خانه > کافه زمانه > روز و شب نوشتههای میس زالزالک > مگر دولت راست میگوید که ما راست بگوییم؟! | |||
مگر دولت راست میگوید که ما راست بگوییم؟!میس زالزالکmisszalzalak@gmail.com۱. کسی به دولت اعتماد ندارد! از هر کس که فرم اطلاعات اقتصادی خانوار را پر کرده پرسیدم که واقعاً هر چه مایملک داری در فرم نوشتی گفت: نه! مگر دولت به من راست میگوید که من با او صادق باشم! طبق گفتهی مسوولین، از ۷۰ میلیون جمعیت ایران، با وجود اینکه بارها مهلت تکمیل و تحویل فرم تمدید شده، تابهحال فقط حدود ۴۵ میلیون در قالب ۱۴ میلیون خانوار ثبتنام کردهاند. با توجه به اینکه اصولاً ایرانیها به اصل «مو از خرس کندن غنیمت است» معتقدند و شایعات زیادی برای مبلغ ماهانهی یارانه هست که از هشت هزار و پانصد تا ۸۰۰ هزار تومان در نوسان است، و اینکه معمولاً خانوادهها برای افراد خارج از کشور و چه بسا فوت شدهی خود کوپن میگیرند، و احتمالاً شامل فرم اقتصادی هم میشود، به نظر میآید بیش از نصف مردم ایران به دولت اعتماد نکردهاند و اصلاً فرم نگرفتهاند. بقیهشان هم تا آنجایی که من تحقیق کردهام اطلاعات صحیحی ننوشتهاند. در صف تحویل مدارک از خانمی که دورادور میشناختماش و میدانم در خانهای ویلایی ۶۰۰ متری زندگی میکند و خودش و همسرش چندین قطعه زمین در شهرهای اطراف و چند ویلا در چند شهر شمالی و یک سوپرمارکت در یکی از میدانهای اصلی شهر، و ساختمانی ۱۲ واحده برای اجاره دارند و بهجز حقوق بالای همسر در چند بانک سرمایهگذاری کرده و حداقل ماهی چندین میلیون هم از این طریق به دست میآورند، اجازه خواستم فرماش را ببینم. با اکراه نشانم داد. حقوق شوهرش را ماهی ۲۵۰ هزار تومان زده بود و متراژ آپارتمان (!) مسکونی را ۱۰۰ متر نوشته بود. آپارتمان را هم ۴۰ میلیون تومان قیمت زده بود. بقیه جاها را علامت خط تیره یعنی هیچ چیز دیگر ندارند اما قسمت وام را ماهی ۶۰۰ هزار تومان پر کرده بود. خندهام گرفت گفتم با حقوق ۲۵۰ هزار تومان چطور میشود ماهی ۶۰۰ هزار تومان وام داد؟ با بدگمانی نگاهم کرد و گفت: با بدبختی!
از خانم همسایه بهعنوان راهنمایی پرسیدم، چطور فرماش را پر کرده است. او با همسر و دو فرزندش در آپارتمانی ۱۱۰ متری زندگی میکنند. با سختی پساندازشان را به قطعه زمینی در نظرآباد تبدیل کردهاند که البته در اثر تورم طی دو سه سال قیمتاش چهار برابر شده است. آپارتمان قدیمیساز کوچکی هم در حومه شهر دارند که به دو دانشجو اجاره دادهاند. و یک ماشین پراید نه چندان نو. گفت متراژ آپارتمانشان را ۶۰ متر نوشته و قیمتاش را ۲۰ میلیون تومان (آپارتمانشان حداقل ۱۶۵ میلیون میارزد) از زمین و پراید و آپارتمان نقلی حرفی نزده است. حقوق شوهرش را نصف و وامی به اندازهی حقوق شوهرش را هم نوشته است. به من هم توصیه کرد اگر فرم را پر کردم همینها را بنویسم. گفتم یک وقت مطابقت ندهند، برایتان بد بشود؟ گفت غلط کردهاند! در این سالها نه درست پوشیدیم، نه درست خوردیم و نه درست زندگی کردیم. نه تفریحی، نه خوشییی، آنوقت دولت کجا بود؟ کمکی به ما کرد؟ با هزار بدبختی بعد از ۲۰ سال یک سرپناه و یک ماشین قراضه برای خودمان تهیه کردیم حالا بیایم به دست خودم به دولت لو بدهیمشان. مگر دولت به ما راست میگوید که ما به او راست بگوییم؟! از چند دوست و آشنا هم به صورت حضوری و تلفنی پرسیدم. تقریباً - کمی بالا یا پایین- همینها را گفتند. از خانمی که برای کار نظافت به خانهی مردم میرود و خانهای بیسند در منطقهی فقیرنشین دارد، هم همین سوال را پرسیدم. چون خانه سند ندارد از بعضی امکانات شهرنشینی محروم است. شوهرش با وانت کار میکند. در فرم اقتصادی نه از خانه اسم برده و نه از وانت. گفتم اینها که خیلی کم است و اگر راستاش را بنویسی یارانه به شما تعلق میگیرد. گفت تو به آلونک ما میگویی خانه؟ (همین آلونکشان حداقل ۱۰۰ میلیون میارزد) جویهای آب محلهمان پر از موش است. کوچهمان آسفالت نیست. زبالهها را نمیآیند از در خانهمان ببرند. گازکشی نمیکنند. چرا؟ چون در خانههای قولنامهای نشستهایم. مرتب هم تهدیدمان میکنند که ماه دیگر تخریباش میکنیم. برای چی من باید به دولت بگویم؟ مگر دولت چه گلی به سرم زده؟ همین هم من باورم نمیشود چیزی از دولت به ما بماسد! اگر چیزی نگیرند چیزی نمیدهند! پول نفت مال از ما بهتران و آقازادههاست نه ما!
۲. ذهنهای تنبل از دوستی که حداقل هفتهای دو بار به من زنگ میزد، مدتی خبری نداشتم. هرچه به موبایلاش زنگ میزدم، برنمیداشت. به ناچار در اولین فرصتی که به دست آوردم به خانهشان رفتم. پریشان و ناراحت بود. گفتم چه شده؟ گفت موبایلاش را دزدیدهاند. گفتم این که ناراحتی ندارد. ماشالله وضعت خوب است. یکی بهترش را میخری! گفت کاش همه چیز با پول حل میشد. گفتم مگر چه شده؟ با غصه گفت تمام شمارههای تلفن و آدرس دوستان، آشنایان، فامیل، همکار و... لیست تمام کارهای مهمی که باید انجام میدادم، محاسبات کاریام و عکسها و فایلهای مهم و... همه در موبایلم سیو بود. باورت میشود شمارهی خواهر و برادرم و حتی مادرم که در شهرستان زندگی میکند که هر روز به او زنگ میزدم حفظ نیستم و جایی هم یادداشت نکردم. از بدشانسیاش کامپیوترش هم چند روز قبلاش به قول خودش ترکیده بود و به شرکت کامپیوتری هم داده بود و امروز فهمیده بود که آن شرکت هم نتوانسته بودند اطلاعاتاش را برگردانند. به معنی واقعی عزادار بود. تمام عکسهای کودکی، نوشتهها و نقشههای کاری و تمام خاطراتاش، ایمیلها و آدرس ایمیلها که روی کامپیوتر بود همه منهدم شده بودند. این دوست ما اصلاً به یادداشت کردن روی کاغذ اعتقاد نداشت و حالا نمیدانست این همه اعتماد به تکنولوژی درست بوده یا نه. کمی دلداریاش دادم، گفتم شمارهها را که کم کم میتوانی به دست بیاوری. همه مثل من نگران میشوند و آنهایی که شمارهی تلفن ثابتت را دارند زنگ میزنند و بقیه هم دم خانهات میآیند، ببینند چرا دیگر وقت و بیوقت مزاحم نمیشوی! گفت تو این چند روز فقط تو بودی که نگرانام شدی. حتی مادرم هم بهم زنگ نزده. دوستان زیاد دیگری را میشناسم که آنها هم هیچ چیزی را حفظ نمیکنند و به موبایل و کامپیوتر زیادی اعتماد دارند. تا از خانهشان آمدم، تا آنجایی که وقت داشتم نشستم از موبایل و کامپیوتر آدرس و شماره تلفن در دفتری نوشتم. یکی از آشنایان میانسالمان میگفت یادش بهخیر! یک زمانی ما بالای ۱۰۰ شماره تلفن از حفظ بودیم اما حالا جوانها اصلاً نمیخواهند به خودشان زحمت حفظ کردن چیزی را بدهند.
۳. نقش افکت صدا در برنامههای تلویزیونی در سریالهای تلویزیونی ایرانی گاهی موسیقی و افکتهای صدا به صورت خیلی کلیشهای و نخنمایی نشاندهندهی یک طیف از آدمهاست. مثلاً در سریال «مرگ تدریجی یک رویا» هر وقت آن نویسنده و روشنفکر ایرانی ضدانقلاب که در خارج کشور جایزه گرفته یعنی داریوش آریان را نشان میدهد صدای عوعوی سگ میآید!
در سریالهای دیگر صدای فالش و کرکنندهی گیتار برقی یعنی طرف معتاد است! هرچه صدای گیتار برقی فالشتر و وحشتناکتر باشد درجهی اعتیادش بالاتر است. وقتی رییسدزدها را نشان میدهند صدای آئووووووو ی گرگها میآید. وقتی نوچههای مواد فروش و ضدانقلاب را نشان میدهند صدای قارقار کلاغ. زنهای فاحشه و موادفروش معمولاً در تلویزیون خانهشان دارند برنامهی زنان صدای آمریکا (VOA) گوش میکنند و صدای زنی میآید که دارد از فمینیسم حرف میزند. و برای دختران بدحجاب و آرایش کرده و منحرف، بمترین صدای کنترباس میگذارند... برای پسران مو سیخی و ژلی و کمربند نقرهای تیشرتپوش و جین به پا غمگینترین صدای نی پخش میشود، جوری که آدم گریهاش میگیرد که این دیگر چقدر بدبخت است، و بدترین غصههای خودش فراموشاش میشود.
اما... وقتی یک بچه مکتبی را نشان میدهند صدای ویلن و پیانوی لطیفی میآید. برای حاجآقاها و حاجخانومها صدای تار و سهتار همراه با صدای بلبل میگذارند. برای خانم وکیلهای محجبه یا بازاریهای ریش و تسبیحدار سنتور با صدای گنجشک. برای زنان صیغهای (که این روزها در هر سریالی حضور دارند) با کیبورد قطعهی شادی پخش میکنند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
Miss Zalzalak
-- Nooshin ، Sep 14, 2008You are saying, in Iran , nobody trust in the government .Because they used to say all kind of lies to the people all the time .Unfortunately we have no tools to proof it !!
Because we; as the people, can not afford to buy a gigantic : LIE DETECTOR”
to showi them they are the big liar.
………..
But from other hand
It is funny they expect people tell them the truth.!!
Ok I can help them, it is very easy
They can attach to all those questionary forms one” Lie Detector” to stop people of saying lies
I know they can, because they have lots of money and are able buying those
Machine very cheap from china,
این قرتی بازی ها یعنی چی که حرفهایتان را به انگلیسی می زنید. مگر می توانید به یک رسانهء انگلیسی، مطلبی را به فارسی و یا هر زبان دیگری بفرستید؟! این انگلیسی تان هم به درد سطل آشغال می خورد. اولاً نمی گویند saying lies بلکه می گویند telling lies
-- هالو ، Sep 14, 2008ها ها ها ما هم همه اش را در فرم دروغ نوشتیم و فلسفه ما هم همین بود که مگر دولت به ما راست میگوید که ما راستش را به او بگوییم
-- مجید ، Sep 16, 2008