خانه
>
کافه زمانه
>
یک صندلی
>
برای ما تاریخ مصرف شعارها تمام شده است
|
برای ما تاریخ مصرف شعارها تمام شده است
لیلی نکونظر
" علی کوچولو "، تو قصه ها نبود اما شبیه من و تو، شبیه من و نسل ما، همین نزدیکی ها بود، مثل ما نزدیک و معمولی .
خانه شان در داشت، در خانه شان کلون داشت، زنگ داشت، ایوان داشت و واقعی واقعی بود، شبیه ما که هیچ وقت شبیه قصه ها نمی شویم؛ شبیه آدم های قصه ها که پرند از" آن "و لحظههای تکان دهنده و ناب و حماسی، مملو از حادثههای دراماتیک و نمایشی و حیرت آور.
زندگی ما معمولی معمولیست، به دور از درام و حماسه و اسطوره. ما عمریست که به قصههای پدرانمان فقط گوش میدهیم.
یادتان هست؟ بابای علی کوچولو هم جبهه بود و قرار بود خدایی به همراهش باشد. عمریست که ما نسل سومیهای انقلاب، از خودمان قصه جنگهای تن به تن پدرهای حزب اللهی و مجاهد و چریک فدایی مان را می پرسیم و در دلمان به آن همه حوصله می خندیم ، به اینکه " چه حالی داشتهاند"!
برای ما یقه سفیدهای شیک و پیک ، فد کشیده در خانوادههای طبقه متوسط، که در هیاهوی غرب و مارک و نمادهای درجه چندم تجدد پایتخت گم شده ایم، آن جنگها و نبردها، قصهها و غصهها، تنها صدای قدمهای انقلابی و پر شتابیست که در شب خاطرههای پدران و مادرانمان میپیچد و فقط قصه
و خاطره است که خب زمانش هم به گمانمان ماضی بعید شده است .
عکس از فارس
به عقیده ما، تاریخ مصرف شورها و شعارهای آن روزگار آنها، درست همان وقت که از تعریف " آن" خاطرهها سیر میشوند و لبخندهایشان - احتمالا با یادآوری فرصت سوزی و اشتباه ها و گرفتاریها و مصیبتهایی که قصه هرروز امروز ماست – محو شد، تمام می شود و تمام می شود.
عمری ست که از یقه آبی های زشت و بی کلاس و یلخی که به اسم حراست از" ارزش "ها، می خواهند قواعد زندگیهای روستاهاشان را به خوردمان بدهند کتک میخوریم و همچنان همان نسل خوشگل و خوشتیپ و سوسولی هستیم که نه حالش را دارد و نه کلاسش اجازه پاسخگویی می دهد.
ما نشسته ایم پای کیبورد و وبلاگ، موسیقی غربی و دی وی دی و پیاده رویهای شیک و کافی شاپهای مدرن و هرچه که بوی خوش غرب و دموکراسی بیاورد.
کتک می خوریم، تحقیر می شویم، عقب می رویم، با این حال همان علی کوچولوهایی هستیم که تو قصهها نیست، " اون دور دورا نیست "، " نه خیلی پر حرف است و نه خیلی کم رو" و خانهشان عادی عادی، هم در دارد و هم کلون!
قصه ما هم شبیه علی کوچولو آن روزگار، ادامهدار و ادامهدار است و این حکایت ما نسل سومیهای خوشگل و خوشتیپ است که دیگر نه حوصله شتاب و عصیان و انقلاب دارد و نه نای تکان خوردن و ایثار.
نشسته است نگاه می کند، یک لحظه هم باور نمیکند که شبیه قصههای رشادت پدران و مادرانش شود .
از سیاست بدش میآید و سیگار و سیگاریش را دود میکند. ابژه روشنفکری هم که داشته باشد، به همان محصولات فرهنگی از سانسور گذشته قناعت میکند و میگذرد و این قصه سیاه و سفید و غم انگیز نسلیست که علی کوچولو برنامه کودکش همین قدر کوچک و دست یافتنی و نزدیک بود و قصه این روزهایش همین قدر مصیبتبار و غم انگیز است .
به این قصه باز هم می شود اضافه کرد اما...
تو بگو که دوره انقلابها در جهان به سر آمده است دیگر!
|
|
نظرهای خوانندگان
من گمان ميكنم عمر ارزشها به سر نرسيده و نميرسد. اين ارزشهاي از اساس بيارزشند كه گاهي به دروغ خود را ارزش نام مينهند. چنين نيست كه اگر در اين نسل عدهاي ميخواهند بيتامل به هر چيز آويزان شوند، آنرا تعميم دهيد به هركس كه در زماني خاص به دنيا آمدهاست. من گمان ميكنم نسل جديد امكان بسيار بيشتري براي دانستن و زيستن دارد تا نسل قديم. ميتواند آزادتر بيانديشد و بهتر بشناسد. برخلاف نظر شما معتقد نيستم كه اين نسل پر از كسانياست كه معتقدند آنهايي كه فلان و بهمان كردند چه حوصلهاي داشتند. گرايشهاي مختلفي وجود دارد و مطمئنا شما صرفا آنچه در اطراف خود يا درون خود حس كردهايد ميگوييد نه براساس اين كه آماري گرفته باشيد و مقايسه كردهباشيد.
-- dr jack ، May 13, 2007