تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
از اینجا و اونجا چه خبر؟!

نه، اینجا دیگر جای زندگی نیست

میس‌زالزالک
misszalzalak@gmail.com

می‌‌دانستم وقتی مهمان‌‌ها همه بیایند و صحبت‌‌ها کمی گل بیندازد، باز آقای «میم» پایش را روی پایش می‌‌اندازد و سرش را تکیه می‌‌دهد به پشتی مبل و بعد از نچ بلندی می‌‌گوید:
ـ نع! اینجا دیگه جای زندگی نیست.

از وقتی یادم می‌آید در تمام این سال‌‌ها هر وقت آقای «میم» را دیده‌‌ام همین را گفته. بعد به همه تک تک مهمان‌‌ها از پیر و جوان توصیه می‌کند که:
ـ هر چه زودتر خونه زندگی‌تونو بفروشید، پولاتونو دلار کنید و برید اون‌ور. خبر دارم اوضاع خیلی خرابه!

او همیشه خبر دارد که چند روز دیگر قرار است حمله بشود و اول کجاها را می‌گیرند. از کی قحطی شروع می‌‌شود. کدام کالاها زودتر نایاب می‌شوند و...

خودش البته در این سال‌ها چند بار همین کار را کرده و رفته‌. ولی هر دفعه بعد از مدتی برگشته. می‌گوید چهار پاسپورت دارد. ایرانی، ـ از طریق مادرزن فرانسوی‌‌اش ـ فرانسوی. ایتالیایی (اصلاً آنجا درس خوانده و چند سال هم بعد از ازدواج با زن و بچه‌‌اش رفت آنجا و دوباره برگشت. گفت زنش آنجا افسردگی گرفته) و آخری پاس کانادایی (آنجا هم چهار سال رفت ماند و به همان علت قبلی برگشت)‌.

گرین‌کارت آمریکا هم دارد. در رم و پاریس و تورنتو و لس‌‌آنجلس خانه دارد و هر سال سفری به هر چهار کشور می‌زند برای گرفتن اجاره یا سر زدن به شرکای تجاری‌‌اش.

آقای «میم» هیچ‌وقت کار و بارش را در ایران تعطیل نکرده. او شرکت صادرات واردات دارد، برج‌‌سازی می‌‌کند، اگر پایش بیفتد صدها سکه طلا در موقع ارزانی می‌‌خرد و وقتی طلا گران شد می‌فروشد. خرید و فروش ماشین‌های گران‌‌قیمت و خرید و فروش دلار و یورو هم کار همیشگی‌‌اش است.

همیشه با تأسف می‌گوید:
ـ لامصب! فقط خوبی ایران اینه که می‌‌شه خوب پول درآورد، وگرنه زندگی یعنی زندگی در آمریکا، اروپا، کانادا. قانون‌‌مند، آروم، زیبا، سرسبز... ولی خوب، اونجاها مالیات پدر آدمو در میاره. هیچ رقمه هم نمی‌‌شه از زیرش در رفت.

آقای «میم» در اینجا چندین خانه ویلایی و آپارتمان شیک و مدرن دارد. چه در بهترین مناطق شمال تهران و چه در ییلاقات لواسان و طالقان و چه در شهرهای شمالی.

او آخرین مدل‌های اتومبیل خارجی را در پارکینگش دارد و هر بار یکی‌شان را سوار می‌‌شود. بچه‌‌هایش با راننده مخصوص به گران‌‌ترین مدرسه شهر می‌‌روند و مارک‌‌دار‌ترین لباس‌‌ها را می‌‌پوشند.

در اصطبل خارج از شهر هر کدام، یک اسب عربی زیبا دارند. همسرش اینجا افسردگی‌‌اش خوب می‌‌شود. هفته‌‌ای یک‌‌بار سه‌‌شنبه‌‌ها از ساعت هشت شب تا پنج صبح با دوست‌‌هایش دوره‌ دوستانه دارد.


در دوره‌هایشان گروه موسیقی همراه با رقاص دعوت می‌‌کنند. پذیرایی شاهانه و قمار بماند. شش روز بقیه هفته خانم «میم» مشغول ورزش در ورزشگاه خصوصی ویلایشان یا شنا در استخرشان است و یا با مشاور تغذیه یا آرایشگر و دکتر پوستش قرار ملاقات دارد و یا دارد سفارش زیباترین و گران‌‌ترین لباس شب را از کشورهای خارجی می‌‌دهد.

تمام هدفش از این کارها در این خلاصه شده تا برای دوره‌ هفتگی بعد پوز بقیه خانم‌‌ها را بزند. غافل از این‌که بقیه خانم‌‌های دوره هم همین کارها را می‌‌کنند. شوهران این خانم‌‌ها هم سال‌‌هاست که معتقدند ایران دیگر جای زندگی نیست.

‌آقای «میم»‌ کلی آشنا و دوست در ادارات مختلف دولتی دارد و آن‌قدر با آن‌ها عیاق است که هفته‌ای چند شب شام دعوتشان می‌‌کند و همیشه برای آن‌‌ها سوغاتی و هدیه‌‌‌های گران‌‌قیمت می‌‌آورد.

او با رؤسای چند بانک هم رفیق است و از طریق آن‌ها وام‌های کلان می‌‌گیرد. قسط‌‌هایش هم ماه‌‌ها عقب بیفتد هیچ اتفاقی برایش نمی‌‌افتد. با چند آقا و آقازاده هم دوست است و پشت سر می‌گوید:

ـ چکار کنم، مجبور‌م. اگر مشکلی برایم پیش بیاید باید یک‌جوری خرم را از پل رد کنم.

بارها شده برای آقای «میم» مشکل حقوقی کوچک و بزرگ پیش آمده که با یک تلفن به این آقازاده‌ها در چند دقیقه حل شده. البته لجش می‌گیرد گاهی مجبور است آن‌‌ها را در تجارتش سهیم کند.

آقای «میم» ‌هیچ‌‌وقت برای خرید و فروش سکه و دلار مالیاتی نمی‌‌دهد. مالیات و خلافی ساختمان‌‌هایش را خدا برکت بدهد به دوستانش. با یک ‌دهمش به صورت زیر میزی (و گاهی رومیزی، روی میز شام) برایش درست می‌‌کنند.

برای صادرات و واردات هم هزار و یک راه در رفتن از زیر مالیات بلد است. خودش می‌‌گوید پیر این کارهاست و هیچ‌وقت گوشت را جلوی کفتار نمی‌‌اندازد، وقتی با کمی دنبه می‌‌توان قضیه را حل کرد.

آقای میم این کار خودش را یک‌نوع مبارزه قلمداد می‌‌کند و کسی را که قانون مالیاتی این‌جا را رعایت می‌‌کند ساده و احمق و باعث باقی‌ ماندن این رژیم و بدبختی ملت می‌داند.

دارم به زندگی آقای «میم» فکر می‌کنم که با صدایی چرتم پاره می‌شود:

ـ نع! این‌جا دیگه جای زندگی نیست.

و توصیه برای هرچه زودتر ترجمه کردن مدارک و فروختن خانه و خرید دلار (ترجیحاً با او معامله کنند) و بعد اواخر مهمانی باز می‌شنوم که با تأسف می‌گوید:

ـ اما اینم بگم، لامصب هیچ‌جا مثل ایران نمی‌‌شه راحت و بدون دردسر پول درآورد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

چقدر اقای میم های ما زیادند.

-- leila ، Dec 7, 2008

با سلام و تشکر از میس زالزالک، کلی خندیدم.
مو سیو خندان،

-- khandan ، Dec 7, 2008

جالب بود.

-- مهسایه ، Dec 7, 2008

آقای میم در همسایگی ما زندگی میکنه :)))

-- سامان ، Dec 7, 2008

راستش من بیشتر گریه ام می گیره.کاش این آقای میم ها که کم هم نیستند بجای این اداهائی که خودشان وخانواده شان دارند کمی از عادتهای صحیح فرنگی ها را وارد کشورمان می کردند.

-- از سرزمین های جنوب ، Dec 8, 2008

و دردناک..

-- بدون نام ، Dec 8, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)