خانه > کافه زمانه > میز کنار پنجره > رعنا فرحان به زبان جاز شعر فارسی میخواند | |||
رعنا فرحان به زبان جاز شعر فارسی میخواندm.naseri@radiozamaneh.comبعد از ظهر به وقت نیویورک با رعنا فرحان خواننده جازوبلوز ایرانی صحبت کردم اما به وقت ما دیر وقت بود و در پایان یک روز خسته. در حالیکه صدایش وقت خواندن ترانه تازهای که به زمانه داده هنوز در گوشم پیچیده بود به او تلفن کردم.
ترکیب بلوزوجاز با صدای جاافتادۀ او شنیدن شعرهای کلاسیک فارسی را برای برای شنوندگان فارسی زبان وخارجی شنیدنیتر میکند. این دوهنرمند این ماه، آهنگ تازهای بهنام "صبح بهار" تهیه کردهاند که برای اولین بار در جشنواره خودمونی صدای زن از رادیو زمانه پخش میشود.
ده دقیقه پیش قبل از آنکه وارد استودیو بشویم، لامپ تحریریه ما خاموش بود و یکی از آهنگهای شما درحال پخش بود. بعد وسط همین آهنگ و در تاریکی، چشمهایم را که باز کردم، این چهار تلویزیون اتاق خبر را دیدم که هرکدام، یکی از شبکههای خبری دنیا را پوشش میدهد. کار آسانی نیست، ولی در این دنیایی که ما زندگی میکنیم آنقدر همانطور که گفتید اتفاقات ناگوار هست و دنیای خوبی نداریم و تنها چیزی که من فکر میکنم خیلی میتواند کمک کند به عدم خشونت در این دنیا، موسیقی و هنر است. در وب سایت من هم شعارم این است: « جاز صلح است». من فکر میکنم ما فقط با موسیقی و هنر میتوانیم فرهنگها را به هم نزدیک کنیم و آدمها را آرام کنیم و به امید خدا یک روزی این خشونتها کمتر و کمتر شود در دنیا. همین موسیقی که شما از آن حرف میزنید. در جامعه ما، در ایران، گاهی وقتها خودش باعث دردسر میشود. میدانید که در ایران خواندن زنها برای مردم ممنوع است و خود شما اگر ایران بودید، نمیتوانستید بخوانید. این فضای خاص را شما چطور برای خودت ساختی، یعنی فکر میکنید به نوعی از آن ممنوعیتها فرار کردید؟ من میخواهم که از این کلمه فرار، برداشت اشتباه نشود، منظورم از فرار، فرار از یکسری ممنوعیت و چهارچوبهایی است که شما را محدود میکند. موسیقی خیلیها را من از طریق اینترنت میشنوم و خیلی از مواقع هم با همدیگر مکاتبه میکنیم. خیلی خوشحال میشوم که برای من نامه بنویسند. بعضیها عکسهای خود را، بعضیها نقاشیهای خود را و موزیکهای خود را بفرستند و با همدیگر در تماس باشیم. چطور به این نتیجه میرسید وقتی که یک شعر و یا ترانه باید این شکلی خوانده شود یا آن شکلی اجرا شود؟ یک شعر را که میبینی، همان موقع که میخوانی، روی آهنگ آن هم کار میکنی یا با خودت کلنجار میروی؟
بستگی دارد. بعضی مواقع خیلی با خودم کلنجار میروم و روزها و هفتهها کار میکنم و بعضی مواقع هم به هیچ جا نمیرسم. بعضی مواقع این خیلی زود اتفاق میافتد و با همکارم، خیلی زود به نتیجه میرسیم. چون ما با همدیگر آهنگها را مینویسیم. هر آهنگی، روال خودش را دارد. و بیشتر فکر میکنم احساسی باشد. هرچقدر که آدم قوانین را در هنر یاد میگیرد و تجربه میکند، در آخر این احساس است که از همه چیز قویتر است. سالیان زیادی طول میکشد تا به اینجایی که الان میبینی من رسیدم. این همیشه در زندگی من بوده و این پروسه را طی کردم. از بچگی گوش کردم، تماشا کردم، توجه کردم به کارهای بقیه و... الان به کجا رسیدی؟ من میدانم که شما کجا هستید. یک تعریفی از آنجایی که خودتان ایستادید به ما بدهید اولین بار یادت میآید، کی به فکرت رسید که این کار را با اشعار مولوی و حافظ بکنید؟ میشود یک نمونه را بگویی که به دلت نمینشست؟ آن شعر را مگر چطور خواندی که آنقدر دلنشین از آب درآمد و علاقمند پیدا کرد؟ چیزی که عجیب است این بود که این گیتار در خانه ما بود. ما یک روز نشسته بودیم با استیون تاوب که همین آهنگها را با هم میسازیم، او گیتار را برداشت و یک ریتم ساده، بلوز داشت میزد و کتاب مولانا هم روی میز بود و من همینطوری داشتم نگاه میگردم و همینطوری ما این آهنگ را شروع کردیم و این آهنگ ساخته شد. از اول هم همینطوری خواندی؟... الان کنار من یک حافظ است و آن را همینطوری باز کردم، یک شعری آمده که میگوید:؛ دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود. ذهن ایرانی من میگوید که من اگر این را به همان شکل سنتی بخواهم بخوانم، یعنی برای خودم هم زمزمه کنم، یک چیزی تو مایههای همان کاری میشود که شجریان خوانده. با روایت سنتی. من درگیر نمیشوم. من از اول با موسیقی ایرانی هم به آن فکر نمیکنم. چون من که موسیقی ایرانی کار نمیکنم و نمیسازم. ولی توصیف آن مشکل است. این چیزها خیلی احساسی است. مثل این است که بپرسید چطوری میشود که وقتی یک شعر را به فارسی میگویید، فارسی فکر میکنی و یا به هلندی، هلندی فکر میکنی؟ میبینید، خب بعضی مواقع آدم به زبان موسیقی ایرانی و سنتی فکر میکند و بعضی مواقع هم به موسیقی جاز فکر میکند.
شما در کارهایت عینک ایرانی من را، عینک سنتی من را میشکنی... نتیجه آن که خیلی قشنگ بوده است. نه. هر عینک شکستنی بد نیست. گاهی وقتها خوب است. دقیقا. این عینک را میشکنی وقتی با همین شعر طور دیگری رفتار میکنی. منظورم این است که رفتار سنتی و کلیشهای معمول را با آن نمیکنی. شما از همان اولی که حافظ را باز میکنی، این را جاز میبینی یا سنتی میبینی؟ همین را شما الان به سبک و سیاق خودت و در ذهن خودت به آن فکر کنی، چطوری به آن فکر میکنی؟ همین شعر دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود؟ باقی ابیات از این بیت اول متاسفانه غمناکتر است.. میگوید:تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود.
میگوید: دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت – باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود....قبول کنید که اینجا خون و خونریزی و غمناک است. همان جوری که رعنا فرحانی است. مثل شعر گفتن است؟ من حافظ را همینطوری باز کردم و این شعر آمد. یعنی درواقع انتخاب خاصی نبود. ولی حافظ یک شعری دارد که شاید به حس و حال صدای شما خیلی بیاید. میگوید؛ گر تیغ بارد در کوی آن ماه – گردن نهادیم الحکم لله و بعد در بیتی دیگر از همین شعر میگوید؛ من رند و عاشق وآنگاه توبه استغفرالله استغفرالله. خب یک چیز دیگر هم هست. من به صدای لغتها هم خیلی اهمیت میدهم که مثلا صدای آنها قشنگ باشد. مثلا صبح بهار، صدایش قشنگتر است تا مثلا گل امید. گل یک طرف و امید، ببینید کلمه قشنگی است ولی برای آواز خواندن ممکن است خیلی چیزی بهدست آدم ندهد. انگار آدم با صبح بهار همه کاری میتواند بکند. بله. مگر اینکه بخواهید یک چیز ریتمیک درست کنید. که آن وقت ممکن است با صبح بهار خیلی میانه شما خوب نباشد. صبح بهار یکجا نمیایستد و میخواهد ادامه پیدا کند. مثلا استغفرالله، خیلی مشکل است و این همه سر و صدا دارد. من فکر کنم خود حافظ هم موقعی که این شعر را گفته، یک کمی شوخی کرده باشد. بله میگوید من رند و عاشقم؛ بعد یک آدمی که مثل من رند و عاشق است، آن وقت توبه کند. استغفرالله. آخرش ولی یک مصرع نخواندید. چرا خیلیها فکر میکنند که خیلی سخت نیست و میشود راحت خواند؟ همه ایرانیها معتقدند یک چند دانگ صدا دارند. درست است همه چند دانگ دارند. هر کسی میتواند موسیقی بزند و آواز بخواند. اگر این کار را همه بکنند، خیلی دنیای خوبی میشود. همان جنگ و خشونت که صحبت آن را میکردید، آنقدر به آن پر و بال داده نمیشد. فکر میکنم که هرکس صدای شما را بشنود، قطعا تصمیم میگیرد که بیخیال دعوا بشود و چشمهایش را ببندد. شما از جنگ میتوانید جلوگیری کنید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
Lotfan tozih bedin ke "tarkibe Jazz va Blues" dige che sighe'eye???
-- Stunt ، Mar 10, 2008Dar zemne tozihetun yeki dotaa khaanandeye Jazz va Blues'e tarkibiye gheyre irani ham naam bebarin…
Goftam nakone baz Irooniya ye sabke jadid dar aalame honare gharbiyaa ekhteraa' ya kashf kardan ke maa khabar nadaarimo donyaa az ye khandeye dige be maa bee nasib bemune…
yaade neveshteye ye irooni to NY TIMES oftadam ke tolide daakheliye "Bob Dylan'e Irooni" ro ba eftekhaare faaraavaan tabrik gofte bud…
man nemidunam shomahaa chera oghdeye khod Irooniye kam ghaabeliyat binituno mikhaayn ba e'laame ekhteraa'e sabk'haaye mandaraavordi ketmaan konid...
Ya ba bozorg ostoore namaaeeye har aamaatory ke to pastooye khunash ye chize ebtedaaee ro bedune savaado aamuzeshe avaliye taaze mikhaad tazrobe kone mikhaayn joloye khaarejiyaa kam nayaarin,
albate ta bebinin darin kam miyaarin foury mirin soraaghe Sa'diyo Ferdowsyo molaanaao… Kourosho Daryousho… Mitraaismo Mehro,,, Peykane RDo Sepande PKo…
ke hamleye a'raab nazaasht vaelaa ma alaan age aamrika nashode budim dastekam hatman Russiye ya Chin ya Maalezi shode budim…
haghe maa va shomaa behtar az Ahmadinejadaa nist.
سلام
-- بنفشه ، Mar 10, 2008مصاحبه خیلی قشنگی بود.
از معصومه ناصری ممنونم.
باسلام
-- رضا مهدوي ، Aug 15, 2008مصاحبه خوبي بود موسيقي و شعر از دل مي آيد و چرا چطور ندارد