خانه > خاک > برنامه رادیویی خاک > آئین چهارشنبهسوری | |||
آئین چهارشنبهسوریحسین نوشآذرمهمترین عید ایرانیها، عید نوروز است که از چهارشنبهسوری، یعنی چهارشنبهی آخر سال تا سیزدهم فروردین ادامه دارد.
شب چهارشنبهسوری آئین خاصی دارد. هرچند در سی سال گذشته محدودیتهایی در برگزاری مراسم چهارشنبهسوری وجود داشته، اما ایرانیان همواره این مراسم را جشن گرفتهاند. در سالهای اخیر و بخصوص امسال این مراسم رنگ و بوی سیاسی هم به خود گرفته که این امر در تاریخ ما تازگی دارد. مرتضی مطهری که طرفدارانش او را استاد مطهری میخوانند، سالها پیش دربارهی آئین چهارشنبه سوری گفت: «آتشی روشن میکنند، هیزمی روشن میکنند، بعد آدمهای سُر و مُر و گنده با هیکلهای نمیدانم چنین و چنین از روی آتش میپرند: ای آتش! زردی من از تو، سرخی تو از من. و این چقدر حماقت است! شما وقتی میبینید کاری احمقانه است و دلیل خریت پدران شما است، رویش را بپوشید. چرا این سند حماقت را سال به سال هی تجدید میکنید؟ این فقط یک سند حماقت است. هی کوشش میکنید این سند حماقت را همیشه زنده نگهش دارید: مائیم که چنین پدر مادرهای احمقی داشتهایم.» امروز موضوع برنامهی رادیویی دفتر خاک آئین چهارشنبه سوری یا سور چهارشنبهی آخر سال است.
یکی از آداب چهارشنبهسوری آتش افروختن است. در ایران قدیم از خار برای پختن نان استفاده میکردند. خانوادههای ایرانی، در حیاطهای دربستهشان خارپشتهها یا بوتههای خارشتری را روی زمین میگذاشتند و آتش میزدند و به نوبت از روی آن میپریدند و میگفتند: زردی من از تو، سرخی تو از من. جوانترها و مردان زندهدل مثل امروز به کوچهها و خیابانها میآمدند و در خیابانها از روی آتش میپریدند. برای همین بوتهفروشی در شب چهارشنبهی آخر سال کار پردرآمدی بود. من در کودکی بوتهفروشها را خوب به یاد دارم. آنها سر گذر خروارها بوته را روی هم می ریختند و مردم دسته دسته میخریدند و با خود میبردند. مردم اعتقاد داشتند که با پریدن از روی آتش بلا و مرض را از خود دفع میکنند. این مراسم، آیینی است که ایرانیان قدیم در شب جشن سده انجام میدادند. آن زمان از عسس و پاسبان و کمیتهچی و مأموران نیروی انتظامی خبری نبود. مردم در کمال سرور و شادی از مراسم چهارشنبهسوری لذت میبردند. زنان ایرانی و مراسم چهارشنبهسوری در ایران قدیم، پیش از ان که یخچال بیاید، مردم آب را در کوزه نگه میداشتند و در هر خانهای حداقل یک کوزه بود و بعضی خانهها آب انبار داشتند. چهارشنبهی آخر سال، سر شب زنها بالای بام میرفتند و از بالای بام کوزهی کهنه را پایین میانداختند. از صدای شکستن کوزه و تعداد شکستهپارههایی که از کوزه روی زمین میماند، تفأل میکردند. اصولاً در چهارشنبهسوری حضور زنان برجسته بود. زنانی که کارشان گره خورده بود، قفلی گوشهی لباسشان میبستند و کلید قفل را به دست میگرفتند و سر گذر میایستادند و اگر رهگذری از آنجا عبور میکرد، جلو او را میگرفتند و از او میخواستند با کلید قفل را باز کند. شلوار زنها بند داشت. بعضیها بند شلوارشان را به رهگذر میدادند که گرهاش را باز کند. بعضیها هم پشت در یا سر چهارسو فالگوش میایستادند و به حرف رهگذران گوش میدادند و از حرفهایی که میشنیدند برای خودشان نتیجهگیری میکردند، یا نگرانتر یا امیدوار میشدند. زنان مقداری آجیل هم تدارک میدیدند، و در موقع پوست کندن آجیل ورد میخواندند و حاجتشان را به زبان می آوردند. بعد آجیلها را روی خشت خام میگذاشتند و از خانه بیرون میبردند و به رهگذران میدادند. به این آجیلها، «آجیل مشکلگشا» میگفتند. زنان ایرانی اعتقاد داشتند که اگر شب چهارشنبهسوری با چادر سیاه بیرون بیایند، نحوست و نکبت دارد. سعی میکردند با چادر نماز به خیابان بیایند. شبچهارشنبه سوری زنان روی تکه کاغذهایی چیزهایی مینوشتند و در کوزهی کوچکی میانداختند. بعد آنهایی که حاجت داشتند، نیت میکردند و دست در کوزه میبردند، و کاغذی را بیرون میآوردند و از آنچه که روی کاغذ نوشته شده بود، به سرنوشت خودشان پی میبردند. به این کوزهها «بولونی» میگفتند. توپ مروارید توپ مروارید هم زمانی از مراسم چهارشنبهسوری بود. در تهران قدیم یکی از دروازههای کاخ گلستان به حیاط تخت مرمر باز میشد. در این میدان یک حوض مستطیل شکل بزرگ قرار داشت و در ضلع جنوبی این حوض توپ بزرگی بود که شاه عباس از پرتِغالیها گرفته بود و به آن توپ مروارید میگفتند. زنان تهرانی اطراف این توپ جمع میشدند و آنها که حاجتی داشتند روی لولهی توپ مینشستند. بعضیها هم به چرخ توپ مروارید دخیل میبستند. صادق هدایت در داستان بلندی به نام توپ مروارید از این مراسم یاد کرده است. میگویند آنقدر به چرخ این توپ دخیل بسته بودند که چوب و رنگ آن معلوم نبود. لوطیها و آتشافروزها لوطیها با میمونهایی که به انها انتر میگفتند به خیابان میآمدند و نمایش اجرا میکردند. عدهی دیگری هم با ساز و تنبور بز میرقصاندند. این رسم کاملاً ورافتاده. صادق چوبک در داستان «انتری که لوطیاش مرده بود» زندگی لوطیها و رابطهی آنها با انترشان را با استادی تمام نشان داده. سه چهار جوان لباسهای رنگارنگ میپوشیدند و صورتشان را با دوده سیاه میکردند و با ساز و ضرب از کوچهها و خیابانها میگذشتند، میرقصیدند و کف می زدند و پا میکوبیدند. آنها خود را آتشافروز مینامیدند و مردم به آنها پول میدادند. آتشافروزها هم در روزگار ما ورافتادهاند. جنگ و گریز شهری هفده هجده سال پیش که تازه جنگ تمام شده بود، جوانها سعی میکردند مراسم چهارشنبهسوری را در محلههای شهرشان برگزار کنند و چون این مراسم قانونی نبود و هنوز هم کاملاً صورت قانونی به خود نگرفته، مراسم چهارشنبهسوری در بعضی محلههای تهران مثل شهرک اکباتان یا شهرک غرب به صحنهی جنگ و گریز کامل شهری بدل میشد. هوشنگ گلشیری در داستان انفجار بزرگ اشاراتی به این مشکل اجتماعی در آن سالها دارد. در آن سالها از رقص و پایکوبی و شور و نشاط خبری نبود. دختران و پسران جوان ترقه درمیکردند، یا لاستیک آتش می زدند و میگریختند. مأموران به زحمت میتوانستند از عهدهی آنها بربیایند. میگویند در روزگار ما هر سال برابر با یک دههی سدههای پیشین است. اگر این امر حقیقت داشته باشد، پس از پیروزی اعراب بر ایرانیان در جنگ نهاوند که به یک سکوت فرهنگی دویست ساله منجر شد، این نخستین بار است که در سی سال گذشته ایرانیان برای آئینها و آداب ملیشان تا این حد با حکومت درگیر شدهاند. دویست سال سکوت در برابر سیصد سال جدال. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
حسین نوشآذر عزیز
من متوجه ارتباط صحبتهای پخش شده از استاد مطهری و مقاله شما نشدم. به نظر من جز ایجاد نفرت در دل مخاطبین کارکرد دیگری ندارد. اگر وقت داشتید مقاله دیگری بنویسید و این دیدگاه رو به شدت نقد کنید. من هم موافقم که صحبتهای استاد مطهری بی ادبانه و اشتباه است .
-- مجتبی ، Mar 18, 2010موفق و سبز باشید
مجتبی