خانه > خاک > داستان ما > سفر شب و ظهور حضرت | |||
سفر شب و ظهور حضرتبهمن شعله ور«سفر شب و ظهور حضرت» نوشتهی دکتر بهمن شعلهور اولین بار در سال ۱۳۴۵ با نام مثلهشدهی «سفر شب» منتشر شد. اما بعد از چند ماه نسخههای آن از بازار کتاب جمع شد و نویسندهاش از ترس جان، مجبور شد از ایران فرار کند. از آن زمان تاکنون نسخههای زیراکسشدهی این کتاب به طور غیرقانونی توسط دستفروشان و کهنهفروشان در اختیار جوانان کتابخوان قرار گرفته و دست به دست گشته است. دکتر بهمن شعلهور فصل هفتم و هشتم این رمان را که داستانهایی نسبتاً مستقل اند در اختیار دفتر «خاک» قرار داد. فصل هفتم این اثر ماندگار را چندی پیش در دفتر خاک خواندید. اکنون فصل هشتم این رمان با نظارت نویسنده و با حفظ رسمالخط کتاب به همان صورت تاریخی و با تغییرات جزئی در دفتر «خاک» منتشر میگردد.
من میگم آدم لاتم كه میشه باهاس یه لات خوب بشه آدم باهاس به یه صراطی مستقیم باشه مثل اون یارو نشه كه به قول عراقی گفتنی میگه ز وجود دست شستم به عدم رهم ندادند به كنشت راه بردم به صنم رهم ندادند به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند كه تو در برون چه كردی كه درون خانه آئی من میگم اگه ما یه لات خوبم نباشیم به مرتضای علی قسم هیچی نیستیم ما نمیگیم وقتی مردیم برامون علم عزا وردارن و خلق عالم سیاه بپوشن اما بذار دو تّا آدم دو تّا آدم بگن خدا بیامرزتش آدم خوبی بود اگه دنیا نداریم آخرت داشته باشیم یارو باباش میمیره جخ دندونای شیریش نریخته میان سی تا ماشین سوواری جلوش قطار می كنن میگن پاپا جونت اینارو واسه تو گذاشت وقتی بابای من مرد ازش برام یه تیشه موند و یه اره با یه وافور كه می گرفتنش بیست و پنج تومن جرم داشت جخ تخمشم قر شد كه یه متر كفن اضافه ببره من میگم اصغر حاج آقا اگه حاج رجب بابش نبود اصغر حاج آقا نمی شد اما من اگه پسر بابامم نبودم باز اكبر شیراز می شدم روزیم كه بمیرم قسمم راسته كه یه تك شاهی دین كسی بگردنم نیست من مث اصغر حاج آقا یه دسته قباله ی خونه و دكون ندارم كه وقتی نوچه هامو میبرن حبسی ببرم ضمانتی شونو بكنم من به دولتی سرت اصلا نوچه ندارم ما هر كی بهمون گفت یا علی میگیم یا علی هر كی گفت یا عمر میگیم یا عمر هر كاری رم می كنیم روی گرته ی رفاقت می كنیم بذار اصغرحاج آقا لاف غریبی بزنه كه تو شمرون هر كی به اصغر حاج آقا تو بگه غیر شخصیاش با پونصد تا آژان طرفه من میگم اصغر آقا جون پس اونیكه از تو می ترسه از تو نمی ترسه از اون پونصد تا آژان می ترسه میگم اون برو بچه هائی كه می بینی دورو ورتن واسه عقب اون فولوس واگون نوبت گرفته ن من میگم اگه من بخوام ماشین بخرم یه فورد میخرم كه عقبش شیش تا جا بیگیره اما اینكارا به امثال ماها نیومده بابای من و اصغر خروكه می دیدن رم می كردن اونموقع كه نوچه های تيّب از میدون اومدن سر پل گرت گیری كنن اصغر با نوچه هاش و هر چی بچه سرپل و ایستگاه بود پا شدن رفتن توی مقصود بك سنگر بستن انگار كه می خوان با قشون روس بجنگن هر كدوم یه چوب و یه چاقو توی آستینشون گرفته بودن لای درختا قایم شده بودن اما من تك و تنها وسط این میدون قدم می زدم اصغر پیغوم داد اكبر آقا بیا تو مقصودبك پیش بچه ها با كارد می زننت براش پیغوم دادم گفتم داش اصغر تو غمت نباشه تو تو سنگرت قرص بیشین من همین جا ها تو میدون قدم می زنم تو مقصود بكم نمیرم با كسی ام كاری ندارم هر عصمت جنده ای ام كه با من طرفه اگه مرده میاد پیش من خود تیّب پیغوم داد داش اكبر ما با تو كاری نداریم ما با نامرد اش طرفیم که پریشب جلوی ریفیقای ما رو گرفته بود ن براش پیغوم دادم داش تیّب میون ریفیقای من یكی نامرد پیدا نمیشه اگه باشه ریفیق من نیست من میگم این دوروزه ی دنیا به این حرفاش نمیارزه كه آدم نامردی پیشه كنه وقتی بابای من مرد عموم اومد كه اكبر بیا تو بازار دم دست من تو حجره وایسا كار كن گفتم حاج عمو من بچه نجارم تیشه بگی بلتم بزنم اره ام بگی بلتم بكشم اما پادوئی دم حجره به موت قسم بلت نیستم گفت جوون پشیمون میشی گفتم حاج عمو سرت سلامت تخم و واسه چی گذاشته ن گفتم پیغمبر اسلام گفته كه بازار گنبدیه كه زیرش یه مشت شیاد جمع شده ن گفت آبجیاتو جا داری نیگر داری گفتم نه گفت پس اینارو من میبرم هروخ مردونگیشو پیدا كردی كه نیگرشون داری میای میبریشون حرفش مثّ كارد تو قلبم نشست لبمو گزیدم اما هیچی نداشتم بهش بگم تموشا كردم كه آبجیامو از هشتی برد بیرون جخ پونزده سالم شده بود پنج سال آزگار خواب راحت به چشمم نرفت هر جونی بگی كندم هر كاری بگی كردم نجاری كردم عملگی كردم قمار كردم شیتیلی گرفتم باج گرفتم تا هف هش ده هزار تومن راس وریس كردم دو تا اتاق تو بازارچه ی صاوون پز خونه گرو كردم بعد رفتم در خونه عموم گفتم ناكس زن جنده كی به تو گفته بیاری آبجیای منو تو خونه ت نیگر داری گفت اكبر بیا تو یه چائی بخور گفتم به موت قسم تا آبجیامو زیر سقف خونه خودم نبینم اگه آب بخورم آوردم آبجیامو زیر سقف خونه ی خودم نیگر داشتم به دولتی سرت دوتاشونو شوور دادم سومیشم پاش نشسته م تا شوورش بدم یه تن فدای سه تن حالاشم اگه اصغر حاج آقا بقولی خودش تو كافه گلپر شبا پیت پیت كنیاك ارد میده ما تو اختیاری عرق كیشمیش ارد میدیم اگه اصغر حاج آقا شبی پنجاه تا رو عرق می ده من شبی بیست تا رو عرق میدم وقتی ام كه دیدم پول جیبم داره ته می كشه آقائی كه شوما باشی میگه اكبر آقا بریم یه جفت آبجو دیگه بخوریم میرم یه بونه میگیرم میزنم توگوش یه كسی كه آژانه منو ور داره ببره كلومتری شب اونجا نیگر داره كه شوما كه ریفیق منی نفهمی كه من پول یه جفت آبجو دیگه جیبم نبود اگه اصغر حاج آقا شبی به پنجاه تا آژان حق و حساب میده من پنجاه تا گدا رو تو این میدون شبی دو تومن میذارم كف دسشون اگه اصغر حاج آقا راس میگه میخواس اون شبی كه رفتن دركه پرویز دزده رو جلوی اصغر میون سی تا نوچه ش از قهوه خونه كشیدن بیرون بردن كلومتری همون آژانائی كه ده ساله داره بهشون حق وحساب میده اگه اصغر حاج آقا راس میگه می خواس اونموقع نذاره اونموقع كه پرویز دزده رو آوردن مث شهر نو طوق انداختن گردنش تو بازار تجریش گردوندنش اگه اصغر حاج آقا راس میگه میخواس اونو نذاره اگه نوچه ی اصغرو دور بازار نگردونده بودن سرگرد واسه من پیغوم نمیداد كه یه دفه دیگه دس به كارد ببری همین مامله رم با تو می كنم براش پیغوم فرسّادم گفتم جاب سرگرد اونی رو كه طوق میندازی گردنش توی بازار تجریش می گردونیش اسمش پرویز دزده س نوچه ی اصغر حاج آقاس اسم من اكبر شیرازه پیغوم دادم گفتم جاب سرگرد من تا حالا رو احدی كارد نكشیدم گفتم برو ازهمه بپرس برو پرونده های تو دادسرا رو بخون همه ش دفاع از خود بوده اون دفعه ام كه اون سه نفر و با كارد زدم دفاع از خود بوده پونزده نفر اومدن شهادت دادن كه اون سه تا ناغافل سر من ریخته بودن ده تا كارد به من زدن سی تا كارد بهشون زدم سی و یكی ام نه اوندفعه ام كه آژان پست شهادت داد كه با كارد توی سر جیگركیه زده بودم پزشك قانونی گواهی كرد كه جای ضربه ی صندلی بوده شوما میگی من دو تا پیت سابقه توی دادسرا دارم اما من میگم همه ش یا دفاع از خود بوده یا دفاع از حق یه نفر دیگه پنجاه تا جیگركی و دوره گرد تو این شمرون دارن به من باج میدن همه شونم از ته دل دارن میدن بهشون میگم اگه حلال نمی دونین ندین اگه رضا ندارین ندین من شبی پنجاه تا گدارو توی این میدون نون میدم شبی پنجاه تا رو سر میزم میشونم این آدامس فروشه به من میگه اكبر آقا این بساط پپسی منو بپّا من دو ساعت برم اون بالا سینما و بیام من وایمیسم براش میپّام اصغر حاج آقا میاد میگه اكبر آقا بریم ایستگاه یه گیلاسی با ما بزن من بهش میگم اصغر حاج آقا جون منتتو دارم خیلی ممنونتم اما من باهاس بساط پپسی جیمی آدامس فروشه رو بپّام تا از سینما برگرده بذار اصغر بره پیش نوچه هاش تعریف كنه بخنده بگه اكبر وایساده بود بساط پپسی جیمی آدامس فروشه رو می پائید اما من میگم اگه علی ابن ابیطالبم جای من بود همین كارو می كرد اصغر اگه به من بخنده به علی ابن ابیطالب خندیده فدا اما من میگم اصغر مردش نیست كه به من بخنده اگه مردش بود تو روم می خندید میگن پشت سر شاه كس زن شاه همین اصغره كه موقعی كه سرگرد براش پیغوم میده سوار فولوس واگونش میشه به تاخت میره دم كلومتری سرگرد واسه من پیغوم میده میگه اكبر شیراز بیا كلومتری كارت دارم از آژانه می پرسم كار جابرگرد چیه میگه میخواد ازت التزوم بگیره كه دیگه كارد نكشی من براش پیغوم می دم میگم جاب سرگرد هر كی با من كار داره پاتوق من شبا سر مقصودبك بغل دكّه اس خونه مم توی بازار تجریش زیر تكیه اس از هر كی ام بپرسی نشونت میده بهش میگم جاب سرگرد من توی این شمرون یه شاكی ندارم اگه كار اداری با من داری شیكایتی چیزی ازم شده احضاریه میفرستی در خونه م نوكرتم ستم میام كلومتری دادسرا هر جا كه بخوای خودمو تحویل میدم اما اگه كار شخصی با من داری شب میای سر پل سرمقصودبك منومی بینی میخواد از من التزوم بگیره كه من تو شمرون دیگه لات بازی در نیارم دیگه كارد نكشم من میگم جاب سرگرد تو میگی پلیس حافظ حقوق مردمه خب منم یكی از این مردمم دارم شبی پنجاه تومن روی پول عرق به دولت مالیات میدم من میگم قصاص قبل از جنایت نباهاس كرد میگی من التزوم بدم نوكرتم هستم میگن تو این مملكت بیس ملیون آدم هس هر وقت بیس ملیون مردم این مملكتو آوردی ازشون التزوم گرفتی كه دیگه لات بازی نكنن و كارد نكشن منم میام بهت التزوم میدم اما اگه خیال میكنی من لات شده م كه هروخ رئیس كلومتری دلش درد گرفت تا كلومتری تجریش یه نفس بدوم داشم كور خوندی بهش میگم اگه میخوای ازكسی التزوم بگیری برو از اون پسره ی بچه مزلف بیگیر كه هفت تیر می بنده تو این میدون راه میره چونكه باباش یه موقع سناتور بوده باباش زمان جنگ هر چی لاستیك زیر كامیونای متّفقین بود در آورد فروخت پولشو گذاشت بانك كه حالا پسرش هفت تیر ببنده و بره ماشینشو تو مخبر الدوله وسط میدون پارك كنه و هیچ افسریم جرات نكنه بهش بگه چرا ماشینتو اینجا پارك كردی میخوام ببینم اونموقع كه اون بچه مزلف هفت تیر به كمرش بست اومد پشتی امیر موسرخ واسه من عرض اندوم كنه جاب سرگرد كجا بود كه حافظ حقوق من باشه من مثّ بچّه ی آدم با این حسین آقا دیپلمه سرمقصود بك كنار دكّه نشسته بودم داشتم بلال می خوردم اومد با اون هفت تیر كمرش جلوی من وایساد امیر موسرخ و ده شونزده تا ایل و تبارشم ده متر عقب تر وایساده بودن جرات نداشتن جلوتر بیان اومد از من پرسید آقا شوما این اكبر شیراز نمی دونین كجاس گفتم فرمایشی باهاش داشتین گفت با خودش كار داشتم گفتم الانه همین دوروورا بود شوما بفرماین چه فرمایشی باهاش داشتین من یه دقیقه ای اینجا حاضرش می كنم گفت یه خورده حسابی داشتم می خواستم باهاش تصفیه كنم گفتم مثلاً می خواستین رو ننه ی جنده تون بكشینش تا گفت آی و دست برد به هفت تیر من كاردو كشیدم هر ده شونزده تا شون مث تیر فرار می كردن و منم دنبالشون بودم و آژدان پستم دنبال من می دوید بهش گفتم بی عصمت منو از هفت تیر می ترسونی گفتم اینو نشون كسی بده كه ندیده باشه چیزی كه توی این شهر زیاده هفت تیره هر آژدانی یكی به كمرشه تو جاش پول خورد می ریزه بهش گفتم اگه امیر موسرخ میخواد رو شاخ هفت تیر تو بزنه كارش خرابتر از اونه كه من فكر می كردم گفتم حالا دیگه دلم می خواد امیر بیاره شبا صندلی بذاره جلوی ویلا با پرقیچیاش بیشینه پایه ی همون صندلی رو تو هر چی بدترش می كنم پیغوم دادم گفتم امیر شوماها تو سیاست اسم در كرده ین سی نفر با هم ریخته ن با زنجیر ماشین زده ن یكی رو كشته ن اسمش پای امیر موسرخ در رفته گفتم شوماها والله اگه خوف مرگ بدونین چیه گفتم اگه راس میگی یه تنه وایمیسی دعوا میكنی براش پیغوم دادم بقول گفتنی سرت ننگه كونت ننگه وسط خشتكت هفتاد و هفت رنگه گفتم یادت رفته اونموقع كه تو اوس درگاه خیابون ری شهری رو آباد كرده بودی هیچ جاهلی هیچ شاطری هیچ آسمون جلی نبود كه كوزه شو لب قناتت نذاشته باشه براش پیغوم دادم گفتم اونموقع كه سوگلی حرمسرا بودی اونموقع كه هرویینی نبودی چه پخی بودی كه حالا كه شبا جا نداری توش بخوابی كه مجبوری بری روی نیمكتای فرودگاه بخوابی گفتم الحمدالله از اون ماشینتم كه دسّی دسّی آتیش زدی كه پول بیمه شو بیگیری ام كه چیزی گیرت نیومد گفتم اگه تا حالاشم گذاشته بودم صندلی بذاری شبا تو پیاده رو دم ویلا بیشینی روبزرگواریم بوده و گرنه اگه می دونستم بد به خودت ور می داری اینشم به مولا بهت روا نمی داشتم گفتم آخه به قول یارو گفتنی تو چی داری زبونت خوشه رات نزدیكه پولت زیاده من صب تا شب میدوم كه خشتك یه بی عصمتی مثّ تو رو بكشم سرش تقصیر منه كه اون شب كه اون بچه قرتی اومد زد تو گوشت سی هزار جور بد و بیراه بهت گفت من دلم برات سوخت گفتم خدارو خوش نمیاد هر چی باشه امیر اسمی جلو چار تا داره زدم تو دهن یارو پسره گفت اكبر آقا من نوكر توام هرچی بگی حق داری هر كاری بگی من می كنم اما من این مادر جنده ی بدهروئینی رو نمی ذارم واسه من دور ور داره تقصیر منه كه اونموقع كه بالاخره تورو درواسی ما دست كرد كارد كشید با پس كارد زد تو سینه یارو من پسره رو جلدی انداختم توی یه كرایه ردش كردم كه گندش در نیاد بعد به من چشمك میزنه می پرسه اكبر آقا بدجوری زخمیش كردم منم واسه اینكه جلوی اون ده شونزده تا كنفت نشه گفتم آره امیر خان خدا بهش رحم كرد یه سانت مونده بود به قلبش برسه آخه مردم خر كه نیستن یه سانت مونده بود به قلبش برسه یعنی زدی رو پوستش ما كه اسمشه سی ساله كارد بزنیم دیگه سالی ماهی یه دفه ام دس به كارد نمی بریم اصلا این حسین آقا میدونه من كارد جیبم نمیذارم كه مجبور نشم بكشم یعنی صرفم نمی كنه مگه دیگه یه آدم پر رو به پست آدم بخوره چقدر پر روئی بكنه جلو سر و همسر رودرواسی گیر كنیم دس به كار ببریم اما اگه دس به كارد بردیم پس كارد نمی زنیم به مردمم چشمك نمی زنیم بپرسیم اكبر آقا بدجوری زخمیش كردم براش پیغوم دادم گفتم دلم میخواد دیگه پات به اینجا برسه گفتم دیگه من پای رضا كوتول و معد دونبش و اصغر تا نكی رم قلم می كنم كه دورت كنن هی به كونت امیر خان امیر خان ببندن میگم اصلا ما خان نداریم ما ایل قشقائی نیستیم كه خان داشته باشیم بعد رفته بود دم اصغر حاج آقا رو دیده بود كه بیاد با من دعوا كنه اصغرم آب پاكی رو رودستش ریخته بود گفته بود امیر خان من با اكبر آقا طرف نمی شم نه جون من بیا طرف شو فدا اگه من اصغرو می بینم میگم اصغر آقا سام و علیكم این یعنی اینه كه من از اصغر می ترسم نه سلام سلامتیه من روزی به بیست تا بچه انقدیم سلام می كنم عشقم بكشه به این جیمی آدامس فروشه ام سلام می كنم روزیم كه عشقم نكشه به اصغر میگم اصغر آقا جون امروز عشقم نكشیده بهت سلام كنم امروز عشقم كشیده تو به من سلام كنی اصغرم اینو میدونه اگه اینو نمی دونس به مولا قسم اگه میذاشتم تو شمرون اسمش اصغر حاج آقا باشه من میگم اصغر حاج آقا گردن كلفته تو ایستگاه پائینم خیلی تك و دوش ور میداره پونصد تا شخصی و آژانم زیر علمش سینه می زنن اما اونموقع كه من تو شمرون بساط شمندفر پهن می كردم شبی پنجاه تومن شیتیلی می گرفتم اصغر و سید مجتبی میومدن دم قنات باغ دو قلو ده شی نون بربری و دی شی پنیر می خریدن پنیر و با شستشون روی نون پهن می كردن می خوردن خیلی ام كه می خواستن به خودشون عزّت كنن دو تا فال گردوم قاتقش می كردن اصغر ریفیق منه احترام هم ام نیگر می داریم اما اصغر و من اصغر كردم من بردم تو زورخونه میل دستش دادم من بردمش رو دشك من بهش قاپ بازی یاد دادم من نون و نمك مرحوم حاجی رو زیاد خورده م یادمم نمیره اما اگه اصغر حاج آقا یادش رفته كی اونو اصغر حاج آقا كردش مردم یادشون نرفته چرا تریاك فروش عمده ی تهرون وختی میاد شمرون میاد پیش من نمیره پیش اصغر اومده میگه اكبر آقا ماهی بیس هزار تومن از من بیگیر و بگرد میگه هیچ كاریم نمی خوام برام بكنی فقط ماهی بیس هزار تومن بیگیر و بگرد بهش گفتم حاج آقا چرا اومده ی پیش من گردن كلفت شمرون اصغره گذشته از اینا پول داره زور داره رئیس كلومتری رو می شناسه آژانا ازش حق و حساب می برن تو دادسرا آشنا داره پسر حق و حساب دون و خوبی ام هست من بمیرم تو بمیری ام سرش می شه گفت اكبر آقا واسه ما حسین كرد میگی به موت قسم عینهوهمین گفت اكبر آقا واسه ما حسین كرد میگی اما حسن چلوئی ام اومد اینجا بهش گفتم حسن آقا ده هزار تومن صافی برات آب میخوره یعنی ده هزار تومن دستخوش بعدشم با هاس ماه به ماه یه چیزی بسلفی گفت اصغر آقا پنجهزار تومن خواست بهش ندادم گفتم دو هزار تومن بهش بیشتر نمیدم گفتم حسن آقا واسه اصغر صرف می كنه اون پسر حاجیه اصغر پنج هزار تومن كه از تو بیگیره جخ خودشم یه سیر یه سیر هروئین دستش میگیره میون نوچه هاش قسمت میكنه كه برات دم قهوه خونه ها بفروشن اما من ده هزارتومن ازت می گیرم براتم صنّار كار نمی كنم گفتم اگه خیال می كنی من ده هزار تومن ازت می گیرم كه برات هروئین بفروشم كورخوندی گفتم من بچه های مردمو آلوده نمی كنم من كاری كه ضررش به خلق الناس برسه به موت قسم نمی كنم این ده هزار تومن و ازت میگیرم كه موی دماغت نشم گفتم تو چهار راه حسن آباد هیچ دیدی من بیام بهت بگم چیكار بكن چیكار نكن نه هیچ دیدی اما یه شمرونه و یه اكبر شیراز اگه تو شمرون میخوای كاری بكنی و كسی ام موی دماغت نشه ده هزار تومن برات صافی آب می خوره گفت فكرشو می كنم بعد رفت به قول خودش زرنگی كرد رفت محمود ضباح و پیدا كرد براش یه فولوس واگون خرید كه روزی ام پنجاه تومن بهش بده كارو تموم كنه میگم اگه بنا باشه تو این شمرون كسی آب بخوره وخبرش به ما نرسه به ما دیگه نمیگن اكبر شیراز میگن اكبر اصفاهون می خوام ببینم حسن چلوئی فكر كرد ما نمی فهمیم یا فكر كرد محمود ضباح حریف ماس لابد فكر كرد ما نمی فهمیم آخه ما خریم نمیگیم یهو محمود ضباح فولوس واگون از كجا آورد نمیگیم محمود ضباحی كه آه نداشت با ناله سودا كنه حالا چطور پسر رئیس برزن و ور میداره میبره شبی چهل پنجاه تومن خرجش می كنه شبی یه چیزیم كف دسّش میذاره نمی پرسیم ببینیم محمود ضباح هر سر صبحی خونه ی تیلیفون چیه ی سر ایستگاه چیكار داره چرا شبی پنج تومن میبره میذاره كف دست تیلیفون چیه چی تو انباری خونه ی اون قایم كرده كه كلیدشم پیش خودش نیگر می داره صبح به صبح میره سراغش ما نمیگیم چرا هی محمود ضباح مث خری كه نشادر كونش كرده باشن از باغ فردوس میاد میره سه راه نیاورون و بر می گرده آخه اگه حسن چلوئی زرنگه مام به قد خودمون تیزیم اگه اون تو شهر بزرگ شده مام مومونو تو آسیاب سیفید نكردیم فدا وختی واسه حسن چلوئی پیغوم دادم كه نیم ملیون تومن جنس دسّ اولش پیش منه صد هزار تا تك تومن میاره میگیریتش اونوخ كك تو تومبونش افتاد گرگ و میش سحر خودشو رسوند در خونه ی من گفت اكبر آقا جون نوكرتم ده هزار تومنتو آورده م گفتم حسن آقا ده هزار تومن اونموقع بود كه گنجیشك رو شاخ درخت بود حالا گنجیشك تو مشت منه صد هزار تومن دسخوش میگیرم بهت ردش می كنم گفت اكبر آقا جون سرتا پای جنسی كه پیشته صدهزار تومن نیس گفتم حسن آقا جون درسته كه من هروئین نمی فروشم اما مظنّه ش دستمه قیمت مثقالشو میدونم به بیس هزار تومن راضی شد گفتم تو بیمیری صد هزارتومن كه بدی چهار صد هزار تومن منفعت كرده ی گفت تو كه هروئین فروش نیستی اگه من ازت نگیرم چیكارش می كنی گفتم اینروزا آب رودخونه دربند زیاده می ریزمش تو رودخونه گفت بیس هزار تومن ضررته گفتم چهار صد و هشتاد هزار تومن ضررته گفت بیس هزار تومن نقد بیگیر هشتاد هزار تومن چك سه ماهه بهت میدم گفتم حسن آقا جون من یه بچّه نجارم سوراخ كون خودمو با یه سوراخ تو دیوار از هم فرق نمیذارم من اگه از تو چك بیگیرم نمی دونم تو كودوم بانك باهاس خوردش كنم تازه من برم بانك خیال می كنن اومدم بانك و بزنم تو تاجری اعتبار داری سی دهنه دوكون داری هر جا چكتو ببری اسكونت می كنن جابجا پولشو بهت میدن گفت تو بمیری وضعم خرابه گفتم تو بمیری وضع من از تو خرابتره شب جمعه به شب جمعه دم مچّد می شینم كاسه گدائی دسّم میگیرم گفت یه هفته بهم مهلت بده گفتم من صبر ایوب دارم ده روز بهت مهلت میدم به دولتی سرت پنج روزش گذشته قول بهت میدم دو روز دیگه وقت نماز مغرب حسن آقا دم تكیه باشه چونكه حسن حریف من نمی تونه بشه حسن قاچاقچیه من لاتم اون به پای پولش می زنه اما من به پای جونم می زنم فدا بذار اصغر حاج آقا ده سال دیگه یه سیر یه سیر دم قهوه خونه ها هروئین بفروشه امیر موسرخم بره روی نیمكتای فرودگاه بخوابه سرگردم هی پیغوم بفرسته كه بیا كلومتری التزوم بده براش پیغوم میخوام بدم جاب سرگرد هروقت تونسّی اون غرّابه ی هروئین و كه پیش منه بیگیری بفرست دادسرا سی سال حبسی برام ببّرن اما تا وقتی من عوضی نرفته م تلنگر بهم نمیتونی بزنی اگه راس میگی صدتا آژان و سی تا استوار تو كلومتریت داری همه شونم منومی شناسن راه خونه مم بلتن اگه راس میگی بفرست بیان منو دم خونه م بیگیرن استوار رشتیه بهت خوب گفت گفت جاب سرگرد ما هفت تیر داریم اما نمیزنیم اكبر شیراز كارد داره و میزنه اما به قول رئیس آگاهی گفت اكبر اگه همه لاتای شمرون مثّ تو باشن سال به سال توی شمرون دعوا نمیشه به من میگه آخه تو پونزده ساله لاتی چیكار كرده ی چه ترقّی ای كرده ی بهش میگم جاب سرگرد من افسر نیستم كه پونزده ساله سرگرد بشم آخه لات كه ترقّی نداره ترقّی من اینه كه پونزده سال پیش با نیم بطر عرق كیشمیش مست می شدم حالا با سه بطر شم مست نمی شم فعلا صد هزار تومن حسن چلوئی رو عشق است با ماهی بیس هزار تومن حاجی رو الانه من نمیتونم شمرون و ول كنم برم وقتی این پول و بگیرم دین حسن چلوئی و حاجی گردنمه اما تا شیش ماه دیگه بذار آبجیمو با یه جهازی خوب به همین یارو كه پاش وایساده شوور بدم ده پونزده هزار متر زیمینم جور كنم كه توش زراعت و گاو داری راه بندازم اونوخ میرم به سرگرد التزوم میدم اونوخ نامردم اگه دیگه سر پل تجریش آفتابی بشم میرم یه جائی دوراز آدم و آدمیزاد به سرگرد میگم آخه اگه من لات نمی شدم چیكاره می شدم افسر می شدم دكتر می شدم معنّس می شدم معلم می شدم گفت سیر از گشنه خبر نداره سوواره از پیاده اون یارو ناكس معلم حسین آقا پیغوم میده میگه واسه من از قاپ بازی تعریف كن می خوام یه كتاب راجع به قاپ بازی بینویسم به حسین آقا میگم بهش بگو اگه می خوای بدونی قاپ بازی چیه باهاس بیای زیر چار راه حسابی دم قهوه خونه چهار زانو رو زیمین بیشینی من قاپ بریزم تو تموشا كنی من پونزده سال كون خودمو پاره كرده م كه یاد بیگیرم كجای قاپّ و بسابم كجاشو با موم پركنم كه سه خر بیاد حالا بیام بیشینم واسه تو بگم كتاب بینویسی این دكترو كه می بینی میاد میگه زندگیتو واسه من تعریف كن كتاب بینویسم میگم نوكرتم هستم بیخودی نمیگم من تا از یه امامزاده معجز نبینم مریدش نمیشم این بابا میاد میشینه شخصیت خودشو جلو چارتا آدم خورد می كنه سر میز با من عرق كیشمیش می خوره این اگه به من بگه قاپ بازی می خوام یاد بیگیرم میگم نوكرتم هستم منتّتو دارم اما اون ناكسی كه واسه من پیغوم میده منم واسش پسغوم میدم حسین آقا میگه بابا خیلی سرش می شه من میگم حسین آقا جون بشاش به این حرفا تو زندگی انسانیت مهمه یا روقضّات دادگستریه شبی سیصد تا لحاف تو شهر نو كرایه می ده شبی دونه ای یه تومنشو میگیره اونم خیلی چیز سرش می شه اگه من واسه حسین آقا ارزش قائلم واسه خاطر دیپلمش نیست واسه خاطر انسانیت حسین آقاس واسه اینكه من و حسن آقا لازم و منظور همدیگه ایم اگه من به دكتر میگم نوكرتم واسه خاطر انسانیتشه ما تو عالم دوستی فنائیم سر از خودمون نیس اما اگه كسی می خواد از ما باشه باهاس قلبش با ما باشه گفت در كلبه ی ما نور اگر نیست صفا هست اگه دروغ میگم دكتر بگو دروغ میگی اگه دروغ میگم حسین آقا بگو دروغ میگی میگم مام به قد خودمون چیز سرمون می شه به قد خودمون تیزیم منتهی تو این دور زمونه آدم اگه سرش به تو باشه میگن نمی فهمه آدم اگه هیاهو نداشته باشه میگن جربزه نداره فدا اما بذار مردم هر چی دلشون میخواد بگن فیل مرده و زنده ش صد تومنه رضا ترب ام هر شب اینجا یه جنجال راه میندازه یه شبم اینجا واسه یكی كارد كشیده بود وقتی منو دید گذاشت جیبش گفتم آقا رضا ما كس كردن زنبورو دیده بودیم كارد كشیدن تو رو ندیده بودیم اما ما بخیل نیستیم من میگم روزی كه آبجیمو شوور دادم یه تیكه زیمینم خریدم كه توش زراعت و گاو داری راه بندازم این شمرون و می بوسم در بست میدم دست اصغر حاج آقا اونوخ بذار رضا ترب هر شب اینجا یه دعوا راه بندازه معدودونبش و اصغر تانكی ام هر روز سر تپه الهیه خر یه بچّه رو بیگیرن امیر موسرخ ام بیاد صندلی بذاره شب وروز جلوی ویلا بیشینه هر چی ام گرگ و كفتار تو توچال وهف حوض هس بیاد وسط این چمن اردو بزنه اما تا وختی من تو این شمرونم نه وقتی من از بازارچه ی صاوون پزخونه پاشدم اومدم اینجا اینجا یه بیابونی بود مغرب به بعد پرنده توش پر میزد سرشو می بریدن این شمرون بود ویه قهوه خونه ی حسین چرچر با یه قهوه خونه ی شیرخان كمركش جاده قدیم ویه مشت باغ و خونه گلی شب تا صبحم صدای زوزه گرگ می اومد سربازا كه می خواسن از سلطنت آباد بیان برن شهر جرات نداشتن دوسه تائی شبا از اینجا رد بشن اونموقع من اومدم تو این شمرون شبا بیرون قهوه خونه ی حسین چرچر تك و تنها یه لحاف كشیدم روسرم خوابیدم حالاشم وقتی از اینجا رفتم بذار باز توش صدای زوزه ی گرگ بیاد به قول گفتنی گفت دیگی كه واسه ما نمی جوشه بذار كلّه سگ توش بجوشه من زراعت و گاو داری خودمو می كنم این عرق لعنتی رم از سرم میندازم هیشكی نمی دونه كه من چی از این بدمصّب می كشم نصفه های شب انگار كه كارد تو سینه م فرو می كنن تا صبح نمی تونم از درد و سوزشش بخوابم دكتر میدونم چی می خوای بگی زخم معده باشه یا نباشه من مریضخونه برو نیستم من همچی كه اون پرستاره رو با سوزن دستش می بینم بوی مرگ می شنفم خوف مرگ میگیرتم هر چی هس مال این عرق لعنتیه تا وختیم كه اینجام نمی تونم تركش كنم وختی شب سراین میز نشسته م اگه آدم به مردم بفرما نزنه یا خودش نخوره تو دلشون میگن فلانی نخواس ما بخوریم یا خواس پول میزش كمتر بشه من میدونم مردم تو دلشون چی فكر می كنن بعد اصغر پشت سر من ریگ می شینه میگه اكبر معده ش ضعیف شده می ترسه اگه زیاد بخوره بالا بیاره اما وقتی ما رفتیم بذار اصغر هر چی دلش میخواد بگه بقول گفتنی از ما كه گذشت به جوال كاه فعلا ماهی بیس هزار تومن حاجی رو عشقه با صدهزار تومن دسخوشی كه حسن آقا چلوئی پس فردا میاره فدا در همین زمینه: • فصل هفتم از رمان «سفر شب و ظهور حضرت» • گفت و گو دفتر خاک با دکتر بهمن شعله ور |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
من سالها ست که منتظر این کتاب بوده ام .اگر چه همین دو فصل باز هم غنیمت است ، اما اگر همتی کنید و همه ی کتاب را یکجا منتشر کنید خیلی ها را خوشحال میکنید.چون تا آنجا که من خبر دارم افراد زیادی هستند که همچو من سالها منتظر اند اما دستشان به این کتاب خوب نمیرسد .شمیم
-- شمیم ، Feb 23, 2010خانم یا آقای شمیم:
-- مهرداد ، Feb 26, 2010اگر در تهران زندگی میکنید این کتاب به شکل زیراکسی درست با کیفیت همان کتاب چاپ انتشارات خوشه تکثیر شده و میتوانید از کهنه فروش های میدان انقلاب یا از پاساژ صفوی در ابتدای خیابان کارگر به قیمت حدود 7 تا 10 هزار تومان تهیه کنید(بازار سیاه است دیگر)