تاریخ انتشار: ۱۲ فروردین ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
بهار با مهمان نوروزی دفتر «خاک»؛ دکتر شکوفه تقی

زندگی، ای مقدس‌ترین کلمه...

«دفتر خاک»

ترا به باد نخواهم سپرد
که از ثلاثه‌ی خونی
نه خاک و خاکستر
بیا به رود بپیوند
اگر هدف دریاست
بیا به رود بپیوند
که رود راه گریز از من است در دل ما
و استحاله‌ی خودخواهی و
خودی‌خواهی‌ست
کدام پنجره باز است؟

Download it Here!

نصرت رحمانی درین سطرها از خودخواهی‌ها و خودی‌خواهی‌ها گلایه دارد. نصرت رحمانی شاعر یأس بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد، شاعران ما، کسانی مانند نصرت رحمانی و مهدی اخوان ثالث می‌خواستند از خودخواهی‌ها و خودی‌خواهی‌ها بگذرند و نگاهشان پی پنجره‌ای بود که باز باشد.

پس از خشونت‌های پساانقلابی گروه زیادی از ایرانیان به تبعید آمدند. بیست و پنج سال از آن روزگار می‌گذرد. عده‌ی زیادی از ایرانیان بیست و پنج بهار است که در تبعید و به دور از وطن به سر می‌برند.

باز یک سال دیگر از راه رسید و ما هنوز در آرزوی روزی هستیم که «تبعید» معنای خودش را از دست بدهد؛ در آرزوی فرارسیدن روزی هستیم که کلمه‌ی «تبعید» و بسیاری کلمه‌های دیگر، کلمه‌هایی مانند «شکنجه»، «حلق‌آویز»، «شلاق»، «تبعیض جنسی» و «پناهجو» را فقط بتوانیم در کهن‌ترین فرهنگ لغات، در کتاب‌هایی قطور و خاک گرفته، با صفحاتی پوسیده بیابیم.

هفته‌ای است که سال نو شده است. قدیم‌ها، ایرانی‌ها دو نوع نوروز قائل بودند: نوروز سلطانی یا نوروز عامه که روز اول فروردین بود و نوروز خاصه یا نوروز بزرگ که روز ششم فروردین برگزار می‌شد. ما در نوروز بزرگ از خانم دکتر شکوفه تقی، نویسنده و شاعر که در تبعید سوئد به سر می‌برد دعوت کردیم که به ما بگوید سال را، در سوئد در چه حال و هوایی نو کرد. نوشته‌ی خانم شکوفه تقی در واقع نامه‌ای است به تو که در هوای بهاری پنجره را باز کرده‌ای و از آن سو صدای ما را امروز می‌شنوی.

شکوفه تقی می‌نویسد:

«شتاب‌زده دنبال یک وقت خوب می‌گردم تا وقتی برایت می‌نویسم، هوای کلمات ابری نباشد. اما آن را نه در صندوقچه‌ی مادر بزرگم می‌یابم، نه در بقچه‌ی نبریده‌های مادرم.

شتاب‌زده در همه‌ی دفترها می‌گردم، کتاب‌های شعر را مرور می‌کنم، عکس‌های آفتابی را به هم می‌ریزم و هیچ نمی‌یابم.


دکتر شکوفه تقی، نویسنده و شاعر

به‌خودم می‌گویم «انسان از گل شتاب آفریده شده است و شتاب بخشی از سرنوشت اوست، آنچنان که ابر بخشی از سرنوشت آسمان است. پس بگذار ابرها نبارند و بادی آنها را با خود نبرد.

می‌خواهم وقت گمشده را در روی یک آینه ابری پیدا کنم. می‌بینم وقتی بچه بودم در یک چنین روزی - یعنی شانزدهم اسفند- مادرم خواب هر دو باغچه‌ی خانه‌ی ما را با بنفشه و سنبل بیدار می‌کرد. در یک چنین روزی یک حوض کاشی، ماهی داشتیم که آب سیاهش را عوض می‌کرد، چند اتاق ارسی پر از کتک و خانه‌تکانی و شیرینی داشتیم که برای بهار هر کدام را یک رنگ می‌کرد.

ولی برای شتاب ما بچه‌ها- که می‌خواستیم عید زودتر بیاید تا یک سال بزرگتر شویم- کاری نمی‌کرد. همان‌طور که برای آمد و رفت ابرها شتابی نمی‌کرد.

ما خانه را با همه‌ی ابرها و شتاب‌ها جایی ‌گذاشتیم و زندگی را با همه‌ی سرگردانی‌ها و کوچیدن‌ها در جایی دیگر، تا از این ییلاق و قشلاق دائم یاد بگیریم هر چیز زمان بی‌شتاب خود را دارد مگر دل ایلاتی انسان، که غربت شتاب‌زده چروکش می‌کند.»

خانم شکوفه تقی می‌گوید:

تقریبا بیست‌وپنج سال است که از ایران بیرون آمده‌ام. در این مدت در سه کشور بریتانیا، آمریکا و سوئد زندگی، کار و تحصیل کرده‌ام. فعلا پانزده سالی است که در اوپسالا هستم.

نسبت به نوروز همان احساسی را دارم که نسبت به روز تولدم. جشنی که نتوان با عزیزان و خویشان گرفت برای من جشن نیست.

در ایران بچگی من، نوروز شادی و انتظار بود. آب روان در جوی کوچه‌مان بود، بوی یاس و بنفشه بود، لباس نو بود. عید دیدنی و عیدی بود، حالا نه یکی از عیدی دهنده‌های سرسفره‌ی هفت‌سین هستند و نه آنها که روز اول و دوم به دیدنشان می‌رفتیم و خودمان هم در جای آنها ننشسته‌ایم. سفره‌ی هفت‌سین هم اگر می‌اندازیم یا همیشه یکی دو تا سینش‌اش کم است یا زیاد. بدتر اینکه از سفره‌ی هفت سینی که می‌اندازیم و نوروزی که جشن می‌گیریم تا بهاری که می‌آید دو ماهی راه است و یک تنگ یخ بسته‌ی آب.

اما این مانع نمی‌شود که روح زندگی و تولد دوباره طبیعت را جشن نگیریم. برای من ستایش زندگی یک جشن هر روزی است.»

دیوان حافظ را باز می‌کنم که غزلی برای تو بخوانم. خواجه از مژده‌ی وصل با ما سخن می‌گوید:

مژده‌ی وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
[...]

یارب، از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر از آن که چو گردی ز میان برخیزم

با آمدن نوروز، زندگی نو می‌شود. شکوفه تقی در ستایش زندگی می‌‌نویسد:

زندگی
ای مقدس‌ترین کلمه می‌پرستم ترا!
آنگاه که خاموش می‌شوند همه‌ی آتش‌ها
تو هنوز می‌سوزی در آتشکده‌ی سینه‌ی ما،

می‌پرستم ترا در همه‌ی خواستن‌ها و نتوانستن‌ها، در همه‌ی افتادن‌ها و برخاستن‌ها، در همه‌ی دلبستن‌ها و گسستن‌ها، کوچ‌ها، جا ماندن‌ها و رسیدن‌ها، در همه‌ی ترک شدن‌ها، هرگز ندیدن‌ها و دوباره شنیدن‌ها.
می‌پرستم ترا همین جا، در این صبح بهاری زیبا که پرم از آواز مرغان دریا.

همین جا که فاصله‌ی روحم از تو به اندازه‌ی فاصله‌ی یکی شدن است با خدا
همین جا که چون کتابی سطر به سطر می‌خوانم، یاد می‌گیرم و به خاطر می‌سپارم ترا

همان جا که برف می‌بارد و من پناه می‌آورم به خلوت خاطره‌ی بهاری همه‌ی دوست داشتن‌ها و لحظه‌ی با شکوه در آغوش گرفتن‌ها
همان جا که عاشقی معشوقش را می‌بوسد و من می‌بینم ترا، که بی نیازم می‌کنی از حسرت، از توهم از رویا، همان جا که روی لب‌هایم می‌نشینی شیرین‌تر از لبخند، واقعی‌تر از گرما
همان جا که روز آغاز می‌شود با هجوم پرندگان شکسته بال، من در آئین گوش دادن به آنها، می‌کوشم بیادشان بیاورم دوباره پریدن را
همان جا که می‌گویم زندگی مقدس‌ترین کلمه است و ترا با رودخانه، مرغابی، باد، باران و گریه‌ی کودکی در شعرم می‌کنم نجوا
همان جا که کنار خوابت می‌خوابانم خوابم را، تا از رویاهایمان تاک‌های وحشی برویند و ناگهان می‌بینم که بر شاخسارشان می‌رسند شیرین‌ترین انگورها

ای زندگی می‌پرستم ترا همین جا که هنوز پر از ستایش توام، اما نمی‌گویم تا لب‌هایم بر لب‌هایت خاموش شوند. کلمات جان بگیرند، ما مطلع غزلی شویم که یک مصرعش تویی و مصرع دیگرش من و باهم بیتی یگانه می‌شویم ما.

زندگی ای مقدس‌ترین کلمه می‌پرستم ترا همین جا...

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

چقدر شاعرانه و چقدر غمگین. توی چشمای نویسنده ام میشه غم سالهای بتعید رو دید

-- مژگان ، Mar 30, 2010

خانم تقی بسیار عزیز!
سلام ، این نوشته تان دلم را برایتان تنگ کرد. چهره ی مهربانتان، از خرداد پارسال در هانوفر، هم چنان در ذهنم نقش بسته است. نوشته ای نوروزی، که مثل تاری از ابریشم خواننده را به سفره ی مهر مادرش می پیوندد، روی تاب کودکی می نشاندش و لذتی گیج را در شریان های خاطراتش می دواند... خانم تقی عزیز،
عیدت مبارک و قلم زیبایتان هم چون روح تان پاینده باد!

-- اقدس شعبانی ، Mar 30, 2010

چه قطعه ادبی زیبایی!

-- بدون نام ، Mar 31, 2010

ممنونم از دوستان
بخصوص از خانم شعبانی عزیز و مهربان
به امید دیدار دوباره

-- شکوفه تقی ، Apr 1, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)