خانه > خاک > نقد > صورتی مایل به خون من | |||
صورتی مایل به خون منسهراب رحیمیwww.sahneha.comrobinmail1@yahoo.com «صورتی مایل به خون من» نوشتهی شاعر معاصر، سپیده جدیری، شامل ۳۱ شعر است بدون مقدمه و زندگینامهی شاعر. اما در پایان کتاب آمده است که نویسندهی کتاب، پیش از این یک مجموعه شعر و یک مجموعه داستان منتشر کرده و دستی هم در ترجمهی ادبیات انگلیسی دارد. اما نگاهی به شعرهای این مجموعه:
این مجموعه به «او» که روزهای راوی را داستانی میکند، تقدیم شده است. کتاب با این جمله آغاز میشود: خواب دختری توی لباسم نیست دیگر ببینید اگر با پیش فرض اینکه «قرار بوده خواب دختری در لباس راوی باشد» به این عبارت نزدیک شویم، راه رفتن خرچنگها روی تن را به سختی میشود به شکلی منطقی توجیه کرد. یعنی منطق داستانی سطر دوم با روایت در سطر اول موضوعیت ندارد. البته میشود برای سطرها قائل به استقلال شد. در آن حالت هیچ سطری احتیاج ندارد که ربط منطقی یا تصویری با سطرهای قبل و بعد داشته باشد. در آن صورت باید نقطهگذاری و تقطیع رعایت شود و فاصلهی سطرها بیشتر شود تا خوانش شعر دچار اشکال نشود. به ادامهی این شعر نگاه کنیم: تنم راه نمیرود اینجا ما ناگهان در برابر عمل انجام شده قرار میگیریم. وقتی در سطرهای بالاتر، خواب دختر در لباس نباشد، چطور میشود لباسها را پشت سر گذاشت، که البته اگر منظور همان لباسهای بالا باشد، از نظر منطق روایت، کمی خواننده را گیج میکند. از طرفی دیگر شاعر- راوی میتوانست با ایجاد فاصله، وارد فضای دیگری شود و روایتی دیگر را پیش بگیرد. سپیده جدیری، شاعر کم دانشی نیست. این را میشود از تمرکز متنهای او فهمید. اما کمدقتی او بیشتر متوجه تکنیک نوشتار است که خوانش را دچار سکسکه میکند. البته این مشکل کوچکیست که با کمی تمرین قابل حل است: هیچ کس با لباس های من شنا نمی کند (ص ۸) تأسف یک کودکی از دست رفته. اما جور دیگری هم میشود به این سطر نگاه کرد: و این داستان، در هیچستانی آغاز میشود که با واقعیت مرگ روبرو میشویم.
شاعر بیهیچ تأسفی به تمامی خودش را در آغوش این دوست دیرین میاندازد: آب ببر خرچنگ و تن به امواج میسپارد. از نظر تکنیک روایت، آغازی خوش است برای یک دفتر. اما هنوز چیزی از منظور شاعر نمیدانیم. آن چه میدانیم این است که « صورتی مایل به خون من » که نام دفتر است میتواند داستان زندگی باشد چرا که میدانیم زندگی بدون خون امکانناپذیر است و ظاهراً بدون شعر هم: دختر خوبی که شاعر است و تعبیرهای عاشقانه هم در این مجموعه کم نیست: کاش سرم چکه چکه بود در حین اینکه گاه به رمانتیک نزدیک میشود، تکراری آزاردهنده نیست و حتی بدیع هم هست. مثلن همین جایی که میگوید « کاش سرم چکه چکه بود»، یا آنجا که میگوید: « بوی تو از چشمهایم میگذشت» که به نظرم این سطرها از بهترین عاشقانههای گم بودن معنا دربعضی سطرها، معنا گم میشود و توان شعر، صرف ظاهر جملات میشود مثل شعر ۱۴ که مشخص است شاعر تنها خواسته است با وزن کلمات، ایجاد آهنگ کند، که البته به نوبهی خودش زیبا هم هست. اما خواننده فکر می کند شاعر به عمد یا غیر عمد، چیزی را حذف کرده یا از قلم انداخته است: کوتاه بلند شاعر، خودش متوجه این نوع نوشتار شده است چرا که با خودش میگوید: گم تر که داری می شوی انگار میان شاعری و عشق، میان نویسندگی و عشق مجبور است یکی را انتخاب کند. شاعر که بنیادیترین هستهی خلقت یک شعر است پر از اتفاقاتیست که در ذهن او جمع شدهاند و ساختمان جهان ذهنی وی را شکل دادهاند: بگذار کلمهها شنا کنند شاعر و تجربه در زبان فرق شاعر با دیگران در این است که او حوادث زندگی را بدون وساطت کسی درک می کند. یعنی او با استفاده ازدریافتهای دیگری به سمت اتفاق نمیرود، بلکه خود هر گونه اتفاق را امتحان میکند. رابطهی عمیق تجربه و زبان در آنجاییست که شاعر از متن زندگی عبور میکند و مقیم متن زندگی و متن زبان میشود. زبان شاعر از درون چنین برداشتهاییست که ساخته میشود: ( خوب است نویسنده را تمرین کنم تا عشق! ) ( ص ۳۶) ولی انگار دیر شده است و راوی در مییابد که فرصت کم است. راوی تصمیم دارد کلمهها را بگذارد شنا کنند. شاعر همیشه در پی دیدار است. دیدار و دیدن. شاعر میبیند ، اما نه آنطور که دیگران. در پس همین نگاه متفاوت است که دیگرگونه هم فکر میکند. از درهم آمیختن نگاه و اندیشهی متفاوت، بیان شخصی بدست میآید. زاویهی دید شاعر نسبت به اتفاقات، اشیاء، دنیای احساسات و اندیشهها، خاص است. نگاه شاعر حساس است. او یا چیزی را نمیبیند و یا اگر میبیند به عمق آن چیز نفوذ میکند. با نگاهی برنده به درازنایی وسیع از آن چیزی که رؤیت کرده سفر میکند. شاعر میبیند که بیندیشد و از درون همان درآمیختگی حس و اندیشه است که ماهیت شعرش شکل میگیرد: بگذار کلمه ها شنا کنند شاعر، مرتباً در حال آشناییزدایی و یافتن تعبیرهای تازهی کلامیست: تو را از آب گل آلود ماهی می گیرم (ص ۵۳) کمبود کلیت معنایی جملههای این مجموعه هرکدام به تنهایی زیبا و بدیع اند. اما به عنوان مجموعه، کلیت معنایی شعرها، پراکنده است. شاعر- راوی، در آفرینش تصویرهای بکر و معانی نو تواناست ولی در بیان آنها به زبانی بیش از حد موجز و مختصر روی میآورد که فهم شعر را به تعویق میاندازد. معلوم هم نیست که همیشه به تعویق انداختن معنا به نغع شعر باشد. وجه استعاری نوشتههای جدیری، سایه بر دستگاه فکری شاعرانهی وی میاندازد. شاید «صورتی مایل به خون من» را باید به مثابه پلی در نظر بیاوریم که شاعر این مجموعهی کوچک را به سمت سطرهای بزرگتر و شناخت شاعرانهی برتر آینده رهنمون میشود. به تعبیر من، شاعر امروز از خودش شروع میکند و نقطهی آغازین کلام و تفسیر هستی را از درون خودش بیرون میکشد. شاعری، یک نوع مکاشفه است، یک سفر درونیست؛ همانطور که سپیده جدیری هم می گوید: بیا توی قصه ام مثل خودت باش برای سپیده جدیری آرزوهای بزرگ دارم و امیدوارم در آیندهی نزدیک شعرهای دیگری از او بخوانم. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
اختلاف شعر با نثر در چیست؟ چرا نثرهایی که فقط گاهی تخیلی قابل توجه درآنست بعنوان شعر مطرح میکنیم.همین برخوردهاست که سبب شده تا خوانندگان شعر هنوز شعرشعرای قدیم را میخوانند یا به شاعران دهه چهل توجه میکنند وشعر شعرای مدرن را نمیخوانند وبزحمت در 1000 جلد چاپ می شود وبه بایگانی میرود.فرق شعر خانم جدیری با ترجمه شعر شاعران خارجی به نثر فارسی در چیست ؟نثر برای شعرشدن باید راه طولانی بپیماید جناب آقای رحیمی عزیز.
-- امید ، Mar 1, 2010آقای رحیمی کاش توضیح می دادید که چطور می شود این چهار کلمه براکنده را شعر نامید.و چه کسی که حداقل دو کتاب شعر یا نثر خوانده می تواند این چهار کلمه را کار ادبی یا شعر بنامد. واقعا تاسف بار است . می دانستم که ادبیات محو شده ولی تا این حد اطلاع نداشتم.
-- الا ، Mar 1, 2010امید و الای عزیز، من هر دو کتاب شعر خانم جدیری یعنی «خواب دختر دوزیست» و «صورتی مایل به خون من» را خوانده ام و اتفاقا بر خلاف نظر شما، از نثر فاصله زیادی دارند و به دلیل نگاه شاعرانه و وجود موسیقی و ریتم و ایجاز و بسیاری عناصر دیگر، کاملا می توان نام شعر به آنها اطلاق کرد. فکر می کنم دلیل این قضاوت عجولانه از طرف شما، تکه پاره های پراکنده ای است که سهراب رحیمی در این متن از کتاب شعر او آورده. بله، اگر قرار باشد این تکه پاره ها را بخوانیم، به همین نتیجه ای می رسیم که شما رسیده اید. مسلما این سطرهای مثله شده، شعر نیستند. نگارنده متن می توانست به جای تکه تکه کردن شعرها و گذاشتن بخش های مختلف آنها کنار هم، از هر شعر بخشی را به شکل منسجم انتخاب کند و در متنش بیاورد تا خوانندگان به درک صحیح تری از شعرها برسند. در ضمن، تا جایی که در کتاب اول خانم جدیری خوانده ام، ایشان دستی هم در شعر کلاسیک و دارای وزن و قافیه دارند (قابل توجه امید عزیز).
-- علیرضا ، Mar 1, 2010---------------------------
سه شعر کامل از خانم سپیده جدیری در نشانی زیر:
http://valselit.com/article.aspx?id=841
و دو شعر دیگر از او در وبلاگ قابیل:
http://www.ghabil.com/article.aspx?id=201
دفتر خاک
من چند شعر خانم جدیری را خواندم. نتیجه ای که گرفتم این بود که اختلاف نسل شاید دلیلی باشد برای خرده گیری از جانب من برای این نوع شعر. هر چند من هیچوقت شعر کلاسیک و شعر با قافیه را دوست نداشته ام و اطلاعات خیلی محدود در مورد آن دارم. ولی در عوض همیشه دوستدار شعرهای مدرن غرب و فارسی بوده ام. و در حال حاضر بس از اقامت طولانی در خارج از کشور شعر مدرن یا کلاسیک غربی را ترجیح میدهم به زبان اصلی آن بخوانم. و گهگاه شعری هم برای دوستانم ترجمه می کنم. غرضم از این نوشته طولانی این بود: صرفنظر از لحظات بسیار زیبا در شعر خانم جدیری باز هم از نظر ساخت زبان شعری و بیان از هم گسیخته و بی شکل است. این به هم ریخته گی در خط فکری وحسی شعر هم به چشم می خورد. و چیزی که تنها از شعر باقی می ماند همان لحظات زیبا و نه زیبایی در کلیت شعر است. شاید این سلیقه شخصی من باشد ولی شعر خانم جدیری هنوز باید آن انسجام بیان ومفهوم را در فرم خودش بیدا کند.
-- الا ، Mar 1, 2010شعرهایی که آقای علیرضا لینک داده بود خواندم.البته با نثر فرق داشت وازانچه آقای رحیمی گزارش کرده بود منسجم تر بود اما فقط کمی ونه بیشتر.آنچه خانم الا میگوید درست است یعنی فاقد انسجام معنایی لازم است وبزحمت هم نمی توان حدس زد که تم اصلی آن چیست.اما وقتی شعرهای اروپایی ها را میخوانی باکمی دقت می توان دریافت که شاعر از یک موضوع انسانی یا عاشقانه یا فردی یا اسطوره ای یا تاریخی وغیره سخن می گوید. من نمی دانم که آیا شعرهایی مانند این شعرها در ایران خواننده دارد یا نه ولی می توانم حدس بزنم که اگر خانم جدیری این شعرها را به زبان انگلیسی یا فرانسه وغیره مینوشت با تمسخر روبرو می شد.نمیدانم خانم جدیری که شعرکلاسیک هم سروده اند واقعا با اعتقاد این شعرها را سروده اند یا نه وآیا خودشان می توانند حلات ذهنی خودشان را در هنگام سرودن این شعرها بیان کنند یا نه وبرمن خواننده ای که با شعرهای دوزبان اروپایی آشنایی دارم بگویند که چه میخواهند بگویند.
-- امید ، Mar 2, 2010اشکال فقط متوجه خانم جدیری نیست البته متوجه منتقدان ونویسندگانی چون آقای رحیمی هم هست که اولا شدست وپای شعر را می شکنند وبا محافظه کاری سر راست به شاعر نمیگوید که راه شعر مدرن اگر الگو شعر اروپایی است این راه نیست.ای کاش شاعران مدرن ما در ایران بخودشان بیایند وبتوانند جانشین شاملو وفروغ بشوند.ای کاش......
دوستان عزیز آنقدر شتابزده نقد اقای رحیمی را خوانده اند که اصلا انگار نکات مهمی را که ایشان در نقد شعر سپیده جدیری عنوان کرده نادیده گرفته اند ا.شاید فقط مسئله اصلی درگیر شدن و توهین به شاعر و ناقد است نه نوشته بالا
-- نرگس ، Mar 2, 2010آقای رحیمی به تمام این نکات در کنار وجوه زیبای شعر جدیری اشاره کرده است ..نبود کلیت معنایی /گسستگی سطرها /عدم رعایت تکنیک نوشتار که گاه خواننده را گیج
می کند و .... باید از خودمان بپرسیم آگر شعری و یا نحوه نگاه به موضوعی و یا شاعری مورد پسند ما نبود حتما باید با آن برخورد خصمانه کرد ؟ و دیگر اینکه وظیفه ناقد توصیه و تذکر و پیشنهاد روش به شاعر نیست . چیزی که دوستان از ناقد توقع دارند اینست که بنا به سلیقه شخصی شاعر را قلع و قمع و حذف کند .
نرگس عزیز من کاملا به شما حق میدهم. آقای رحیمی عزیز به تمامی این نکات اشاره کرده بودند. من وقتی که کامنت خودم را خواندم متوجه این نکته شدم. بابت بی توجهیم بوزش.
-- الا ، Mar 2, 2010شاید این بی توجهی من به قول امید عزیز ناشی از زبان غیر صریح و مبهم نقد نویسان ما
می شود. شاید کلا زبان ادبی ما اعم از نقد یا
شعر یا داستان گرفتار مبهم گویی است.
ساده گویی و در عین حال روشن و فرموله شده مقصودی را گفتن خوب است. و به نظر من امکانات یک زبان را بیشتر بارور می کند.
بهر صورت سهل انگاری مرا ببخشید. در یک
کلام من با آقای رحیمی بدون تعارفات اضافه اشان موافقم.