تاریخ انتشار: ۳ فروردین ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

شب سال نو در هتل کانتیننتال کابل

مریم خرمی

اینجا مرسوم نیست که منتظر سال تحویل بنشینی. روز نوروز مهمه. شب سال نو در بعضی رستوران‌ها جشن می گیرند. یک خواننده محبوب تاجیک به اسم ریحانه در هتل کانتیننتال برنامه زنده برگزار می‌کرد.


سالن بزرگی را چیده بودند با میزهای گرد بزرگ که عموما یک خانواده ده دوازده نفره دورش نشسته بودند. ما دو دختر ایرانی بودیم و سه پسر افغان. دوستانم می گفتند خیلی خوشحالند از اینکه می بینند مردم با خانواده هایشان به جشن آمد‌ه اند . البته سر میزهای زیادی هم فقط مردها نشسته بودند.

دوستانم می گفتد که سال‌های جنگ باعث شده بود که نوروز کم کم فراموش بشه. دوره طالبان که کلاً مجازات می‌شدی اگه می خواستی نوروز و تجلیل کنی.

رستوران هتل کانتیننتال(continental)، رستوران گران قیمتی است. مردمی که آنجا بودند عموما سرشناس بودند. همه لباس‌های شیک پوشیده بودند. دخترها عموما لباس‌هایی شبیه لباس هندی پوشیده بودند و آرایش‌های غلیظی داشتند. همه افغان بودند، ما تنها خارجی‌های آنجا بودیم و خب این موضوع خیلی به چشم می‌‌امد.

شام به‌شکل بوفه سرو می‌شد. میز بزرگی پر از غذاهای افغان مثل قابلی پلو، منتو،کباب افغانی، چلو، و فرنی و همچنین غذاهای پاکستانی بود.

موزیک زنده پخش می‌شد. از خواننده‌های افغان و ایرانی ، پاپ و سنتی. همچنین موسیقی محلی افغان از مناطق متفاوتی خوانده می‌شد که خیلی زیبا بود.

چند پسر به نوبت بلند شدند و رقصیدند. بسیار زنانه می‌رقصیدند. و تعدادی از مردها برایشان دست می‌زدند. زنان حتی نگاه هم نمی‌کردند.

بعد از غذا صاحب هتل فقط میز ما را به خوردن هفت میوه دعوت کرد. افغان‌ها بسیار مهمان‌نواز هستند، من این را هر لحظه می‌بینم و حس می‌کنم.

ولی در مهمانی متوجه چند موضوع شدم که برایم نکات جالبی را داشت:
زن‌های کنار میز ما نرفتند که از میز بزرگ غذا بکشند و صرفا سر جایشان نشسته بودند. بعد متوجه شدیم که احساس راحتی نمیکردند که از بین میزها بگذرند و نگاه مردان را روی خود ببینند.

این موضوع را وقتی بهتر متوجه شدم که یک دختر افغان به طرفم آمد و گفت: خانم! یک آقایی هست اینجا که دارد از شما فیلم می‌گیرد واگر من جای شما بودم بسیار ناراحت می‌شدم. من با تعجب پرسیدم چرا؟ و او گوشه چشمی برایم نازک کرد و گفت: اوکی اگه برای شما ایرادی نداره!

شاید اگر یک دختر محجبه بود که به من این حرف و می‌زد این‌قدر تعجب نمی‌کردم ولی او، با آن ظاهر آخرین مد مثل یک هنرپیشه هندی؟



آخر شب وقتی داشتیم سالن را ترک می‌کردیم متوجه شدیم که چند مرد دیگر هم میز را ترک کردند. اول توجهی نشان ندادیم. ولی در راه سه ماشین تعقیب‌مان کردند، خیلی عجیب بود. ترسیده بودیم ولی به روی خودمان نمی‌آوردیم. عاقبت نفهمیدیم که چرا ما را تعقیب می کردند. ما رفتیم جلوی نگهبانی سفارت ایران و ترکیه (که کنار هم هستند) ایستادیم. شانس آورده بودیم که خیابان‌های کابل پر از چاله و چوله است و امکان با سرعت رفتن نیست. شاید این اتفاق در ایران هم می افتاد. ولی اینجا همه اسلحه دارند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

وبلاگ خوبی دارید ولی مدل لباس هم بیارید
ممنونم از وبلاگ خوبتون

-- فرزانه ، Aug 11, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)