تاریخ انتشار: ۷ اسفند ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
پاتوق‌ها و ایستگاه‌های عمر- بخش سوم

آنها که نوستالژی استیک‌ فلفلی کافه ریویرا دارند

جواد مجابی

نوستالژی های جواد مجابی را از اینجا بشنوید


جواد مجابی

این کارخانه‌ رویاسازی، فیلم‌های مدرن، موزیک غربی، رمان‌ها و مقاله‌ها، و بعضی‌شان شاید تو را

به‌تدریج از شهرت، خانواده‌ات، دوستان قدیمی‌ات دور کرده است و به روزگار و جایی پیوسته‌است که تو با شهوتی توام با ترس و لرز در شگفت‌زار آن همه ناشناخته غرق می‌شوی.

شهوت خودنبودن، از خویش به‌درآمدن، عروج روح، جابه‌جایی ارزش‌هایی که بی‌سنجش در حالت خلسه آن را جذب کرده‌ای، با اضطرابی که از ترک عادات، اخلاقیات و رفتار عام زاده می‌شود.
شور مرگ و شور زیستن تو را در هزارتوی تجربه‌های خطرناک می‌چرخاند. تو عادی نیستی، جزو آنان نیستی. یگانه می‌شوی با الگوهای ذهنی‌ات. با فروید، با سارتر، کامو، کافکا، با مارکس و استالین، گاهی به مدد کتاب و حزب، گاهی با ته گیلاس و تخدیر ساده‌ سیگار برگ وطنی و زمانی با آنارشیسم کوری که از جوانی و پراشتهایی شناخت دنیا نیرو می‌گیرد.

دهه‌ چهل است. «آخر شاهنامه» تازه چاپ شده. اخوان و شاملو شاعر روزاند و محبوب جوانان ملی‌گرای معترض. انجمن ایران و آمریکا اعلام کرده است که امشب اخوان شعرخوانی دارد. هر شعرخوانی حادثه‌ای‌ست. سالن پر از جمعیت مشتاق است. اخوان دیرتر می‌آید، یکی‌ـ دوساعتی. هوای بیرون سرد است و زمستان است. یک نفر زیر بغل اخوان را گرفته و کیف او را با خود می‌آورد.

اخوان هنوز جوان است، اما اطوار پیرمردها را دارد. می‌رود پشت تریبون. موهای سیاه و پرپشت، شاله‌ چهره‌ زیبا و مغرور دارد. می‌گوید دفعه پیش اینجا را گم کرده است. عذر شبی از هفته‌ قبل را می‌خواست که اعلام کرده بودند می‌آید و نیامده بود. خم می‌شود که از کیف‌اش کاغذ و کتابش را درآورد و شعرخوانی را شروع کند، همانجا پشت تریبون مدتی از نظر غایب می‌ماند. چه خبر شده است، چرا بالا نمی‌آید؟ بالاخره بالا می‌آید، خندان و شعرخوانی را شروع می‌کند. کتاب را باز می‌کند، می‌خواند: زمستان است...

باری، شاهرضا خیابان روز است. خیابان روح و معنویت و کتاب و بحث سیاسی و رفاقت‌های هوشیارانه. با هر بودجه‌ای می‌شود در پاتوقی دوام آورد، برای صحبت و بحث که از هرجا شروع شود سیاسی‌- فرهنگی می‌شود. خیابان شاه و حوالی‌اش، اما، خیابان شب است. اگرچه روزها هم می‌شود در آن سرخوش بود و آرام گذراند. سنت کافه‌نشینی در خیابان شاه قدیمی‌تر است. از زمان جعفرخان‌های از فرنگ آمده تا هدایت و رفقای ربعه‌ گرفته تا ژیگولوها و قرتی‌های سر چهارراه استانبول و اول لاله‌زار نو، و آدم‌های ادبی‌ـ سیاسی که جایی برای نشستن و گردهم‌آمدن می‌خواستند.
در دهه‌ سی دو دهه از شروع پاتوق‌های ادبی از موقعی که هدایت و مینوی و فرزاد،‌ انجوی، نیما، خانلری و نفیسی و دیگران کافه‌نشینی را باب کرده بودند گذشته بود. در واقع بعد از انجمن‌های ادبی و دوره‌های خانگی، کتابفروشی‌ها نخستین پاتوق ادبا و هنرمندها بود: کتابفروشی دانش و ابن‌سینا و جاهایی مثل آن مخصوص فضلا بود، و جوان‌ترها که عاصی و پیشرو بودند کتاب و دفتر و بحث خود را پشت میز کافه‌ها می‌گشودند که سکرآور و شیرین بود. اهل سیاست هم به تبع آنان کافه‌ها و پاتوق‌هایی داشتند که ظاهرا نو نواری نداشت، اما می‌شد با رفیقی در آن ساعتی گفت و شنید و از احوال دنیا و مافی‌ها با خبر شد.

کافه فردوسی قدمت و اعتباری داشت. هدایت آنجا و زرنواز را پاتوق ادبی جوانان عاصی عهد خود کرده بود که داستان لعنت او بر «کافه‌رین‌ها» هنوز ورد زبان بود. در زمان ما کافه فردوسی و کافه فیروز عمومی‌ترین و ارزان‌ترین پناهگاه بودند که از سر صبح تا دم غروب می‌شد با دوـ سه تومان که پول ۶ـ۵ لیوان چای بود روز دراز سنگین را طی کرد. حسن قائمیان، نصرت رحمانی،‌ اسماعیل شاهرودی، سپانلو، آتشی، صفی، محمود آزاد، و از مجسمه‌سازها و نقاش‌ها حاجی نوری از چهره‌های همیشگی آنجا بودند.
دیگران هم می‌آمدند، تقریبا همه. عده‌ای پاسوز آنجا بودند،‌ عده‌ای برای دیدار موقتی و عزیمت از آن به پاتوق‌های گرم و نرم‌تر به کافه فیروز می‌آمدند. بچه‌های رادیو و تلویزیون ملی و سینما، بچه‌های مطبوعاتی مخصوصا گردانندگان صفحات شعر و هنر مجله‌های هفتگی و ماهانه،‌ جوان‌هایی که تازه شعر و داستان می‌نوشتند و به یک چند جفت گوش مجانی نیاز داشتند، آنهایی که به کلکسیون آدم‌های مشهور معتادند، به آنجا سرمی‌زدند.


عکس محمود پاکزاد

ظهرهای دوشنبه آل‌احمد به کافه فیروز سر می‌زند. کافه از ساعت ۱۱ شلوغ‌تر می‌شود. معلم سخت‌گیر اما مهربان، از هرکسی کار و بارش را جویا می‌شود. نوشته‌‌ بعضی‌ها را خوانده است، قصه و مقاله کسی را، کتاب آن دیگری را. از وقایع ادبی جامعه کوچک اهل قلم کمابیش باخبر است. با عنایت خاص به جوانترها، ارزیابی شتابزده‌ای می‌کند، نقد شفاهی تند و تیز و تعیین و تکلیف هم هست. اگر وضع مواجیب کمی بهتر باشد، می‌توان در نادری نشست، منوچهر شیبانی، رویایی، تمیمی، هوشنگ ایرانی، نادرپور، براهنی ، شاملو، نصرت و طاهباز بیشتر آنجا سر می‌زنند.

دهه‌ چهل سال‌های پیروزی شعر نوست، سال‌های خیزش پنهانی فرهنگ و سیاست که نتایج آن در اواخر دهه آشکار می‌شود. گروهی فروافتاده‌اند، با شکست سی‌ودو در دام اعتیاد و انتحار تدریجی و گردآلوده از خود بیگانه شده‌اند. جمعی اندک ارتباط خود را با ریشه‌های پنهانی جامعه‌ معترض استوار می‌کنند که هزارخانی و پرهام و احمد اشرف و هوشنگ وزیری از آن دسته‌اند.
هر جُنگ ادبی معترض که چاپ می‌شود مقالات پلخانف و لونا چارسکی و هزارخانی و چند اسم مستعار، استخوانبندی آن را تشکیل می‌دهد.

شعر نو که پرچمدار هنر نوست، در جنگ سی‌ـ چهل‌ساله‌اش با انجمن‌های ادبی پایتخت پیروز شده. حالا نظر جامعه را جلب کرده است و نشریات مخصوص خود را دارد: صدف، آشنا، فردوسی، جهان نو، نگین، اندیشه و هنر، آرش و بازار ‌و بعدها مطبوعات روزانه و هفتگی دیگر که با صفحه‌ی هنر و ادبیات‌شان از این تنور نانی گرم به نیش می‌کشیدند.

آدم‌هایی که در این نشریات قلم می‌زنند، غالبا در کافه فیروز و نادری و ریویرای پایین، سر قوام‌السطنه، هنرمندان و شعرا را برای همکاری و مصاحبه و غیره ملاقات می‌کنند. گروه‌های خاص‌تر، مثلا در مطب دلگشا که برادران ساعدی در آن طبابت را با کار فرهنگی آمیخته‌اند،‌ یا دفتر مجله یا خانه‌ یکی از رفقا قرار می‌گذارند، مثل مدیر جهان‌نو،‌ حسین حجازی، که ماهی یک‌بار کل اصحاب هنر و ادب و اندیشه‌ معاصر را به باغ دلگشا خود در دروس دعوت می‌کند و سور و سات مفصلی راه می‌اندازد که حق التالیف آثار چاپ شده و بعدا نوشتنی در مجله‌ محسوب می‌شود.
اصحاب سخن نیز چنین جلساتی دارند و گروه‌های کوچک‌تر مطبوعاتی هم. مهمانی‌های گلستان که خاص دوستان گزیده‌تر هست، به انتشار روزن می‌انجامد. مجله‌ فردوسی روزهای سه‌شنبه بارعام دارد. پهلوان می‌آید و براهنی و نوری‌علاء و سپانلو و شعرای جوان‌تر و قصه‌نویسانی که با مجله همکاری دارند یا خواهند داشت. به‌هرحال، آذوقه‌ مجلات یا در دیدارهای کافه‌ای فراهم می‌شود یا در جلسات شبانه‌ دوره‌ها و یا در روزهای خاص که دفتر مجله به روی همکاران باز است. این نوع ادبیات محفلی بین کافه و دوره‌های خانگی در تلاطم است.

نزدیک ظهر ریویرای پایین با بورش‌های تند و استیک با سس فلفل‌اش، با خوش‌خدمتی ظریف تاری‌وردی شلوغ‌ترین جاست. تاری‌وردی ریویرا، شاغلام و حسن آقای بار مرمر، مدیر کافه سلمان، و بعدا «دکتر» جهان نو خیابان مدبر، بهترین میزبان‌های هنرمندان هستند. با آنها رفیق‌اند، ملاحظه‌شان را می‌کنند، شلوغ‌کاری‌هاشان را زیرسبیلی درمی‌کنند، حتی، بی‌پولی و بدمستی‌های آنان نیز از رعایت و احترام این میزبانان باوفا و صمیمی نمی‌کاهد.
آدم‌ها را به‌اسم کوچک می‌شناسند، کتاب‌هایشان را خوانده یا نامشان را شنیده‌اند، احترامی برای هنرمند قائل‌اند که حتی وزارت فرهنگ و هنر هم این‌قدر نسبت به هنر و ادب معاصر حق‌شناس نیست و کارشناسان وزارتخانه جلیله به اندازه‌ی شاغلام این همه شاعر و فیلمساز و تئاتری قدیمی و تازه وارد تهرانی را نمی‌شناسند. کسی از آنها خاطره‌ی بد ندارد که هیچ، بعدها دل آدم برای تک‌ تک پدیدآورندگان آن فضای زیبا و انسانی تنگ می‌شود.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نوستالوژی قشنگی بود

-- محمد ، Feb 27, 2007

مهم و مسالمت آميز:جاي ديگري نيافتم تا اين اعتراض را قلمي كنم.
البته اگر سوال پيچم نمي‌كنيد كه چرا «اظهار نظر» مي‌كنم، من يك سوال دارم:
مي‌خوام بپرسم: آيا ارزش خبري كُشته شدن برادران افغان در افعانستان (در لينك به وبلاگ‌هاي روز) بالاتر بود، يا 2 خط نوشتن به بهانه‌ي سالگرد «سيد مرتضي آويني»؟
پرانتز: از اويي حرف مي‌زنم كه در عرصه‌ي ادبيات متفاوت پس از انقلاب و از همه مهم‌تر ، سينماي واقع‌گراي جنگ و غير كليشه‌اي‌اش،شهره‌ي عام و خاص بود.
خانم‌ها و آقايان راديو زمانه!
شايد اعتدال(يابه‌عبارتي همان تنوع خودماني)، بد چيزي نباشد!
اين تصور پيش نيايد كه درخواست ابلهانه‌ي لينك به وبلاگ خودم را داشته باشم؛نه...! اما حرفم اين است: آيا با اين‌همه سايت و پايگاه اطلاع رساني ، نمي‌شد با نگاهي كمي دمكرات‌تر با اين موضوع، روبه‌رو مي‌شديد؟نمي‌شد؟
http://karaa.blogfa.com/post-64.aspx
شاد باشيد
-------------------------------------
زمانه: موضوع کشته شدن گروگان هميشه يک موضوع مهم است و زمانه با حساسيت چنين مسائلی را تعقيب می کند و بخصوص انعکاس آن را در وبلاگها نشانه هوشياری سياسی و انسانی وبلاگ نويسان ايرانی می داند. اما مانعی هم در لينک دادن به يادداشتی خوب در باره آوينی نمی بينيم.

-- حسين ، Apr 10, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)