دوستان زمانه


زمانه از شیراز تا پاریس

شنیدن گزارش همکارمان ایرج ادیب زاده برای من تازگی هایی داشت. اینکه یک رسانه پرداز ایرانی در سفر به وطن ناظر رشد رسانه ای باشد که نوپاست هم ارزش حرفه ای دارد (که به دلیل موقعیت گوینده است) و هم ارزش سازمانی دارد (که نشانه رشد تدریجی در ارتباط با مخاطبان ما ست). این البته دلگرم کننده است و همزمان مسئولیت بیشتری بر عهده تیم زمانه می گذارد. این مسئولیت چندسویه است. از یک طرف پاسداشت اقبال مخاطب و از سوی دیگر دنباله رو نشدن. گسترش مخاطب همواره با نگرانی از دست دادن مخاطب هم همراه است. و این می تواند آغاز دنباله روی و رها کردن مسیر خلاقه ای باشد که دلیل اصلی جلب مخاطب بوده است. رعایت این دو نکته به صورت همزمان از دشواری های اقبال است.



ایرانیان دات کام، زمانه و ببین تی وی

مدیران، نویسندگان، برنامه سازان، تولیدکنندگان و همه کسانی که در این مجموعه فعال هستند به نظر من در واقع بخشی از نسل نوین امروز ایران اند. نسلی که می کوشد تا پراکندگی بین ایرانیان را از بین ببرد و جا و شرایط را برای هم نسلهای خودش باز کند و چهره جدیدی از ما ایرانیان را هم به خودمان و هم به دیگر جوامع بشناساند.



یک روایت شخصی
چگونه فیزیکدان برنامه ساز شد

در یکسال گذشته تقریبا همه آخر هفته ها را در استودیوی آمستردام زمانه گذرانده ام. و در این مدت بسیار یاد گرفته ام. برایم آزادی که در انتخاب موضوع، شیوه پرداخت به موضوع و از همه مهمتر حمایت از ایده هایم وجود داشته خیلی با ارزش بوده است. زمانه به من امکان داد که نه تنها با رسانه همکاری کنم، بلکه با مخاطب راجع به شیوه تفکرم تبادل نظر کنم. و من این همه را از نکات مثبت زمانه می دانم.



مخاطب سازنده رسانه است

رسانه‌ها در دوره‌ی گذار جامعه‌ی جوان امروز ایران، به دو بخش سنتی و مدرن قابل تقسیم‌اند. من اما به این تقسیم‌بندی کاری ندارم، آنچه که مرا پیش از خبرنگار شدن برای رادیو تحت تاثیر قرار داد این شعار رادیو بود که عمیقا به آن باور دارم: «مخاطب سازنده‌ی رسانه است». سازنده نه به معنای برنامه‌ساز «که این هم البته جزء خط‌ و مشی‌های رادیو عنوان شده» که به معنای تغییر دهنده، جهت‌دهنده و اثرگذار. کسی که به عنوان غنی‌ترین سرمایه‌ی رسانه تلقی شود. این، رسانه را نزد مخاطب جذاب می‌کند.



برای زمانه داستان خودتان را روايت کنيد

رضا دانشور (نويسنده ايرانی مقيم پاريس): هرآدمی حدّاقل یک داستان برایِ گفتن دارد. داستانی که مستقیم از تجربه‌ی شخصی او می‌آید. این داستانها چه ساده باشند چه شگفت‌آور، چکیده‌ی عمیق‌ترین تجربه‌های انسانی هستند. تصورمن از یک رسانه‌ی همگانی مکانی است برای ایجاد ارتباط و گفتگوهای دوطرفه؛ چیزی که در معنای نوین "رسانه" امری بدیهی امّا مشکل است. مشکل از این رو که در گرو همکاری و پاسخ مخاطب است. صحبت دوطرفه امری‌ست آزادمنشانه. زمانی در سطح عموم تحقق می‌پذیرد که میان مردم روح آزادمنشی مجال بروز یابد.

اساس این برنامه تازه نیازی است که همه‌ی ما به گفتگو با یکدیگر داریم. فارسی زبان‌های هرکجا باید بتوانند یکدیگر را بهتر بشناسند و صدای یکدیگر را بشنوند. ما باید قصه‌های خودمان را بگوئیم و بشنویم. تجربه‌های شخصی و خصوصی مان را گرد آتش دوستی و همدلی با هم درمیان بگذاریم. اگر هرگز از خودمان حرف نزده‌ایم یا ننوشته‌ایم نگران نباشیم. درگیر سبک و شیوایی کلام و آداب نگارش نباشیم. آنچه مهّم است، واقعیّت است. کافی است واقعیتی را نقل کنیم.

برنامه "خاطره های زمانه ما" دعوتی همگانی است از پیر و جوان و خرد و کلان. هرکس که بتواند حادثه و خاطره‌ای را که برایش ماندگارتر و مؤثرتر بوده بنویسد و به آدرس رادیو زمانه بفرستد.



زمانه را نقد کنيد و جايزه بگيريد!

زمانه در آستانه سال نو ميلادی به صدمين روز توليد خود ( 11 سپتامبر- 19 دسامبر) می رسد. از آنجا که زمانه اصرار دارد به نقد علمی و منصفانه اهميت دهد به استقبال از منتقدان خود می رود و به منظور بهره وری از نقدها و تشویق منتقدان به تجزیه و تحلیل دقیق و رسانه ای رادیو زمانه و سايت آن مسابقه ای را همراه با جوايزی برای بهترين نقدها اعلام می کند. زمانه ضمن تخصیص جوایزی ارزشمند به بهترین انتقادها، نفر اول را برای مشاوره در بهسازی و گسترش برنامه ها به آمستردام دعوت خواهد کرد.



ما صدای شما را در آمريکا شنيديم

تماس با عامه مردم برای من هميشه لذت بخش بوده است. بخصوص وقتی داوطلبانه به نيازی پاسخ می دهند. از زمان اعلام پخش ماهواره ای و موج کوتاه راديو زمانه چندين نفر به زمانه ايميل زده اند و از کيفيت دريافت صدا نوشته اند. اما در اين ميان گروهی غيرايرانی هم که بايد آنها را راديوباز ناميد برای زمانه از کشورهای مختلف دنيا نوشته اند و می نويسند که ايستگاه راديويی ما را چگونه شنيده اند. يکی از دقيق ترين ايميلهای دريافتی را در اينجا می آورم به احترام تماس های اين گروه و باخبر کردن ما از نحوه دريافت امواج زمانه. به خواندنش می ارزد و اصلا خودش ژانر رسانه ای-نوشتاری کمتر شناخته ای است در زبان فارسی:

وقتی اهل راديو در دور دست‌ها به صدای ايستگاه تازه‌ای بر می‌خورند، اغلب چيزی برای آن ايستگاه می‌نويسند و در خواست يک “QSL” می‌کنند. “QSL” يک علامت اختصاری تلگرافی است يعنی «پيام شما دريافت شد». برای راديوبازان “QSL”‌ها نامه‌ها يا کارت‌هايی هستند که به شنونده‌ای مثل من، با توجه به جزييات برنامه يا صدای ضبط شده‌ای که شنونده ارايه کرده است، می‌گويند که آن ايستگاه تأييد می‌کند که شنونده به راديوی آن‌ها گوش داده است. من اين کارت‌ها و نامه‌ها را به عنوان بخشی از تفنن راديويی‌ام نگه می‌دارم و بسيار مايل هستند که يکی از اين‌ها از شما دريافت کنم. لطف می‌کنيد و يک نامه يا کارت (ترجيحاً با پست معمولی يا به ضميمه‌ی ای‌ميل) برای‌ام بفرستيد و تأييد کنيد که من علامتِ شما را دريافت کرده‌ام؟ متشکر می‌شوم.



هوای تازه زمانه

در بين دهها ايميل برای پيشنهاد همکاری که عمده آنها را جوانان از آماتور و مشتاق تا کاردان و کنجکاو از تهران تا کابل و از ايتاليا تا کانادا نوشته بودند و شماری از آنها پيشاپيش کار خود را آغاز کرده اند، اين ايميل شاخص و تکان دهنده بود. نام نويسنده را نمی برم اما او را با کمال ميل به کار دعوت می کنم. اين يادداشت پذيرش پيشنهاد اوست. منتظرم نوشتن برای زمانه را آغاز کند:

زمانه به تک تک ما نيازمند است. زمانه مال هيچکس نيست. مال همه ماست. من آن را رسانه «جمعی» به وسيعترين معنای «جمع» می بينم نه بنگاه نشر عقايد من و دوستانم. ملاک سنجش هم برخورد منصفانه و ارزشهای حرفه ای است."
خواندن همين جملات كافي بود تا نوشتن براي شما را آغاز كنم. سالهاست كه درمطبوعات ايران قلم مي‌زنم. درحوزه‌هاي مختلف از اجتماعي گرفته تا حقوقي، سياسي، علمي، هنري و حتي ورزشي استخوان خرد كرده‌ام، اما، حاصل اين همه تجربه روحي خسته و جسمي فرسوده است. بسياري به من غبطه مي‌خورند و مي‌خواهند تا بخشي از كوله‌بار تجربه‌ام را بر دوش آنها بگذارم، اما، زخم‌هايي كه از تجربه بر دل نشسته است را به هيچ كس نمي‌توان سپرد



از لبنان تا آوازخوانی زنان

يادداشت پارسا صائبی را که در باره انعکاس جنگ لبنان در وبلاگها خواندم احساس کردم دامنه کار وسيعتر از اين هاست. من خودم چندين يادداشت خواندنی ديده بودم که در مطلب پارسا نيامده بود. فکر کردم کاش می توانستيم جريانهای نوشتاری در وبلاگستان را بهتر مانيتور کنيم. کسی هست کمک کند؟

من شخصا شايد تحت تاثير اولين مقاله هايی که در باره لبنان در وبلاگها منتشر شد - مثلا يادداشت محمد جواد کاشی، فکر می کردم مساله لبنان مساله ايرانیها نيست و جماعت ايرانی چندان علاقه ای به پيگيری ماجرا ندارد. در عمل اين فرض بی پايه از کار در آمد. گرچه نوع حساسيت ها همانی هم نبود که ممکن بود انتظار داشت.