خانه > خاک > شعر > گویههای یک نفر با مارمولک وجودش | |||
گویههای یک نفر با مارمولک وجودشدفتر خاکفرهنگ کسرایی که از سال ۱۳۵۸ در تبعید آلمان زندگی میکند، به ما میگوید: «من تمام آنچه که مینویسم یا داستان اند یا پاره داستان، اما هرچه هستند «شعر» نیستند. خواهشام این است که اگر تصمیم گرفتید از این نوشتهها بهرهای ببرید، از آنها به نام «شعر» یاد نکنید.» سالها پیش فرهنگ کسرایی در آلمان کتابچهای منتشر کرد به نام «مارمولک». این مجموعه در واقع تکگوییهای منظوم یک نفر بود که با مارمولک وجودش حرف میزد، گاهی به خشم میآمد، گاهی اندوهگین میشد و بعضی وقتها هم مارمولکش را ریشخند میکرد. «مارمولک» حتی به صفحات کتاب هم راه پیدا کرده بود و در حالتهای مختلف روی بعضی صفحهها نقش بسته بود. کسرائی بعدها این اثر را تحت عنوان «دگردیسی مارمولک» همراه با یک هنرمند آلمانی به نام پتر شکه (Peter Schaecke ) روی صحنه برد. منظومهی «تو» یک تکگویی دیگر از این هنرمند تبعیدی است که آن هم مثل «مارمولک» با سازهای کوبهای روی صحنه اجرا شده است. «طوفان عشق خونآلود و جنگ آقام» که بر اساس وغ وغ ساهابِ هدایت و داستانی از چوبک نوشته شده، و «قصهی کردان شاه و شاهزاده حسن بانو» از دیگر کارهای نمایشی این هنرمند ایرانی است.
فرهنگ کسرایی چند نمایش شنیداری هم به فارسی و آلمانی ساخته است. «شماره»، «ایستگاه اتوبوس» و «سه و صفر» از نمایشهای شنیداری او به زبان آلمانی و «پفیوزآ»، برداشتی از یکی از داستانهای اکبر سردوزامی است که کسرائی آن را به فارسی اجرا کرده است. «پاره داستان» «اما... نمی دانم» را که از برخی لحاظ یک شعر کامل است، و با این حال نویسندهاش اصرار دارد به آن «شعر» نگوییم با هم میخوانیم: اما... نمی دانم پا لغزیده روی برگی پژمرده تن چون برفْ سفید از سرما ماری بر شاخهی خشکی کفشی کهنه در شنها شن بادی میگذرد پرشتاب و آخ، باز با من این تصویرهای بیرنگ فرهنگ، سپتامبر ۲۰۰۹ در همین زمینه: • مارمولک، فرهنگ کسرایی |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
beh dalile aahangin budan bishtar beh shear mimaanad.
-- seyed40 ، Dec 31, 2009daaraaye mafhumi marmuz mibaashad.
ruye ham rafteh zibaast.