خانه > شهرنوش پارسیپور > Oct 2007 | |
Oct 2007گزارش يک زندگى- بخش سی و چهارم فروغ، توهینی به کیان نرینگی بعضی آقایانبه نظر میآید که حضور فروغ فرخزاد به عنوان یک شاعر درجه یک به صورت توهینی به کیان نرینگی بعضی از این آقایان تلقی شده است. ظاهرا ًپرسش اساسی این بوده: این زن به چه جرأتی به خودش اجازه داده که شاعر باشد؟ آن هم شاعر درجه یکی باشد؟ و بدتر از آن عاشق هم باشد؛ اما نه عاشق من، بلکه عاشق دیگری، و بدتر از آن شعر عاشقانه هم گفته باشد. مگر زن با عقل ناقصش میتواند عاشق باشد؟ به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره 59 «آذر و امجدیه»داستان «آذر و امجدیه» نوشته «ویدا مشایخی» حکایت سالهای 42 تا 43 است. در آن زمان، تب فوتبال، مثل امروز، به شدت داغ است و مردم در پشت چهرهی تیم شاهین و تیم تاج، دو جریان مختلف سیاسی میبینند. داستان، روایت زندگی ویدا مشایخی و علاقه شدید او به فوتبال است. او در زمره دختران نادری در ایران است که به اتفاق برادرش و دوستان برادرش به مسابقات فوتبال میرفته؛ اسم فوتبالیستها را حفظ بوده؛ کیهان ورزشی زیاد میخوانده و جریانات ورزشی را تعقیب میکرده است. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۵۸ «نان سالهای جوانی»کتاب «نان سالهای جوانی» یکی از بهترین آثار ادبیست که بعد از جنگ دوم جهانی نوشته شده است. البته ما هم ادبیات جنگی داریم. ولی ماجرای عاشقانه به این صورت که در این کتاب شرح میشود، اینکه انسان برای تمام دردهایش از طریق تکیهکردن به یک عشق، ترمیمی پیدا میکند. متاسفانه در ادبیات جنگی و بعد از جنگ ما به آن توجهی نشده است. گزارش يک زندگى- بخش سیوسوم «جنگل اسفالت دارالخلافه»دومین مقالهام در مجله فردوسی به چاپ رسيد و سر و صدای زیادی کرد. اين مقاله را در پاسخ به هياهویی نوشته بودم كه برسر علاقه دختر جوانى به يك نوازنده گيتار و شكايت پدر دختر از او آغاز شده بود. افرادى میكوشيدند نشان بدهند كه اين عمل دختر، يعنى علاقهمند شدن به يك نوازنده گيتار به معناى غربزدگىست. البته در همين ايام كتاب ضعيف و فاقد ارزش علمى «غربزدگى»، اثر آل احمد نيز كه بعدها به مانيفست بعضى جريانهاى مذهبى تبديل شد نيز به چاپ رسيده بود. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۵۷ «آبروی از دست رفته كاترينا بلوم»تاکنون برنامهی بهروایت شهرنوش بیشتر مربوط به ادبيات فارسي بودهاست. اما اینبار کتابی را از هانریش بل بررسی میکنم. كتاب «آبروي از دست رفته كاترينا» که موضوع آن را ميتوان با بعضي از مسائل ايران مورد بحث و بررسي قرار داد و اين مقايسه بسيار جالب است. گزارش يک زندگى- بخش سی و دوم عطف به نامه شماره 11، مورخه ۴۳/۲/۲در آن صبح شنبه کذایی، حال بسیار زاری داشتم. آقایی که از کارمندان بخش امور اداری بود، چند نامه جلوی من گذاشت. او پیرمرد بسیار نیکنفسی بود که به زودی بازنشسته شد. همانند همه افرادی که سالها یک متن را نوشتهاند و همانند دکترها، بسیار بدخط بود. تمام نامههای او با این جمله آغاز میشد: «عطف به نامه شماره (مثلاً) ۱۱، مورخه ۴۳/۲/۲» گزارش يک زندگى- بخش سی و یکم نامزد داستایوفسکیمن دانسته بودم که حلقهای که خواهران راهبه در دست دارند نشانه این است که به نامزدی عیسی مسیح در آمدهاند. در آن زمان من کتاب آزردگان و برادران کارامازوف از داستایوفسکی را خوانده بودم و دیوانهوار به این نویسنده علاقهمند شده بودم. فکر میکردم اما من که نمیخواهم مسیحی بشوم؛ پس در نتیجه تصمیم گرفته بودم در لحظهای که بناست نامزد حضرت عیسی شوم، خودم را نامزد داستایوفسکی کنم. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۵۶ «زنی با چکمهی ساقبلند سبز»در هر یک از ۹ داستان کتاب «زنی با چکمهی ساقبلند سبز» ما با برشی از شخصیتهای مختلف روبهرو میشویم و داستانها یک روند ندارند. یعنی هر کدام در جایی از ایران اتفاق میافتند و برشهای طبقاتیشان با هم، نه این که متفاوت میشود؛ ولی به نظر نمیآید که یک نویسنده این داستانها را نوشته باشد. گزارش يک زندگى- بخش سیام بله، درست استبه ایوب گفتم: «میبینی ایوب، چه بر سر این زن بدبخت آوردهاند؟» گفت: «بله درست است.» گفتم: «این کار بسیار بدی است.» گفت: «درست است.» گفتم: «به این زن نگاه کن که پیانو میزند. بهتر نیست که ما به جای کشتن زنها به آنها یاد بدهیم که پیانو بزنند؟» گفت: «بله درست است.» گفتم: «پس این درست است که زنی را تکه تکه کرده و در رودخانه بیندازند؟» گفت: «بله درست است!» گزارش يک زندگى- بخش بيست و نهم شنا با انگلیسیهاساعت حدود شش بعد از ظهر بود و تا نیم ساعت بعد استخر تعطیل میشد. ۹۰ درصد کسانی که در آب بودند، بیرون آمده بودند و لباس پوشیده بودند، از جمله خود من. در این موقع در استخر باز شد و ۹-۸ دختر و پسر انگلیسی ۱۵ تا ۱۸ ساله وارد استخر شدند. مایوهایشان را زیر لباس پوشیده بودند و به آب پریدند. ناگهان غوغای عجیبی به راه افتاد. تمامی کسانی که لباس پوشیده بودند از جمله خود من، دوباره توی آب پریدیم تا با انگلیسیها شنا کنیم. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۵۵ «در خلوت خواب»در خواندن داستانهای کتاب «در خلوت خواب» متوجه میشویم که فتانه حاج سید جوادی به طور کلی علاقه به رماننویسی دارد، به همین جهت وقتی داستانها را نگاه میکنیم میبینیم ساختار داستانهای کوتاه را ندارند و هر یک از این داستانها در میانه راه رمان بودن سیر میکند و به طور کلی موضوعات ویژه دارند، یعنی در حالتی شکل گرفتهاند که میتوانستند تبدیل به یک رمان بشوند. بنابراین ما با یک مجموعه قصهی کوتاه روبه رو نیستیم، بلکه با داستانهایی روبه رو هستیم که میتوانستند رمان باشند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
از دست ندهید | ||||
فیلمی دربارهی فیس بوک |
صدهزار درآمد در ویکیپدیای پارسی |
کشف زبانی که نیست |
برندگان جدال حق انتشار |
روزنامهنگاری با «زمانه» |