تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفتگو با یک بلاگر خرمشهری

ماجرای بندری که تمام شد

زندگی درخرمشهر... یعنی آن‌چیزی که به‌اسم زندگی در خرمشهر جریان دارد، ماجرای تلخ زندگی آدم‌هایی‌ست که بشدت درگیر زندگی شده‌اند. آدم‌هایی که میان دیوارهای ترکش‌خورده زندگی می‌کنند. از سال ۶۱ تا الان خیلی گذشته، ولی هنوز دیوارهای آنجا ترکش‌خورده است. این دیوارهای ترکش‌خورده را به‌خاطر میراث فرهنگی و میراث معنوی نیست که نگه داشته‌اند. مانده‌اند، برای اینکه هیچ دستی قصد یا تمایلی ندارد که آنها را بسازد. امروز اگر تو کافه‌ زمانه به شما زیاد خوش نگذشت، تقصیر من نیست. چون ترکش‌های توی دیوارهای خرمشهر هم تقصیر من نیست.

بفرمایید کافه زمانه و کمی گپ بنوشید. و بشنوید.

امروز میهمان کافه‌زمانه یکی از بچه‌های خرمشهری است. فرزانه جزایری از جوان‌های وبلاگ‌نویس
است که در روزهای شروع جنگ در خرمشهر بوده و هنوز هم بعد از این همه سال نمی‌تواند در خیابان کهنمایی، خیابانی که زمانی در آن زندگی می‌کرد زندگی کند چون شهر خرمی که او به یاد دارد این روزها به همه چیز شبیه است جز خرمشهر از خرمشهر اون روزها چیزی که یادمه...

خیابون خونه‌مون یادمه، خیابون کهنمایی. یک میدون خیلی کوچیک که از جنوب وصل می‌شد به بازار که در واقع بازار تره‌باربود و انتهای اون بازار هم می‌خورد به لب شط به شط اروندکنار.

خرمشهر واقعا آن‌ زمانی که شما زندگی می‌کردید، خرمشهر بود؟ شهر خرمی بود؟
ببینید، شهر شهر کوچکی بود و برای مردم چیزی، دغدغه‌ای برای اضطراب و ناراحتی وجود نداشت.

می‌دونی که جوونا اون روزا برای خوش‌گذروندن کجا می‌رفتند؟
جوونای فامیل ما که می‌دونم می‌رفتند لب شط. همون زیبایی کشتی‌هایی که دقیقا یادم هست توی رودخانه بود، پل خیلی قشنگی که اونجا داشت واون بوی نای و هوای شرجی‌یی که اونجا داره به اضافه‌ بوی ماهی‌های خود آن رودخانه. یک محله بود بنام خیابان اردیبهشت که آنجا به‌حساب خونه‌های عیانی بود.

شما سال ۵۹ از خرمشهر بیرون آمدید!
ده مهر ۵۹ اومدیم بیرون. روز ۳۱ شهریور زمانی که اولین موشک زده شد، با اولین سروصداها برق و آب ما قطع شد. تمام خیابون ما خلوت شد. کنارخونه‌ ما یک تعمیرگاه بود که تعطیل کرد.

یه روز که برای شستن ظرف‌ها رفته بودیم لب شط و برمی‌گشتیم وسط بازار که ما رسیدیم، یه‌هویی نمی‌دونم هواپیما، موشک، خمپاره یا چی بود، هرچی که بود از بالا سر ما رد شد و این کرکره‌ها بشدت می‌لرزیدند که ما ناچار شدیم سه‌تایی دراز بکشیم روی زمین. مامان منو از یک‌طرف، برادرم را هم از یک‌طرف کشوند زیر چادرش. این شیشه‌ها می‌شکستند و مادرم همه‌اش سعی می‌کرد ما را با چادرش بپوشونه. تا اینکه اونا رفتند و سروصداها خوابید. این تصویر هیچ‌وقت فراموشم نمی‌شه. بعد ازن اتفاق رفتیم تهران یعنی اول رفتیم اهواز، بعد رفتیم شوشتر، بعد خرم‌آباد، بعد از خرم‌آباد مستقیم رفتیم تهران و وقتی هم تهران بودیم، همه‌اش خونه‌ فامیل بودیم. یک‌روز خونه‌ این، یک‌روز خونه‌ اون. اول آبان بود که ما دیگه یک‌جا مستقر شدیم و احساس کردم که دیگه این جنگ تموم شدنی نیست.

دهم مهر از خرمشهر رفتی بیرون و چندسال بعد برگشتی؟
من نوروز ۶۹ برگشتم. رفتیم خونه‌مون، خونه نه! رفتیم یک‌جای خرابه. اون خونه‌ ما نبود. خونه‌مون را من پیدا نکردم. آوار بود همه‌اش. تنها جایی که اصلا ساخته شده بود مسجد جامع بود. تمام خیابان‌ها خراب بودند. اگر هم خراب نبودند، ترکش ترکش بودند.

و شما چرا تصمیم نگرفتید که خرمشهر بمونید؟
برگردیم خرمشهر؟

آره!
نمی‌شد برگشت. همین یک‌ساعتی که رفتیم و اونجا را دیدیم، من توی راه برگشت تب کردم. شهر آلوده بود. الان هم آلوده است، الان هم فرقی نکرده.

و چقدر فرق کرده با اون زمان که جنگ تموم شده بود؟
تنها فرقی که کرده به شعاع ده الی بیست‌متری مسجد جامع کامل بازسازی شده. جوری که برای نمایش‌های تلویزیونی بشود تصویری از بازسازی خرمشهر داد، به‌ اضافه‌ موزه جنگ توی همان بلواری که ساختند کنار شط و خود اون بلوار...

ولی مردم دارند اونجا زندگی می‌کنند؟
مردم دارند اونجا زندگی می‌کنند ولی فلاکت‌بار.

می‌گن که شهر بازسازی شده؟
من رفتم تو خیابون کهنمايی پارسال که رفتم. بازسازی یعنی چی؟ یعنی خونه‌ها ساخته شده باشند دوباره؟ خیابون کهنمایی هنوز آوار است. بازار فقط یه ساختمونه، آثار زندگی شما اونجا نمی‌بینید. شما بهتر از من می‌دونید. بالاترین آمار فقر و اعتیاد توی خرمشهر و خوزستانه.

جوونا اونجا چکارمی‌کنند؟
هیچ کاری نمی‌کنند. غم و غصه می‌خورند. خرمشهر شهربازی ندارد، پارک ندارد، سینما را که مطمئنم ندارد.

فکر می‌کنی چرا بازسازی اتفاق نیفتاده و شهر ساخته نشده؟ مردم برنگشتند یا دلشون نمی‌خواست برگردند، اراده نکردند که برگردن و اونجا رو بسازند؟
اجازه دارم از شما چیزی بپرسم، یک سوال مقایسه‌ای؟

حتما.
توی جنگ لبنان به هر خانواده‌ لبنانی چقدر پول داده شد برای بازسازی خونه‌ها‌شون؟

من رقم‌اش را نمی‌دونم.
به‌هرحال یک مبلغ داده شده دیگر، درست است؟

حتما.

به خانواده‌های خرمشهری نفری ۱۵۰هزارتومان پول داده شد.

خانواده‌ شما چند نفر بود؟
خانواده‌ ما اون‌ موقع ۵ نفری بود. مثلا اگر پولی هم به ما می‌دادند، هفتصد و پنجاه هزارتومان می‌شد.

با این ۷۵۰هزارتومان شما چقدر از خونه‌تونو می‌تونستید بازسازی بکنید؟
ببینید، من نمی‌دونم چقدر می‌تونستیم بسازیم، ولی این را می‌دونم که با آن عزت نفسی که قبلا خرمشهری‌ها داشتند، هیچ کس نرفت بگیره. حداقل از فامیل ۶۰ـ ۵۰ نفری خودمون که خبر دارم، هیچ کس نرفت این ۱۵۰هزارتومان را بگیره.

می‌شد با آن کاری کرد یا نه؟
چه کار می‌شد کرد؟ هیچ کاری نمی‌شد کرد. ببینید، خرمشهری‌ها، همون‌هایی که الان توی خرمشهر زندگی می‌کنند دو قسمت هستن. یک عده کسانی هستند که واقعا اونجا را دوست دارند و مونده‌اند. خرمشهری‌های قدیمی که نمی‌تونند از اونجا بیان بیرون. یک‌سری آدم‌هایی هستند که نتونستند جای دیگه بمونند. جاهای دیگه نپذیرفتندشون. «جنگ‌زده، جنگ‌زده»، «فراری، فراری». این‌قدر بهشون انگ زدند که مجبور شدند برگردند. قسمت دیگه کسانی که الان توی خرمشهر زندگی می‌کنند، مهاجرین روستایی‌اند. کسانی که نتونستند بیان اهواز یا توی شهرهای بزرگ زندگی کنند، اونجا یک آلونکی گرفتند و زندگی می‌کنند.

شاید اگر همشهری‌های شما برمی‌گشتند، حالا با آن حداقل‌هایی که پیشنهاد شده بود، شهر الان چهره‌اش فرق می‌کرد. فرق نمی‌کرد؟
ببینید، شما یک شهر ابتدایی را هم که در نظر می‌گیرید، یک امکانات اولیه باید داشته باشه.

الان خرمشهر چی داره، آب، برق... اوضاعش چه طوریه؟
آب داره، آب تصفیه مثلا، آبی که مردم گالن‌های ۲۰ لیتری می‌رن یا آب معدنی می‌خرن. اونهایی که دستشون به دهنشون می‌رسه آب معدنی می‌خرند. اونهایی هم که ندارند همون آب غیرقابل نوشیدن خانگی را مصرف می‌کنند و طبق آمار ۹۰درصد مردم بیماری کلیه دارند و اگر هم نداشته باشند بتدریج احتمالا بیماری کلیه خواهند گرفت. برق دارند. برقشان البته زیاد قطعی دارد. هیچکدام از این مظاهر تکنولوژی و دستگاه‌های پیشرفته که توی خونه‌ها، توی اغلب خونه‌های طبقه متوسط الان هست، من توی خونه‌ آنها ندیدم.

مگه خرمشهر بندر نبود چرا وضعش این‌طور است که تو تعریف می‌کنی؟
خرمشهر دیگه بندر نیست، به‌خاطر اینکه رودخانه‌ای که از کنارش می‌گذره لایروبی نشده و کشتی‌هایی که الان دارند محموله جابجا می‌کنند خیلی بزرگ هستند. کشتی‌هایی‌اند که ظرفیت‌شان بالاست، کانتین‌های بیشتری دارند و توی اون رودخونه نمی‌تونند عبور ومرور کنند. تنها راهش هم اینه که اون رودخانه لایروبی بشه.

دلت می‌خواد واقعا برگردی و خرمشهر بمونی؟
اصلا، اصلا! خرمشهر از ما گرفته شد با تمام خاطراتش، با تمام کودکی من. من جوجه‌هایی را که توی سه‌ماه تابستون دونه بهشون داده بودم، زیر کابینت‌های آشپزخونه موندند و به‌خاطر اینکه نمی‌تونستم نجاتش بدهم، کلی توی اون دوران ۸ سالگی‌ام به من متلک گفتند. به من می‌گفتند تو خانواده‌ شهدا هستی، چون جوجه‌هات کشته شدند اونجا. من کتاب هنسل و گرتل‌ام‌ زیر آوار مونده. برای چی برگردم خرمشهر؟خرمشهری که به‌خاطر قدرت یکسری دیگه از من گرفته شد. زلزله‌ بم نبود که بگیم طبیعت بود، بگیم خشم خدا بود.

خیابان کهنمایی را دلت می‌خواد الان چه شکلی ببینی؟
من بی‌وطن شدم، من هیچ‌جا خونه‌ام نیست. نه تهران شهرمنه، نه اهواز، نه خرمشهر. سال ۶۳ من پنجم دبستان بودم. اون موقع افتخار می‌کردم که دارم برمی‌گردم از تهران. دیگه نمی‌مونم که تهرانی‌ها بهم بگن «جنگ‌زده»، که ناظم‌مون به‌خاطر اینکه روسری من مشکی بود نه سرمه‌ای، من را از توی صف کشید بیرون، جلوی دویست‌‌تا شاگرد دبستانی یک کشیده خوابوند تو گوش من، گفت فرم مدرسه روسری سرمه‌ایه نه مشکی. می‌ری خونه با روسری سرمه‌ای برمی‌گردی. اون‌موقع خیلی دلم می‌خواست برگردم خرمشهر، ولی الان دلم نمی‌خواد.

الان می‌شه توی خرمشهر جوونی کرد؟
جوونی! جوونی یعنی چی؟

موزیک، سینما، عشق، زندگی.
سینما نیست. سینما نداره اونجا. موزیک فقط موزیک بندری می‌تونی بشنوی. اینترنت فکر نمی‌کنم داشته باشه.

این صدای ممد نبود، چه احساسی در تو برمی‌انگیزه؟
من قبل از اینکه شما زنگ بزنید، داشتم وبلاگم را می‌نوشتم. دقیقا همین صدا از تلویزیون می‌اومد و اون سوزی که این صدا داشت، دقیقا توی وبلاگم نوشتم. ببینید، شما صدای خمپاره نشنیدید...

من صدای خمپاره شنیدم استثنائا، صدای توپ هم شنیدم، صدای موشک هم شنیدم.
ببینید، این وقتی می‌خونه، ضرب‌آهنگش می‌آد، گروه کرش می‌خونه: آه و واویلا/ کو جهان‌آرا...وقتی می‌خونه، هنوز هم که هنوزه من خیلی احساساتی می‌شوم. فقط همین را می‌تونم بگم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

درسته که خرمشهر پیشرفت نکرده ولی دیگه خیلی حرف‌های ایشون هم سیاه‌نمایی‌ه... با یک سرچ خیلی ساده تو گوگل متوجه میشین که حداقل دو سینما در خرمشهر فعال است... اصولا کسی که به قول خودش نرفته تو خرمشهر چطوری می‌ تونه نظر بده راجع به اون جا... اینترنت هم فکر نمی‌کنم باشه!!! از رادیو زمانه بعید بود این مصاحبه...

-- واحه ، May 28, 2007

سلام ، من هم خوزستانیم ، بچه همان خیابان کهنمویی ، ولی سال 1350 به تهران مهاجرت کردم ،تا قبل از جنگ سالی 2-3 بار به اهواز و خرمشهر میرفتم ، همسرم را هم از خرمشهر انتخاب کردم ولی بعد از 30 شهریور 1359 به خرمشهر پا نگذاشتم ، همین دو هفته پیش فیلمی را از ایام عید نوروز1386 دیدم ، با اینکه همیشه وصف خرابیهای خرمشهر را شنیده بودم ولی هیچوقت اینگونه تصورش نمیکردم ، دولت اگر تمایل داره مردم برگردند و خرمشهر دوباره خرم-شهر بشه چرا وضع آب و برق را درست نمیکنه چرا این همه کشتیهای کوچک و بزرگ کنار شط را پاکسازی نمیکنه چرا لااقل مثل شهر جدید هشتگرد یک سروسامانی به پارکها و معابر وساختمانهای دولتی و گمرک و خیابانهاش نمیده ، این سیاست دولت نیست که باز دوباره مردم در شهری در نزدیکی عراق دور هم جمع بشن یا شاید هم منتظر یک جنگ دیگر است

-- سعید ، May 29, 2007

un jahan ara ro ke mikhune adam ravani mishe
dige nemifahme che khabare!

-- sun ، May 29, 2007

سلام خیلی ناراحت شدم تا به حال خرمشهر نیومدم اما همین که شما این صحبتها رو کردین کمی متوجه می شم که چی می گین چون همین چند روز گذشته عکسهایی از خرمشهر دیدم و خیلی ناراحت شدم ... باورم نمی شه که بعد از این همه سال هیچ تغییری ندادند به شهر خرم...

-- mimi ، May 29, 2007

اين يك واقعيت بسيار دردناكه،‌ اجازه بدهيد يك مطلب را درباره خرمشهر توضيح بدهم در سال 1359 جنگ مي شه و تا سال 1367 ادامه پيدا مي كنه . در اين مدت اهالي خرمشهر به عنوان جنگ زده در شهرهاي مختلف زندگي مي كردند پس از پايان جنگ بسياري از افرادي كه برگشتند در سطح زندگي متوسط به پايين بودند. بسياري از اين افراد در خرمشهر از سطح زندگي مناسبي برخوردار نشدند. شهر ساخته نشد. دولت مركزي نيز از سرمايه گذاري هاي كلان در شهر هاي مرزي چون خرمشهر و آبادان بيم داشت و وجود حكومت صدام همچنين منطقه را دستخوش ديدگاه هاي امنيتي كرده بود.
مردم اكثرا بيكار بودند و هيچ كسب و كاري به راه نبود بسياري از خانواده ها بچه هاي خود را به دليل نيازهاي مالي از مدرسه ها خارج كرده و به كارهاي كاذب و دستفروشي و شاگردي سوق دادند تا كمك خرج آنها باشند و امروز اين بچه ها بزرگ شده اند بدون داشتن تخصص كافي،‌سواد لازم و البته بدون سرمايه گذاري هاي كلان دولت مركزي. جالبه بدونيد كه شما افرادي كه تحت پوشش نهادهاي كميته امداد و بهزيستي در دوشهرستان خرمشهر و آبادان هستند با تعداد تحت پوشش در سه استان پرجمعيت مركزي،‌قم و همدان است.
خرمشهر امروز به شهري متروك ،‌دورافتاده و فقير تبديل شده كه جسمش تنها با ياد خاطرات گذشته به حيات بي رمق خود ادامه مي دهد

-- رضا ، May 30, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)