خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > کتابی که در فلسفه کم میآورد | |||
کتابی که در فلسفه کم میآوردشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comمسعود خیام که بیشتر دانشمند است و گویا آنطور که میگویند دانشمند تراز اولی است؛ در عین حال دستی در نوشتن دارد. در کتاب «سنگ، کاغذ، قیچی» به شرح احوال شخصیتی علمی مینشیند که در عین حال سیاسی است. چنین به نظر میرسد که کتاب به نحوی یک نوع شرح احوال است که با سرگذشت فرد دیگری ترکیب شده باشد.
این از نحوه نگارش کتاب قابل درک است. داستان از کودکی آرش آغاز میشود. خانهی این آرش در همسایگی خانه «شاعره» است که به صراحت می توان فروغ فرخزاد را در عنوان مطلق «شاعره» بازیابی کرد. ظاهراً دیدار گهگاهی این «شاعره» در خیابان آنچنان در ذهن نویسنده جا خوش کرده است که به بخشی از هویت روانی او تبدیل میشود. آرش فردوسی عضو یک خانوادهی با سواد و صاحبنام است. کم و بیش همانند علف هرز بار می آید. چون پدر و مادر او هر دو کار میکنند و بچه اغلب تنهاست. او در جریانات پانزده خرداد که قیامی به نفع آیت الله خمینی بود درگیر میشود و اظهار نظر غیرعادی دارد که تصور میکنم اثبات آن کمی مشکل باشد. می گوید که تمامی اقشار جامعه درگیر در این قیام بودهاند. ما امروز به خوبی میدانیم که چنین نبوده است . تنها دو قشر روحانی و بازاری در این قیام شرکت داشتند. پس اما سر آرش فردوسی برای ماجراجویی درد میکند. بعد درگیر الکل و زن میشود و این در حالیست که در بهترین مدارس آن زمان به تحصیل مشغول است. در ادامه راه به انگلستان میرود و ماجرای تند و عاشقانهی او با فرنگیس آغاز میشود. فرنگیس یک چپگراست و در عین حال جعبهای پر از جواهر دارد. او در عین حال نقاش است. از زیبایی خیرهکنندهای نیز برخوردار است. رابطه، اندکی سادومازوخیستی این زوج تا به آنجا پیش میرود که مرد تمامی اموال شخصی فرنگیس، از جمله جواهرات او را به رودخانه میریزد. چه کسی به او اجازه این کار را داده است؟ بدون شک حالتی «فالوکراتیک» که گویا در این شخصیت نهادینه است. ماجرا اما ادامه پیدا میکند و تا به آنجا پیش میرود که تحصیلات سطح بالای علمی آرش او را متوجه کار اسلحه سازی برای آمریکا میکند. همین جا بود که من در درک داستان درمانده بودم. مردی که بیرحمانه تمامی جواهرات دختر مورد علاقهاش را به آب میریزد نمیتواند در برابر وسوسه رشد و ترقی در جامعه غرب مقاومت کند. این در حالیست که ارزش این جواهرات آنقدر هست که بتوان با آن خانهای تهیه کرد و زندگی آرامی را ادامه داد. بعد اما انقلاب اسلامی آغازمیشود و آرش را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. کار فوقالعاده با اهمیتش در آمریکا را پشت سر میگذارد تا به ایران برگردد و درگیر مسائلی بشود که برای آنها شایستگی کافی ندارد. کتاب، داستان فرامرز نابغه را نیز در برمیگیرد که عاقبت اعدام میشود. به تکهای از این داستان توجه کنید. در اینجا «جیمز»، دانشمندی که سمت ریاست بر آرش را دارد؛ او را از برگشتن به ایران منع می کند: آرش نزد جیمز رفت و استعفای خود را تقدیم کرد. جیمز با نگاهی عمیق آرش را نگاه کرد. او را نشاند و برایش قهوه ریخت. سپس در حالی که پیپاش را چاق میکرد، پرسید؛ چرا؟ آرش: میخواهم به ایران بروم. جیمز: بسیار خوب، اما چرا؟ آرش: در ایران انقلاب شده. جیمز: و این چه ارتباطی به تو دارد؟ آرش: ایران سرزمین من است. چیمز: اما این انقلاب تو نیست. آرش: خیلی چیزها هست که باید به عنوان اطلاعات به سرزمین مادری من منتقل شود. انتقال تکنولوژی بخش کوچکی از آن است. چیمز: البته که اطلاعات فوریترین نیاز جامعه شماست و قبل از هرچیز به اطلاعات نیاز دارید تا راه غلط نروید. اما عزیز من، عملکرد جوامع بسته ماهیتا ً به گونهایست که بستهتر بمانند. این جوامع، حتا به قیمت محرومیت و عقب افتادگی، خود را از نعمت دموکراسی محروم نگه میدارند. آرش: دموکراسی بزرگترین دستآورد زیست اجتماعی انسان است و ما نیز به این موهبت نیاز داریم. جیمز: اما سوابق طولانی دیکتاتوری آسیایی را فراموش نکن. جامعهی شما برای رسیدن به دموکراسی باید از مراحل دشواری عبور کند که هر گام آن پیچیدگی خود را دارد و تعقل ویژهی خود را میطلبد. آرش: میدانم که در هر پله آن رنج بسیار موجود است و اشک بسیار باید ریخت. اما تمام این آموزهها را میتوان منتفل کرد. جیمز: آیا هیچ فکر کردهای چیزهایی که تو میخواهی به آنجا منتقل کنی، باید مورد درخواست خود آنها هم باشد؟ آرش: هست. نمیتواند نباشد. جیمز: نیست. آنها تو را و اطلاعات تو را نمیخواهند. زیرا این اطلاعات باعث باز شدن سیستم میشود. ورود اطلاعات به سیستم بسته، احساس ایمنی و سلامتی را به خطر میاندازد. اما این احساسها پیش نیاز هرنوع زندگیست. آنها به تمام کسانی که بخواهند با وارد کردن اطلاعات، سیستم را باز کنند با سوءظن خواهند نگریست و با پرومتههای آتش، خشن عمل خواهند کرد. آرش: مردم ما نمیتوانند در سیستم بسته زندگی کنند. جیمز: مسلم است که نمیتوانند. اما طول میکشد تا خودشان این را بفهمند و تا روزی که خودشان نفهمیدهاند؛ هرکس بخواهد به آنها بفهماند با زندگی خویش خطر کرده است. آنها خواهند کشت. زیرا کار دیگری بلد نیستند. انقلاب قبل از هر چیز دست به کشتار میزند زیرا به شیوه خاص خود سعی به بستن جامعه میکند.در این میان عده زیادی از بین میروند. فقط پس از نسل اول انقلابیون است که معلوم میشود اشتباه کردهاند و راه کار کشتار نبوده است. در این مدت بخش پنهان جامعه به شدت منحرف میشود. این بخش که روشنترین و گویاترین بخش کتاب است؛ سبک غیرادبی این اثر را نیز عرضه میکند. رمان از این نقص رنج میبرد. شخصیتها سهبعدی نیستند و دانای کل دائم دخالت میکند تا ما بفهمیم فرنگیس، یا آرش و یا هامون چگونه موجوداتی هستند. هامون ظاهراً باید نشانه شر باشد اما روشن نمیشود، چرا. آرش اما گویا وجه روشن و شفاف را به نمایش میگذارد، اما باز روشن نمیشود چرا. مسعود خیام در نیمراه شرح ماجرای زندگی آرش و فرنگیس دانای کل را وارد میدان میکند تا مثًلا بگوید: «گرگ گرسنه، در اوج بازیاش، با چشم به دنبال شکار میگشت. قناری و کبک هم فرق نمیکرد؛ چنان گرسنه بود که میتوانست همهی کبوترها و خرگوشها را همانجا، زندهزنده و خامخام، با پوست و پر، جلوی همه بدرد و ببلعد.» این شرح حالات آرش است، اما در اعمال حقیقی که او انجام میدهد ما انعکاس این حالات را در نمییابیم. کتاب دائم شخصیتها را توضیح میدهد و در نتیجه آنان زندگی طبیعی خود را نمیزییند؛ بلکه نوعی زندگی فرمایشی را عرضه میکنند. از این عیبها که بگذریم، «سنگ،کاغذ،قیچی» کاری خواندنی است و به ویژه چون به مسائل روز جامعه توجه دارد؛ مسأله امروزین جامعه نیز محسوب میشود. خوانندگان علاقمند میتوانند این کتاب را در سوئد از نشر آرش طلب کنند. اما پیش از پایان این برنامه لازم میدانم بگویم که جای داستانهای علمی تخیلی در ادبیات ما بسیار خالی ست. مسعود خیام از مقوله داستاننویسانی است که به دلیل داشتن اطلاعات علمی میتواند در این نوع ادبی آثاری عرضه کند. شاید بهتر باشد که او به جای پرداختهای صرف ادبی هم خود را مصروف ادبیات علمی تخیلی، یا داستان دانش بکند. کتاب حاضر بیشتر از آن که علمی باشد؛ میکوشد جنبهای فلسفی بیابد، اما کم میآورد. به داستانهایی فکر کنید که بر ساختار هزار و یک شب استوارند و اما از دانش امروزین بهرهبرداری میکنند. یک چنین چیزی جای خالی این نوع ادبیات را در ایران می تواند پر کند. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
جامعه ایران از نظر تعداد دانشمند، یعنی فرد تحصیل کرده با مدرک دانشگاهی، شاید حتی بیش از اندازه مورد نیاز خود هم دانشمند داشته باشد اما میزان تحقیق و تولید علمی و اکتشافات و اختراعات در ایران از هند و پاکستان هم کمتر است. چنین جامعه ای، شناخت کافی از علم و "برخورد علمی" با مسایل ندارد کما اینکه حتی در سطوح بالای دانشگاهی نیز برخوردها بیشتر غیر علمی و سطحی و در بهترین شکل خود "احساساتی" است کما اینکه ظاهراً در همین کتاب هم خواننده با دانشمندی ایرانی که بیشتر احساساتی است تا منطقی روبرو می شود.
اینک چگونه می توان از چنین جامعه ای انتظار داشت که نویسنده تخیلی / علمی داشته باشد با آنکه در میان بعضی از جوانان ایران علاقه نسبی -اما نه خیلی زیاد- به تماشای فیلمهای عملی / تخیلی و گاهی هم خواندن مقالات یا کتابهایی از آن دست وجود دارد؟
-- دانشمند ، Sep 3, 2009