند صد سال از نوشتن آنها می‌گذرد و به فارسی است و ایرانیان پس از گذشت سالیانی دور هنوز به زبانی سخن می‌گویند و می‌نویسند که ریشه در گذشته آنان دارد و بر سرزمینی روزگار می‌گذرانند که ویرانه‌هایی از نیاکانشان در آنجا برپاست. آنان را نژادپرست نخوانید.

-- mohsen ، Sep 19, 2009

بانحوه سخن گفتن شما کاملا" موافقم شما در مسیر واقع بینی و دانش سخن میگوئید

-- هرکس ، Sep 19, 2009

پس جنبش سبز که به رهبری آقای موسوی است در نهایت به نفع ترکها خواهد بود؟؟؟

-- بدون نام ، Sep 19, 2009

خانم پارسي‌پور، شما چون مورخ نيستيد و از تاريخ سررشته‌اي نداريد، تحت تأثير مطالب تاريخي قرار گرفته‌ايد كه به طور اتفاقي مي‌خوانيد. اين از بيانات و نتيجه‌گيري‌هاي‌تان روشن است. شما به چه دليل صفاريان و سامانيان را قبايل مهاجم مي‌دانيد؟ طبق چه مستنداتي چنين ادعاهايي داريد؟ آيا صرف اين كه نويسنده‌اي در كتاب دم دستي شما چنين نوشته باشد، كافي است؟ منظور شما از فارس‌ها چه كساني هستند؟ آيا جمعيت امروز استان فارس را فارس مي‌دانيد، يا فارسي‌زبانان را؟ هخامنشيان چه قومي بودند؟ ساسانيان چطور؟ درباره‌ي تركان كه چنان افاضاتي فرموديد، بايد بدانيد آنان خاندان‌هايي دست‌نشانده بودند. دست‌نشانده‌ي خلفا و هرگز حكومت مستقلي نداشتند. از نتيجه‌گيري‌هاي شما تعجبي نمي‌كنم. ولي اميدوارم خوانندگاني كه سري به نوشته‌هاي شما مي‌زنند، با تاريخ ايران، در بين منابع دست اول آشنايي پيدا كنند و پي ببرند كه كساني كه درباره‌ي همه‌چيز، هرچيزي مي‌نويسند، آگاهي قابل اعتمادي به خواننده نمي‌دهند.

-- زرير پارسي ، Sep 19, 2009

woow. I am quite impressed..i would have never thought your way..now i know I can have a totally different approach and I do appreciate it Ms. Parsipour.az aanja ke morataban be Oakland va SF. miaiam, omidvaram ieki rooz eftekhare mosahebat ba shomaro peida konam harchand dar hade salamo aleik. shoma baese eftekhaare hame hastin.

-- Kaveh.Miami ، Sep 19, 2009

شاید اطلاق واژه مردمی بر سلسله های سامانی و صفاری کمی نادرست باشد و مراد همگون بودن دولت با مردم باشد یا برآمده از مردم (اکثریت جامعه). معنایی که واژه انگلیسی indigenous منتقل میکند. چون مردمی بودن امروز معنایی نزدیک به دمکراتیک دارد که طبعا این سلسله ها نمیتوانستند که مردمی به مفهوم مدرنش باشند.
من یک اعتراضی هم به این دوستان آذری دارم. من اهل اصفهان هستم و فارسزبانی ایرانی و نه فارس که استانی است در جنوب ایران. این هموطنان در بحثهای اخیرشان من و مای نه اهل فارس را هم از لحاظ نژادی فارس تعریف کرده اند که نه درست است و نه در هویت من جایی دارد. فارسزبان بودن یک چیز است و ایرانی بودن چیز دیگر. جالب است بدانید که من از خانواده ای زرتشتی میآیم که سه نسل پیش اسلام آورده اند و در دهی در شرق استان اصفهان بزرگ شده ام که زبان اصلی اش پهلوی (از ریشه پهلوی جنوب) است و هنوز مردم این منطقه به این زبان سخن میگویند. بنابراین من هم فارسیزبان به معنای اصلی اش نیستم. میفهمم که آذریها بنا به شرایط خاص خودشان میخواهند هویت خاص خودشان را داشته باشند. این حق طبیعی آنها است، اما برای این کار نباید هویت مرا برغم آنچه من میخواهم باشم، تغییر دهند. یا داده های تاریخی را بزعم خود تغییر دهند تا خود را بهتر از این باصطلاح فارسها نشان دهند. این است که از این دوستان خواهش میکنم از یک کاسه کردن مردم و قوههای مختلف ایرانی خودداری کنند. تنوع قومی و فرهنگی و دینی ایران سابقه دیرینه ای دارد و کنار یکدیگر زیستن از افتخارات همه ماست.
ترک کردن (turkification) بخشهای مختلف جامعه ایران از دوران ساسانی شروع شده است. آسیای مرکزی از نخستین بخشهایی است که ترک شد. بعد هم این روند از طریق شمال خزر به غرب آن کشیده شد. در داخل فلات ایران نیز این روند گرچه کند برای هزار سال ادامه داشت. در فرهنگ زبانشناسی انگلیسی در بخش زبان فارسی آمده که این زبان بمرور توسط زبان ترکی کوچک شده است. جالب این است که ترکان وقتی که نخست در آسیای مرکزی و شرق ایران به قدرت رسیدند زبان فارسی را بعنوان زبان دربار انتخاب کردند. دلیل آن هم این بود که در امور کشاورزی و کشورداری به این زبان نیاز داشتند. ضمن اینکه زبان رعیتهایشان بود و ناگزیر باید آن را نگه میداشتند. بخاطر این شرایط هم همه دیوانسالاران را از ایرانیها برمیگزیدند. بعدها وقتی ترکان اداره دیگر مناطق اسلامی، از جمله ایران، هند و روم شرقی را به دست آوردند باز از همین فرمول استفاده کردند و با همین زبان فارسی با رعیتها و دیوانسالاران خود سخن گفتند، اما همزمان زبان ترکی را زبان انحصاری ارتش کردند تا مثل بارویی از نفوذ غیرخودیها جلوگیری کرده باشند. بخاطر این هم ضمن کوچک کردن مناطق نفوذی زبانهای ایرانی خود فارسی را به هند و عثمانی بردند و در ضمن مانع از ترک زبان شدن همه مردم این مناطق شدند. ترکان برای هزاران سال بر مناطق مختلف دنیا حکومت کرده اند، اما همیشه حکومت آنها تنها بر مردم خودشان نبوده است و بجز خانات آسیای مرکزی اکثریت این جوامع غیرترک بوده اند: ایران، هند، عثمانی. این مسئله عوارض فرهنگی، دینی و قومی زیادی داشت که باید مورد مطالعه دقیق قرار گیرد.

-- آذر فرهمند ، Sep 19, 2009

راستش را بگم من در نخستین پاره سخنان شما هیچگونه منطقی نمی بینم. ایا این نظر یه تاریخی اجتماعی شما مختص ایران است یا میتوان ان رادر باره جا ها دیگر هم بکار برد. نم

-- بدون نام ، Sep 19, 2009

خانم پارسی پور سلام

فکر نمیکنید فهمیدن تاریخ ایران برپایه سخن ابن خلدون
درست ماننداین است که پدیده های کیهانی را بر پایه سخنان افلا طون در تیماعوس و یا نظریات غیاث الدین کاشا نی تفسیر بکنیم؟ فکر میکنید این گونه رویکرد در قرن بیست یکم خرد مندانه است؟ باور نمیکنم که دیگر کسی با طب جالینوسی به درمان درد تن خویش بپردازد. پس چرا باید در زمان ما که تاریخ یک علم و رشته دانشگاهی است هنوز باید از ابن خلدون دلیل اورد؟ این پرسش من مچ گیری نیست. دلم می خواهد دیدگاه شما را بهتر به فهمم.
دوستانه چشم براه پاسخ شما میمانم .
شاد باشید. سیف ر.د

-- بدون نام ، Sep 19, 2009

واقعاً متاسف شدم. چون بدترین کتابی که در مورد تاریخ ترکان می شود خواند روایت اروپایی ها از جنگهای صلیبی است که شما هم عدل همانها را خوانده اید. مثل این است که برای تاریخ یهود آدم برود کتابهای آلمان نازی را بخواند. اروپایی ها در تمام تاریخ خود هرچه توانسته اند از شرارت و بی رحمی و شقاوت به ترکهای عثمانی و تمام ترکها نسبت داده اند.

-- میم ، Sep 19, 2009

بهترین راه حل اینگونه بحث ها همان اجرای نظریه معروف قاره کهن ارد بزرگ است . بیست کشور حوزه تمدنی ایران باستان از کشمیر تا مدیترانه و از آستاراخان در شمال دریای خزر تا خلیج فارس یک قاره را تشکیل می دهند که در این قاره نقش ایران همانند یونان است در اروپا .
قاره کهن همانند قاره اروپا بیس و ساختاری همگن دارد و موجب رشد کشورهای منطقه خواهد شد آسیا هم که پایگاه چینی هاست

اگر قاره کهن شکل بگیرد مهمترین کارکردش خلع سلاح افکار تجزیه طلبانه است .
ترکیه ، پاکستان ، افغانستان ، عراق و حتی ایران برای حفظ تمامیت ارضی مجبور هستند به ابزاری دست رسی داشته باشند ما فوق یک اتحادیه اقتصادی همانند اکو.

لذا جای بحث های کارشناسانه تری در این ارتباط واقعا خالی است .

-- رزیتا ، Sep 19, 2009

لطفاً تاریخ را تحریف نکنید، آل زیار و آل بویه گیلانی بودند نه فارس زبان.

-- نف ، Sep 19, 2009

با سلام.
جدا از این که حقیقت چه بوده است و چه کسی ظالم و چه کسی مظلوم است، چه نژادی از کی و چگونه حکومت کرده است، باید چند نکته را در نظر داشت.
1- در دنیای مدرن اصولا این مسایل دیگر موضوعیت ندارد و تقریبا همه کشور های پیشرفته مسایل نژادی خود را حل کرده اند. آن چه که اکنون مهم است، پیشرفت و توسعه علمی و اقتصادی است که باید مبنا قرار گیرد تا همه نوع بشر بتوانند از آن بهره مند شوند.
2- در گذشته اقوام بشر یا کشاورز و یک جا نشین بودند یا دامدار و عشایر. تمدن در هنگام یکجانشینی توسعه می یافت و پس از مدتی به دلیل زندگی در رفاه( البته با استاندارد های همان زمان) دچار رخوت می شد. در این هنگام اقوام کوچ کن برای کسب منفعت وارد این جوامع پیشرفته تر می شدند و در صورت مقاومت این جوامع جنگ در می گرفت که باز هم پس از یک نبرد طولانی فرسایشی معمولا امپراطوری یکجانشین سقوط می کرد. این روند در طی چند هزار سال اخیر به طور متناوب تکرار شده است. صرف نظر از این که چه کسی ظالم و چه کسی مظلوم بوده، این امر در توسعه تمدن بشر نقش بزرگی را بازی کرده است. نقشی که اکنون مهاجران جهان سوم در کشور های پیشرفته بازی می کنند.
3- به نظر من آن چه که افوام ایرانی باید مد نظر قرار دهند، یافتن راهی برای هم زیستی مسالمت آمیز در کنار هم است. چیزی به نام برتری نژادی به طور عام موضوعیت ندارد و هر عقب ماندگی را می توان با تربیت درست اصلاح و جبران کرد.
در پایان من مدتی است که مقالات خانم پارسی پور را دنبال می کنم. آن چه به نظر من می آید، ایشان بیشتر یک نویسنده خوب می توانند باشند تا یک محقق. به ایشان توصیه می کنم که همان داستان نویسی را ادامه دهند و خیلی سراغ این مسایل نیایند زیرا که حس می کنم نتیجه کارشان، مشابه کار های مرحوم ذبیح اله منصوری بشود که هر چه خواندیم نفهمیدیم قصه است یا تاریخ یا چیز دیگر.
موفق و پیروز باشید.

-- بدون نام ، Sep 19, 2009

خانم پارسي پور باور كنيد نميخاستم جوابتونو بنويسم ولي همين قدر بگم كه متاسف نيستم از اظهار فضل شما! چون يكي از بيماريهاي ما ايرانيان اظهار نظر در مورد مسايلي ست كه هيچ سر رشته اي نداريم همون بهتر كه ما وحشي بمانيم و شما با همنژادان و همزبانان افغاني با فرهنگ و اصيل(قصد توهين ندارم) ولي سر كار خانم ايران مال همه ي ايرانيان هستش چه فارس چه ترك جه عربو.....
لطفا رفرنس مطالبي كه مي نويسيد را ذكر كنيد
و اما در موردسايت زمانه :متاسفم كه مقالات تاريخي شما در حد داستانهاي ذبيح ا... منصوري ست لطفا كمي بي طرف باشيد دوره ي اين حرفها گذشته و صحبت از نژاد بيش و كم جنايتي ست در اين عصر

-- عليرضا ، Sep 19, 2009

خانم شهرنوش پارسی پور، اتفاقا نام بنده هم علیرضاست البته آن علیرضا نیستم. اما شک دارم که نام واقعی شما شهرنوش پارسی پور باشد و این نام خاص را بیشتر نامی می دانم که نشان دهنده جهت گیری تعصبی (یا همان بقول شما عصبیت ) است.

خانم پارسی پور متاسفانه همین الان شاهد هستیم که با وجود رسانه های گروهی گسترده و ارتباطات بالا و بدون اینکه تاریخی گذشته باشد، بسیاری از حقایق تحریف می شود، آن وقت شما انتظار دارید افسانه هایتان را که بدون هیچ سند معتبری ارائه می دهید باور کنیم!؟
اگر آن 17 نفر تا سالها هیچ کس را ندیده بودند و همه در آن حوالی کشته شده بودند ، شما چطور از آن قضیه خبردارید؟ آیا ویدئوی آن را در یوتیوب ملاحظه کرده اید؟

متاسفانه قسمت اعظم مطالبی که فرمودید حداکثر در حد یک تئوری است و چندان قابل استناد نیست. حتی اگر چنین مسائلی هم اتفاق افتاده باشد موردی بوده و شما نمی توانید بر مبنای این موهومات اصل و نسب نیمی از جمعیت کشور را به بچه های پدر مرده تربیت شده برسانید و اصلا مگر با آن سرعت پیشروی، مغولها وقت داشته اند که این همه کودک را مورد بازآموزی قرار دهند؟
اگر چنین بوده مغولان و ترکان موسسین اولین و بزرگترین مهدکودک های دنیا تاکنون بوده اند.

-- اتفاقا علیرضا! ، Sep 19, 2009

اما بعد...فرموده اید که آل زیار و آل بویه و غیره حالت قبیله ای نداشته اند. گذشته از نام این سلسله ها که برچسب قبیله ای و خاندانی بودن را با خود دارد، باید بگوییم که تمام سیستم های سلطنتی در تمام دنیا حالت قبیله ای داشته اند. در ایران پیش از اسلام هم هخامنشیان نماینده پارس ها بوده اند. مادها فراکسیونی قومی بوده اند و پارتها هم سلسله اشکانی را تاسیس کردند. از آن گذشته باید یاد آوری کنم که اولا به غیر از قبایل ترک مهاجر قبایل ترکی نیز بوده اند که از قبل در ایران می زیسته اند. حتی به فرض که تمام این ترکان مهاجر باشند، اصل مهاجرت تضادی با بومی شدن ندارد. همانگونه که اقوام آریایی با مهرجرت از دشتهای جنوب سیبری به ایران رسیدند و بومی شدند (از سرنوشت اقوام قبل از آریایی با خبرید؟)
درست نگاه کنید...کدام قوم الان دقیقا همانجایی زندگی میکند که از اول آنجا بوده؟؟؟ تقریبا همه اقوام به دفعات در طول تاریخ جابجا شده اند، در هم آمیخته اند، کشته اند و کشته شده اند و این مساله تا امروز هم ادامه دارد، هرچند در قرن اخیر قانونمند تر شده اما اصل مساله کماکان وجود دارد.

-- اتفاقا علیرضا! ، Sep 19, 2009

و اما بعد تر .....

مساله زبان:

حتی اگر تمام سخنان شما را که در دو کامنت قبلی در موردشان بحث کرده ایم بپذیرم، مساله اساسی این است که:

ترکها هر اخلاقی که داشته باشند و هر برچسبی که شما به آنها بزنید و حتی اگر قبلا ترک نبوده اند و مثلا آلمانی بوده اند! اولا مانند تمام افراد جامعه از حقوق برخوردارند، نباید در موردشان کلی گویی کرد و آنها را متهم به صفات نه چندان زیبا کرد. و نباید آنها را غیر مردمی دانست.
علاوه بر آن به هرحال اکنون زبان این مردمان ترکی است.چه شما بخواهید و چه نخواهید. و هویتشان هم ترکی است، بازهم چه بخواهید و چه نخواهید. ترکی آذری هم مسلما با استابنولی فرق دراد. مگر شما هموطنان فارس از نظر چهره مثل تاجیک های چشم بادامی هستید؟ آیا نمی توان افغانی های فارس زبان را علیرغم سالها حضور در مملکت با نگاه اول تشخیص داد؟ آیا زبان فارسی اهالی خراسان با اهالی بندرعباس یا خوزستان یکسان است(تازه در داخل مرزهای یک کشور)؟

خودتان را فریب ندهید.... به هر حال همانقدر که شما حق دارید برای زبان فارسی نگران باشید یک ترک هم حق دارد برای زبان ترکی نگران باشد. همانقدر که شما وقتی یک ایرانی را در نیویورک می بینید دوست دارید با او فارسی صحبت کنید، یک ترک هم حق دارد با دیگر ترک ها در هرجای دنیا به زبان خود صحبت کند. بدون محدودیت بدون تحقیر و بدون تبعیض

-- اتفاقا علیرضا! ، Sep 19, 2009

آنها هزارسال بر ما حکومت کردند، زبانمان را به یغما بردند، و آبادیها را ویران کردند. هنوز دست بردار نیستند. درود بر کسروی بزرگ فرزند آذربایجان.

-- فرنام ، Sep 19, 2009

بگذارید آنها که دوست دارند خود را ترک بنامند. بگزارید تبار خود را به چنگیز برسانند. گویا این سخن یک شرق شناس است که میگوید قوم ترک به حق خودش هم قانع نیست و همیشه میخواهد بر دیگران حکومت کند. پان ترکیستها بگویند زبان ترکی چه پیشینه درخشانی دارد تا ما هم بدانیم. چند اثر جهانی در آن وجود دارد. اگر رضا شاه هم همچون آتاتورک که کردی صحبت کردن را ممنوع کرده بود ترکی را ممنوع میکرد ما اکنون مجبور نبودیم بحث کنیم.

-- افسانه ، Sep 19, 2009

در همه ادارات زبان رسمی ترکی شده است. آنها حتا زبان رسمی را هم قبول ندارند. آنگاه رادیو زمانه از حقوق اقلیتها دفاع میکند!!!!. تفو بر تو ای چرخ گردون تفو.

-- کریم ، Sep 19, 2009

kami barayam ajib ast! in khanom mesle inke az hame chiz sar dar miavarad o ezhar nazar mikonad. matrah kardan mozooe bala masooliyate azimi darad va danesh ziadi mikhahad, az jomle dar tarikh.hatman ichan midanad ke Gilaki o kordi o mazandarani o Lori va be ghole marhoom Kasravi, hatta azari niz az goroohe zabanhaye farsi hastand. dar on soorat soal shoma aslan soaal nist.dar bareye chizi benevisid ke motakhasses hastid; na baraye matrah boodan. khaste konanade ast. az khaterate shakhsi neveshtan mizanaid be mozali chanin jeddi!avvalin badbakhtiye ma iranian hamin narcessim ast

-- بدون نام ، Sep 19, 2009

که زود آيد اين روز اهريمنی
چو گردون گردان کند دشمنی
شود خوار هرکس بود ارجمند فرومايه را بخت گردد بلند
پراکنده گردد بدی در جهان گزند آشگارا و خوبی نهان
به کيتی نماند کسی را وفا روان و زبانها شود پر جفا
از ايران و از ترک و از تازيان
نژادی پدید آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخنها به کردار بازی بود

-- l.d ، Sep 19, 2009

با سلام خواهش من اینست پیگیری کنید که این ضرب المثل از کجا امده :این ره که تو میروی به ترکستان است!! ویک ادیب درزبان پارسی! از خود سوال کند چرا حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه اش اینقدر به ایران وتوران میپردازد؟؟توران کجا بوده؟تورانی کیست؟ایا یک سرزمین مجازی؟؟ چوا یران نباشد تن من مباد .

-- Nader ، Sep 20, 2009

با درود به خانم پارسی پور
بنده نیز لازم دانستم به آقای علیرضا نکاتی را یاد آوری کنم.من نیز از سوی پدری ترک زبان قشقایی هستم ومادرم نیز پدرش ترک زبان وهردو از سوی مادری فارس این دلیل نمیشود که فارسی برایم مهمتر از ترکی نباشد آنهم تنها به دلیل تفصب کور. فارسی برایم مهمتر است زیرا همه ادبیات سرزمینم به این زبان است از آنجا که هیچ کشور ترک زبانی گرچه دستور زبانشان و تلفظ و لهجه هایشان متفاوت است دارای غنای ادبی فارسی نیستند و دارای تمدن وفرهنگی غنی تر از ایران نمیباشند و به لحاظ منطق وعقل فارسی برایم مهمتر است هرچند ترکی را نیز همانگونه حرف میزنم که فارسی را .دوستان ترک زبان به تعصبی خاص گرفتارند و از بخت بد از آنجا که تعدادی از کشورهای ترک زبان به پول وپله ای رسیده اند و در آرزوی برقراری امپراطوری سراسر جنایت وجهل گذشته خویش اند در نهان هر جا که بتوانند با ایجاد خانه ترک انجمن ترک مرکز جهانی ترک در حمایت مالی از این متعصبین بر میایند تا اینان نیز در مواقع لازم گربه رقصانی کنند..دوست گرامی علیرضا شما کافی است به تاریخهایی که بیگانه ها نه ایرانیان نوشته اند بنگرید تا متوجه شوید حق با خانم پارسی پور است در مورد ارتش ینی چری عتمانی ها ارتشی بسیار بیرحم جنایتکار بگویم که اغلب افرادش از همین کودکانی که پارسی پور اشاره کرده است تشکیل میشدند و کارشان تنها تجاوز و کشتار بوده است که ترک زبانان سرزمین ما را هم بی نصیب نگذاشتند به جنگ شاه اسماعیل با همین ارتش مراجعه کنید برای شناختن ترک زبانان عتمانی که امروز در نهان حمایتگران تجزیه طلبانند به کتاب فرمانروایان شاخ زرین بنگرید تا هم فارس بودن نیمی بیشتر از مردم ترکیه کنونی که باکودتاو اشغال و تصرف عتمانی ها به زیر یوغ آنان رفتند برسید وهم به ماهیت خشونت بار سلاطین ترک زبان .گرچه اگر به زمان عتمان بیگ بروید متوجه میشوید که سلاجقه روم ترک زبان بر مردمی یکدست ترک حکومت نمیکردند فارس ها که امروز هضم شده در جمعیت کنونی ترکیه هستند نیز شامل بخش رومی سلاجقه ایران میشدند فارس زبانان آنروز ترکیه کنونی که قطعا ترکیه نام نداشت اکنون کجایند؟یکنفر را میتوانید بیابید؟ آری به لحاظ بیولوژیکی ولی خیر به لحاظ زبانی هرجند کلمات ناب فارسی در زبان ترکی معروف به استانبولی بسیارند واین خود نشانگرزیست مردمی با زبان فارسی در عمق زبان کنونی ترکیه است..غیر ازاین شما آتار بسیاری را در کشور کنونی ترکیه و کشورهای آسیای میانه میتوانید بیابید که آز آن فارس هاست هرچند بیش از هزار سال سلسله های تر ک برایران حکومت کرده اند ولی بافت مردم ایران که ترک نبوده اند فارس بوده اند ویا بهتر است بگوییم با آنکه در صد بالاتری بوده اند ولی به سازش در کنار هم رسیده اند واینرا من به حساب صلح جوتر بودن فارس ها میگذارم و اگرنه ترکها همیشه سوی خشونت را میگرفته اند و برای همین مهاجمین ترک زبان موفق به تار ومار کردن مردم میشدند شهر مرو نیشابور ستزوار ری نمونه های کوچکی از این بی انصافی هاست من وشما نبایستی تنها بدلیل ترک زبان بودن بهانه بدست مغرضان و حقوق بگیران آنانی بدهیم که میخواهند امپرطوری جهانی ترک درست بکنند چیزی که هرگز تاریخ دیگر نخواهد دید زیرا انسان به رشد و جهش فکری رسیده و بالغ شده است سلطان مراد و سلیم وحمید دیوانه را نیاز ندارد چنگیز با هیبت هیتلر ظهور میکند ولی مردم دنیا اورا سرجایش مینشانند امروز شما یک کشور توجه کنید یک کشور هم در جهان نمی یابید که اقلیت های زبانی نداشته باشد چاره کار من من کردن نیست چاره کار همزیستی کردن با هم است اینرا ایرانیان از هر ملتی زودتر آموخته وعمل کرده اند بنگرید به هخامنشیان ساسانیان وادامه آن تا امروز که با هم برادر و خواهر وار زیسته ایم ایران از آن همه ماست و لی دلیل نمیشود که آنانی که در تاریخ سرزمین ما نامردمی بوده اند امروز بدلیل اینکه همزبان ما بوده اند پاک و منزه ومردمی نشان دهیم و یا دیگری را تنها به خاطر گفتن حقیقت سلطه گرا شوونیست و چه چه بنامیم که این درست نقطه تقابل دموکراسی خواهی است در دموکراسی ها انسانها را بدلیل گفتن حقایق به رگبار اتهام نمیبندند بلکه خوشحال میشوند که کسی حقیقت را بازگویی کند واین به پایداری دموکراسی کمک میکند تنها یک نکته را همیشه بخاطر بسپاریم که بسیارند دولت ها وسیاست هایی که بدشان نمیاید ما را قلقک بدهند وما هم شیر شده و خنجر به سینه هم فرو و آنگاههمانها بنام فرشته های صلح هر گوشه ای را به عده ای بدهند تا تازه ما را به باربری بکشانند بهوش باشیم که قرنهاست ما در هم تنیده ایم و ژنهایمان دیگر متعلق به آسیای میانه ای ها و دوران سرد شدن منطقه ای در قفقاز ومهاجرت به آریه ویچ نیست ما با میکسر زمان همزیستی صلح وسازش و ازدواجهایی که از قرنها پیش شروع شده است ژنی جدید را به نام هویت ایرانی به جهان عرضه کرده ایم همینگونه است ترکیه کنونی که در صد بسیار بالایی از بلوند های اروپای شرقی که همان نوجوانان پسر اسیر شده و جنگند ه های بعدی ارتش ینی چری و زنان ودختران اسیر شده اسلاو خمیر مایه قیافه های دیگرگونه از فرزندان عتمان بیگ و قیافه خود عتمان بیگ اند آنان ترک نیستند ولی هستند اینان اروپایی نیستند ولی هستند حال شما یکی از این معما را حل کن تاریخ عتمانی ها را مهاجرانی ترک زبان از آسیای میانه به حوزه حکومتی سلاجقه ایرانی روم میدانند که قطعا با قدهای کوتاه و چشم های بادامی بوده اند نه بلوند وچشم آبی ذزر ترکیب جمعیتی ترکیه کنونی هنوز میتوانید این آدمها را ببینید.برای شناختین نژاد ترک نیز به کتاب سبک شناسی دکتر بهار مراجعه کنید تا بدانید وقتی گفته میشود ترک منظور کدام نژاد وقوم است که قطعا مراد نژادی بدون اختلاط ژنتیکی است که این تعریف امروز به لحاظ تسلط تکنولوژی بر سرنوشت انسانها نمیتواند در بعضی جهات جوابی صد در صد قانع کننده باشد . .بنده با آنکه عهد کرده بودم دیگر در سایت زمانه نوشته ای نگذارم ولی بدلیل احترام به بانو پارسی پور و مهم بودن نوشته ایشان در رابطه با ایران جانمان این جسارت را کردم امیدوارم فضولی نکرده باشم پیروز و سرافراز باشید

-- دارا ، Sep 20, 2009

خانم پارسی پور با عرض سلام و ادب: باید بگم که به عنوان یه رمان نویس موفق و انسان ازادیخواه و طالب دموکراسی و دوست داشتنی و رگ گو خیلی دوستت داریم. با اطمینان میگم که شما چه فارس باشید و چه تورک و په کورد و چه عرب من در نوشته های شما احساس شوینیست بودنتان را نکرده ام.. اما مجبورم دز باره این نوشته تان ابراز عقیده ای کنم. با کل توشته تان که اصلا کاری ندارم که بیشتر شبیه افسانه های کودکان است تا یه نوشته تاریخی. فقط خواستم گوشزد کنم که شما اصلا عصبیتی که ابن خلدون ازش صحبت میکنه را با عصبانی و خشن بودن اشتباهی گرفته اید. من بخشی کوچک از نوشته را همینجا درج می کنم و آدرس مقاله را هم میدم که خودتان مطالعه کنید. موفق و سلامت و سر حال باشید.

نظريه ي عصبيت
مفهوم « عصبيت » که نظريه ي معروف ابن خلدون است ، نقشي اساسي در ديدگاه هاي اجتماعي و سياسي او دارد و از نظر وي ، اساس تاريخ و محور تحول اجتماعي است . در ديدگاه ابن خلدون
« اصطلاح « عصبيت » به معناي پيوند و پيوستگي و از « عصبه » به معناي اقارب [نزديکان و خويشان ] آدمي از جانب پدر ، مشتق شده است ومراد از آن ، دفاع مردم از حريم قبيله و دولت خويش است . واژه ي « عصبه » در چهار آيه قرآن آمده (6) و در همه ي اين موارد به معناي گروهي که توسط يک عامل ، به هم سخت پيوند زده شده و مستحکم گرديده اند . مي باشد (7).
www.rasekhoon.net/Article/Show-15293.aspx

-- علی دهقانی ، Sep 20, 2009

من فکر میکنم جبر زمانه همه چیز را درست میکنه باایجاد شهر بزرگ تهران توسط خود دوستان ترک شاهد هضم تدریجی کلیه افراد شاخص اقوام ایرانی هستیم و به تدریج مردمی جدید با فرهنگی جدید تهرونی ایجاد شده اند تا دیگه باقی فرهنگها را تحت تاثیر کامل بگذارند شاید تازه واردها با تعصب قومی وارد بشند ولی خودشان یا حداکثر نوهاشون میتونند مقاومت کنند ولی در نهایت فرهنگ جدید چه بر ترکها چه بر فارسها چه بر من لر ((که از ترکها بیشتر از خیلی از بعضی ار فارسها از جمله دزفولی ها بیشتر خوشم میاد ))حاکم میشه بنا بر این به فکر اینده بهتر باشید که تاریخ همه مشکلات ایران متعلق به همه اقوام را حل خواهد کرد .ضمنا دوران دموکراسی است و دوران فارس یا لر یا کرد یا ترک تمام شده مگه برای مغز های عقب افتاده از تاریخ.

-- شاهرخ ، Sep 20, 2009

((من متوجه می‌شدم که برای درک زبان ترکی مشکل زیادی ندارم واژه‌های مشابه به قدری زیاد است که انجام این مهم را آسان می‌کند))
خنده دارترين حرفيه كه شنيده ام. ما كه خودمون ترك زبان هستيم در معني كردن بسياري از كلمات تركي استانبولي مشكل داريم حالا شما چطور مشكل زيادي نداريد ديگه از اون حرفهاست.!!

-- علي ، Sep 20, 2009

مسایل زبانی و قومی و بومی یک طرف، غالب شدن (و نه "غلبه" یاقتن!) زبان پارسی / فارسی بر کل منطقه فلات ایران و تمامی اقوام آن، آنهم در مسایل دیوانی و اداری و کشورداری و عمدتاً از دوران هخامنشی به بعد، یک طرف. (البته الواح گلی حسابداری و دیوانی باقی مانده در تخت جمشید، به خط میخی اما به زبان آرامی است، که از زبانهای سامی مانند عربی و عبری است. ظاهراً بخش اداری در آن زمان ربط چندانی به پارسیان نداشته هر چند که «پارسه» یا همان تخت جمشید در پارس بنا شده و سربازان هخامنشی ظاهراً تنها از میان سه قوم یعنی پارسیان، ایلامیان و مادها برگزیده می شده اند.)

اگر قرار بود همه اهالی این منطقه وسیع به زبان پارسی استان فارس سخن بگویند پس چرا هنوز پس از 25 قرن این همه زبانها و حتی گویشهای مختلف زبان پارسی در این منطقه دوام آورده اند؟ و چرا خود زبان پارسی دیگر خالص و یکدست نیست و آنقدر واژگان و حتی اصول دستوری از زبانهای دیگر به آن وارد شده که به هر زبان دیگری شبیه است جز اصل خود!؟

به نظر اینجانب اگر بخواهیم واقعاً به این مطلب بپردازیم که "صاحب ایران" کیست، آیا فارسها هستند یا ترکها یا عربها یا مغولها یا اسرائیلی ها، آیا بهتر نیست که اول به این مطلب بپردازیم که چرا و چگونه امپراطوریهای گسترده، قدرتمند و سازمان یافته و با تمایلی شدید به "جهانخواری" و جهانی شدن ابتدا در ایران (هخامنشی) و سپس در سایر نقاط دنیا شکل گرفتند؛ و چرا مداماً با یکدیگر در جنگ و ستیز بوده و هستند بطوری که حتی در زمانهای مدرن نیز به شکل نازیسم و فاشیزم یا سرمایه داری و کمونیزم و این اواخر با مطرح شدن دوباره اسلام و یهودیت و مسیحیت، به شکل مذهبی نیز ظاهر می شوند؟

-- مردم ، Sep 20, 2009

همنوعان گرامی، براساس پژوهشهای پروفسور آلبرت ژکار -معروفترین ژنتیسین تاریخ معاصر- برای دستیابی به یک نژادخالص از نوع بشر،ما مجبور خواهیم بود یک زن و یک مرد را در جزیره ای دست نیافتنی برده و به مدت 150 سال ، جزیره ی مذکور هیچ ارتباطی با هیچ بنی بشری نداشته باشد ، و فقط بعد از گذشت این 150 سال و در صورت زاد و ولد زوج مذکور، میتوان مدعی وجود یک نژاد بشری شد.نژاد پرستان یاوه گوئی را بس کنید.

-- بهروز ، Sep 20, 2009

سلام خانم پارسی پور
آیا وقتی یک نژاد 1000 سال در مکانی زندگی بکنند بومی آن منطقه محسوب نمی شوند؟
آیا ما الآن می توانیم بگوییم نژاد فارس دست نخورده داشته ایم؟
اصلا فارس ها چه کسانی هستند؟
مثلا شمال ایران فارس محسوب نمشوند.
در ضمن اگر حکومتی بیگانه هزاران سال حکومت کند خودی محسوب نمیشود؟
تمامی حکومتهای بیگانه ای که بر ایران حکومت کردند در نهایت تحت تاثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفتند.
بحث حکومت اقلیت بر اکثریت با بحث حکومت بیگانه متفاوت است.
صفویان و قاجار قبل از حکومت بر ایران قبیله ای بومی شده بودند.
نادر از اقلیت بود اما بیگانه نبود
آیا کشف حجاب رضا خان تغییر فرهنگی اجباری نبود؟
اینکه ایران کشوری بوده که در تاریخش مورد حمله اقوام مهاجم قرار گرفته قطعا زمینه ساز مسایل بسیاری است که به بحث زیادی نیاز دارد اما نمی شود به راحتی با این قضیه به صورت مردمی و غیر مردمی برخورد کرد.

-- شیوا ، Sep 20, 2009

اگر قرار باشد هر قومی را که به ایران آمده مهاجم بدانیم و غیر مردمی، پس قوم فارس و آریا هم که به قول خودشان چند هزار سال پیش به ایران آمده اند مهاجم و غیر مردمی بود اند. همان اقوامی که ساکنان بومی قبل-آریایی ایران را از بین بردند.
اگر قرار است به گذشته بازگردیم نباید در هزار سال توقف کنیم.
ملاک در تعریف هویت و حقوق فرهنگی-سیاسی انسان امروزی درک، احساس و خواست فعلی اوست نه واقعیتها و یا افسانه های تاریخی. اگر امروز مردم آذربایجان ایران خود را ترک می دانند کس دیگری حق ندارد آنها را "ترک زبان"، "آذری" و یا هر عنوان دیگر بنامد.

-- علی ، Sep 20, 2009

رادیو زمانه ید طولایی دارد در مساله کردن شبه مساله ها. قبلا هم بارها از تجزیه طلبان مطلب نوشته است. گویا آقایان دست اندر کار باید کمی جامعه شناسی خود را تقویت کند اما نه درباره ی جامعه هلند بلکه درباره ی جامعه ایران. ما هنوز چند میلیون بیسواد داریم. این یعنی عده ی زیادی هنوز خواندن و نوشتن فارسی بلد نیستند. بگذریم از آنها که صحبت کردن و شندیدن فارسی هم بلد نیستند. حال در جامعه ای که هنوز یک زبان رسمی ندارد صحبت کردن از زبان اقلیت ها هیچ معنایی ندارد جز زمینه سازی برای تجزیه طلبی. کشورهای غربی دوره ی توسعه را سپری کردند و دولت-ملتهایی را شکل دادند. اکنون روشنفکران ما بریده از زمین و فرهنگ خود تح ت تاثیر حرفهایی هستند که مال زمین و زمان دیگری ست.

-- فرشاد ، Sep 20, 2009

من فکر میکنم پاسخ همه ی این بحثها را سالها پیش کسروی داده است. روانش شاد.

-- پرویز ، Sep 20, 2009

از رادیو زمانه درخواست میکنم بر زبان رسمی ما تاکید بیشتری بکنند. ما باید به جایی برسیم که همه بتوانند بخوبی فارسی حرف بزنند، بشنوند، بخوانند و بنویسند.

-- مهسا کاغذکنانی ، Sep 20, 2009

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ


گرچه اگر نام شاعر را هم نمی‌آوردم حتماً همگی این شعر خواجه‌ی شیراز را به خوبی می‌شناسند.


به راستی منظور پیر ما از "ترک شیرازی" در این شعر چه بوده؟


بعضی از ترکان ایران زمین بر این اعتقادند که حافظ اصلاً ترک بوده که در این صورت این شاعر بزرگ و توانا که تسلط بر زبان عربی هم داشته و قرآن را از هر عالم دینی زمان خود بیشتر و بهتر (به 14 روایت!) می‌شناخته و عنوان "حافظ" نیز به همین دلیل به او داده شده، پس چرا به زبان ترکی شعر نسروده در حالی که ابیاتی به زبان عربی و حتی مخلوط عربی و فارسی نیز دارد؟ اصولاً موازین و قافیه‌بندی در شعر فارسی که از قواعدی خاص در زبان عربی پیروی می‌کند پس چرا از قواعدی در زبان ترکی یا سایر زبانها پیروی نمی‌کند؟ (یا می‌کند و "ما" از آن بی‌خبریم؟)


از سوی دیگر، به احتمال زیاد تنها شاعری که به قدرت و مهارت و حتی محتوای حافظ شعر و به زبان فارسی سروده، همانا زنده‌یاد شهریار است که خود از اهالی آذربایجان است و اشعار زیبا و خوبی به زبان ترکی هم دارد. البته ما شاعر پاکستانی هم داریم که به زبان پارسی شعر سروده و شعرهایش را ایرانیان و فارسی زبانان دیگر هم دوست دارند. (تا دهه 50 میلادی در قرن بیستم، زبان دوم رسمی در پاکستان که در مدارس آموزش داده می‌شده، زبان پارسی بوده و شاهنامه خوانی احتمالاً هنوز هم در بعضی از جاهای آن کشور رواج دارد. دوستی پاکستانی و جوان اخیراً به من یکبار گفت که ما پاکستانی‌ها، به واسطه‌ی شاهنامه‌ی فردوسی، به شما ایرانیان به صورت قهرمانان خود نگاه می‌کنیم! دوستانه و بیشتر به شوخی به او گفتم "بیچاره شماها!" احتمالاً دلیل علاقه‌ی آنان به شاهنامه بیشتر باید به خاطر حضور اصلی ترین شخصیت شاهنامه یعنی رستم باشد که بنا به گفته‌ی خود فردوسی، "یلی از سیستان" بوده که از نظر جغرافیایی به پاکستان کنونی نزدیک است.) یا در بعضی از جاهای هند نیز بعضی از مردم آن سرزمین که مولوی را دوست دارند به فرزندانشان زبان پارسی یاد می‌دهند تا اشعار حضرت را بخوانند و به راستی دلم می‌خواهد بدانم وقتی در قونیه در ترکیه‌ی امروزی دراویش سماع می‌کنند، یا در بعضی نقاط سوریه که ظاهراً اشعار مولای روم طرفدارانی و حکمتش پیروانی دارد، کدام ترجمه از اشعار وی را و به چه زبانی می‌خوانند؟ به هر حال از این موضوع آگاهی کامل دارم که در کشورهای عرب-زبان، ترجمه‌ی عربی اشعار خیام طرفدارانی دارد و اصولاً وی را شاعری عرب می‌دانند کمااینکه نام وی بیشتر به عربی شباهت دارد تا پارسی، البته اگر عبری نباشد چرا که اگر واقعاً چنین شخصیتی وجود تاریخی واقعی هم داشته، "خیام" بیشتر به "حییم" که نامی عبری است شباهت دارد.


بگذریم، چون به هر حال بر سر مالکیت سرزمین، زبان، هویت، و به ویژه افراد صاحب‌نام در همه‌ی ملل و فرهنگ‌های جهان همیشه جر و بحث و حتی منازعات فراوانی وجود داشته و دارد و به احتمال بسیار زیاد در آینده نیز خواهد داشت! از اینشتن نقل است که گفته اگر روزی فرضیه‌های من اثبات شود آنگاه آلمانی‌ها با افتخار اصرار خواهند کرد که من یک آلمانی هستم چون در آنجا زاده شدم، یهودیان هم که حتماً مرا از خود خواهند دانست چون اصلاً یهودی هستم و آمریکاییان هم که حتماً مرا یک "آمریکایی اصیل" خواهند نامید چون شهروند آن کشور هستم؛ اما اگر فرضیه‌های من نادرست از آب درآیند، آنگاه هیچکدام از آن سه ملت (یا قوم یا هر چه که اسمشان هست) علاقه‌ای به آن که مرا از خود بنامند نخواهند داشت! (شاید در اینجا گفتن این موضوع مناسب باشد: هنگام تشکیل دولت اسرائیل در 1948 موسسین آن دولت از وی دعوت کردند که مقامی مهم همچون ریاست جمهوری یا نخست وزیری را بپذیرد تا به دنیا نشان دهند این مردم چه مردم پیشرفته و با فرهنگی هستند. نقل مستند و مستدل از اینشتن است که در پاسخ به آنها و نپذیرفتن پیشنهادشان خود را یک "کیهان وطن" (universalist) نامید که نمی‌تواند وجودش و افکارش را در یک قوم و ملیت خاص دربند کند. ظاهراً پیر ما حضرت اینشتن از مرحله‌ی
"جهان‌وطنی" نیز گذشته بود که با در نظر گرفتن دانش و اندیشمندی وی قابل درک نیز هست ...)


شخصی در کامنتی در اینجا پرسیده توران زمین که نامش در شاهنامه بسیار آمده در کجا است.


توران به احتمال زیاد همان تورکان است و بنا بر نقشه ای که بنیاد شاهنامه در ایران تهیه کرده، این سرزمین همان ترکمن صحرا و تا حوالی تاجیکستان و بطور خلاصه سرزمینی وسیع در شمال شرق ایران است. به احتمال بسیار زیاد، رجوعات تاریخی دانای بزرگ ایران زمین و استاد ابدی زبان پارسی، فردوسی طوسی، در این مورد نیز همچون بیشتر موارد دیگر باید درست باشد.


دوستان دیگری هم در اینجا اشاره کرده اند به "هجوم" اقوام آریایی از آسیای مرکزی به فلات ایران اگر چه که به نام "مهاجرت" انجام شده و اینکه پس از آمدن به این منطقه اقوام پیشین را ازمیان برده اند. (شاید تورانیان در این سرزمین بوده‌اند که پس از رانده شدن توسط آریایی‌ها به شمال شرق آن مهاجرت کردند و به همین دلیل هم در نبرد با ایرانیان بودند که سرزمینهای خود را پس بگیرند؟ در آن صورت، تورانیان از کجا به ایران آمده بودند و هنگام ورود چه اقوام دیگری در آن سرزمین می‌زیسته‌اند؟) به احتمال زیاد این موضوع انجام شده و نمونه‌ی تاریخی معاصر آن که اسناد و مدارک زیادی نیز از آن به جا هست، "مهاجرت" گسترده‌ی اروپائیان (و به طبع آن سایرین) به قاره‌های آمریکای جنوبی و شمالی در ششصد سال و به ویژه در دویست سال گذشته است. همگی می‌دانند که چگونه بومیان آن دو قاره‌ی پهناور، به ناحق مغلوب هجوم اسپانیایی‌ها، پرتقالی‌ها و بعد هم انگلیسی‌ها و دیگران شدند هر چند که هنوز هم خوشبختانه اقوام اصیل آنان، هر چند بسیار اندک، در بعضی از نقاط آن سرزمین باقی مانده و حتی به زبانهای باستانی خویش سخن می‌گویند. البته بعید است که با پیشرفت دانش و فناوری و از آن مهم‌تر با جهانی شدن و سیل مهاجرتی که همچنان به دو-آمریکا و کانادا ادامه داشته و حتی رو به افزایش است، در آینده چیزی از این بازماندگان اصیل اما اندک بومیان واقعی آن قاره‌ها باقی بماند.


به راستی پارسیان یا مادها یا اشکانیان (پارتیان) که بودند؟


همانطور که بعضی از دوستان هم در اینجا آورده‌اند، به هر حال بشریت دارد به سویی می‌رود که نژاد و قوم و ملیت، متاسفانه یا خوشبختانه، سرانجام آن مفهوم باستانی خود را از دست خواهد داد و اگر اقوام و ملل گوناگون دوست دارند از هویت قومی و بومی خویش نگهداری و پاسداری کنند تنها راه حل آن است که به همزیستی مسالمت آمیز و سازنده و از روی مهر و دوستی با یکدیگر بپردازند به ویژه در نقاطی مانند ایران یا هندوستان و آمریکا یا کانادا و بسیاری جاهای دیگر که این گوناگونی نژادی و قومی بسیار رنگین و پر تنوع است.


در مجلسی شاهد صحنه‌ای بودم که با وجود بسیار عحیب بودن اما انتظارش را داشتم: سه ویتنامی از سه نقطه‌ی جنوب، مرکزی و شمال آن کشور بسیار کوچک و نه چندان پر جمعیت، با یکدیگر مشاجره‌ای دوستانه داشتند. با آنکه زبان آنها را نمی‌دانم اما معلوم بود که دارند لهجه‌های یکدیگر را دست می‌اندازند چرا که یک جمله‌ی خاص با اصواتی مشخص را اما با آهنگهایی گوناگون همگی تکرار می‌کردند و می‌خندیدند و حتی می‌شد فهمید که این کار را با اندکی اغراق انجام می‌دهند. وقتی از آنها پرسیدم معلوم شد که تشخیص من درست بوده و این افراد در حال شوخی کردن با لهجه‌های محلی کشور خویش بودند. یاد کرمانی‌ها و شیرازی‌های خودمان افتادم که هر دو از اهالی "پارس" هستند اما گویش‌هایشان با هم تفاوتهایی اندک دارد و گاهی با هم شوخی‌هایی دوستانه می‌کنند و فرضاً خواجوی کرمانی را با خواجه حافظ شیراز مقایست می‌فرمایند و در آن میان متلکهایی نیز بده و بستان می‌شود! یا لهجه‌ها و گویش‌های مختلف ترکی در خود ایران وجود دارد و از این دست ...


در پایان، من اطمینان دارم که ایران تجزیه نخواهد شد یا حتی اگر بشود (که برای مدتی کوتاه بد هم نخواهد بود!) به فاصله‌ی زمانی اندکی تمامی ملل جدا شده با میل و به خاطر نیاز به منابع طبیعی و مالی یکدیگر و از همه مهم‌تر به دلیل خاطرات تاریخی بد و خوبی که از همدیگر دارند دوباره "به اصل خویش بازگشت کرده" و "ایران بزرگ" را، شاید حتی بزرگتر از دوران پهلوی و قاجار و حتی صفویه، خواهند ساخت همانگونه که در تمامی تاریخ نیز از هخامنشیان به این سو، امپراطوری ایران بیشتر یک "اتحادیه" و حکومت فدرال تحت برنامه‌ریزی یک دولت مرکزی بوده تا چیز دیگر. این اتفاق در روسیه هم پس از فروپاشی شوروی در 1990 افتاد و جمهوری‌های آزاد شده با اتکاء به زبان مشترک روسی اتحادیه تشکیل دادند.


سه قدرت عمده در جنوب آسیا از دیرباز وجود داشته: چین، هند و ایران. بعید است که این سه قدرت بخواهند تجزیه شوند و به دست دیگران بیفتند هر چند "دیگران" خیلی سعی در این کار داشته و دارند و خواهند داشت!


با مهر و سپاس،

-- ادیب ، Sep 20, 2009

با علي موافقم.قوم آريا(پارس) نيز خودش يك قوم مهاجر است.بنا بر اين «ديگ به ديگ : روت سياه» ممنوع!!!

-- احمد ، Sep 21, 2009

من همه کامنتها را خواندم و مهمترین چیزی که متوجه شدم دلیل وضع امروزی کشور بود که یقین دارم در اینده نیز خواهد بود و اما ان دلیل چیست؟
تاصب بیجا بر افسانه ها و تقلید کورکورانه.
مساله بسیار ساده است، اینکه تاریخ چه می گوید اصلا مهم نیست. مهم حقوق انسنهاست.
یک تورک حق دارد به زبان مادری خود درس بخواند همینطور یک کرد و ...
این را من یا شما نمی گویید، این را حقوق بین الملل می گوید. اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید.
انقدر بذر کینه بپاشید تا همه را در ان غرق کنید.

-- حامد ، Sep 21, 2009

خانم پارسی پور
نظریه شما در مورد چگونگی ترک سازی ایران خیلی جالب بود.عین همان نظری است که پزشک پور بنیانگذار حزب پان ایرانیست برای چگونگی فارسی سازی ایران به رضا شاه پیشنهاد می داد و می گفت که باید کودکستانهای شبانه روزی برای اینکه ترکها را فارس کرد باید تشکیل شود و کودکان را باید از شیر خوارگی تا هفت سالگی از مادرشان جدا کرد تا ترکی از یادشان برود!!!
[...]

-- علی ، Sep 21, 2009

"دلیلش خیلی روشن است. وقتی همه کشته می‌شدند، چه کسی باید می‌نوشت؟"

من هم ادعا میکنم که یک میلیون انسان را کوروش در دارقوزآباد سفلی کشته است و چون کسی از آنها زنده نمانده است کسی در تاریخ ننوشته است!

-- آیدین ، Sep 21, 2009

متاسفم برای این خانم که ماسک انسان دوستی بر چهره شان کشیده بودند و ما بی خبر از چهره واقعی شان بودیم. جناب پارسی پور همان بهتر که ماسک را کنار گذاشته و چهره ایران دوستی تان را نشان دهید.
این روز ها همه ادعای انسانیت دارند اما می شود از لابه لای نوشته های شان تعصب و فقر دموکراسی را دید. بدا به حال ایران و دموکراسی ایرانی با انسان دوستانی مثل شما.

-- فرید ، Sep 23, 2009

با درود
انسان چقدر متاسف میشود آنگاه که میبیند بسیاری از هم میهنان با سرزمین خود بیگانه اند اینان ایران رامیشناسند نه ایرانی که تاریخ میگوید ایرانی را که زبان میگوید این زبان بهترین سلاحی است که آنانی که در فکر ایجاد امپراطوری خیالی اند میتوانند استفاده کنند سربازان جانفدای اجانب ولی همزبان البته با در صد بالایی تفاوت در زبان کسانی نیستند مگر همان هم میهنان ما دوستان ما هنوز اند خم یک کوچه ایم شمانگران این نباشید که هرگز نتوانید بجای مادر بنویسید آنا ما کدام اصول دموکراسی را داریم که به این یکی بپردازیم؟اگر براستی بازیچه نیستید که من ایمان دارم درمیان شما کسانی هستند که دمشان به مرکز جهانی ترک ترکیه وصل است و ایمان دارم کسانی با ماموریت ازجانب سازمانهای امنیتی وجاسوسی بجش اقوام که مصرفش برای کشورهایی غیر از صاحبان این سازمانهاست به امید واهی به قدرت رسیدن ومستقل شدن داعیه قومیت و هویت وحقوق انسانی و حق زبان هر جایی پای به میدان میگذارند این جماعت تاریخ را براستی با زیرکی تحریف میکنند و برای مردود دانستن آنچه یونانی ها رومیها اعراب نوشته اند با به مضحکه گرفتن اینکه آقای فارس مدرک تاریخی ات حتما ذبیح الله منصوری است سعی در به حق جلوه دادن ادعاهای خویش اند در حالیکه فرق رمان تاریخی و مستند تاریخ را نمیدانند ذبیح اله منصوری رمان نویسی با ذوق بود بنگرید به خداوند الموت بسیار شیرین و خواندنی ولی آیا برای شناخت اسماعیلی ها و حسن صباح کتابهای دیگری نیست؟ چرا که هست آیا اگر مورخ و محقق وسیاستمداری بخواهد به جایی استناد کند به منصوری اشاره میکند؟ البته که نه خوشبختانه فارس ها ادعایی ندارند مورخ شما یونانی ها رومی ها عربهایند به هیچ مورخ ایرانی اعتبار ندهید خوابهای سوالات خویش را از آنان بخواهید حتما مییابید شک نکنید مشکل شما بیگانگی با تاریخ است و آنانی که دانسته عمل میکنند مرکز جهانی و سازمانهای امنیتی وجاسوسی مدرکشان است آنچه بگویند برای اینان سند است نه تاریخ واگر نه نمیشود در سرزمینی مردمی زندگی کنند ودیگران بیایند و جمعیتشان بیش از اهالی آنجا بشود ولی زبان آن مردم ساکن اولیه گم وگورنشود برای اینکه بهتر متوجه شویم به استان فارس مینگریم در هر شهرستانش دهاتی وجود دارند که به ترکی حرف میزنند این استان دیگر آذربایجان نیست اینان از کجا آمده اند ؟ من میگویم از 200 قرن قبل نه 20 نه 5 قرن پیش اینجا ساکن بوده اند نه اصلا فارسهای کنونی ترک بوده اند و فارس شده اند اما تاریخ قطب نمای ماست میزان ماست علم است انحراف را نمیپذیرد مگر آنکه غیرقابل ـاتبات کردن باشد مانند این نکته که علم هنوز نمیداند که ترکهای چشم بادامی ترک زبان بوده اند و زبان ترکی را به انسانهای آریایی شکل قفقازی تحمیل کرده اند و یا این انسانها برای نمونه به مغولها ازبکها قزاقها ترکی را تحمیل نموده اند وقتی تاریخ ادعا میکند که همین آذربایجان همه فارس بوده اند و اتراک مهاجرند نمیخواهد وجود مردمی ترک زبان را انکار نماید ونیازی به داد وفریاد هم نیست زیرا ما چنان درهم تیده ایم که تا امروز علم قادر به شناخت اینکه که ژن ترک دارد یا ندارد نیست واینکه ادعا شود من ترک خالصم یا فارس خالصم چیزی پوچ وغیر علمی است از فامیل من از استانی فارس زبان کسی ازدواج کرده و 40 سال است در ارومیه زندگی میکند و 2 زن از تبریز نیز 34 سال است بین ما زندگی میکنند بجه های این دو خانم ترکی را بلد نیستند آیا این خوانان دیگر ترک نیستند ویا همینگونه فارس نمیباشند؟ اینجاست که ما انگشت به چشم سازندگان امپراطوری خیالی میکنیم که بروید کشکتان را بسابید مخصوصا که اینان در کشتار وتجاوز به ما ترک زبانان وبردن اموالمان سابقه ای بس زشت دارند .اما زبان ترکی وخق نوشتن و صحبت کردن دومی را گاهی کسی مانعی ایجاد نکرده است ما اگر به یک دموکراسی برسیم ایمان داشته باشید که فارس ها از شما بیشتر اصرار خواهند داشت که بنویسید ولی ما هنوز منار را ندزدیده ایم چاه برای چیست و کیست آیا خود در این چاه سقوط نخواهیم کرد زمان به ضرر ماست و آن اجانب نیاز به نوکروفرمانبر دارند این تنها در سایه تکه وپاره شدنمان برایشان میسر است و اینکار با همین مشاجرات به ظاهر بی دردسر شروع و روزی با خونریزی به پایان میرسد اگر بیدار نشویم اگر با طبل اجانب میدان را شور و هیجانی کنیم گرچه مردم ترک زبان ما ایرانی تر از فارسهایند ولی مشکل ما باشمایان مزدوران انگشت شمار است که به هیچ سراطی مستقیم نخواهید شد یاران پیشه وری را مردم برای مزد .پول تکه پاره نکردند که برای مزدوریشان کردند ایمان داشته باشید که با شما همان خواهند کرد آری همزبانان شما ومن. بیگانه پرستی بجای خویش پرستی شما را خوش باش میکند نویسنده این مقاله خود ترک زبان است من نویسنده این سطور نیز مگر حرف شمایان برای ما منفعت ندارد ؟ چرا پس ما که نه اکتر غریب به اتفاق این نفع شما را نمیخواهیم ؟چرا بی مشتری جنستان را فریاد میزنید ما که آزادیم بخریم به ادعای شما جنستان هم از جنس قابل مصزف ماست این کاسبی شمایک عیب بزرگ دارد زیر این جنس دکوراسیون پنهانی است که دیگران برای شما و ما تزیین کرده اند وما خواسمان جمع است بروید جای دیگری بفروشید مردم ترک زبان ایران احساس میهن پرستیشان به حدی است که جان میدهند ولی از شما نه میخرند ونه خواهند خرید وروزی هم خواهد آمد که خود با رغبت هم بنویسند مادر و آنگاه آنا و بعد ایران مادر ماست جانمان فدای مادرمان

-- دارا ، Sep 23, 2009

آل بويه فارسی زبان نبودند. شاخه اي از طوايف ديلم بودند که بعدها به آناتولی مهاجرت (فرار) کردند، و شاخه کردزبان "زازا" را تشکيل ميدهند.
زبان آنها که شاخه اي از پارتی به حساب ميآيد، نزديکترين خويشوندی را با بلوچی و لهجه ء هورامی ( کردی ) دارد.

-- zagros ، Sep 23, 2009

خانم افسانه اظهار نظر فرمودند، اگر رضا شاه هم مثل آتاتورک که کردی را ممنوع کرد، ترکی را ممنوع ميکرد، حالا ديگر لازم به بحث نبود، پس اگر عمر ابن خطاب هم فارسی را مثل اتاتورک که کردی را ممنوع کرد، ممنوع ميکرد، حالا ديگر اين بحث جدن اضافی بود، منظورتان تاييد کار آتاتورک بود؟ يا ديد اخلاقی خودتان را راجع به اقليت ها لو داديد؟يک کرد از آلمان

-- zagros ، Sep 23, 2009

آقا نادرضرب المثل" اين ره که تو ميروی به ترکستان است" برميگردد به جهت جغرافيايی ترکستان از زاويه ء ايران مرکزی که ميشود شمال شرق، يعنی جهت عکس مسير مکه. اگر سفر حج در پيش داری به جنوب غرب برو نه به شمال شرق. اين راهی که تو ميروی تورا به مقصد نميرساند، اين مثل ربطی به مقام ترکستان ندارد. جمله ء " چو ايران نباشد تن من مباد هم" مقصود و منظور فردوسی بزرگ نيست. برويد اين جمله را در شاهنامه پيدا کنيد، ميبينيد که دستگاه تبليغات پهلوی آنرا تحريف کرده، اين جمله ديالوگ يک پرسناژ منفی است نه حرف دل فردوسی، برای فردوسی جان است که اولويت دارد، نه ايران. فرق ديدگاه و با عرب شايد همينجا باشد، که او نه ميليتاريست است نه اينقدر کوته بين.

-- zagros ، Sep 23, 2009

آقا دارا ، اگر غنای زبان فارسی برای ترجيح دادن آن به زبان مادری کافيست، پس بگذاريد بگرديم ببينيم از فارسی بهتر چی پيدا ميشه، در ضمن برای اين غنا ( که در واقع معلول و نه علت برتری سياسی است) که مقياسی قائل شديد؟ برتر دانستن يک فرهنگ بر فرهنگ ديگر را امروزه امپرياليسم فرهنگی مينامند. کاری که اروپايی ها با سرخ پوستان کردند، اگر شما اينرا تاييد ميکنيد، که ديگر جای بحث نيست، خوش باشيد.

-- zagros ، Sep 23, 2009

زاگرس گرامی کرد نازنین که حتما هستی منهم زاگرسم احساسی بیش از تو برای زاگرس انکار هم نکن که از کجا دانستم چون خودم را میشناسم بناپار وقتی کسی اسمی را بیاورد میدانم از کجا ریشه میگیرد بماند اما من نمیدانم شما تحصیلات آکادامیک داری یا خیر مهم هم نیست میزان انسانیت انسانهاست اگر با علم احیانا اکنون سر وکار داری بناچار باید تحقیق کنی من به شما پیشنهاد میکنم از زبان عربی استفاده کن به شرط آنکه اصلا از انگلیسی استفاده نکنی خواهی دید که در یک جایی گیر می اهتی چون عنای علمی در زبان عربی بسیار ضعیف و میتوان گفت غیر قابل کاربرد است چرا شما از چینی استفاده نکنی بزرگترین جمعیت دنیا و بسیاری از علوم امروزی هم ریشه در فمین قوم و زیان دارد ولی علم آنزمان دچار دستکاری علمی شده است و پیشتازان این شیطنت همان علمداران روباه پیر سیاست بوده اند و مهم هم نیست که جمعیتشان 1 میلیون نفر باشد وقتی غنای علمی دارند البته آسانی این زبان هم نقش داشته است در جهانی علمی شدن بگذریم که اسامی ترمیک یونانی میشوند ولی زبان انگلیسی کاربرد علمی دارد به همین روش بنا به سابقه تاریجی حکومتی ایران وزبان اداری قرنهای قرن وافزودن بار ادبی علمی زبان فارسی را نسبت به زبانهای رایج در سرزمین ما البته تا چندی پیش با وسعت جغرافیایی بزرگتر زبان حکومت ومردم واداره کشور کرده است از اعراب مهاجم تا ترکهای مهاجم از این غنا استفاده کرده و به غنایش افزوده اند حتی زبان درباری شلاطین عتمانی همین زبان بوده است شما باور میکنید که بعضی از آنان اشعاری به زبان فارسی دارند؟ وقتی انگلیسی عنی تر است چرا بنده عربی را برگزینم گیرم زبان مادری ام باشد هدف من علم است راه گشودن برای انسانیت نه اعراب هدف ان است که برای هم میهنانم لااقل کاری کرده باشم جامعه را روان را پزشگی را سیاست را مکانیک و متافیزیک وفلسفه ووو را بیاموزم و عملی کنم اول برای هم میهنانم دوم برای انسانیت زبان عربی اینجا راهکار نیست در انتخاب زبان سرزمینم هم نگاه میکنم زبانم مادری ترکی عنی تر است یا فارسی آنرا برمیگزینم ادبیات فارسی و گنجینه آن منهای آنهمه سوخته شده و گم شده و برباد رفته چنان وزنه سنگینی است که در ترازوی سنجش ترکی را دومتر بال نگاه میدارد وقتی میگویم زبان فارسی منظور من یکی دراینجا کردی نیز هست زیرا کردی شاخه انشعابی فارسی است شما زیاد نگران نباش کردی همان فارسی است با تلفظ دیگر آنرا هم بیست قرن قبل قطار و هواپیما وماشین نبوده است تا من وشما را از هر جای دیگر ایران به قله کوه های زاگرس برساند تا وقتی یک چیزی کشف شد ویا در مراسمی اصطلاحی متداول شد هر جایی نامی وکلمه ای را بکار نبرد .من خودم را گول نمیزنم با خودم صادقم چیزی را نمیگویم تا کسی خوشش بیاید یا مصلحت اندیشی نمیکنم تا دوستان کرد وترک عربم که فامیل عرب نیز دارم بذش نیاید وبگوید فلانی فلان وبسان من جانب حقیقت وراستی ودرستی را میگیرم من نمیخواهم زبانم زنده باشد من میخواهم ایرانم زنده باشد اگر ایرانم باشد و حق حرف زدن با هیچکدام از زبانهایش را نداشته باشم یک زبان برایش بوجود میاورم اما اگر ایرانم نباشد غنی ترین زبان هم پشیزی ارزش ندارد مگر ایرانیان رانده شده از میهن زبانشا آنچنان کاربردی دارد لذا اکنون که این صلاح سنگین ومعتبر وتاریخی را دارم از ایرانم با آن دفاع میکنم و با سلاح زبان مادری ضعیفم هم سر خودم کلاه نمیگذارم تا فردا هر تکه گوشتم دهان کسی باشد دیر وقت است وبنده نمینگرم به انشا واملای این نوشته امیدوارم بپذیرید

-- دارا ، Sep 24, 2009

آقا دارای عزيز، اينکه چينی غنی تر است يا عربی نه موضوع بحث اينجاست نه حتی ربطی به آن دارد. زبان فقط جنبه ء تکنيکی ندارد. بلکه ابزار مشترک بيان احساسات و عواطف يک عده از مردم است که بدان سخن ميگويند، در واقع مهمترين عنصر فرهنگ است. اينکه عثمانی ها فارسی ميدانستند يا روسهای تزاری فرانسوی را ترجيح ميدادند يا حتا ايرانيان 400 سال عربی نوشته اند هيچ کدام اينها گويای برتری فارسی به ترکی، فرانسوی به روسی و يا عربی به فارسی نيست.بنده مسلط به 5 زبان هستم، بنابر اين هيچ ضديت متعصبانه نسبت به زبانهای دگر حتی ترکی ندارم. برای برتری زبان فارسی چه ملاکی قائل شديد که 48% لغات آنرا عربی تشکيل ميدهد. من حتی با اين 48% هم مشکلی ندارم، بلکه با برترشمردن يک زبان به ديگری، که هيچ پايه ء علمی ندارد و تنها از کليشه و تعصب ميتواند سرچشمه بگيرد. هر کس ميتوند ادعا کند که زبان او قوی تر است چرا که در هر زبانی ظرافتهايی منحصر به فرد وجود دارند. از ضعف عربی گفتيد که اصلن با شما موافق نيستم اما همانطور که عرض شد تز برتری يک زبان به ديگری يا يک فرهنگ به ديگری کاملن مردود است و در خود رگه های استعماری فاحشی دارد. همان "علم" که معتقد بود سرخپوستها وحشی هستند و قتلشان مجاز، حالا عملکرد اسپانيايی ها را محکوم ميکند، که بشريت را از بهره بردن از فرهنگهای کهن تمدن های سرخپوستی ودانش و زبان آنها بيبهره کرده است.
من در کل با تز برتری يک زبان موافق نيستم وگرنه در يک بحث تخصصی ميتوانتسيم راجع به توانايی هايی در زبان کردی صحبت کنيم که فارسی بناچار بخاطرش دست بدامان عربی ميبرد. در ضمن قوت يک زبان تنها تاحدی به پتانسيل بافتی و ساختار ريشه اي آن مربوط است، ديگر طرف سکه امکان و فضای رشد آن است، که غالبن يک قدرت سياسی انرا محدود يا مهيا ميکند. نمونه آن رنسانس زبان فارسی با قدرت گرفتن سامانيان است. يا رشد زبان آلمانی با قطع شدن دست کليسّای کاتوليک در مرکز اروپا.
اما در مورد ايران، اينجا کسی مخالف يک زبان مشترک برای همه نيست، ميخواهد فارسی باشد، باز هم کسی را نميشناسم که مخالف باشد. اما يک زبان مشترک برای همه به معنی جايگزين کردن زبان مادری نيست، به معنی بهم ريختن دلبخواهی دموگرافی اقوام ديگر نيست.
گنجينه ء ادبيات فارسی هم بجای خود محترم، اين اصلن دليل بر اجبار نيست، هر کس علاقه مند بود ميرود ياد ميگيرد، مگر مردم دنيا که فارسی نميداند بيفرهنگ تر از ما هستند؟ در کمال احترام به ادبيات (فارسی ) عرض کنم که اين استنباط شما احتمالن ندانسته و نخواسته بوی استعماری ميدهد. زبان مشترک يعنی حکمی که انگليسی در دنيا دارد. بجز اندک مواردی ( بدليل استعمار انگليس )کسی آنرا بعنوان زبان اصلی جايگزين زبان مادری اش نکرده، هر کس ميخواهد ياد ميگيرد تا با دنيا از طريق اين "زبان مشترک" ارتباط برقرار کند.
اميدوارم منظور شما تحميل سليقه ء شخصی تان بعنوان حکم برای همه نيست. کردی زبان انشعابی فارسی است؟ ببخشيد من اينرا نميخواستم عنوان کنم که حمل بر ادعای شخصی نشود، اما بنده دانشجوی رشته زبانشناسی هستم، و در هيچ کجای منابع اين رشته همچنين تز خنده داری نديده ام. کردی از شاخه ء پارتی ( مرکب از مادی و اسکيتی ) است، و هيچ ارتباط مستقيمی به فارسی ندارد. هيچکدام انشعاب ديگری نيستند، برويد اطلاعات دقيق داشته باشيد قبل از اينکه اظهار نظر کنيد. اينقدر بيمسئوليتی سلب اعتماد ميکند دوست گرامی.
اصلن اگر قرار باشد يکی شان انشعاب ديگری باشد ( که نيست ) بنا بر قدمت بيشتر زبان کردی، فارسی است که بايد از کردی منشعب شده باشد ( که نشده است ).
اما فرض محال که فارسی برترين و بهترين و قويترين زبان دنيا باشد ( که نيست )،آيا اين حق انتخاب آزاد هرکس نيست که انرا بخواهد ياد بگيرد يا نه؟ زوری که شد، برترين و بهترين زبان دنيا پشيزی ارزش ندارد. از دقت شما متشکرم، زاگروس

-- zagros ، Sep 25, 2009

نه در دستور زبان و نه در فونتيک کردی اثری ديده نميشود که دليل بر انشعاب آن از فارسی باشد، امّا حتا اگر باشد (که نيست )، مگر زبان هلندی انشعابی از آلمانی نيست؟ آيا اين دليل ميشود که هلندی ها همه بروند و مجبور باشند زبان آلمانی ياد بگيرند چون مثلن گنجينه ء زبان آلمانی غنی است و فلاسفه ء آنها چنين نوشته اند و چنان کرده اند؟ شما که موضوع علم را عنوان کرديد حتمن اين تناقض را بايد ديده باشيد.

-- zagros ، Sep 25, 2009

خیلی جالب است که خانم پارسی پور تنها یک "پرسش" مطرح کرده و از فحوای کلامش هم چنین بر می آید که می خواهد ببیند آیا ایران "صاحب" دارد یا به قول معروف "بی صاحب" است، نه اینکه صاحب آن الزاماً فارسها هستند!

آنوقت این برنامه از خانم پارسی پور از معدود برنامه های ایشان است که بیشترین تعداد کامنت را در زمانه می گیرد و خیلی ها در اینجا به رگ غیرتشان برخورده که چرا صاحب ایران فارسها هستند، که متاسفانه یا خوشبختانه چنین نبوده و نیست و این فقط زبان و تا حدی فرهنگ پارسیان است که از دیر باز بر ایران تسلط نسبی یافته و به همان اندازه هم خود از زبان و فرهنگهای دیگر منطقه تاثیرات عمیق گرفته.

در بالا هم افرادی اشاره کرده اند که زبان فارسی در ایران حکم زبان مشترک (lingua franca) را برای اقوام گوناگون منطقه داشته همچون زبان انگلیسی در دنیای امروز.

اتفاقاً شاید یکی از مشکلات ایران در تاریخ پر جنب و جوش و اغلب غمبار خود آن بوده که صاحب درست و حسابی نداشته و گرنه چه بسا و ضعش بهتر از این می شد!

آیا با این همه افراد تحصیلکرده و فرهیخته که خوشبختانه امروزه در فرهنگهای گوناگون ایران یافت می شوند، نمی شود یک ایران آباد، متحد و با حفظ استقلال کامل محلی و کشوری آن به وجود آورد؟ حتماً می شود و همانطور که بعضی ها معتقدند، برای دستیابی به چنان ایرانی با یک دولت فدراتیو، باید از زبانی مشترک استفاده کرد. اگر منطقی و بی تعصب فکر کنیم، این زبان همان زبان فارسی است اگر که نخواهیم راه خود را دور تر کنیم و برویم همه را وادار کنیم یک زبان دیگر یاد بگیرند حتی انگلیسی که جهانی است.

-- نکته‌سنج ، Sep 26, 2009

دوست نکته سنج عزيز،
منظور جدن غيرت بازی نيست، فرانکا لينگوا هم فارسی باشد، من شخصن کسی را نميشناسم که مخالفت منطقی و جدی درين باره داشته باشد.
اما کجای دنيا فرانکا لينگوا بزور جای زبان مادری را گرفته؟ ايران فدراتيو که مدينه ء فاضله است، جايی که فرهنگ عام ظاهرن يک دموکراسی نيمه کاره را هم نميتواند هضم کند.
اين قصه سر دراز دارد. يکی به ترک توهين ميکند، يکی زبان تورکی را ابتدايی ميداند، يکی به کردی ميگويد لهجه ء فارسی، يکی ميگويد (مگر بلوچی زبان است؟ ) اينجا مهمتر از دموکراسی و فدراليسم کمی فکر باز و سواد لازم است.
مدل سوئيس چرا بايد نشدنی باشد، ما که پز فرهنگ و تمدن را ميزنيم، چرا نتوانسته ايم مثل سوئيسی ها ، يا بلژيکی ها، ويا کانادايی ها کنار هم باشيم، و توی سر هم نزنيم و همديگر را خوار نکنيم؟
ايران آباد با استقلال و آزادی, بدون احترام متقابل که شدنی نيست. ببينيد در چند دهه ء گذشته چطور دموگرافی جمعيتی و زبانی کرد بطور سازمانيافته درهم ريخته شده است؟ اگر اين بحکم فرانکا لينگوا است، آقا نخواستيم اين فرانکا لينگوا را.
خود اين "زبان مشترک" که ذاتن مثبت است، اما ببينيد چقدر هنرمنديم که از يک ايده ء خوب چطور طبل "منم منم" ميسازيم و گوش ديگران را کر ميکنيم.آيا بهتر نيست پز دادن به 2500 سال را کنار بگذاريم ببينيم تاريخ 7000 ساله مان يا حتا 12000 ساله مان چه ميگويد. اين مملکت که قبل از مهاجرت آريايی ها هم تمدن داشته ، مردمان قبل از آريايی ها هم که دود نشده و هوا نرفته اند، من و شماييم. تعصب الکی را بزبانی که از هجوم عرب ريشه اي زخم خورده کنار بگذاريم، و بگذاريم مردم زندگی کنند. اگر استقلال ايران برايتان مهم است استبداد را کنار بگذاريد، استبداد فقط ديکتاتوری حکومتی نيست. استبداد فرهنگی در کله های ماست. بدون حذف آن، نه ايران آباد ميسر است، نه ايران آزاد، و نه ايران مستقل.
از دقت شما سپاسگذارم. زاگروس

-- بدون نام ، Sep 26, 2009

در پاسخ به "بدون نام" گرامی که مسایل بسیار مهم و درستی را بیان کرده اند:

بله، متاسفانه حتی "یک دمکراسی نیمه کاره" یا به قول معروف یک "نیمچه دمکراسی" هم در ایران وجود ندارد که بتوان از طریق آن دست کم روشنفکران و باسوادان اقوام گوناگون ایران را به دور هم جمع کرد تا «شاید» به نتیجه ای (هر چند نیم-بند هم که شده!) در جهت ارتقاء آزادی و مردمسالاری در ایران رسید.

به این هم شما درست اشاره کرده اید که یکی به زبان ترکی توهین میکند (و طبعاً به ترک ها!) دیگری با زبان کردی در می افتد یا بلوچ را آدم به حساب نمی آورد و ...

به همین دلیل است که من می گویم روشنفکران و باسوادان این اقوام گوناگون ایرانی که درک بهتر و عمیق تری از مسایل مختلف، بخصوص از مسایل قومی و فرهنگی خود و دیگران دارند، باید به دور یکدیگر جمع شده و از آنجا روشنفکر بی تعصب است (و گرنه عنوانش "روشنفکر" نمی شد!) و حتی در واقع اگر من درست فهمیده باشم، روشنفکران و با سوادان "حقیقی" در واقع کسانی هستند که به فرهنگ بومی خود و دیگران به یک اندازه اهمیت داده و حتی به آنها مهر می ورزند، آنگاه حتماً خواهند توانست راه حلهایی هر چند ضعیف برای نزدیک تر شدن مردم به یکدیگر بیابند.

همانطور که دوستی در اینجا نیز مطرح کرده اند، ما هزاران سال است که وصلتهای خواسته شده و نه حتماً از روی زور و پیروز شدن قومی بر قومی دیگر نیز میان اقوام گوناگون ایرانی داریم: ترک و فارس با یکدیگر ازدواج می کنند یا فردی از زابل در بلوچستان را می بینیم که در مازندران ملک و املاک دارد و سر و همسر و از این جور نمونه ها. پس در واقع مردم بیشتر دارند به قول معروف ماست خود را می خورند و زندگی خود را می کنند و شاید بتوان ادعا کرد که ظاهراً متاسفانه این بیشتر همان تحصیلکرده ها هستند که در مواردی تعصباتی را از خود نشان می دهند تا مردم عادی!؟

از سوی دیگر، نفوذ زبان فارسی، آنهم زبان فارسی با لهجه تهرانی، آنهم یکی دو گویش خاص از تهران (!) بیشتر از هر زمان دیگر با همگانی شدن رادیو و بعد هم سینما و تلویزیون در قرن بیستم است که حتی تا دور افتاده ترین نقاط ایران نیز نفوذ کرد و "برتری" خود را بر همگان بطور خود خواسته و بر اثر جذابیتهای بیشتر کاذب تکنولوژی ارتباطی "تحمیل" کرد تا آنجا که "لهجه ی تهرانی" شد "استاندارد" و بقیه لهجه ها شدند اخ و پخ! دامنه ی نفوذ این برتری کاذب تا آنجا رفته که تعداد قابل توجهی از مردم آذربایجان یا جاهای دیگر بچه های خود را تشویق یا حتی وادار کردند فقط فارسی و بعداً هم زبانهای خارجی را بیاموزند و به کلی با زبان مادری خود بیگانه شوند! یا بسیاری از خود فارس زبانان هم پس از مهاجرت به کشورهای غربی نظیر همان کار را با بچه های خود کردند. این کاری بود که در زمان خود بسیار جاذبه داشت اما وقتی عمیق تر به آن نگاه کنیم حتی می توان آن را نوعی جنایت فرهنگی هر چند بیشتر از روی ناآگاهی، یا آگاهی کم و نادرست نامید.

بله، متاسفانه همانطور که شما هم فرموده اید، زبان فارسی به جای زبان مشترک نقش تحمیلی پیدا کرده اما جالب آن است که اگر اشتباه نکنم، در قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوبه سه دهه پیش (30 سال!) این امر تصریح شده که زبان فارسی زبان اجباری برای اقوام غیر فارس نباشد. اگر این درست است، پس چگونه است که هنوز هم کتب درسی در سراسر ایران به زبان فارسی و زبان غالب هم این زبان است؟ در اینجا ما وارد مرحله ای از بحث می شویم که بیشتر گیج کننده است تا هر چیز دیگر!

در مورد مدل ایده آلی سوئیسی و دیگر کشورهایی که مثال زده اید با شما موافق هستم منتهی به این هم باید توجه داشت که در مورد کشورهای کوچک (سوئیس و بلژیک و مانند آنها) یکی از دلایل موفقیت آنها در ایجاد یک حالت دمکراتیک در هر موردی منجمله در زبانها و گویشها آن است که اینها کشورهایی کم جمعیت هستند و این کوچکی مساحت و اندک بودن جمعیت کمک زیادی به ایجاد تفاهم می کند که در مورد کشوری مانند ایران این امر اگر نشدنی باشد دست کم آسان نیست. (در مورد کانادا اما موضوع تا حدی متفاوت است و هنوز هم بعضی از فرانسوی زبانهای آن کشور که در اقلیت کمیتی در برابر انگلیسی زبانها نیز هستند، نسبت به غلبه ی نسبی زبان انگلیسی بر فرانسوی اعتراض دارند و البته داستان کانادا و اختلاف فرهنگی بین دو زبان انگلیسی و فرانسوی ریشه هایی عمیق و قدیمی در جاهای دیگر دارد که ذکر آن بیرون از حوصله این کامنت است. حتی در مورد آمریکا هم گویا پس از استقلال و به جمهوری رسیدن آن کشور، ظاهراً در هنگام انتخاب میان دو زبان آلمانی و انگلیسی به عنوان زبان رسمی در مجلس موسسان آن کشور در بیش از دویست و سی سال پیش، زبان انگلیسی تنها با یک رای بیشتر بر زبان آلمانی پیروز می شود! شاید کمتر کسی متوجه ظرافت این نکته بشود: اگر زبان انگلیسی امروزه زبان همگانی پذیرفته شده در تمام دنیا است بیشتر به خاطر نفوذ آمریکا در دنیای مدرن در شصت سال گذشته است تا نفوذ انگلستان. این یعنی که اگر زبان آلمانی زبان رسمی اول آمریکا شده بود، اینک زبان همگانی جهان نیز می بود!)

بلی، هدف من نیز از این سخنان، چون خود شما فقط یک چیز است: تا احترام و مهر و دوستی متقابل میان این ملتها در ایران نباشد، دمکراسی همه گیر میان همگی این اقوام امکان پذیر نخواهد شد حتی با وجود آنکه نظام اقتصادی غالب در کشور برای همگان یکسان است.

بله، همانطور که شما هم اشاره کرده اید، تبلیغات حساب شده از جانب برخی منابع و مراجع معلوم الحال در دوران پهلوی و تاکید بیش از اندازه بر جذابیتهای ظاهری و "عظمت تخت جمشیدی هخامنشیان" در ایران باعث شده که حتی امروزه هم پس از این همه سال، هنوز بیشتر مردم ایران و دنیا (!) فکر کنند که ایران یعنی فقط و فقط پارس / Persia و تاریخ آن هم تنها با کورش آغاز شده و خدا می داند با چه کسی هم پایان خواهد یافت!؟

تبلیغات گسترده روی موضوع عرب ستیزی هم که در ایران و جهان بیش از هر وقت دیگر در تاریخ، پس از پیدایش دولت اسرائیل در فلسطین اشغالی و به دلایلی بسیار روشن انجام شده و هنوز هم می شود و البته خار آن خوشبختانه بیشتر به چشم خود مبلغان آن رفته و می رود!

به همین دلایل و دلایلی حتی بیش از اینها است که من هم در اینجا با شما حتی بیش از پیش همزبان می شوم و دوباره تاکید می کنم:

این وظیفه روشنفکران و باسوادان همگی این اقوام است که "استبداد فکری" و دیکتاتوری ذهنی خویش را کنار گذاشته و به اتفاق یکدیگر راهی برای رها شدن از این وضعیت مسخره و مخرب بیابند و به همدیگر کمک کنند تا بتوان به یک سامانه ی فدراتیو درست و پایدار در میان ملل ساکن در فلات ایران دست یافت.

به عنوان یک فارسی زبان، من هم دلم می خواهد بتوانم همچون کردها، ترک ها، بلوچ ها، شمالی ها، جنوبی ها و همگی، روزی برسد که به زبان پارسی اصیل اجدادی (نه فارسی مخلوط و بی هویت امروزی!) سخن بگویم.

با سپاس از پاسخ شما و به امید روزهای بهتر برای همگان در همه جا!

-- نکته‌سنج ، Sep 27, 2009

آقا يا خانم نکته سنج،
اميدواری شما البته به آدم نويد ميدهد، اما مثل يک جرعه شراب، آدم بعد از آن به دنيای واقعيت که برميگردد ، طعم تلخ آن حاضر تر از پيش است.
از قانون اساسی گفتيد که کتاب قصه ء خيلی خوبی بشمار نميرود. کدام بند مفيدش اجرا شده که اين دومی اش باشد، پشت بند انقلاب جنگ بود، که بهانه شد برای بتعويق انداختن مسائلی که "کمتر مهم" بودند.
درباره ء روشنفکرها مشکل يکی نيست، يکم اينکه اصلن روشنفکر کيست؟ دوم اينکه هرکس هم پتانسيلش را داشته يا دارد ، يا بجوخه ء اعدام کشيده شده، يا در منزل خود با خوانواده بقتل رسيده، يا فراری است، يا پرونده ء فکر روشنش (؟) را بسته و کنار گذاشته تا شايد يک روزی آبها از آسياب بيافتد.
مسلمن مردم زندگی روزمره شان را کج دار و مريض سر ميکنند، اما اين دلديل بر هوشياری در روند "طبيعی" آن نيست، آلمانی و فرانسوی هم باهم ازدواج ميکنند، عشق و ازدواج و دوستی اصلن اينجا مورد بحث نيست. بلکه حفظ ميراث فرهنگی و حق زندگی هر فرهنگ است.
فرموديد خانواده ها در دورانی فرزندانشان را مجبور به فراگيری يکم فارسی ،دوم زبان خارجه تشويق يا مجبور ميکردند، اين امر همين حالا هم مصداق دارد، "مد" نيست، بلکه وقتی ميدان موفقيت های اجتماعی در انحصار فقط يک زبان است، ( مردم که همه روشنفکر نيستند)، سعی ميکنند با تن دردادن نادانسته به اين انحصار آينده اي موفق تر برای فرزندانشان مهيا کنند. باز برميگرديم به ميدان و فضای بيولوژيکی يک زبان که به "سلام و عليک" خلاصه نميشود.
فرموديد موفقيت سوئيس به کوچکی آن مربوط و بسته است، امّا مثال عملی کانادا را توضيح روشنی نداديد که امکان آنرا در ايران غيرممکن نشان بدهد. حتا در يک کشور کوچک هم اين موضوع بدون تفاهم و احترام دوطرفه ممکن نيست. ببينيد يوگسلاوی را، مقايسه کنيد با "چک و اسلاواکی"،با عراق، با هند، هند را ببينيد. زبان مشترک خود را دارند، هر کس هم زبان خود را در مدرسه ها و ادارات دارد.
بزرگی و کوچکی و جمعيت فاکتورهايی نيستند که ما آنها را مانع بناميم.
من فارس نيستم، اما در مورد ايرادتان را نسبت به زبان در حال حاضر "بی هويت" فارسی بهيچ عنوان وارد نميبينم. ديگر اقوامی که همزمان با ايرانيان اسلاميزه شدند در آن واحد بکل عربيزه هم شدند، ببينيد شمال آفريقا و دول شام را ( اردن، سوريه، لبنان، فلسطين و حتا عراق )، ايران در اين ميان از عربی شدن تمام عيار جان سالم بدربرد( با ترفند هوشمندانه اي که شيعه نام دارد)اما زخمی شد. اين هم گوشه اي از تاريخ يعنی هويت اين زبان است. پس بی هويت نيست. فارسی بدون الفاظ عربی اش ادبيات کلاسيک فارسی را بيگانه ميکند. همينطور کسی سعی بر پاکسازی زبان اسپانيايی از الفاظ عربی الصل ندارد.
پس بی هويت نيست. حتا کلمات عربی در فارسی شخصيتی تازه پيدا کرده اند که گاهی هيچ بستگی مستقيمی به سرچشمه ء عربی اش ندارد. تجربه ء ترکيه از پاکسازی زبان بعد از 1923 که کلمات فارسی و عربی را ظاهرن بيرون انداخته و با ابداعات جديد يا با کمک فرانسوی جايگزين کرده اند به ما ميآموزد که اين جور پاکسازيهای سيستماتيک اصولن به زبان و ادبيات ضربه منفی شديدی وارد ميکند، چنان که يک ترک (غير متخصص) با متن ترکی 90 سال پيش کاملن بيگانه است، برای من و شما مفهوم تر و آشنا ترست تا برای او. پس آنچه از عربی آمده ( حالا چه بزور و چه به صلح) جزو هويت اين زبان ببينيد و آنرا زندگی کنيد ( اگر فارس هستيد، يا اگر ميخواهيد )بدون آنکه با تعصب 2500 ساله عذاب وجدان بگيريد. خود زبان عربی مگر از تاثير زبان های ديگر مصون بوده؟
مسئله اينجا نه دشمنی با فارس است نه با زبان فارسی ( لزومن تکرار کردم ) مسئله احيای فضايی است برای رشد و استحقاق آزادی فرهنگی همه. اول از کله ها بعد هم در سيستم اداری و آموزشی که آن ديگر کار سياست است.
بله، متاسفانه تبليغات زمان پهلوی که نه به شاهنامه رحم کرده است نه به نويسنده ء بزرگوار آن فردوسی، چنان در اذهان مردم جا گرفته است که خودمان هم باورمان شده، ايران فقط 2500 عمر دارد. فقر فرهنگی آنجاست که به کمتر از آنچه که در واقع هستيم پز ميدهيم، خيال ميکنيم 2500 هم مثلن رقمی است (در برابر 8000 ). مهم عدد آن نيست، مهم هوشياری و فهم انچيزی است که ميگوييم و ادعايش را داريم.
فرموديد در مسايل اقتصادی درميان اقوام فرقی نيست؟ يا مدت قرن هاست که ايران را ترک کرده ايد، يا تصادفن در هنگام نوشتن اين جمله فقط به آذربايجان انديشيده ايد، وگرنه نه در کردستان و نه در بلوچستان شما بطور جدی چيزی بنام اقتصاد نميبيند. (مورد خوزستان همانطور که همه ميدانيم چرا استثناست). از دقت شما سپاسگذارم، زاگروس

-- بدون نام ، Sep 27, 2009

زاگرس گرامی
به نظر میرسد شما به ادعای خود دارید علم زبانشناسی را میاموزید تا تنها وتنها تابت کنید که کردی یک زبان ریشه ای وتنها متعلق به مردمی است که کردند که من هیچ قومی را اصیل قبول ندارم خودم را ریشه یابی که میکنم این است وشما نیز همین هستید مگر آنکه بگردیم در کره خاکی قومی را بیابیم که در طی تاریخ تماسی با انسانهای دیگر نداشته باشد اگر از سوی مذهب به انسان بنگریم فرزندان آدم وحوا هستیم واگر به اوولشون اعتقاد داشته باشیم از رشد تک سلولی و به قول پرویز صیاد به جد بزرگوارمان میمون میرسیم وازدیاد پیدا میکنیم قابیل هابیل را میکشد و میمونها هم با استخوانهایی که خورده اند بر سر هم میکوبند جنگ میشود هر کس به راه خود میرود قوم وقبیله پای میگیرد باز جنک باز قوم وقبیله باز جنگ تا امروز کوسو و این آدمها این قومها گرچه از یک جای دیگر میایند و همزادان زبانی دارند ولی رمز دارند تا بقول شما احساسات خود را بیان کنند تا دشمن نداند وسیله اختراع وابداع میکنند ونام بر آن مینهند این را دیگر آن قوم که انشعاب از آن صورت گرفته نمیداند تا بداند طول میکشد قوم مقابل هم همین را میکند اگر ما اقوام آریایی به سمت شرق حرکت کرده باشیم وگروهی به سوی هند وگروهی در ایران در اطراف دریاچه ارومیه ساکن شده باشیم در آغاز یقینا یک زبان وایما واشاره داشته ایم و انشعابات صورت گرفته و آنکه شاید جمعیت زیادتری داشته است بیشتر به چشم آمده و اقوام دورتر ودیگر آنان را مهمتر تصور کرده اند ولی این دلیل نمیشود که انسان تر بوده اند انسان انسان است این حرف همه ماست اینهمه از تمدن ایران هم که میگوییم مادها در آغاز مهمتر از پارسها بوده اند و این مادها همانانی هستند که همراه به ایران ویچ کوچیده اند و انشعاب بعدها صورت گرفته است وکردی را همه دایره المعارف ها شاخه زبان هند وایرانی از هند واروپایی مینامند این را من ادعا نمیکنم هرکس میتواند هر چه اسناد معتبر علمی است بررسی کند قطعا به این خواهد رسید همانگونه گیلکی بلوچی لری و انشعابات گویشی زبان فارسی اند وزبان فارسی هم خود داستان درازی دارد که شما که میگویید زبانشناسی میخوانید ودانشجوهستید باید بدانید به نظر میرسد دانشجویی هستید که استادتان هم باید از شما بیاموزد این خوب است میشود موضوع را گشود وزیاد دلیل وسند آورد واینجا جای چنین گفتگویی نیست اما زبان عربی وما یعنی من وشما یعنی فارسی وکردی با 48 درصد عربی آیا شما زبانی را پیدا میکنی که از لغات زبانهای دیگری استفاده نکند؟من بعید میدانم این بستگی به موقعیت جغرافیایی وشرایط تاریخی گذشته وامروز مردم گفتگو کننده با آن زبان راداشته ودارد در یک زبان مانند ما لغات زیادی وارد شده ودر زبان دیگر کمتر از آنجایی که اعراب به بوروکراسی اداری آنزمان ابدا آشنایی نداشته اند و ایرانیان بوده اند که در مصدر امور قرا میگرفته اند و زورمداران را بایستی حالی میکردند که چی به چی هست ناچار بوده اند زبان آنان رابیاموزند وقوم مسلط همانگونه که میدانید تلاشهای زیادی کرده اند تا عربی را جایگزین سازند اما به علت هوشیاری مردم وشاید توانایی این زبان آنان موفق نشده اند کاری که هم اکنون نیز حکومت کنونی میکند ولی ایستاده گی زیاد است گرجه بسیاری از لغات عربی جایگزین فارسی دارند واستفاده نمیشوند وهمینطور بسیاری از اندیشمندان و مشهورین ادبی علمی فرهنگی هنری میگویند این لغات دیگر اهلی شده اند و اشکال در آن نمیبینند که استفاده کنند عربها هم لغات وارده از ما زیاد دارند .اما شما گفتید که زبان چینی وعربی مربوط به گفتما ن نیست منظور من از عنوان این آن بود که وقتی شما دارید تحقیق میکند زبانی مهمتر میشود که کاربرد بیشتری دارد زبان فارسی هم برای مردم ایرانی همینطور است شما هنوز برای همان کردی دستور زبان شسته رفته ای نداری برای ترکی باید با دستور زبانهای گوناگونی روبرو بشوی ازبکها وقزاقها و ترکیه ایها در مراسم رسمی مترجم دارند ما در ایران برای استفاده علمی تحقیقی نوشتاری از قرون گذشته از همین زبان استفاده کرده ایم ولذا غنی تر از هر زبان دیگر به لحاظ کاربردی است دوست دیگر ادعا میکند که ترک به ترک فحش میدهد اینطور نیست هدف روبرو شدن با حقیقت وواقعیت است قصد توهین به کسی نیست تحقیر قوم وزبانی نیست ما معیارمان این است که انسان انسان است هیچ انسانی بر دیگری برتری ندارد چون زبانش یا نژادش دیگر است من شخصا هیچ مخالفتی با این ندارم که هر قومی به زبان مادری اش بنویسد روزانه تعداد زیادی از زبانهای مرسوم در دنیا داردند محو میشوند واین به ضرر علم است .ما هنوز در شرایطی نیستیم که این جنگها را براه بیندازیم من اشاره به دزدیدن منار کردم چاه برای کیست جز ما مناری در کار نیست شما میدانید که فهم دموکراسی دارد رشد میکند و شک نکنید به آنجا میرسیم که چون اروپاییها زن برای حزبی ومرد برای حزب دیگر فعالیت کنند ودر عین حال زن وشوهر و پدر ومادر باشند چه بسا با دو زبان حرف بزنند آنگاه که ما بتوانیم حکومتی با اراده مردم بر اساس قانونی بر آمده از آرا مردم داشته باشیم همین مردم اگر بخواهند به زبان مادری اهمیت بدهند لاجرم حکومت را وامیدارند که امکانات را مهیا سازد

-- دارا ، Sep 28, 2009

در ادامه و پاسخ دوباره و همچنین تاکید موکد بر سخنان "بدون نام" یا همان زاگروس گرامی که همچنان مسایل بسیار مهم و درستی را بیان و حتی باز تر کرده اند باید فقط همین را در اینجا اضافه کنم: موضوع اختلافات فرانسوی زبانان با انگلیسی زبانها در کانادا بیشتر مرتبط است با موضوع هجوم اروپاییان در قرون وسطی و پس از آن در دوران رنسانس به قاره های آمریکا: کانادا، آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی.

کشورهای اروپایی قدرتمند (از نظر کشتیرانی) در آن دوران ابتدا اسپانیایی ها و پرتقالی ها بودند (که به واقع هر دو یک ملت واحد هستند اما در دو کشور مجزا، چیزی شبیه به ایران و افغانستان) که بیشترین سهم را در کشف مستعمرات در تمام دنیا از هند و چین و ژاپن (حتی ایران) گرفته تا آمریکا داشتند.

اشغال و غلبه این دو ملت اروپایی بر ساکنان آمریکا تا حدی بود که امروزه زبان اسپانیایی و مذهب کاتولیک که اصلاً زبان و مذهب بومی ساکنان آمریکای جنوبی نبوده، به عنوان یکی از پر مصرف ترین و پر طرفدارترین زبانها و مذاهب دنیا به شمار می رود. زبان ملت برزیل که بزرگترین و پر جمعیت ترین کشور آمریکای جنوبی است نیز زبان پرتقالی (مخلوطی از اسپانیایی و فرانسوی) است.

حتی آمریکای شمالی، یا همان "آمریکای جهانخوار" معروف نیز سرانجام مجبور شد که در دو یا سه دهه پیش از این، یعنی در اواخر قرن بیستم میلادی، زبان اسپانیایی را به عنوان زبان رسمی دوم کشور خود بپذیرد. (بیشتر به خاطر آن که عمده ترین نیروی کار آمریکا از اهالی مکزیک و آمریکای مرکزی و جنوبی به آن کشور مهاجرت می کنند و اصولاً هر کسی در آمریکا این حق را دارد که به هر زبانی خواست تحصیل کند و سخن بگوید و هر مذهبی را که دوست دارد بپذیرد و دنبال کند هر چند زبان رسمی همگانی زبان انگلیسی به گویش آمریکایی آن است.)

بگذریم، به دنبال پر قدرت شدن اسپانیا و پرتقال در جهان و به ویژه در آمریکا و در قرون 16 تا 18 میلادی، سایر کشورهای اروپایی نیز که از نظر کشتیرانی و نیروی نظامی و توانایی کشورگشایی از دو کشور یاد شده عقب تر بودند، تلاشهایی را برای گسترش مستعمرات آغاز کردند و ابتدا به ساکن فناوری کشتی سازی و توانایی کشتیرانی و نظامی خود را بیشتر کردند. مهم ترین این کشورها، از نظر توانایی در بدست آوردن مستعمرات و حتی در بیرون آوردن مستعمرات از چنگ دو "ابر قدرت" آن زمان یعنی اسپانیا و پرتقال، کشورهای انگلستان و هلند (اغلب به طور شریکی) و بعد فرانسه، آلمان و اندکی بلژیک بودند. انگلستان و فرانسه بیشترین مستغمرات خود را در آفریقا و انگلستان عمدتاً در چین و ژاپن و به ویژه در هند به دست آوردند. هلندی ها نیز در آن گوشه و کنار سهمکی داشته و هنوز دارند. سهم بلژیک نیز به نسبت کوچک بودن کشور خود بدک نبود اما آلمان و فرانسه نتوانستند به اندازه انگلستان، به ویژه در قاره آمریکا، سهم چندانی از مستعمرات به دست آورند و نهایتاً توانستند فقط در کانادا با انگستات "شریک" شوند آنهم نه به صورت 50/50 بلکه با سهمی کمتر. (آلمان که تقریباً کوجکترین سهمی از مستعمرات نداشته و ندارد و هر جا هم که نفوذ اندکی پیدا کرد، مثلاً در ایران، انگلیسها به کمک روسها و سایرین آنچنان زیر آبش را زدند که چاره ای برایش باقی نماند به جز آنکه بیشتر از هر چیز بر علم و صنعت و فناوری و صادرات آن تکیه کند تا تجارت کالا و منابع طبیعی که مساوی است با کار کم / پول زیاد! البته فقط در مقایسه با فعالیت تولیدی.)

فرانسوی ها نیز هم در آمریکای جنوبی و هم در آمریکای شمالی از همان ابتدای تسخیر این قاره ها حضور همیشگی داشتند اما کمیت آن قابل توجه نبود هر چند کیفیت آن تا به آن حد بود که انقلاب استقلال آمریکا تا حدی مدیون همیاری فکری فرانسویان (اما به تقاضای بعضی از انقلابیون آمریکایی) است با آنکه انقلاب جمهوری فرانسه در قرن هجدهم بعد از آمریکا صورت گرفت.

به هر حال، سهم کشور فرانسه از مستعمرات جهانی، به ویژه در قاره های آمریکا، هرگز به انذازه سهم سایر کشورهای استعمارگر اروپایی نبوده و نیست و این ملت در این میان نوعی "کینه" قدیمی از دیگران به ویژه از کشور انگلیس دارد و تنها جایی در آمریکا که جمعیت نسبی فرانسویان بالا (اما همچنان در اقلیت) است، در بخشهایی از شرق کشور کانادا است. این بخش فرانسوی نشین، با تشویق و پشتیبانی کشور فرانسه، سالها است که تلاش می کند مستقل شده و یک کشور مجزا برای خود ایجاد کند اما چون جمعیت آن در اقلیت است به موفقیت کامل دست پیدا نمی کند با آنکه جنگهایی هم میان این دو بخش در قدیم صورت گرفته. انگلیسی زبانهای کانادا اما ظاهراً عاقلانه تر عمل کرده و زبان فرانسوی را به عنوان زبانی رسمی (و نه حتی زبان دوم، که زبان رسمی واحد) و "در کنار" زبان انگلیسی پذیرفته اند تا این جدایی هیچگاه صورت نگرفته و کانادای بزرگ و یکپارچه و یگانه از نظر جغرافیایی دچار تجزیه نشود. به همین دلیل هم هست که از شرایط مهم و اولیه استخدام در ادارات دولتی در هر نقطه از کشور کانادا و برای یک شهروند کانادایی یکی آن است که هر دو زبان انگلیسی و فرانسه را روان و درست بداند چون تمامی کاغذبازی های آن کشور به این دو زبان انجام می شود با آن که جمعیت انگلیسی زبان بر جمعیت فرانسوی زبان ارجحیت کمی بالایی هم دارد. (جالب آن است که تقریباً هر سال در بخش فرانسوی نشین کانادا در روز خاصی تظاهراتی از طرف فرانسوی زبانان در جهت استقلال و جدایی طلبی صورت می گیرد و تعدادی از انگلیسی زبانهای آن کشور هم در آن تظاهرات شرکت کرده و شعارهایی از این قبیل را در دست حمل می کنند: "از ما جدا نشوید، ما عاشق کوبک Quebec هستیم!" یا چیزهایی از این قبیل.)

البته امروزه وقتی از بومیان (سرخپوستان) اصیل آمریکا، چه در جنوب و چه در مرکز و چه در شمال این دو قاره درباره اروپائیان و سایر مهاجران (و مهاجمان!) قدیم و جدید به آن سرزمین ها بپرسید اغلب یک پاسخ می شنوید: لعنت بر همه شان!

آخرین مورد از چنین واکنشی از سوی بومیان آمریکا را همین چندی پیش در مبارزات انتخاباتی میان جمهوری خواهان و دمکراتها شاهد بودم که فردی هر دو گروه را رسماً نفرین کرده بود و از این "دعواهای دمکراتیک" آنان بر سر اداره سرزمینی که تنها دوست سال است آن هم به زور صاحب آن شده اند نه تنها دل خوشی نداشت که حتی آن را چیزی بیش از یک بازی سیاسی برای سرگرم و سرکیسه کردن مردم، و نابود کردن بومیان قدیمی آن سرزمین نمی دانست.

-- نکته‌سنج ، Sep 29, 2009

دوست عزيز آقا دارا،
بيمهری فرموديد ، علت تحصيل اين رشته که باز هم ربطی به محتوی بحث ندارد، چرا نبايد علاقه اينجانب به اين رشته باشد؟ حکمی که راجع به هردويمان داديد، متاسفانه در مورد من صدق نميکند، حتا تز تحصيلی من ارتباطی به کردی يا اصلن ايرانی ندارد، ( شايد بهتر و جالب تر بود ميداشت، مگر نه؟ ). عنوان کردن رشته ء تحصيلی تنها يک دليل داشت ، آنهم اينکه خدمت شما عرض کنم که من با منابع مربوط به اين موضوع آشنايی دارم، اگر راجع به معماری يا فيزيک بحث بود که عنوان نميکردم و سراپا گوش ميشدم که چيزی دستگيرم بشود.برداشت من اينست که شما در انتخاب کلمات دقت لازم را نداريد، ميفرماييد قوم اصيل وجود ندارد، منظورتان اگر قوم خالص است، بله با شما کاملن موافقم، اما معنی انتزاعی "اصيل" اينجا روشن نيست، اصيل به چه؟ به سنت؟ به تاريخ؟ کدام تاريخ؟ قبل از اسلام؟ بعد از اسلام؟ واژه ء اصيل بيشتر برميگردد به بخش هنر ( تا انجايی که بدانم ).
فرموديد کردی انشعابی از فارسی است، البته منابعی عنوان نکرديد. منظورتان از فارسی البته ايرانی بود؟ اگر اينطور است که بله صحيح ميفرماييد، ولی چرا بجای ايرانی ميگوييد فارسی؟ برای اينکه سوء تفاهم ها برطرف بشود: مادی دو مرحله ء تاريخی دارد، قبل از اسکيت ها و بعد از آن ها. با ورود اسکيت ها به منطقه و ترکيب زبان آنها با مادی ، زبان پارتی بوجود آمد، اين زبان مرکب از اسکيتی و مادی در واقع پدر زبان کردی و بلوچی بحساب ميآيدهمان "پارتی" است.
،همه ء اين زبانها ( کردی، مادی، پارتی، بلوچی....) انشعاب شمال غرب از خانواده ء زبان های ايرانی ( زير مجموعه ء زبانهای هندواروپايی ) هستند. فارسی نيز انشعابی از همين خوانواده اما بخش جنوب غرب است. فارسی و کردی مثل ايتاليايی و اسپانيايی پسرعموی همديگر بحساب ميآيند، نه پدر و فرزند. (بله بلوچی خلاف بيانات شما گويش، يعنی لهجه ء فارسی نيست، بلکه زبانی است مستقل از بخش شمال غرب، هرچند اين جهت با محل سکونت بلوچها تطابق ندارد ).
اما دوست عزيز، باز هم کم لطفی کرديد کمنت مرا به دقت نخوانديد، چرا که عرض کرده بودم که حتا اگر اين تئوری انشعاب درست بود ( که نيست ) فرقی در موضوع نداشت، و مثال زبان هلندی را آوردم که برخلاف زبان های ديگر ژرمنی که مستقل هستند، انشعابی مستقيم از آلمانی است. اما اين هرگز بدين معنی نيست که هلندی ها زبان شان را ول کنند و بروند آلمانی بشوند ،چرا؟ چون که آلمانی فلسفی است و چنان است و چنين است.... اين بوی استعمار فرهنگی ميدهد.

بله صحيح ميفرماييد ، همه ء ما انسان هستيم، و کسی يا فرهنگی بر ديگری برتری ندارد، ما هم که تمام مدت همين را ميگوييم. چون کسی بر کسی برتری ندارد، پس هر کس حق دارد بزبان خودش بگويد، بنويسد، زندگی کند، شعر بگويد، رمان بنويسد، تئاتر بازی کند، و و و.
اينکه زبان ها ابتدائن دليل رمزی داشته اند تا ديگران مارا نفهمند البته جالب است اما نادرست. تاريخ پيدايش زبان چيز ديگری ميگويد که از حوصله ء اين بحث خارج است.
فرموديد گيلکی و بلوچی انشعابات گويشی زبان فارسی اند، ميتوانم از شما خواهش کنم منابعتان را عنوان کنيد من و استادانم از آن فيض ببريم؟ ساده ترين و مردمی تری منبع ويکيپديا( انگليسی) است. مراجعه بفرماييد، ايم عبارت را وارد کنيد (indoeuropean languages) سمت راست پايين تر جدولی هست، روی آن کليک کنيد، اين جدول البته نقايصی دارد، اما به سوال ما اينجا جواب ميدهد. آنجا خواهيد ديدکه داستان زبان فارسی ،در کنار "زبان" گيلکی ( که رو به محو شدن است )، بلوچی، تالشی، و، و، و، درازتر از ديگر زبان ها نيست، آنجا فرق لهجه و زبان را هم ميبينيد، چرا که در اين جدول فقط زبان ها و نه لهجه ها عنوان شده اند. اين يک فاکت علمی است، هيچ ارتباطی هم به تعصب الکی ندارد. اگر با استدلال علمی و منابع علمی مخالفيد و هيچ جايگزين مؤثقی هم عنوان نميکنيد، پس قلبن از شما خواهش ميکنم حکم "تعصب" را در مورد ديگران صادر نکنيد.
مورد ديگر 48% تاثير عربی بر فارسی بود، که باز هم از روی کملطفی دقت نفرموديد منظور من چه بود. من اينرا ايراد نديدم، حتا سخن از الفاظ عربی در زبان اسپانيايی شد. ناگفته نماند که کردی بدلايل جغرافيايی از اين آسيب بيشتر در امان بود.حتا اسلام در مناطق صعب العبور شمال عراق(امروزی)، در بهدينان حدود 300 سال پيش توسط عثمانی ها قدرت نفوذ پيدا کرد. ( اسم بهدينان هم از همانجا ميآيد که آنها دين "به"را هنوز از دست نداده بودند).
بله زبان کردی دستور زبان يکدست ندارد، و به دو قسمت شمال و جنوب تقسيم ميشود، ارتباط بين علت و معلول را نبايد عوضی گرفت. علت آن نبودن يک سيستم آموزشی اداری است، هر زبانی که شما بگوييد اول با داشتن يک سيستم آموزشی اداری به يک دستور زبان يکدست رسيده است، تا پيش از مارتين لوتر آلمانی ساحل شمال و آلمانی باير همديگر را نميفهميدند، اسناد نشان ميدهد که حتی دستور زبان متفاوتی را دنبال ميکردند. با يکی شدن اينها اول با ترجمه ء انجيل از لاتين به آلمانی و بعد پيوستن قدرتهای سياسی به اين جنبش ، زبان آلمانی امکان رشد يافت، پس رفرم در زبان ، دستور زبان يکدست، و پيشرفت يک زبان علت زبان رسمی شدن نيست بلکه معلول آنست. مثال در اين مورد زياد است.
در مورد ترکی فرموديد که متفاوتند قزاق ها، ازبک ها، هر کس برای خودش گرامر خودش را دارد، البته که اينطور است، چون آنها يک زبان نيستند، بلکه چند زبانند که باهم خويشاوندند. همانطور که دستور زبان فارسی در افغانستان و ايران کاملن يکی نيست و تفاوتهايی دارد. مثال: طبق دستور زبان فارسی ايران ترکيب يک صفت فاعلی با فعل "کردن" اشتباه بحساب ميآيد، در حاليکه دوستان افغانی براحتی اين جمله را بکار ميبرند:"پرسان کردم." يعنی پرسيدم. نه تنها دستور زبان بلکه واژه نامه ء فارسی افغان ، فارسی تاجيک و فارسی ايران کاملن يکی نيستند و تفاوتهايی دارند. اين يک امر کاملن طبيعی است. هيچ ايرادی هم ندارد، بالعکس، اين غنا ست.
بله مردم از اقوام مختلف، از احزاب مختلف، از اديان مختلف.. باهم ازدواج و دوستی ميکنند، اينکه فوق العاده است. ما هم که همينرا ميگوييم، اما اين هرگز دليل بر سلطه ء فرهنگی و زبانی يکی بر ديگری نميشود. نه آنرا توجيه ميکند، نه مشروع.
از دقت شما بسير متشکرم، تقاضا دارم اين امکان خوبی که راديو زمانه جهت تبادل نظر در اختيار ما گذاشته و همينطور وقت خواننده های اين صفحه را با مسائل و اظهار نظر های شخصی بهدر ندهيم. خوش و خرم و تندرست باشيد.

-- zagros ، Oct 1, 2009

آقا يا خانم نکته سنج گرامی،
از توضيحات مشروحتان بسيار سپاسگزارم، اينطور که پيداست، کانادايی ها به يک راه حل متمدنانه رسيده اند، همديگر را برسميت شناخته اند، شنيده ام هر 15 سال يک بار هم يک رفراندومی در کبک ( تلفظ فرانسه اش اينست گمان کنم)انجام ميشود مبنی بر اينکه، جزو کانادا بمانند يا نه.
مهم اينست که اينجا کسی به کسی بزور تحميل نميشود. بله طبيعتن هرکدام از اين نوع اختلافات ريشه های تاريخی مخصوص به خودش را دارد. متاسفانه سر بوميان اصلی آنجا که سرخپوستان باشند بيکلاه مانده. تراژيک تاريخ است که شاهد انقراض آنها هستيم و هيچ کاری هم از ما ساخته نيست. اميدوارم ما اقوامی که سرزمينمان را گهواره ء تمدن ميناميم رفتار متمدنانه اي هم درينباره باهم داشته باشيم. تندرست و سرفراز باشيد. زاگروس

-- zagros ، Oct 1, 2009

در تایید کلی و تکمیل بخش خاصی از سخنان دارا: "آیا شما زبانی را پیدا میکنی که از لغات زبانهای دیگری استفاده نکند؟"

این جالب است که اغلب استادان زبان فارسی از دیرباز از زبانهای غیر فارسی برای گرامر سازی یا حتی واژه سازی این زبان استفاده کرده و می کنند. تقریباً تمام زبانهای دنیا این کار را می کنند مثل انگلیسی که نخست از زبان فرانسوی و بعد از زبانهای دیگر اروپایی و حتی از زبانهای "دورتر" نیز برای "پالایش و بهبود" خود کمک هایی گرفته و می گیرد.

از پر نفوذ ترین زبانها در "بهبود" زبان فارسی، از دوران خیلی قدیم (و به گمان من احتمالاً از دوران حتی پیش از اسلام) زبان عربی و سایر زبانهای سامی (آرامی و عبری و ...) بوده است. جالب آن است که اعراب نیز به وقت لزوم از زبان فارسی برای تقویت زبان خود کمک می گیرند چون آن را از هر زبان دیگری به خود "نزدیک" تر می دانند. اصولاً در فرهنگستانهای دنیا رسم بر این است که اگر واژه ای از زبانی خیلی دور وارد زبان محلی شد و "محل" واژه ای از خود برای جایگزین کردن آن نداشت، از یک زبان "غیر خودی اما همسایه و نزدیک" کمک بگیرد که به همین خاطر نیز، همانطور که گفته شد، فارسی و عربی از یکدیگر، انگلیسی و فرانسوی نیز از یکدیگر و احیاناً پشتو و اردو نیز از یکدیگر برای واژه سازی در برابر "حملات" زبانهای بیگانه کمک می گیرند. این کار حتی گاهی تا حد تعصب نیز پیش می رود. مثال:

سالها پیش و در نوجوانی که تازه با این مباحث آشنا شده بودم و طبعاً تمایلات متعصبانه و برتری جویانه ای برای نگهداری و پاسداری از زبان فارسی در من بود، یکی از پرسشهای من نیز این بود که چرا نباید فرضاً برای واژه ای همچون «الکتریسیته» که از لاتین و اروپا به ایران وارد شده یک واژه ی پارسی اصیل داشته باشیم تا از "برق" که عربی است استفاده نکنیم. فرد با فرهنگی به من پاسخ داد که حتی اگر بخواهیم واژه هایی از زبان پارسی را که می شود جایگزین کرد به کار گیریم، همچنان غریب به نظر خواهد آمد چون این واژه ها آنقدر قدیمی هستند و به طور روزمره به کار نرفته اند که کسی آنها را به صورت عادی نخواهد پذیرفت. مثالی که او زد این بود که فرض کنیم بیاییم و از واژه ای همچون "آذرخش" که معادل برق (اما در هنگام رعد و برق آسمانی) است برای الکتریسته استفاده کنیم. برای مردم جا نمی افتد چون آن را بیشتر در ادبیات کلاسیک ایرانی خوانده اند و مفاهیم دیگری به جز الکتریسیته یا برق را برای آنها دارد. درست می گفت. اما سالها بعد و در دوران جنگ ایران و عراق، برای خرید وسایل برقی به یک فروشگاه در تهران رفتم و چیزهایی خریدم که وقتی اطلاعات روی آنها را خواندم دیدم به دو زبان عربی و انگلیسی نوشته شده و معلوم شد ساخت عربستان سعودی است. کمی تعجب کردم چون می دانستم همین وسایل را سالها است که در ایران نیز می سازند اینک چرا باید از جای دیگری وارد شوند؟ همچنان که از سر کنجکاوی نوشته ها را به هر دو زبان و در کنار هم می خواندم، دیدیم که در آخر متن عربی این جمله آمده:

صنایع الکهربائیه العربیه السعودی

البته در مورد ترکیب دستوری آن مطمئن نیستم چون به هر حال دانش من از زبان محترم و زیبای عربی زیاد نیست ولی واژه ی کاملاً پارسی / ایرانی «کهربا» و ویژگی مغناطیسی این پدیده و ارتباط آن واژه با الکتریسیته، آنهم پس از به کارگیری آن به وسیله اعراب عربستان سعودی نظر مرا بسیار به خود جلب کرد و یاد گفت و گویی که در نوجوانی با آن شخص داشتم و در بالا نیز آمد افتادم!

اطمینان کامل و به قول خود اعراب "رجای واثق" دارم که هنوز هم اگر به بسیاری از استادان فرهیخته فرهنگستان زبان پارسی بگویی چرا ما نباید فرضاً از واژه ی زیبا و درست "کهربا" برای جایگزین شدن الکتریسیته استفاده کنیم، آنهم وقتی اعراب دارند همین کار را می کنند، خواهند گفت که "خیر، امکان پذیر نیست چون عربی از نظر علمی و فنی از فارسی کامل تر و بعد هم نزدیک ترین زبان غیر ایرانی است و ..." حرفهایی از این قبیل.

امیدوارم بتوان این موضوع و نظایر آن را نیز به اطلاع فرهنگستان محترم رسانید هر چند که حقاً تلاشهای فرهنگستان برای دوباره سازی و زنده سازی زبان پارسی در دهه های اخیر به هر حال بسیار ستودنی است.

هستند البته استادانی در ایران و بیرون از آن که با اینگونه کاربردهای واژگان بسیار کهن همخوانی و همسویی دارند و حتی این کار را توصیه می کنند. به گفته ی یکی از همین استادان، فراموش نباید کرد که حتی غربی ها نیز در قرون اخیر و پس از رنسانس و با پیشرفت روزافزون دانش و فناوری های امروزی است که حتی واژه های مرده از زبان لاتین و یونانی را دوباره "زنده" کرده و به کار گرفته اند. اشکالی ندارد ایرانیان و سایرین نیز چنین کاری را، دست کم در حد پژوهش و آزمایش انجام دهند.

-- نکته‌سنج ، Oct 2, 2009

خانم پارسی پور،

نمی دانم مادرت محترمتان زنده است یا نه ولی واقعا خجالت نکشیدید که این گونه در مورد مادرتان قضاوت کردید؟!! نمی دانم داستان چنگیز آیتماتوف را خوانده اید و نام مانقورت به گوشتان خورده است یا نه؟ کسی که برای خوش رقصی به استعمارگران فرهنگی روس، مادر قرقیز خودش را می کشد! چگونه توانستید در مورد مادری که عمرش را برای شما گذاشته، اینگونه صحبت کنید و او را به عصبیت قبیله ای داشتن متهم کنید! به عنوان یک انسان و نه یک ترک، از چنین بی حرمتی کودکی به مادرش به خودم لرزیدم و با خودم عهد کردم که هرگز دخترم را به هیچ فارسی ندهم تا مبادا بعدها فرزندی چون شما داشته باشد!

-- آراز ، Oct 2, 2009

دوست عزيز آقا دارا،
بيمهري فرموديد ، علت تحصيل اين رشته که باز هم ربطي به محتوي بحث ندارد، چرا نبايد علاقه اينجانب به اين رشته باشد؟ حکمي که راجع به هردويمان داديد، متاسفانه در مورد من صدق نميکند، حتا تز تحصيلي من ارتباطي به کردي يا اصلن ايراني ندارد، ( شايد بهتر و جالب تر بود ميداشت، مگر نه؟ ). عنوان کردن رشته ء تحصيلي تنها يک دليل داشت ، آنهم اينکه خدمت شما عرض کنم که من با منابع مربوط به اين موضوع آشنايي دارم، اگر راجع به معماري يا فيزيک بحث بود که عنوان نميکردم و سراپا گوش ميشدم که چيزي دستگيرم بشود.برداشت من اينست که شما در انتخاب کلمات دقت لازم را نداريد، ميفرماييد قوم اصيل وجود ندارد، منظورتان اگر قوم خالص است، بله با شما کاملن موافقم، اما معني انتزاعي "اصيل" اينجا روشن نيست، اصيل به چه؟ به سنت؟ به تاريخ؟ کدام تاريخ؟ قبل از اسلام؟ بعد از اسلام؟ واژه ء اصيل بيشتر برميگردد به بخش هنر ( تا انجايي که بدانم ).
فرموديد کردي انشعابي از فارسي است، البته منابعي عنوان نکرديد. منظورتان از فارسي البته ايراني بود؟ اگر اينطور است که بله صحيح ميفرماييد، ولي چرا بجاي ايراني ميگوييد فارسي؟ براي اينکه سوء تفاهم ها برطرف بشود: مادي دو مرحله ء تاريخي دارد، قبل از اسکيت ها و بعد از آن. با ورود اسکيت ها به منطقه و ترکيب زبان آنها با مادي ، زبان پارتي بوجود آمد، اين زبان مرکب از اسکيتي و مادي در واقع پدر زبان کردي و بلوچي بحساب ميآيد،همه ء اين زبانها ( کردي، مادي، پارتي، بلوچي....) انشعاب شمال غرب از خانواده ء زبان هاي ايراني ( زير مجموعه ء زبانهاي هندواروپايي ) هستند. فارسي نيز انشعابي از همين خوانواده اما بخش جنوب غرب است. فارسي و کردي مثل ايتاليايي و اسپانيايي پسرعموي همديگر بحساب ميآيند، نه پدر و فرزند. (بله بلوچي خلاف بيانات شما گويش، يعني لهجه ء فارسي نيست، بلکه زباني است مستقل از بخش شمال غرب، هرچند اين جهت با محل سکونت بلوچها تطابق ندارد ).
اما دوست عزيز، باز هم کم لطفي کرديد کمنت مرا به دقت نخوانديد، چرا که عرض کرده بودم که حتا اگر اين تئوري انشعاب درست بود ( که نيست ) فرقي در موضوع نداشت، و مثال زبان هلندي را آوردم که برخلاف زبان هاي ديگر ژرمني که مستقل هستند، انشعابي مستقيم از آلماني است. اما اين هرگز بدين معني نيست که هلندي ها زبان شان را ول کنند و بروند آلماني بشوند ،چرا؟ چون که آلماني فلسفي است و چنان است و چنين است.... اين بوي استعمار فرهنگي ميدهد.

بله صحيح ميفرماييد ، همه ء ما انسان هستيم، و کسي يا فرهنگي بر ديگري برتري ندارد، ما هم که تمام مدت همين را ميگوييم. چون کسي بر کسي برتري ندارد، پس هر کس حق دارد بزبان خودش بگويد، بنويسد، زندگي کند، شعر بگويد، رمان بنويسد، تئاتر بازي کند، و و و.
اينکه زبان ها ابتدائن دليل رمزي داشته اند تا ديگران مارا نفهمند البته جالب است اما نادرست. تاريخ پيدايش زبان چيز ديگري ميگويد که از حوصله ء اين بحث خارج است.
فرموديد گيلکي و بلوچي انشعابات گويشي زبان فارسي اند، ميتوانم از شما خواهش کنم منابعتان را عنوان کنيد من و استادانم از آن فيض ببريم؟ ساده ترين و مردمي تري منبع ويکيپديا( انگليسي) است. مراجعه بفرماييد، اين عبارت را وارد کنيد (..indoeuopean languages.) سمت راست پايين تر جدولي هست، روي آن کليک کنيد، اين جدول البته نقايصي دارد، اما به سوال ما اينجا جواب ميدهد. آنجا خواهيد ديدکه داستان زبان فارسي ،در کنار "زبان" گيلکي ( که رو به محو شدن است )، بلوچي، تالشي، و، و، و، درازتر از ديگر زبان ها نيست، آنجا فرق لهجه و زبان را هم ميبينيد، چرا که در اين جدول فقط زبان ها و نه لهجه ها عنوان شده اند. اين يک فاکت علمي است، هيچ ارتباطي هم به تعصب الکي ندارد. اگر با استدلال علمي و منابع علمي مخالفيد و هيچ جايگزين مؤثقي هم عنوان نميکنيد، پس قلبن از شما خواهش ميکنم حکم "تعصب" را در مورد ديگران صادر نکنيد.
مورد ديگر 48% تاثير عربي بر فارسي بود، که باز هم از روي کملطفي دقت نفرموديد منظور من چه بود. من اينرا ايراد نديدم، حتا سخن از الفاظ عربي در زبان اسپانيايي شد. ناگفته نماند که کردي بدلايل جغرافيايي از اين آسيب بيشتر در امان بود.حتا اسلام در مناطق صعب العبور شمال عراق(امروزي)، در بهدينان حدود 300 سال پيش توسط عثماني ها قدرت نفوذ پيدا کرد. ( اسم بهدينان هم از همانجا ميآيد که آنها دين "به"را هنوز از دست نداده بودند).
بله زبان کردي دستور زبان يکدست ندارد، و به دو قسمت شمال و جنوب تقسيم ميشود، ارتباط بين علت و معلول را نبايد عوضي گرفت. علت آن نبودن يک سيستم آموزشي اداري است، هر زباني که شما بگوييد اول با داشتن يک سيستم آموزشي اداري به يک دستور زبان يکدست رسيده است، تا پيش از مارتين لوتر آلماني ساحل شمال و آلماني باير همديگر را نميفهميدند، اسناد نشان ميدهد که حتي دستور زبان متفاوتي را دنبال ميکردند. با يکي شدن اينها اول با ترجمه ء انجيل از لاتين به آلماني و بعد پيوستن قدرتهاي سياسي به اين جنبش ، زبان آلماني امکان رشد يافت، پس رفرم در زبان ، دستور زبان يکدست، و پيشرفت يک زبان علت زبان رسمي شدن نيست بلکه معلول آنست. مثال در اين مورد زياد است.
در مورد ترکي فرموديد که متفاوتند قزاق ها، ازبک ها، هر کس براي خودش گرامر خودش را دارد، البته که اينطور است، چون آنها يک زبان نيستند، بلکه چند زبانند که باهم خويشاوندند. همانطور که دستور زبان فارسي در افغانستان و ايران کاملن يکي نيست و تفاوتهايي دارد. مثال: طبق دستور زبان فارسي ايران ترکيب يک صفت فاعلي با فعل "کردن" اشتباه بحساب ميآيد، در حاليکه دوستان افغاني براحتي اين جمله را بکار ميبرند:"پرسان کردم." يعني پرسيدم. نه تنها دستور زبان بلکه واژه نامه ء فارسي افغان ، فارسي تاجيک و فارسي ايران کاملن يکي نيستند و تفاوتهايي دارند. اين يک امر کاملن طبيعي است. هيچ ايرادي هم ندارد، بالعکس، اين غنا ست.
بله مردم از اقوام مختلف، از احزاب مختلف، از اديان مختلف.. باهم ازدواج و دوستي ميکنند، اينکه فوق العاده است. ما هم که همينرا ميگوييم، اما اين هرگز دليل بر سلطه ء فرهنگي و زباني يکي بر ديگري نميشود. نه آنرا توجيه ميکند، نه مشروع.
از دقت شما بسير متشکرم، تقاضا دارم اين امکان خوبي که راديو زمانه جهت تبادل نظر در اختيار ما گذاشته و همينطور وقت خواننده هاي اين صفحه را با مسائل و اظهار نظر هاي شخصي بهدر ندهيم. خوش و خرم و تندرست باشيد.

-- zagros ، Oct 2, 2009

قسمت دوم:
بله زبان کردي دستور زبان يکدست ندارد، و به دو قسمت شمال و جنوب تقسيم ميشود، ارتباط بين علت و معلول را نبايد عوضي گرفت. علت آن نبودن يک سيستم آموزشي اداري است، هر زباني که شما بگوييد اول با داشتن يک سيستم آموزشي اداري به يک دستور زبان يکدست رسيده است، تا پيش از مارتين لوتر آلماني ساحل شمال و آلماني باير همديگر را نميفهميدند، اسنان نشاد ميدهد که حتي دستور زبان متفاوتي را دنبال ميکردند. با يکي شدن اينها اول با ترجمه ء انجيل از لاتين به آلماني و بعد پيوستن قدرتهاي سياسي به جنبش پروتستانت زبان آلماني امکان رشد يافت، پس رفرم در زبان ، دستور زبان يکدست، و پيشرفت يک زبان علت زبان رسمي شدن نيست بلکه معلول آنست. مثال در اين مورد زياد است.
در مورد ترکي فرموديد که متفاوتند قزاق ها، ازبک ها، هر کس براي خودش گرامر خودش را دارد، البته که اينطور است، چون آنها يک زبان نيستند، بلکه چند زبانند که باهم خويشاوندند. همانطور که دستور زبان فارسي در افغانستان و ايران کاملن يکي نيست و تفاوتهايي دارد. مثال: طبق دستور زبان فارسي ايران ترکيب يک صفت فاعلي با فعل "کردن" اشتباه بحساب ميآيد، در حاليکه دوستان افغاني براحتي اين جمله را بکار ميبرند:"پرسان کردم." يعني پرسيدم. نه تنها دستور زبان بلکه واژه نامه ء فارسي افغان ، فارسي تاجيک و فارسي ايران کاملن يکي نيستند و تفاوتهايي دارند. اين يک امر کاملن طبيعي است. هيچ ايرادي هم ندارد، بالعکس، اين غنا ست.
بله مردم از اقوام مختلف، از احزاب مختلف، از اديان مختلف.. با هم ازدواج و دوستي ميکنند، اينکه فوق العاده است. ما هم که همينرا ميگوييم، اما اين هرگز دليل بر سلطه ء فرهنگي و زباني يکي بر ديگري نميشود. نه آنرا توجيه ميکند، نه مشروع.
از دقت شما بسيار متشکرم، تقاضا دارم اين امکان خوبي که راديو زمانه جهت تبادل نظر در اختيار ما گذاشته و همينطور وقت خواننده هاي اين صفحه را با مسائل و اظهار نظر هاي شخصي بهدر ندهيم. خوش و خرم و تندرست باشيد

-- zagros ، Oct 2, 2009

آقا يا خانم نکته سنج گرامی،
از توضيحات مشروحتان بسيار سپاسگزارم، اينطور که پيداست، کانادايی ها به يک راه حل متمدنانه رسيده اند، همديگر را برسميت شناخته اند، شنيده ام هر 15 سال يک بار هم يک رفراندومی در کبک ( تلفظ فرانسه اش اينست گمان کنم)انجام ميشود مبنی بر اينکه، جزو کانادا بمانند يا نه.
مهم اينست که اينجا کسی به کسی بزور تحميل نميشود. بله طبيعتن هرکدام از اين نوع اختلافات ريشه های تاريخی مخصوص به خودش را دارد. متاسفانه سر بوميان اصلی آنجا که سرخپوستان باشند بيکلاه مانده. تراژيک تاريخ است که شاهد انقراض آنها هستيم و هيچ کاری هم از ما ساخته نيست. اميدوارم ما اقوامی که سرزمينمان را گهواره ء تمدن ميناميم رفتار متمدنانه اي هم درينباره باهم داشته باشيم. تندرست و سرفراز باشيد. زاگروس
اينجا مشکل فنی پيش آمد مثل اينکه، چون کمنتی که ظاهر نشد، دوباره فرستادم در دو بخش. بخش دوم تکراری شد، پاک کردنش از قدرت من خارج است ، معذور بداريد.

-- zagrosde ، Oct 3, 2009

جوابی به اولين کمنت "عالمی"
شما جدن نميدانيد اينجا منظور از فارس کيست؟ عجم زنده کردم بدين پارسی ، نه دستپرورده ء عثمانی است نه مهره ء استالينيستی.
به نقشه ء جغرافيايی زبانهای خاورميانه نگاهی بياندازيد ميبينيد حوزه ء زبان فارسی را، اين هم در جواب سؤالتان که فارس کيست و کجاست.

-- yar ، Oct 4, 2009

اديب گرامی،
واژه ء خيام از خيمه ء عربی ميآيد، وصف کسی که خيمه را آمده ميکند . البته واضح است که عبری و عربی دو زبان خويشاوندند، اينطور شباهتها ملاک نيست.
اقوام آريايی به اين فلات ( که بعدها ايران نام گرفت ) هجوم نياوردند، بلکه احيانن بدلايل طبيعی ( عصر يخبندان ؟) به جنوب مهاجرت کرده اند، و اقوام پيشين اين فلات را هم از بين نبرده اند، آنها من و شما هستيم که هنوز زنده ايم، ايلامی ها، کاسيتها، گوتيها، هتيتيها و و و. هيچ کدامشان نسل زدايی نشده اند، ( تابحال دليل و نشانه در اين باره در دست نيست )، پس اقوام جديد ( آريايی ) با اقوام قديم ( غير آريايی) که ترک يعنی تورانی نبودند ) مخلوط شدند.
از اين اقوام اطلاعاتی در دسترس هست، که برخی بيشتر و برخی کمتر مورد مطالعه بوده اند، اما نشانه ای از ترک يا تورانی بودن آنها در دست نيست.بالعکس، بيشتر آنها از بين النهرين ويا نزديک به آن بوده اند، مثل سومری ها، و ايلامی ها. اين گروه آخر در بنيانگذاری فرهنگ ايران سهم بسزايی داشته اند ( فراموش نکنيدکه ايلامی ها آريايی نبودند ).

-- ali ، Oct 4, 2009

دوستان همونطوری که حکومت نمیتونه جلو اگاهیه مردم رو بگیره چار تا پانفارس خارج نشین ک هامکانات کمتری از اونا دارن که عددی نیتن جلو اگاهی ملت های مظلوم در ایران رو بگیرن!
ما از نژاد پر افتخار ترک هستیم و ه یچ شباهتی به فارس ها که اکثرا شبیه پاکستانیها و هندی ها هستن نداریم به قول ناصر خسرو:
همه جور من از بلغاریان است .....که مادام همی باید کشیدن
گنه بلغاریان را نیست هم ........بگویم گر تو بتوانی شنیدن
لب و دندان ان خوبان چون ماه......بدین خوبی نبایست افریدن
که از عشق لب و دندان ایشان ....به دندان لب همی باید گزیدن

-- only turk ، Feb 12, 2010

جنابonly turkمن خودم ترکم ولی اول ازهمه ایرانیم.اگه شما هم بریدبه مناطق محروم آذربایجان میبینی ازنظرچهره ازافغانیاهم بدترن.توبی زحمت بروتهران واصفهان وشیرازومشهدو.... میبینی که چقدرمردمانش زیباروی هستن مثل تبریزوآذربایجان حتی خیلی بهترن.یادت نره که بایددرشرایط مساوی مقایسه کرد.تو وهم فکرانت بهتره بری ترکیه رود رست کنی که بلایی نبوده که سرکردای شریف ترکیه نیاورده باشن صدباربدتراز رژیم ایران.تویی که میری پرچم ایران شمالی (جمهوری خود خوانده آذربایجان)رومیگیری دستت بهتره اول پرچم ملی کرد ها درترکیه روبه رسمیت بشناسی و آزادبزاریشون بعدبیای مثلا ازفارسها حق پرچم بگیری. تویی که ادعاداری وپافشاری میکنی که به زبون خودمون(ترکی آذربایجانی)باید اجازه بدن مدرسه داشته باشیم و زبان خودمون تدریس بشه بهتره اول همین حق هارو به کردهای کشورمحبوب وپانترکیستت بدی. تویی که رسمیت یافتن زبان ترکی درایران رو میخوای پس چرا این حق رو به کردای ترکیه نمیدی؟مگه کردهای ترکیه چی میخواستن که 30000نفرکشته وشهید دادن؟ مگه جز همین خواسته هایی که تو الان از فارس های ایران انتظارداری؟ ببین مناطق کردنشین ترکیه الان چقدر محرومند؟چرا ترکیه محبوب شما اجازه خودمختاری نمیده به کردها؟اصلا بعضی از شماهایی که میخواین ازایران جدا شین چرا این اجازه رو به کردهای کشورخودتون نمیدین؟اصلا این ترکیه شما به چه حقی دررسانه هاشون همیشه دم ازturkوملت واحدترک میزنن؟مگه درترکیه ای که میدونم سرنخ همتون به اونجاوصله فقط ترک ها ساکن هستند؟چرااین ترکیه شما هیچ وقت حاضر نشده وجود ملت کرددر کشورشونو به رسمیت بشناسن؟ مگه همه مانمیدونیم که همیشه ترکیه به واحدوتک قوم بودنش تاکید کرده؟ اصلابگوببینم مادر ایران چراحق ایجادیک حس ناسونالیستی رو نداریم؟چرا برپایه گذشته خود (امپراطوری هخامنشی/کوروش/داریوش/تخت جمشید/پاسارگاد/منشورحقوق بشر/زردشت/خلیج تا ابد پارس/نوروز/چهارشنبه سوری/ سیزده بدر/مهرگان/شب یلدا/بابک/ستارخان/ باقرخان/امیرکبیر/محمدخیابانی/ حافظ/سعدی/ فردوسی بزرگ/خیام/مولانا/نظامی گنجوی...و...و...و...و...)حق ناسونالیستی واحد نداریم؟ چرا خودشما وقتی اتاتورک همین کار رو در ترکیه کرد بهش خرده نمیگری؟اصلا شما چرا باایجادپانفارسیسم عقده دارید؟چرا وقتی اتاتورک پانترکیسم روگسترش داد این حس رو به ترکیه نداری؟ اصلا جواب شما نسبت به نسل کشی ارمنی ها توسط ترکیه عثمانی چیه؟ از الان جواب شمارو میدونم .چون جوابی ندارین موضوع رو از اساس منکر میشید.همین قانون حقوق بشری که شما بااستناد به اون میگید هر کسی فقط به دلیل انسان بودن حق زبان و.... روداره و توی بوق میکنید که حق مارا فارسها نمیدن سازندگان و وضع کنندگان همین حقوق بشر در سازمان ملل که غربی ها باشن میگن این نسل کشی انجام گرفته.پس جواب شما چیست؟ نکنه غربی ها حقوق بشر رو که گفتن چیزه خوبیه ولی وقتی همون غربی ها با استناد به تاریخ موثق وتحقیق شده میگن نسل کشی انجام گرفته چرته؟! موضوع بسیاره ولی متاسفانه مجالش نیست. پس جناب محترم هروقت دولت مکرمه شما(ترکیه)حق کردهارو داد و دست از پانترکیسمی برداشت ما هم این حق رو به شما قایلیم پس ابتدافکرکرده بعد حرف بزنین.لطفا هم جعل تاریخی نفرمایین(افراد پانتورک رو میگم)
شمابااین وضع خراب وبا این همه نقطه ضعف که من مطرح کردم(که جزناچیزی از کل حقایق بود) چطورجرات میکنید ازاین حرفا بگین؟؟؟؟؟؟نکنه مرگ واسه همسایه خوبه؟
ما هم حق داریم پان داشته باشیم.من به همه این حرفایی که میگن حقه ولی نمیدن اعتقاد دارم ومعتقدم که باید کامل رعایت بشه ولی وقتی میبینم عده ای وطن فروش میان همین حرفارو درغالب این حرفا تجزیه طلبی رو گسترش میدن منم این حرفارو میگم. یعنی اگه قرارباشه ما به حقمون برسیم ولی امپراطوری خودمون ازیادمون بره یا حس ناسیونالیستیمونو به ایران ازدست بدیم من به شدت مخالفم.اصلا چرا به اصطلاح پانفارسیسم خودمونو ازدست بدیم ولی پانترکیسم ترکیه بمونه؟ خیلی بیخود کرده.درمورد ارمنستان هم بهتره همه جدایی طلبان بدونن که اگه الان ایران شمالی جزیی ازخاک ایران بزرگ بود الان ارمنستان هیچ کاری نمیتونست بکنه. همین الانشم آزاد کردن قره باغ واسه ایران کاره یک ساعتس ولی دولت خودخوانده ایران شمالی چندین ساله که لیاقت آزادکردن قره باغ رونداشته. الانم زمزمه واگزاری به ارمنستان هست. من افتخار میکنم که یک ایرانی ترک هستم.
سیز اجنبی اینسانلار بیلین 1000ایل ده بوننان سونرا هچ بیر ایش گورمیاجاخسوز.
siz vatan satanlar ve khaenlar mootmaen oloon bir milion il da sora safeh ahdaflariza yetishmiyajakhsooz. booni bilin yadoozda galsin

-- امپراطوری نوین ایران ، May 14, 2010

جناب آقا يا خانم امپراطوری نوين ايران، نکاتی که فرموديد همه درست است، بالاخره يکی پيدا شد که حرف حق بزنه در مورد کردهای ترکيه. امّا در يک نکته با شما موافق نيستم، ايده ی "پان" ، اگر معنی کلمه را جدی بگيريم، ايده اي مردود است، چه ترکی اش، چه فارسی اش، چه کردی اش. ريشه يونانی اين کلمه به معنای "همه فراگير" است، يعنی نتيجتن آنهاييرا هم که جزو آن نيستند(بزور) يکی ميکنه، شايد پان ايرانيسم درستتر باشه، هر چند که وجود خارجی نداره. ايده ی "ناسيوناليسم"هم تنها تا جايی قبول قبول است که فرم تهاجمی به ديگران به خود نگرفته، يعنی فرم طبيعی و مشروع آن "تدافعی" است. موفق باشيد، زاگروس

-- zagros ، Jun 29, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)