خانه > خاک > نقد > در برابر دستهای جاودانگی | |||
در برابر دستهای جاودانگیسهراب رحیمیwww.sahneha.comrobinmail1@yahoo.com ادامهای خوشایند برای یک شاعر چهارمین مجموعه شعر مهرنوش قربانعلی شامل سه دفتر است: دفتر اول « به وقت البرز» شامل یک شعر مهرنوش قربانعلی شاعریست که علاوه بر خلق شعر، در حوزهی نقد و بررسی شعر معاصر ایران فعال بوده است و از این نظر او را شاعری حرفهای میدانم: چهارطاق دریا را به هم میکوبم
تبدیل لحظه به ابدیت خواننده به ناگاه در برابر جهانی دیگر قرار می گیرد؛ جایی که می شود دریا را به هم کوبید. اجرای نامعمول کلمات معمولی، استفاده از حداقل کلمه برای آفرینش حرکت در لحظه و قرار دادن خواننده در برابر عمل انجام شده، خبر از وجود شاعری با ذهن خلاق می دهد. به رعشه افتادن لولاهای توفانی اما اندکی متضاد به نظر میرسد مگر آنکه شاعر قصد و غرض خاصی در کتمان حقیقت داشته باشد؛ و حقیقت چیست جز لشکری از استعارهها( نیچه). و چشمی که با جزر و مدش معبد را به آشوب میکشد مگر چیزی جز عشق میتواند باشد!؟ همان که شاعران و هنرمندان بسیار در ستایشش شعرها و حماسهها و سمفونیها نوشتهاند. اما اینجا راوی به شکلی غیرمتعارف از آرزوهای بربادرفته و بحران حاصل از عشق حکایت میکند، عشقی که خود زندگی ست و لحظهای که از دست می رود تا در جایی دیگر تبدیل شود به ابدیتی در پهناور بینهایت. غلت میزنم تا خلیجی که در موهایم ادامه دارد این فلات حرارتی دارد که با نبض من تنظیم میشود تاثیر تاریخ و اساطیر یشتها یکی از بخشهای پنجگانه ی اوستاست که شامل بیست و یک یشت است: یکی از این یشتها «تیر یشت» نام دارد که «تیشتر» نیز خوانده میشود. تیشتر، خدای باران است و در قالب ستارهی شعرای یمانی یا کلب اکبر تجسم پیدا می کند. بزرگترین دشمن او، «اپوشه» است که جادوگر خشکسالی ست. «تیشتر» با بیانی زنده و جاندار به مثابه خدایی تصویر شده از سرچشمهی همهی آبها برمیخیزد و آبها را میان کشورها تقسیم می کند. خدای بارانها، دشت های جهان را سیراب میسازد و بخاری که از دریا برمیخیزد، با نیروی باد به شکل ابرها به پیش حرکت میکند. و شاعر، گوش به زنگ خدای باران، خسته از بیهودگی اقیانوس، در انتظار روزیست که یشتها سرود باران بخوانند. ناخنهایم کتیبههای بیستون را نقش میزنند (ص ۱۱) تکرار تاریخ یا تاریخ تکرار و نقش جاودانگی بر کتبیهها، صدایی که از سمت جاودانگی، شاعر را صدا میزند: کتابهای مقدس صفحه به صفحه و انتظار شاعر برای گرما، گرمایی که یخها را چنان آب کند که هر دو قطب را نابود کند: پیش از تو، قلمرویی چنین سایهای بر نقشه نینداخته بود و تشخص بخشیدن به تعریف علمی، یکی از تکنیکهایی ست که راوی به کار میبرد: زاگرس دورههای زمینشناسی را به زیر میکشد (ص ۱۳) میدانیم که باد ستون ندارد اما: چهارستون بادهای موسمی میلرزد (ص ۱۳) که در عین حال، تصویر زیبایی ست و به خودی خود شاعرانه است و دارای منطق تصویری. اما آنجا که شاعر میگوید: «در صدای قدمهای توس، آبادی شاهنامه تکثیر میشود» نوعی شگرد تکنیکی به کار رفته که دور از ذهن است. هرچند اگر گوش تیز کنیم میتوانیم صدای قدمهای توس را تصور کنیم اما تکثیر آبادی شاهنامه در لحظهی زیراکس این سطور کمی غیرمعقول و دور از ذهن به نظر میرسد. این آپارتمان ها بر آب خواهد رفت
حرکت در پیرامون اشیاء و حوادث گاهی زیبایی شعر، مخاطب را از مفهوم آن دور می کند تا در دنیایی انتزاعی چشم در خیرههایی بدوزد که در حین زرق و برق، در انتظار حادثهای زبانی در زمان باشند: در این سرزمین کویری نشانی دریا منم بیشک دانش راوی و تجربیات حسی و احساسیاش، بر نحوهی نوشتار تأثیر میگذارد و هر چقدر تجربهی شاعر در لحظهی کشف و ثبت خاطره، آگاهانهتر و درونیتر باشد، نتیحهای که از آن به دست میآید ملموستر و عینیتر جلوه می کند: تکانهای دستم گهوارهات را به یاد میآورند و برای اقامت حق کوتاهی داریم (ص ۱۹) اما دانش شاعر در متون کلاسیکی مثل اناجیل و اساطیر، گاه از سطح گذر نمیکند و راوی بسنده میکند به حرکت در پیرامون اشیا و حوادث، بیآنکه نگاه را جابجا کند: فرمانهای هیدرولیک ببینید بین سطر سوم و دو سطر بالاتر هیچ ارتباط تصویری یا منطقی وجود ندارد. یک حالت ساختگی بر این سه سطر سنگینی می کند هر چند تلاش شاعر در معنازدایی از زبان مرسوم است. به جستجوی اسطوره ومعنا در مجموع فکر می کنم مهرنوش قربانعلی در پی یافتن اسطورهها و برقراری ارتباط بین آنان و جهان اکنون است. راهی که او برگزیده راهی دشوار است که اندک شاعرانی از این عرصه جان سالم به دربردهاند. کارل گوستاو یونگ (روانکاو سوئیسی) اسطورهها را به شکل عبارات و توصیفاتی واضح و واقعی از آرکی تایپهای کیهانی در نظر میگرفت، یعنی نشانههایی سمبلیک برای درونیات انسان و ناخودآگاه جمعی ما. یونگ هر داستانی را که با داستانهای دیگر تفاوت دارد جدا میکند واز آنها به عنوان سمبلهایی برای بزرگان همیشه جاودان نام میبرد. معنای اسطوره در هر نشانهای در ارتباط با شکل دورنیاش آفریده میشود. در شعر مهرنوش قربانعلی اما، حلقهی ارتباطی داستان شعر و افسانههای اساطیری کتابهای قدیم گم است. این ضعف به عنوان مثال در کتاب ترانههای مهیار دمشقی نوشتهی آدونیس لبنانی به چشم نمیخورد. در آن کتاب شاهد آشتی اسطورهها و جهان امروز شعری شاعر هستیم. مهرنوش قربانعلی در جهانی که با بیمعنایی تمام بیرحمانه ما را با خود میبرد تلاش میکند برای زندگی ما معنایی بیابد. در این مجموعه، عبارات زیبا و تکنیک خوب و استفاده ی آگاهانهی راوی از جهانهای اساطیری، خواننده را تا حد تولد دوبارهی کلام پیش نمیبرد. هرچند تلاشهایی این چنین، بیشک زمینهساز شعرهایی برتر است، جایی که ما در محاصرهی حقیقت، تبدیل به لشکری از استعارهها و اساطیر خواهیم شد در برابر دستهای جاودانگی. شناسنامه کتاب: به وقت البرز |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
خیلی خوبه كه زمانه شاعران گمنام رو هم مطرح می كنه. اما كاش نقدها یك خرده دقیق تر بود و از این حالت سلیقه ای و شخصی در می اومد. اونوقت آدم بیشتر می تونست اعتماد كنه به قضاوت منتقد. ولی باید بگم كه تلاش آقای رحیمی واقعا عالیه. خسته نباشید آقای رحیمی
-- بدون نام ، Apr 11, 2010خانم قربانعلی از شاعران مطرح و شناخته شده هستند و چندان گمنام نیستند .
-- رعنا ، Apr 11, 2010