تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
دوران اصلاحات؛ فراموشی حقوق صنفی

وقتی روزنامه‌نگارها متوهم بودند

گفتگو: معصومه ناصری
naserim@radiozamaneh.nl

گفتگو را از اینجا بشنوید.

هفته‌ گذشته ۲۲۲ روزنامه‌نگار ایرانی در بیانیه‌ای از تلخ‌کامی روزنامه‌نگاران نوشتند و از رفتار مدیران‌شان گله کردند. آنها در بیانیه‌شان نوشتند: امروز اهالی مطبوعات و در راس آنها روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب در جهت پیکانی دو وجهی قرار دارند. آنچه بیش از هرچیزی کام روزنامه‌نگاران را تلخ می‌کند، رفتار غیرحرفه‌ای و غیرصنفی مدیرهایی‌ست که بر مشکلات اجتماعی روزنامه‌نگاران اضافه می‌کنند.
اخراج خبرنگارها و روزنامه‌نگارها به بهانه‌های مختلف از جمله اعتراض نسبت به نادیده گرفتن قانون کار از سوی مدیران و اجحاف صنفی به کارکنان تحریریه، آن‌طور که در این بیانیه نوشته شده، به بهانه‌های سیاسی یا عقیدتی می‌تواند بهترین مثال برای این ماجرا باشد.


photo by AFP

امضا و انتشار این بیانیه بعد از آن اتفاق افتاد که اخیرا چند نفر از اعضای روزنامه اصلاح‌طلب «اعتماد ملی»، که متعلق است به آقای کروبی، بعد ازاعتراض به وضعیت صنفی‌شان اخراج شده‌اند.
برای بیشتر شنیدن از وضعیت روزنامه‌نگاران ایرانی سراغ آرش حسن‌نیا و نادر فتوره‌‌چی رفتم.آرش حسن‌نیا دبیر سرویس اقتصادی روزنامه‌ی «اعتماد ملی» بود که اخیرا از این روزنامه اخراج شده و نادر فتوره‌چی هم البته روزنامه‌نگاری‌ست که در مورد وضعیت روزنامه‌نگاری در ایران همیشه معترض بوده است.

از این دو روزنامه‌نگار ایرانی که هردوشان یک دهه سابقه‌ روزنامه‌نگاری دارند، رسیدم آیا در طول سال‌هایی که کار روزنامه‌نگاری کرده‌اند همیشه حقوق صنفی‌شان رعایت می‌شده و به‌تازگی‌ این حقوق نادیده گرفته می‌شود؟

نادر فتوره‌چی: در طول سال‌های اولیه دولت آقای خاتمی به دلیل جوی که حکمفرما بود بین گروههای سیاسی و اجتماعی اشتیاق زیادی بود، برای اینکه حساب می‌کردند که ممکن است چیزی بنام دموکراسی و حالا اصلاح‌طلبی محقق بشود و ما یک قله‌هایی را در حوزه‌ ساخت سیاسی فتح کنیم.

به همین دلیل و به‌خاطر انگیزه‌ بالایی که بابت این ماجرا وجود داشت، حقیقتا در داخل این ارودگاه‌ها از جمله روزنامه‌ها، دانشجویان و غیره هیچ‌گاه کسی به فکر مطالبات صنفی و حرفه‌ای به این معنی که امروز آرش و همه بقیه دوستان ازش دفاع می‌کنند و من از آن دفاع می‌کنم نبود. کسی دنبال این‌که حقوق بیشتری بگیرد یا کمتر سر کار بیاید یا از امکانات رفاهی برخوردار بشود، اصلا و ابدا کسی دنبال این چیزها نبود و البته روزنامه‌ها هم چنین امکاناتی را در اختیار قرار نمی‌دادند.

یعنی شما به‌عنوان روزنامه‌نگار آن‌موقع دنبال دموکراسی و حقوق مدنی برای دیگران بودید، نه برای خودتان؟

قطعا همینطور بود. یعنی ما آن‌موقع هم دچار این اشتباه بودیم که فکر می‌کردیم در حال مبارزه با جریانی هستیم که مخالف اصلاحات و دموکراسی و حقوق شهروندی و حقوق بشر است. لذا احساس می‌کردیم در حالت جنگ و در حالت تهاجمی فرصت اینکه ما بخواهیم در درون خودمان مشکلاتمان را حل بکنیم، یک‌مقداری اشتباه است. یعنی به لحاظ استراتژیک دچار اشتباه خواهیم بود.

در واقع بگذارید بپرسم که آیا شنوندگان ما یا مخاطبان حرف‌های شما این طوری باید تلقی بکنند که شما در حال یک مبارزه یا در حال یک فداکاری بزرگ بودید؟

نادر فتوره‌چی:ببینید، این یک توهم بود. حالا نمی‌دانم چقدرش توهم بود و چقدرش واقعیت. به‌هرحال احساس می‌کنم بار توهمی‌اش بیشتر بوده. بله، ما به‌عنوان جوانانی که در رخداد سیاسی دوم خرداد فرصت اظهارنظر پیدا کرده بودیم و به اردوگاه‌های سیاسی راه پیدا کرده بودیم، بیش از هرچیز تحقق آرمان‌هایی که برایمان مطرح شده بود، چه در درون خودمان و چه در فضای بیرون.
اینها باعث شده بود که انگیزه‌مان خیلی قوی بشود و احساس کنیم که داریم واقعا چیزی را در ساخت قدرت سیاسی ایران جابجا می‌کنیم. فکر می‌کنم تمام کسانی که در آن مقطع روزنامه‌نگار شدند، حرف‌های من را تایید می‌کنند.

یعنی این‌طور که دارید می‌گویید، شما وارد روزنامه‌نگاری شدید که کار سیاسی بکنید؟

نادر فتوره‌چی: قطعا. من حالا راجع به این موضوع کاملا می‌توانم توضیح بدهم که اساسا توی ایران روزنامه‌نگاری متاسفانه بعد از افول دوره اصلاحات تبدیل به شغل شده است و این شغل‌شدنش اتفاقا از جمله آفت‌ها و آسیب‌های بسیار جدی‌ست. روزنامه‌نگاری در ایران که اساسا نباید مثل روزنامه‌نگاری در نروژ باشد که یک کار حرفه‌ای و کارمندی باشد و حالا به شکل روال‌مندی شما سرماه حقوقی بگیرید و دستمزدی بگیرد و کاری را براساس ساعت و زمان انجام بدهید.

من یادم هست در روزنامه‌ی «صبح امروز» شاید هفته‌ها یا مثلا ۱۰ روز می‌شد که اصلا خانه نمی‌رفتم. یعنی فقط در محیط روزنامه بودم برای اینکه اتفاقات بزرگ سیاسی رخ می‌داد و ما مجبور بودیم پوشش خبری بدهیم. و ما با علاقه این کار را می‌کردیم.

نه هیچ‌وقت بابت‌اش اضافه‌کاری گرفتیم، نه هیچ‌وقت تشویق شدیم، نه هیچ‌وقت برایمان پاداش رد کردند و نه هیچ‌وقت ما مطالبه‌ای داشتیم.

بگذارید از آرش حسن‌‌نیا هم همین را بپرسم. شما وقتی وارد روزنامه‌نگاری شدید، قصدتان روزنامه‌نگاری بود یا یک کار سیاسی منظورتان بود؟

آرش حسن نیا: من می‌خواهم توضیح بدهم که اساسا در ایران تفکیک این دو ازهم اصلا غیرممکن است و فکر کنم اشتباه هم باشد. یعنی روزنامه‌نگارهای ما بدون اینکه بخواهند کار سیاسی بکنند، دارند کار سیاسی می‌کنند و البته پایبندند به تمام آن وظایفی که به‌هرحال روی شانه‌های هر روزنامه‌نگاری در هرجایی هست.

اما فکر می‌کنم شرایط خاص ایران به گونه‌ای است که وقتی از طرف ساخت حکومت، مثلا تشکیل انجمن طباخ‌های ایران یک اقدام سیاسی تلقی می‌شود قطعا کار روزنامه‌نگاری هم به طریق اولی یک کار سیاسی تلقی شود، حتی اگر به آن مفهومی که مثلا ما کارمان در حوزه‌ سرویس سیاسی نباشد، اما به‌هرحال کار روزنامه‌نگاری با کار سیاسی در کشور عجین است. از این باب من فکر می‌کنم تفکیک این دو توی ایران غیرقابل انجام باشد.


نادر فتوره‌‌چی

وقتی شما خودتان دارید می‌گویید که در واقع یک درهم‌آمیزی بین سیاست و کار روزنامه‌نگاری هست، چطور مدیران و مسئولان روزنامه‌نگار باید تشخیص بدهند که الان با کی باید رفتار کنند؟ یعنی با شما به‌عنوان یک فعال سیاسی برخورد کنند که باید سر عقیده‌اش بماند و پایدار باشد، یا با شما بعنوان یک روزنامه‌نگار؛ یک کارگر در واقع؟

نادر فتوره‌چی: ببینید، اولا در آن مقطع زمانی، اتفاقاتی که جلوتر از ما حرکت می‌کردند و با حدت و شدت بیشتر ازتوان ما در برابر ما وجود داشت، به ما فرصت و مجال نمی‌داد.
اگر آن‌موقع هم مثل امروز در یک رکود سیاسی به این شکل ما قرار داشتیم، بی‌شک از این جنس جدال‌های درونی یا آنتاگونیسم‌های(درگیری‌های) داخلی درمی‌گرفت. شکی در این نیست.

کما اینکه در آن مقطع هم برخی دوستان بودند که پیگیر این مطالبات بودند. منتها، گفتم، اینها در اولویت چندم برای ما قرار داشت.

بعد از افول دوران اصلاحات و حالا مشخصا بعد از سوم تیرماه همان طوری که توی آن مقاله‌ام هم برای آرش نوشته بودم، بعداز سوم تیرماه و شوک روانی‌ای که این اتفاق برای روزنامه‌نگاران داشت، بسیاری برآن شدند که یک شغل ثابتی را پیدا بکنند و بتوانند این دوران رکود را یکجوری سپری بکنند.

با این رویکرد و با این ذهنیت جدید چون عرصه سیاسی عملا تعطیل بود و بدنه‌ روزنامه‌نگاری هم از آرمان‌هایی که توسط نیروهای اصلا‌ح‌طلب و فعالان سیاسی برجسته‌تر مطرح می‌شد کم کم فاصله‌ بیشتری می‌گرفت، این جنس مطالبات خودش را نشان داد.

نکته‌ بعدی این است که در مقطع جدید مدیران مطبوعات از این نبود فضا و نبود امکانات بسیار سو‌‌ءاستفاده می‌کنند، به جهت اینکه خیل عظیم روزنامه‌نگاران بیکار و لشگری که پشت درهای تحریریه منتظر است تا به محض این‌که کسی رفت بیرون سرجایش بنشینند، (یعنی یک‌جوری جدال برای بقا وجود دارد) این باعث شده که مدیران مسئول و حالا مدیران روزنامه‌ها به‌هرنحوی که خواسته‌اند با نیروها رفتار بکنند و حقوق‌شان را به‌هیچ وجه پرداخت نکنند و اصلا پاسخگو نباشند.

چون برای هر کسی ده - دوازده نفر آلترناتیو وجود دارد درحال حاضر و نیازی نیست، بقول خودشان، ناز کسی را بخواهند بکشند.

به‌راحتی می‌توانند کسی را برکنار بکنند یا حالا به شیوه‌های جدیدی که طرف را اخراج نمی‌کنند، وادار می‌کنند به استعفا. و آن آدم، آن آدم‌هایی را که کمی هم مشکل‌دارند و اعتراض می‌کنند اخراج می‌کنند و آدم‌های مطیع را به جای او وارد می‌کنند و هزینه‌ای هم نمی‌پردازند.

آرش حسن‌نیا: من فکر می‌کنم که در واقع این نوع روزنامه‌نگاری که ما الان شاهدش هستیم و فضایی که حاکم است در جریان روزنامه‌نگاری حاصل آن شرایط ویژه‌ای هست که آقای فتوره‌چی توضیح دادند.

توی سالهای گذشته به‌هرحال درست یا غلط( که من امروز فکر می‌کنم به شکل غلط) روزنامه‌نگارها را به این باور رسانده بودند که برای رسیدن به یک هدف بزرگتر تن به آن فداکاری و ایثار بدهند، اما با واقعی‌ترشدن فضا، فضا که می‌گویم، تمام شرایط محیطی منظورم هست، یعنی شرایط فرهنگی‌‌، سیاسی، اجتماعی کشور، وقت آن رسیده که دیگر روزنامه‌نگارها کمتر آن فداکاری بی‌مورد را برای کارفرماهایشان از خودشان نشان بدهند و در واقع با شرایط جدید به فکر زندگی خودشان باشند.

من فکر می‌کنم خیابان یک‌طرفه‌ای بوده که همیشه توی این خیابان یکطرفه روزنامه‌نگارها باید به‌خاطر اعتقادتشان، به‌خاطر پیروزی اصلاحات و به‌خاطر تمامی ملاحظاتی که وجود داشت از حقوق به حق خودشان می‌گذشتند.

فکر می‌کنم با پخته‌تر شدن روزنامه‌نگارهای هم‌نسل من و همین‌طور واقعی‌ترشدن فضای کشور دوره‌ جدیدی را داریم آغاز می‌کنیم.

امروز روزنامه‌نگارهایی مثل من و آقای فتور‌ه‌چی که سابقه‌ ۱۱­ ۱۰ ساله روزنامه‌نگاری داریم و وقتی پشت سرمان را نگاه می‌کنیم می‌بینیم سابقه بیمه‌مان کمتر از یکسال یا دوسال است، در واقع به یک واقعیت تلخ می‌رسیم که توی این سال‌ها تمام این ایثارها و فداکاری‌های ما برای رسیدن به یک هدف بزرگتر، یعنی حامل رکن چهارم دموکراسی بودن در کشور ایران چه نتیجه‌ای داشته؟ چه آینده‌ای را برایمان رقم زده است؟

من البته فکر می‌کنم اینها منافاتی هم با همدیگر ندارند. یعنی همچنان روزنامه‌نگارهای ما به دنبال دموکراسی و به دنبال آگاهی دادن به مردم هستند، به دنبال این هستند که رکن چهارم دموکراسی باشند، اما توقع این را دارند که کارفرمایشان هم تمام این ادعاهایی را که دارد، و تمام آن چیزهایی که شعارهایش را می‌دهد، حداقل در فضای کوچکتر تحریریه و یک رسانه به آن پایبند باشد و روزنامه‌نگار ایرانی ضمن اینکه بازهم فداکاری می‌کند، حداقل در یک بستر کاری و در یک شرایط حداقلی صنفی، حقوقی کار خودش را ادامه بدهد.


آرش حسن نیا

شما در طول سال‌های گذشته روزنامه‌نگار بودید. خودتان گفتید ۱۱سال و آقای فتوره‌چی ۱۰ سال سابقه کار دارند. یعنی شما در دوران به‌قول معروف اصلاحات هم روزنامه‌نگار بودید. می‌شود این تلقی را کرد که تا زمانی که فضای سیاسی و در واقع حاکمیت سیاسی متناسب بوده با خواست‌های شما، شما دربرابر همه چیز سکوت کردید به امید یک آینده‌ای که متصور بودید و حالا متحقق نشده. آیا اینطور است؟ یعنی شما فکر می‌کردید در ازای این سکوتی که می‌کنید در آینده، اتفاق مثبتی برایتان می‌افتد و به جایی می‌رسید؟

آرش حسن نیا: اول توضیح بدهم که واقعا سکوت مطلق نبوده، یعنی همیشه اعتراض‌ها و چالش‌هایی بین کارگر و کارفرما در فضای روزنامه‌نگاری و فضای روزنامه‌ها وجود داشته است.
اما این که شما می‌فرمایید، یک بخشی از واقعیت است. یعنی به‌هرحال روزنامه‌نگارهای ایرانی برای رسیدن به یک هدف بزرگتر همراه با کارفرماهایشان که همان صاحبان روزنامه‌ها بودند، در جدال با یک دشمن مشترک که به‌هرحال خارج از فضای رسانه وجود داشت، حاضر شدند فدارکاری و ایثار بکنند و از حقوق خودشان بگذرند برای همان هدف بزرگ‌تر که شما می‌فرمایید.

امروز با واقعی‌شدن آن شعارها و با واقعی‌شدن فضای کشور من فکر می‌کنم که روزنامه‌نگارها به این نتیجه رسیده‌اند که همزمان با پیگیری آن مطالبات نسبت به حداقل حقوق خودشان هم حساس باشند و آنها را هم به قیمت رسیدن به آن هدف بزرگتر بهرحال از این حقوق خودشان که حقوق صنفی و قانونی‌شان هست نگذراند.

این هدف سیاسی که از آن صحبت می‌کنید، لزوما منافع سیاسی هم پشت‌اش هست؟

آرش حسن‌نیا: اگر بخواهیم اولویت‌بندی بکنیم حتی رسیدن به آن منافع سیاسی که به‌هرحال همه‌مان دنبالش بودیم، مثل رسیدن به دموکراسی یا مهیاترشدن بستر و فضا برای آنکه ما به دموکراسی برسیم، گرچه همچنان برقرار است، اما به‌هرحال مدعیان تلاش برای رسیدن به این هدف نمی‌توانند نسبت به رعایت حقوق کوچکتر که مثلا حقوق صنفی یک کارگر باشد بی اعتنا باشند.

یعنی در تحریریه‌شان، نمی‌توانند آن شعارهای بزرگ را بدهند و روزنامه‌نگارها را با خودشان همراه بکنند و برای اینکه به قدرت سیاسی برسند از آنها استفاده بکنند، اما از رعایت این حقوق ابتدایی در روزنامه و فضای یک تحریریه اجتناب بکنند.

من فکر می‌کنم اتفاقا امروز تلاش روزنامه‌نگارها برای رسیدن به حقوق صنفی‌شان و تلاش‌شان برای اینکه قوانین کار و سایر قوانین ناظر بر کار کارگری و کارفرمایی رعایت بشود، در راستای همان هدف بزرگتر است. من فکر می‌کنم تلاش امروز روزنامه‌نگارها برای واقعی‌ترشدن چهره‌ی فعالان سیاسی کشور هم می‌تواند مفید واقع بشود.

نادر فتوره‌چی: من تمام صحبت‌های آرش را تایید می‌کنم و آنها را درست می‌دانم. منتها می‌خواهم نکته‌ای را به آن اضافه بکنم. ببینید، با گذشت زمان و حالا مسن‌ترشدن نسل روزنامه‌نگارانی مثل من یک نوع توهم‌زادیی هم از خودمان و هم از دیگران، یعنی هم از اشخاص فعال و پیشتازان عرصه سیاسی در ما اتفاق افتاده است.

یکجور قدسیت‌زدایی شده از شعارهایی که در دوم خرداد داده شد. به‌خاطر اینکه ما تصویر بیرونی که از این شعارها دیدیم، در داخل خود همین ساختارهای اصلاح‌طلبانه مثل روزنامه‌ و جنبش دانشجویی و غیره، کاملا متفاوت است از آن چیزی که در تئوری‌های اولیه‌ دوستان مطرح می‌شده.

آن تلقی‌ که من دراوایل کارم در روزنامه‌ها از جامعه مدنی داشتم، با آن چیزی که امروز دارم، بسیار متفاوت است.

به همین جهت آن قدسیت‌زدایی باعث می‌شود که ما کمی حساس‌تر و بدبینانه‌تر نسبت به فعالان اصلاح‌طلب موجود نگاه بکنیم. وضع واقعا موجود که من الان در آن قرار داریم، با آن‌چه این روزنامه‌ها، این جریانات اجتماعی از جمله دانشجویان و غیره در بسترش رشد کرد و خواستند خودشان را مطرح بکنند، بسیار متفاوت شده است.

من یادم هست، زمانی که روزنامه شرق توقیف شد ناگهان تحریریه‌ روزنامه‌ای که صبح آمده بودند برای ابد با همدیگر کار بکنند و معلوم نبود کی ازهم جدا شوند، سه‌­ چهارساعت بعد به‌خاطر یک ورق کاغذ با همدیگر خداحافظی برای ابد می‌کردند. این عمق این جامعه مدنی خیالی یا مجازی بود که ما تصور می‌کردیم این نهادها نهادهایی هستند که توانسته‌اند دراین مدت پا بگیرند.

الان دارم می‌بینم که نه، خیلی راحت می‌تواند فضا برگردد به قبل از هر آنچه ما به آن اصلاح‌طلبی می‌گفتیم.

توی این مدت این مدیران رفتارهایی از خودشان نشان دادند از لحاظ روانی که این رفتارها در محیط تحریریه‌ها بسیار پدرسالارانه و مادرسالارانه بود.

در حالی که سواد تئوریک چندانی هم ندارند و روی یکسری رفاقت‌ها و زدوبندها و غیره توانسته‌اند امتیازی بگیرند و کار بکنند و حالا یک عده‌ای را هم جمع بکنند با پولی که حالا منابع‌اش هم مشخص نیست، یا بخشی‌اش مشخص هست، دفتر و دستکی برای خودشان به‌هم بزنند و یک حکومت کوچک را برای خودشان تشکیل بدهند. من توی سایت رخداد چندین ماه قبل یک یادداشتی به‌نام زئوس‌‌های کوچک نوشته بودم. آنجا مدیران را تشبیه کرده بودم به زئوس‌های کوچک. برای اینکه در یک گستره‌ جمعیتی حدود ۵۰­ ۴۰ نفر از راه روزنامه دیکتاتوری را اعمال می‌کنند.

از مدیران مسئول حرف زدید، هر دونفر، و از امتیازهایی که به برخی داده می‌شود.چند نفر از مدیران مسئول را که تا حالا با آنها کار کردید اسم می‌برید؟

نادر فتوره‌چی: مدیرمسئول روزنامه‌ «صبح امروز» آقای حجاریان بودند، روزنامه‌ «بهار» آقای پورعزیزی ، «دوران امروز»، آقای زاهدی بودند.

آرش حسن‌نیا: من در روزنامه‌ «اقتصاد» بودم که مدیر مسئولش هم آقای تقی‌پور بود، در روزنامه‌ «توسعه» بودم که آقای شیخی بود، «بهار» آقای پورعزیزی بود، «همشهری» آقای عطریانفر بود، «شرق» بودم که آقای رحمانیان بود، «یاس نو» آقای نعیمی‌پور بود، «وقایع اتفاقیه» بودم که آقای خانلری بودند، «اقبال» بود که آقای فلاح بود.

روزنامه‌ی «اعتماد ملی» هم که آقای حق‌شناس بود و در روزنامه‌ «سرمایه» هم آقای دکتر عبدو بودند.

فاصله‌ بین حاکمیت و کسانی که به‌عنوان صاحب امتیاز یا مدیرمسئول از آنها نام بردید چقدر هست؟ یعنی چنددرصد از اینها را می‌شود گفت که از درون حاکمیت بودند و چند درصد روزنامه‌نگار مستقل بودند؟

آرش حسن‌نیا: البته نمی‌شود یک فاصله‌ معینی را حالا برای همه متصور بود، چون به‌هرحال این فاصله کم و زیاد است از حاکمیت. اما چیزی که حداقل بعد از تجربه‌ این سال‌ها و این روزها شاهدش هستیم، این است که درحوزه‌ صاحبان امتیاز روزنامه‌ها و مدیران مسئول یک نوع عضویت در خانواده حاکمیت مشاهده می‌شود.

حالا ممکن است دوستان پیشکسوت روزنامه‌نگاری مثلا بگویند که در تمام تاریخ مطبوعات ایران این‌گونه بوده که مثلا برمی‌گردد به ویژگی استبدادی تاریخی ما اما من فکر می‌کنم پدیده جالبی که این روزها بیشتر از نزدیک‌بودن صاحبان امتیازها و مدیران مسئول به حاکمیت وجود دارد، ورود سردبیران و اعضای شورای سردبیری غیرحرفه‌ای به عرصه‌ روزنامه‌نگاری است.

شاید روزگاری اگر صاحب‌ امتیازی یا مدیر مسئول روزنامه‌نگار نبود یا تجربه‌ مدیریت رسانه نداشت و به صرف داشتن رانت حکومتی امتیاز روزنامه گرفته بود، به‌هرحال خودش را مقید به این می‌دانست که در مدیریت بالادستی تحریریه خودش از سردبیر یا شورای سردبیری از نیروهای حرفه‌ای روزنامه‌نگار استفاده بکند که این روزها این رویه هم متوقف شده و ما شاهد هستیم که دوستان هم حزبی یا به‌هرحال دوستان قابل اعتماد آقایان سردبیر می‌شوند، عضو شورای سردبیری‌ می‌شوند.

من فکر می‌کنم، این در تمام رسانه‌ها و مطبوعات دنیا نادر است که سردبیران و اعضای شورای سردبیری‌ از روز ورودشان به یک تحریریه با این سمت آمده‌اند. یعنی ابتدا سردبیر شده‌اند، بعد وارد تحریریه یک روزنامه و یا عضو شورای سردبیری یک روزنامه شده‌اند.

واکنش بدنه روزنامه‌نگاری ایران و آن جمعی که شما با آنها در ارتباط هستید چه بوده نسبت به این اتفاقات و تلاش‌تان برای به‌دست آوردن حقوق صنفی؟

نادر فتوره‌چی: اجازه بدهید من توضیح بدهم، چون آرش خودش در بطن ماجراست. ببینید، عملا به یک معنا این همبستگی که ما در قامت هویت صنفی به‌عنوان روزنامه‌نگار دنبالش هستیم، به شکل نمایشی وجود دارد.

بله! ما همه عضو یک انجمن صنفی هستیم که حالا خودش هم گرفتاری‌های حقوقی دارد و مشکلات سیاسی عمده‌ای دارد ولی به هر حال همه ما عضو یک صنف هستیم.

عدم هماهنگی بین ما و بقیه دوستان روزنامه‌نگار می‌تواند نشان بدهد که ما چقدر در تحقق جامعه مدنی دچار مشکل بودیم. بعید می‌دانم هیچ تحریریه‌ای در اعتراض به اخراج دوستان و همکاران خودش تصمیم بگیرد یکروز قلم را زمین بگذارد و دست‌کم یک روز مدیران و صاحبان روزنامه را تهدید به این بکند که در اعتراض به این بی‌عدالتی شما ما دست از کار می‌کشیم.

دلایل وبهانه‌های متعددی وجود دارد، بهانه‌های معیشتی، رودروایستی، یا همین روحیه ایرانی که ما داریم که رومون نمی‌شه خیلی کارها را بکنیم و خیلی حرف‌ها را بزنیم.

در کامنت‌های پای مطالب می‌بینید همین اعضا و دوستانی که در تحریریه‌ها مشغول هستند و پذیرفته‌اند شرایط را و مطیعانه دارند کارشان را انجام می‌دهند، با همین انگ که شما تحریریه را به آشوب می‌کشید و چرا نظم را به‌هم می‌زنید، گویی که نظم یک اسطوره‌ای است که ما باید در پای آن قربانی بشویم، هرچند که این نظم ممکن است ما را له هم بکند و اشکالی هم ندارد، ما باید به آن پایبند باشیم.

آرش حسن‌نیا: من فکر می‌کنم توقع از تحریریه در واقع براساس روحیات هر فردی متفاوت می‌تواند باشد، ولی من فکر می‌کنم ما به‌خاطر نداشتن یک تشکیلات صنفی منسجم و قوی، که حالا آن هم ریشه‌ی تاریخی و فرهنگی دارد، برای انجام رفتارهای مشابه و انجام رفتارهای یکدست و همه‌گیر برای احقاق حقوق خودمان ناتوان هستیم.

اما فکر می‌کنم همین اتفاقی که برای من افتاد و ما دامنه‌اش را در روزنامه‌های دیگر هم شاهد هستیم، با جمع‌شدن آن نامه‌ ۲۲۰ امضایی و به‌هرحال درخواستی که تعدادی از روزنامه‌نگارها از انجمن صنفی داشتند برای اینکه کاری بکند یا حداقل جلسه‌ای برگزار بشود برای آسیب‌شناسی مطبوعات و اوضاع موجود در حوزه‌ دیگر غیر از حوزه‌ حاکمیت سیاسی، نقد رفتار حاکمیت سیاسی در رسانه‌ها، یعنی نقد از درون شکل بگیرد، من فکر می‌کنم پدیده‌ خیلی مثبتی هست و باید این را به‌عنوان یک دستاورد این اخراج «میمون»، می‌شود گفت، حفظ بکنیم.

و همین را به‌عنوان نقطه‌ آغازی بدانیم برای این‌که به‌هرحال جمعیت روزنامه‌نگاری ایران این روزها به این نتیجه رسیده است که کافی‌ست دیگر، اینکه حق‌اش زیرپا گذاشته بشود یا کافی‌ست که در شرایطی کار بکند که نه قرارداد مناسبی دارد و نه حقوق صنفی‌اش رعایت می‌شود.

این را باید یک نقطه‌ آغاز و شروع خوبی درنظر بگیریم و خیلی هم حواسمان جمع باشد که حالا از اینجا این عزیمت را شروع بکنیم برای اینکه فضای کار رسانه‌ای و کار روزنامه‌نگاری را تا جایی که می‌شود با حداقل استانداردهای قابل قبول قوانین همین کشور منطبق بکنیم، تا اینکه شاید روزگاری برسد که به‌هرحال روزنامه‌نگاران هم‌نسل ما هم بتوانند به شکل طبیعی بعد از ۲۵­ ۲۰ سال کارکردن با قراردادها، با پرداخت حق بیمه‌شان بتوانند بازنشسته بشنوند.

***

برای اینکه جانب انصاف را رعایت کرده باشیم و فقط به حرف‌های دو روزنامه‌نگار ایرانی، یعنی آرش حسن‌نیا و نادر فتوره‌چی بسنده نکرده باشیم و حرف‌های مدیران مسئول و گردانندگان روزنامه‌ها را هم در مورد وضعیت صنفی روزنامه‌نگاران و بیانیه‌ ۲۲۲ روزنامه‌نگار بشنویم، به سراغ محمد جواد حق‌شناس مدیر مسئول روزنامه‌ «اعتماد ملی» رفتم.

البته گویا وقت خوبی نبود و ایشان مشغول انجام وظایف مدیر مسئولی‌شان بودند، یعنی داشتند پرینت صفحه‌های روزنامه‌‌ فردا را قبل از چاپ می‌خواندند.

بالاخره وقتی فرصت گفت‌وگو پیدا کردیم، آقای حق‌شناس گفتند، گرچه سرشان خلوت است، اما ملاحظاتی برای گفت‌وگو دارند و مایلند که ما، بقول خودشان، عذر تقصیرشان را بپذیریم.

مدیرمسئول روزنامه اعتماد ملی گفتند، بخشی ازماجرا به اتفاقاتی برمی‌گردد که در روزنامه‌ خودشان افتاده و ایشان برای حرف‌زدن در این مورد معذوریت اداری دارند.

من به آقای حق‌شناس گفتم، اگر اتفاقات افتاده در روزنامه اعتماد ملی را بی‌خیال بشویم و فقط در مورد حقوق صنفی روزنامه‌نگارها به‌طور کلی حرف بزنیم نظرشان چیست؟

منتها محمدجواد حق‌شناس مدیر مسئول روزنامه اعتماد ملی گفتند، بعد از وقایع اخیر در موقعیتی هستند که مجبور به قطع همکاری با بعضی از همکارانش در روزنامه اعتماد ملی شده‌اند و الان در موضعی قرار دارند که شاید جالب نباشد حرف‌زدن و اظهار امیدواری کردند که بتوانیم در یک فرصت دیگری حرف بزنیم.

البته آقای محمدجواد حق‌شناس گفتند که بیانیه‌ ۲۲۲ روزنامه‌نگار را در روزنامه‌ اعتماد ملی منتشر کرده‌اند.

امیدواریم همانطور که مدیرمسئول روزنامه اعتماد ملی گفتند، در یک فرصت بهتر و آرام‌تر حرف‌های ایشان همینطور بقیه‌ مدیران مسئول را در مورد آن چیزی که روزنامه‌نگاران ایرانی از آن بعنوان پایمال‌شدن حقوق صنفی‌شان حرف می‌زنند بشنویم.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)