خانه > خاک > نقد > غلامحسین ساعدی؛ پیشرو ادبیات روستایی | |||
غلامحسین ساعدی؛ پیشرو ادبیات روستاییحسن عابدینی۲۵ سال از درگذشت غلامحسین ساعدی، از نویسندگان بزرگ ما میگذرد. کانون نویسندگان ایران در بیانیهای که به این مناسبت انتشار داده، مینویسد: «پس از تغییر رژیم در سال ۵۷، ساعدی بار دیگر هدف فشارهای حكومتی قرار گرفت و وهن و نكبت و وحشت را پیش روی خود دید. [...] اوجگیری سركوبهای خونین و گستردهی دهه ۶۰، و حمله به دفتر كانون نویسندگان ایران در خیابان مشتاق، برای او راهی جز جلای وطن باقی نگذاشت. به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت زندهیاد غلامحسین ساعدی، پاره ای از نقد حسن عابدینی بر جهان داستانهای او را میخوانیم:
نخستین نام بزرگ دههی چهل غلامحسین ساعدی «گوهر مراد» (۶۴- ۱۳۱۴) نخستین نام بزرگ دههی چهل، نویسندهای سختکوش است و آثار فراوانش گسترهی وسیعی از داستان و نمایشنامه گرفته تا تکنگاریهای اجتماعی - اقتصادی را دربرمیگیرد. اما بر خلاقیتهای گوناگون او هدفی وحدتبخش حاکم است: تصاویر پیوستهاش از جوانب مختلف توسعه مییابند تا نمایی کامل از ایران در دهههای چهل و پنجاه ارائه دهند. ساعدی در آذربایجان به دنیا آمد. روانپزشکی خواند اما به نوشتن روی آورد. نخستین نوشتههایش در سال ۱۳۳۲ به چاپ رسید. هنوز دههی چهل فرا نرسیده بود که به عنوان نمایشنامهنویس شهرت یافت. نمایشنامههای متعددی دارد که مهمترینشان «چوب به دستهای ورزیل» و «پنج نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه»، او را در ردیف نیرومندترین نمایشنامهنویسان ایرانی قرار میدهند. «لالبازیها»یش، نمایشهای بیکلام، تمثیلهای درخشان و شاعرانهای به دور از تقلیدهای مرسوم زمانه است. پرداختن به نمایشنامهها و فیلمنامههای ساعدی به بحث مستقلی نیاز دارد. گرایش به مسائل روانی و فراطبیعی دنیای داستانهای غلامحسین ساعدی دنیای غمانگیز نداری، خرافات، جنون و وحشت و مرگ است. دهقانان کنده شده از زمین، روشنفکران مردد و بیهدف، گداها و ولگردانی که آواره در حاشیهی جامعه میزییند، به شکلی زنده و قانعکننده در آثارش حضور مییابند تا جامعهای ترسان و پریشان را به نمایش بگذارند. ساعدی برخلاف اجتماعنگاران سادهانگار از فقرستایی پرهیز میکند و میکوشد نقش فرهنگی را در زمینهسازی تباهیهای اجتماعی و استحالهی انسانها بنمایاند. در نخستین داستانهایش چنان توجهی به دردشناسی روانی دارد که گاه روابط اجتماعی را در حدی روانی خلاصه میکند و داستان را در بستری بیمارگونه پیش میبرد. همین گرایش به مسائل روانی و فراطبیعی است که پارهای از آثارش را شبیه داستانهای روانی- اسطورهای بهرام صادقی میسازد. اما ساعدی به مرور بر جنبهی اجتماعی و سیاسی آثارش میافزاید و نومیدی و آشفهفکری مردمی را به نمایش میگذارد که سالیان دراز گرفتار حکومت ترس و عدم اعتماد بودهاند.
مقابله با جهانی بیرحم بیشترین داستانهای غلامحسین ساعدی مایههای اقلیمی دارند: «عزاداران بیل»، «توپ»، و «ترس و لرز» از سفرها و پژوهشهای او در اقصی نقاط ایران مایه میگیرند. در مجموعه داستانهای «دندیل»، «واهمههای بینام و نشان» و «گور و گهواره» تشتت و اضطراب زندگی در شهر بزرگ تهران را بازتاب میدهد. قهرمانان این داستانها روشنفکران آرمان باخته و ولگردانیاند که بر زمینهای شاد - غمگین به مقابله با جهانی بیرحم میروند. ساعدی در هر دو زمینه ضمن پدید آوردن داستانهای متوسط، آثار طراز اولی نیز پدید آورده است. البته نثر محاورهای او از امتیاز خاصی بهرهمند نیست؛ اصرار نویسنده برای انتقال تکرارها و بیبند و باریهای لحن عامیانه (به بهانهی حفظ ساختار زبان عامه)، نثر او را عاری از ایجاز و گاه خستهکننده میکند. ساعدی نگران شایستگی تکنیکی داستانهای خود نیست و همین امر به کارش لطمهای جدی زده است. اما او نویسندهای توانا در ایجاد و حفظ کشش داستان تا آخر است و اصالت کارهایش مبتنی بر فضاآفرینی و شگفتی است که نیرویی تکاندهنده به آثارش میدهد و از او نویسندهای صاحب سبک میسازد که به بیان شخصی خود دست یافته است. جستجوی مداوم برای شناخت ایران و مردمش ساعدی در جستجوی مداوم برای شناخت ایران و مردمش، به سفرهای زیادی رفت. حاصل این سفرها، تکنگاریها و داستانهایی است که به دلیل پرداختن به رنگهای گوناگون این سرزمین پهناور، سبب رشد منطقهگرایی در ادبیات معاصر شدهاند. سفر او به آذربایجان «ایلخچی» (۱۳۴۲) و «خیاو» یا «مشکینشهر»(۱۳۴۴) «عزاداران بیل» را به همراه داشت و سفرش به بنادر کوچک جنوب «اهل هوا» (۱۳۴۵) و «ترس و لرز» را به ارمغان آورد. مسائل سادهی زندگی روستا «عزاداران بیل» (۱۳۴۳) مجموعه هشت داستان به هم پیوسته است که وحدت مکان و اشخاص، زمینهای یکدست به آنها میبخشد، بیآنکه همه آنها از ارزشی یکسان بهرهمند باشند. ساعدی به مسائل سادهی زندگی روستا میپردازد، از قحطی و بیماری میگوید، از دزدیهای شبانه، از کشت و کار و از عشقهایی که جز ناکامی نتیجهای ندارند. توفیق در تجسم هنرمندانهی زندگی مردم یک ده کوچک، به کار او چنان جامعیتی میبخشد که خواننده وجود شباهت بین محیط «بیل» با عقبماندگی کل جامعه را احساس میکند. «بیل» دهی بسیار فقیر و دورافتاده است که، برکنار از هر نوع تغییری، در رمزها، تعصبات و خرافات گم شده است. مصیبتهای طبیعی و اجتماعی چونان بلاهای هولناک بر جماعت ترسان نازل میشوند و زندگیهای بدویشان را در هم میریزند. ترس از «نزول بلا» شگرد ساعدی در گسترش طرح داستانهای این مجموعه است. مشاهدهی دگرگونساز واقعیتهای اجتماعی ساعدی در ساخت و پرداخت «عتیق ده» قدرتی بیچون و چرا دارد. برای نشان دادن حس غربت این محیط و انعکاس رویاها و کابوسهای مردمان این دیار غریب، آن سان واقعیت و خیال را به هم میآمیزد که کارش جلوهای سورئالیستی مییابد. از تمامی عوامل ذهنی و حسی کمک میگیرد تا جنبهی هراسانگیز و معنای شوم وقایع عادیشده را در پرتو نوری سرد آشکار سازد. ساعدی سوررئالیسم را برای گریز از واقعیت به کار نمیگیرد، بلکه با پیش بردن داستان بر مبنای از هم پاشیده شدن مسائل روزمره به وسیلهی غرائب، طنز سیاه خود را قوام میبخشد؛ طنز وهمناکی که کیفیت تصورناپذیر زندگی در دورانی سخت را، با صراحت و شدتی واقعیتر از خود واقعیت، مجسم میکند. ساعدی عوامل غیرمنتظره را با ظرافت در تار و پود داستان واقعگرایانهی خود جای میدهد تا فضایی نامتعارف پدید آورد. این نوع فضاسازی، در واقع دربردارنده تفسیر نویسنده از گزارش واقعیتهاست: آمیزش پدیدههای ملموس با باورهای کابوسناک مردمی بدوی، واقعیت زندگی این آدمیان همواره معلق میان مسائل روزمره و کابوسهای ذهن را تجسم میبخشد. چنین است که خواننده شریک رویاها و وهمهای آدمهای داستان میشود، تکان میخورد و از حالت انفعالی به درمیآید. میتوان استعداد عمده ساعدی را در مشاهدهی دگرگونساز واقعیتهای اجتماعی دانست. البته این شگرد در پارهای از داستانهای نویسنده به عامل ماجراجوییهای متافیزیکی و گستراندن وحشت های اجتماعی و فراطبیعی مبدل میشود و جنبهایی رازآمیز و عرفانی به کار وی میبخشد. برگرفته از: حسن عابدینی، صد سال داستاننویسی در ایران، جلد دوم. نمایش «جانشین» نوشته غلامحسین ساعدی، به کارگردانی بهروز سلیمی و با بازی ساسان قهرمان، بابک منطقی و کیان عندلیبی
تشییع و تدفین غلامحسین ساعدی در پاریس |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
ادبیات روستایی یعنی چه؟ هر اثر داستانی در یک فضا شکل میگیرد. این فضا میتواند ده باشد، یا شهر یا یک ایل. روستایی بودن که ویژگی سبکی خاصی برای آثار ساعدی یا بعدها دولت آبادی ایجاد نمیکند که آن را بعنوان ادبیات روستایی تقسیم میکنید. در ضمن بد نبود از کارگردان تئاتر، جعفر والی، هم یادی میشد. کسی که اکثر آثار ساعدی را به روی صحنه برده است.
-- آذر ، Jan 9, 2010مطلب خوبی بود در معرفی دکتر ساعدی
-- بدون نام ، Jan 10, 2010دست جمهوری اسلامی درد نکند که نویسنده ای به قدر و منزلت آقای ساعدی عاقبت در پاریس، در تنهایی و بیماری جهان را ترک می کند. روحش شاد و رها باد
دکتر غلامحسین ساعدی یکی از درخشان ترین ستارگان آسمان ادبیات نمایشی معاصر ایران بود که در زمان خود قلمش همجون پتکی بر سر بیدادگران زمانه فرود میامد. اینست که کوته نگران زمان ما نیز از نام و آثار او به لرزه می افتند. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد !
-- بهروز ، Jan 10, 2010