تاریخ انتشار: ۱۹ فروردین ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با رضا آزادی، کارگردان «بهار سیاه»

«بهار سیاه»، داستان مرگ یک بازیگر

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

هفتمین جشنواره سینمای ایران در تبعید با عنوان «مقاومت در برابر فاشیسم» یک‌شنبه شب، پنجم آوریل‌، پس از چهار روز با نمایش بیش از ۳۶ فیلم از سینماگران ایرانی و نیز چند کشور دیگر به پایان رسید.

پایان‌بخش جشنواره، فیلم مستند ۵۵ دقیقه‌ای «کلام آخر» از مسلم منصوری درباره احمد شاملو، شاعر بزرگ معاصر و گفت‌ و‌گو با او، شعر‌ها و آثارش بود.

قرار است نسخه‌‌ی کامل ‌شده‌ی این فیلم زیبا، موثر و مستند که تصویر دیگری از شاملو را به نمایش می‌گذارد، در تابستان آینده توسط مسلم منصوری، کارگردان در یک تور اروپایی به نمایش در بیاید.

هفتمین جشنواره «سینمای ایران در تبعید» مورد استقبال سینما دوستان فرانسوی هم قرار گرفت. برای نخستین‌بار شهردار پاریس، آقای برتران دلانویی برای حضور در یکی از شب‌های جشنواره به سینمای محل نمایش آمد.

در جریان جشنواره، ضمن نمایش فیلم‌هایی از کارگردان‌های ایرانی در تبعید و کارهای سینماگرانی از چند کشور جلسات بحث و گفت ‌و ‌گو نیز برپا شد. ازجمله درباره مشکلات پناهندگان، تبعیض، گفت ‌و ‌گو با کمیته ضد سنگسار و نیز بحث و گفت ‌و‌ گو با بازماند‌گان نهضت مقاومت فرانسه.

در آخرین شب جشنواره، برنامه بحث و گفت‌ و‌ گو با بصیر نصیبی از سینمای آزاد، مهمان جشنواره از آلمان برپا شد که گزارش و پژوهش سی ‌سال سینما در جمهوری اسلامی با نمایش نمونه‌هایی از فیلم‌های هماهنگ با محتوای برنامه درباره نگاه دست‌‌اندرکاران جمهوری اسلامی به هنر هفتم، سانسور و مشکلات دیگری که در این سال‌ها برای سینماگران ایرانی به ‌وجود آمد‌، بود.

یکی دیگر از فیلم‌هایی که با گفت ‌و‌ گوهای مختلف همراه شد فیلمی با نام «بهار سیاه» ساخته رضا آزادی، مهمان جشنواره از هلند بود که به دوران ریاست ‌جمهوری خاتمی مربوط می‌شد.

درباره همین فیلم با رضا آزادی، کارگردان تبعیدی ایرانی گفت‌ و‌ گو کرده‌ام‌.

Download it Here!

آقای آزادی، شما مهمان هفتمین جشنواره سینمای ایران در تبعید در پاریس هستید با فیلم «بهار سیاه» به این جشنواره آمده‌اید و فیلمتان از فیلم‌های قابل بحث این دوره بوده و چندین بار در گفت و‌ گو‌ها شرکت کردید. راجع به خودتان و سابقه کاری‌تان بفرمایید؟

رضا آزادی هستم، ۳۷ سال سن دارم در ایران فارغ‌التحصیل رشته بازیگری و کارگردانی در یکی از دانشگاه‌ها بودم. به دلایل سیاسی از ایران خارج شدم و در اینجا در کشور هلند دانشجوی رشته مدیا هستم‌. حدود چهار سال است که مدیا می‌خوانم.

یعنی به همان کار بازیگری هم ادامه می‌دهید؟

بله، هم بازیگری و هم کارگردانی‌. ولی اینجا بخش کارگردانی، فیلم‌برداری، مونتاژ و پشت دوربین است.

فیلمی که ساخته‌اید چندمین فیلم شماست؟

این دومین فیلم جدی من بود. دو سال پیش با فیلمی به اسم «هولوکاست میته» در این جشنواره شرکت کرده‌ بودم که در مورد کشتار یهودیان که توسط هیتلر صورت گرفته بود و تناقض صحبت‌های احمدی‌نژاد بود.

چرا اسم فیلمتان را «بهار سیاه» گذاشته‌اید‌؟

چون در بهار اتفاق افتاد و در بهار جان یک نفر گرفته شد. در بهار سال ۱۳۷۹ از ما به‌ عنوان دانشجویان رشته بازیگری دعوت شده بود که در یک جشن فارغ‌التحصیلی شرکت کنیم و طنزی را روی صحنه ببریم‌. روی صحنه، بازی‌ و صحبت‌هایی کردیم که نباید انجام می‌دادیم و به قول این‌‌‌‌‌‌ها خط قرمز را رعایت نکردیم.


رضا آزادی، کارگردان ایرانی / عکس‌ها: ایرج ادیب‌زاده

خط قرمزی که می‌گویید چه بود؟

هیچ‌وقت نمی‌توانید در ایران این خط قرمز را معنا کنید. چیزی که من متوجه شدم این است که خط قرمز خطی است که شما باید یک‌سری اصول و چیزهایی را که رژیم از شما می‌خواهد، بازی کنید. اگر مقداری بیشتر از آن حد را رعایت نکنید به آن خط قرمز می‌گویند.

هدفتان از ساختن این فیلم چه بود؟

این داستان یکی از ده‌ها هزار قربانی بود که در ۳۰ سال گذشته توسط رژیم جمهوری اسلامی کشته شده بودند و می‌خواستم در اصل این فیلم را به قربانیان راه آزادی تقدیم کنم.

در فیلمتان یکی از بازیگرها به قتل می‌رسد، کشته می‌شود. می‌شود با کشته شدن وبلاگ‌نویس‌ها و آن کسانی که به زندان‌های جمهوری اسلامی رفتند و پیکر بی‌جانشان بیرون آمد، شباهتی پیدا کرد‌؟

صد درصد. همه یک نقطه مشترک دارند. همه آزادی می‌خواهند که متأسفانه در ایران وجود ندارد. حالا چه وبلاگ‌نویس‌ باشد چه طنزنویس و شوفر. متأسفانه نقطه مشترکی که همه دنبال آن می‌گردند این است که می‌شود به قتل وبلاگ‌نویسی که چند روز پیش صورت گرفته است، ربط داد.

فیلم شما در مورد دوران آقای خاتمی است و شما یک تئاتر دانشگاهی را اجرا کردید که این فیلم یکجور بازسازی آن تئاتر دانشگاهی است. فکر می‌کنید در آن دوره، قدرت دیگری هم تئاتر یا هنرهای نمایشی و اصولاً مسایل دیگر اجتمایی را کنترل می‌کرد؟

بله، در آن زمان به عنوان یک بازیگر طنز و بازیگر تئاتر می‌توانستید خیلی راحت از دولت و ریاست جمهوری انتقاد کنید و هیچ مشکلی نداشت. یعنی خط قرمزی وجود نداشت.

ولی به هیچ عنوان نمی‌توانستید به نقطه‌ای برسید که به رهبری یا به کسانی که این رژیم را کنترل می‌کنند، انتقاد کنید و متأسفانه ما انجام دادیم و آن خط قرمزی را که باید رعایت می‌کردیم، رعایت نکردیم و این اتفاق صورت گرفت.

خودتان فکر می‌کنید فقط از خط قرمز گذشته‌اید‌؟

به عنوان بازیگر طنز فقط بازی کردم. خط قرمز‌ را کسانی مشخص می‌کنند که درست کرده‌اند و من هنوز دنبال معنای خط قرمز هستم که خط قرمز اصلاً کجاست و معنی آن چیست.

می‌شود بگویید آن موضوعی که بازی کردید و فکر می‌کنید خط قرمز بوده، چه بوده است؟

در سال ۷۸ و بعد از اتفاق کوی دانشگاه، متأسفانه در برنامه تلویزیونی دادگاه، کوی دانشگاه هر شب به عنوان سریال از تلویزیون‌ جمهوری اسلامی پخش می‌شد. ما تکه‌ای از این دادگاه را به‌عنوان طنز روی صحنه بردیم که نباید این کار را می‌کردیم.

هنوز هم فکر می‌کردید نباید این کار را می‌کردید؟

بعد از این‌که به عقب برمی‌گردم و به آن زمان نگاه می‌کنم، افسوس می‌خورم که فقط به خاطر بازی در چند دقیقه طنز‌ زندگی یک خانواده کلاً نابود می‌شودو یک نفر کشته می‌شود. متأسفانه از این بابت من متاسفم. ولی به خاطر آرمان‌هایم نه، اگر صد ‌بار دیگر هم باشد حاضرم که بازی کنم.

به هر حال در رویداد کوی دانشگاه خیلی‌ها جان باختند، خیلی‌ها به زندان رفتند و خیلی‌ها هم مجبور شدند که از ایران فرار بکنند.

در هر صورت برنامه‌ای بود که ۶۰ ـ ۶۵ میلیون ایرانی به دولت و رژیم فشار می‌آوردند که باید صد در صد متهمان محاکمه شوند و رژیم هم مجبور بود به خاطر عوام‌فریبی، این برنامه را از تلویزیون نشان بدهد که همه در جریان این کار باشند که فکر می‌کنم این خیلی مهم بود.

یعنی فکر می‌کنید مردم واقعاً مخالف آن چیزی بودند که در کوی دانشگاه اتفاق افتاد؟

صد در صد. به هر حال یک‌سری افراد به اسم لباس شخصی هجوم آوردند و متأسفانه جان تعدادی از دانشجویان در این حادثه گرفته شد. فضا جوری بود که من به عنوان یک بازیگر احساس کردم که می‌توانم کوی دانشگاه و این دادگاه را به سخره بکشم و با آن طنز بسازم. یعنی به اصطلاح فضا آزاد شده بود اما قابل کنترل بود.


مردم مخالف آن لباس شخصی‌ها بودند نه...

صد در صد مخالف لباس شخصی‌ها بودند و مطمئناً همه دنبال محاکمه‌ی متهمین اصلی کوی دانشگاه بودند.

ماجرا را که دنبال کردید آیا بالاخره این محاکمه انجام شد؟ مجرمین شناخته شدند؟

متهمین، مظنون واقعه شدند و کسانی که مظلومانه جان باخته و مظلومانه دستگیر شده بودند، تبدیل به متهم شدند.

یکی از سوالاتی که در این برنامه از شما پرسیده شد، این بود که آیا شما هم مانند آن دانشجویان، جوانان و آن گروه از مردمی بودید که به دنبال آقای خاتمی رفتید. فکر می‌کنید کار شما درست بود؟

بیست سال از انقلاب گذشته بود و بیست سال خفقان در جمهوری اسلامی بود. بعد از آمدن خاتمی ما صحبت‌های خیلی زیبایی می‌شنیدیم‌. صحبت‌هایی که تازه بود. به عنوان یک دانشجو این صحبت‌ها خیلی برای من دلنشین بود. من هم به نوعی گول عوام‌فریبی و حرف‌های فریبکارانه‌ی خاتمی را خوردم.

بعد از نمایش فیلمتان چندین بار گفت و گو‌ها‌یی با حاضران در سالن انجام گرفت. خیلی از فرانسوی‌ها راجع به این مسایل سوال کردند. تماشاگران بیشتر روی چه مسأله‌ای انگشت گذاشتند؟

بیشتر روی تضاد در جمهوری اسلامی انگشت گذاشتند. مسأله‌ای که می‌شود گفت مشخص نیست که خاتمی که در این برهه هشت ساله آمد، چه کاره بود و برای جمهوری اسلامی و مردم چه کاری انجام داد.

بیشتر در مورد این مسأله سوال داشتند که در زمان خاتمی این اتفاق برای ما افتاد. زمانی که همه احساس می‌کردند فضای بسیار آزادی در ایران به وجود آمده است.

پایان‌بخش یکی از گفت ‌و گوهای شما با مردم و تماشاگران روی همین مسأله بود که گفتید برخلاف آن چیزی که گفته می‌شود، در ایران آزادی بیان است.

گاهی ما و افرادی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی زندگی می‌کنند خیلی علیه جمهوری اسلامی غلو می‌کنیم. در ایران آزادی بیان است و نمی‌شود گفت که کشور دیکتاتوری است.

آزادی بیان کاملاً وجود دارد و شما می‌توانید از رهبری انتقاد کنید. از شخص رییس جمهور که احمدی‌نژاد باشد انتقاد کنید. خیلی راحت می‌توانید هر کسی را به سخره بگیرید و زیر سوال ببرید. ولی آزادی پس از بیان نیست.

این مسأله‌ای بود که من به آن رسیدم. این‌قدر این آزادی را دادند که همه جا می‌گویند آزادی بیان هست. اما وقتی وبلاگ‌نویس متنی می‌نویسد، سرنوشتش این می‌شود که چند روز بعد جنازه‌اش را تحویل خانواده‌اش می‌دهند.

یا خانم زهرا بنی‌یعقوب با نامزدش در حال قدم زدن بود که دستگیرش می‌کنند و جنازه‌اش را تحویل می‌دهند. در هر صورت در ایران آزادی بیان است. ولی آزادی پس از بیان نیست.‌

با سپاس از شما آقای رضا آزادی می‌خواهم راجع به کار بعدی شما هم بپرسم.

چند طرح در دست دارم که یکی در رابطه با دختران جوانی است که به دبی مسافرت می‌کنند و در دبی فروخته یا تجارت می‌شوند. دو هفته پیش آنجا بودم و این مسأله را به چشم دیدم.

متأسفانه بیش از ۵۰ درصد افرادی که به این راه کشیده شده‌اند ایرانی‌های ۱۸ تا ۲۰ ساله هستند. دومین کارم در رابطه با خانواده‌های ایرانی است که به خاطر مسایل سیاسی و اجتماعی از ایران خارج و وارد کشورهای اروپایی می‌شوند و به خاطر آزادی‌های کاذبی که دست پیدا می‌کنند خانواده‌هایشان از هم پاشیده می‌شوند.

دنبال این موضوع هستم که به چه دلیل این همه طلاق در بین ایرانی‌هایی که مثلاً در هلند هستند به وجود آمده است و دنبال این هستم که درباره‌ی این فیلم بسازم.

دو موضوعی که گفتید بیشتر مستند است یا داستانی؟

مستند است و می‌خواهم فیلمم بیشتر به معضلات اجتماعی بپردازد.

Share/Save/Bookmark

مقاومت در برابر فاشیسم در سینمای تبعید
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

reza jan salam khasteh nabashid ,khoshalam ke mibinam mowafagh wa shojaneh dar rah haghi-ghat wa honar gam bardashtehie ,roohe honarmand haghighatjo wa azad ast,durood bar to

-- Fati ، Apr 8, 2009

منظورتان از تابستان آينده ،تابستان سال 89 است يا تابستاني که قرار است دوماه و نيم ديگر فرا رسد وما معمولاً به آن تابستان امسال ميگوييم ؟لطفاً ارشاد فرماييد.

-- بدون نام ، Apr 8, 2009

من این فیلم را در این جشنواره دیدم و باید گفت که فوق العاده از نظر ساخت و سناریو ضعیف بود. در واقع کارگردان در نقش قصه گو یک داستان را با اب و تاب تعریف می کرد و در آن واحد مثل کلیپ های تلویزیونی تصاویری نشان می داد که همان داستان را بگوید. فیلم هیچ چیزی اضافه از یک پاراگراف خبر به بیننده نمی دهد و آنقدر بد اجرا شده که بیشتر بیننده را به خنده میندازد تا به تاثر.

-- دامون ، Apr 9, 2009

ba salam va khasteh nabasheed,ba filme shoma rezaye aziz zendegy kardam,be nazare man agar festival ba jayezeh bood ,100% tamamae javayez ra dero mikardeed,muzik ,sedaye ravi,muzike finale film va,,,,beseear khoshhalam ke film sazane jasoor va javani mesle shoma dar tabeed dareem,behet eftekhar mikonam ,montazere mostanade tekan dahandeh deegary az shoma hastam.amir

-- amir ، Apr 9, 2009

خاتمی عوام فریب نبود. به نظر من این تحلیل خیلی سطحی و کوچه بازاری است. من هم که هم نسل ایشان هستم هیچ خوشحال نیستم ولی نه خاتمی را دغل و فریب کار می دانم نه خودم را گول خورده! اتفاقا مدیون خاتمی هستیم که سر و گوش ما را باز کرد. آگاهی گوهر بی بدیلی است. همین اگاهی را باید توسعه داد فقط که لابد این فیلم هم در همین راستا است. با متهم کردن گذشتگان دردی دوا نمی شود.

-- ممدآقا ، Apr 10, 2009

من معتقدم در دوران خاتمی ما تجربه بزرگی بدست آوردیم

-- lماها ، Apr 10, 2009

Damone aziz,fekr konam dar haman salony ke film ra deedy man ham oonja boodam,va fekr konam ba etmame film sedaey az kesy darnayamad va hozar dar salon mashghoole pak kardane ashghayeshan boodand,azeez jan bia baham dar ebtedaye sale jadeed seeah va khakestary negah nakoneem be in no asar ,AMIR

-- amir ، Apr 10, 2009

این روایت کمی ساختگی به نظر میاد.این چطور فاجعه ای است که صورت گرفته ولی هیچجا و هیچکس انعکاس نداده بجز کارگردان این فیلم.

-- Parsi ، Apr 14, 2009

دوست عزیز. برای شماها چی ساختگی نیست.....

-- behnaz ، Apr 16, 2009

سلام من فیلم را در فستیوال دیدم .من به کارگردان فیلم تبریک میگم.یک تراژدی به تمام معنا.به امید موفقیت شما در فستیوالهای دیگر.پریسا پاریس

-- parisa ، Apr 16, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)