خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > «در ایران هیچ چیز تاریک و کدر نیست» | |||
«در ایران هیچ چیز تاریک و کدر نیست»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com
نقاشی معاصر ایران با گذشت سه دهه از انقلاب ۵۷ و پشت سر گذاشتن مشکلات پس از آن، بار دگر توانسته بستر آفرینش آثاری باشد که هم زیباییشناختی ناب دارند، هم بازیابنده جایگاه ویژه فرهنگ و تاریخ ایران در چهارراه برخورد فرهنگها باشند. در پاریس، شهری که به بهشت نقاشان جهان معروف است، تنها در فاصله سه یا چهار ماه اخیر، چند نمایشگاه دیدنی از کار نقاشان ایرانی برپا شده است؛ در حالی که در این شهر ۲۰ نقاش ایرانی هم زندگی خودشان را با کشیدن تابلو میگذرانند و بسیاری از آنها جایی در پهنه هنر تصویری فرانسه باز کردهاند. این بار یک نقاش ایرانی از کانادا آمده بود. نقاشی که با برگزاری بیش از یکصد نمایشگاه در کشورهای جهان، شهرت و اعتبار جهانی پیدا کرده است. او تابلوهایش را به دعوت انجمن زرتشتیان پاریس به این شهر آورده بود. با نگاه نخستین بر کارهای سالار احمدیان، میتوان دریافت که انگیزه اصلی او، پیام تصویری ناب از فرهنگ و تاریخ کهن ایران و سمبلهای تاریخی و نمادهای باستانی این سرزمین است. آثاری رازآلود از انار، اسب، زن، ستونهای تخت جمشید، تابلوهایی با خط کاشیهای ایران که همه پلی بین نگارگری، مینیاتور و هنر معاصر ایران و جهان میتوانند باشند و نیز بزرگداشتی از نقش و نقاشی. این بار شما را به نمایشگاه سالار احمدیان میبرم و از او درباره انگیزهاش از آوردن سمبلها و نمادهای باستانی تاریخ و فرهنگ ایران می پرسم.
سمبلهای انار، زن، ویژگیهای تشخصی سبک من هستند. من مثلاً عامداً زن را سمبل قرار دادم؛ برای اینکه زنها در طول تاریخ از یک طرف مورد بیتوجهی قرار گرفتند؛ به خصوص در این هزاره اخیر. ولی قبل از آن، زنان وضعیت بهتری داشتند تا حدی که به اینها میگفتند ایزدبانو. در حد خدایی بودند. انار هم همین طور. انار هم میوهای است بسیار قدیمی و در حدود شش هزار سال سابقه دارد. میوهای است که معانی زیادی دارد و سمبل است. مثلاً در فرش ایران خیلی تکرار شده است؛ معنای بهشتی دارد و میوه مقدسی بوده و حتی در سفره عقد زرتشتیان، اصلی بوده است. مثلاً سمبل شب یلدا انار است. این است که من در کارم از انار استفاده میکنم. البته تنها من از انار استفاده نکردهام. ولی استفاده من از انار در کارم، بسیار متفاوت است. انار را باز کردهام. در آن بانوی اردیبهشت که دیدید، انار برای اولین بار در تابلو باز شده است. قبلاً بیشتر از جنبه تزیینی انار استفاده کردهاند؛ اما من به درون انار رفتم. و انارها هم سمبل فرهنگ ایران است. چون خیلیها روی انار کار میکنند. بله؛ همان طور که گفتم، میشود گفت انار، میوه ملی ماست. مثلاً راجع به پرتقال نمیشود صحبت کرد یا راجع به چیزهای دیگر. ولی انار یک نوع تقدس و باور است و فقط میوه نیست. همان طور که گفتم در شب یلدا، سفره عقد (حضور دارد) و من هم به همین شیوه از آن استفاده کردم. اسب هم همین طور. اسب هم زیاد در تابلوهای شما به چشم میخورد. اسب هم یکی از آن حیواناتی است که خیلی مورد توجه ایرانیان قدیم بوده است. این قدر مورد توجه بوده که تقدس خودش را دارد. تا جایی که اسامی این آدمها و پادشاهان گذشته، اکثراً اسب به دنبال دارد: مثل طهماسب، گشتاسب، یا خود سیاوش که یعنی دارندهی اسب سیاه. اینها اکثراً آخر اسمشان یک اسب هست. ولی در طول تاریخ اسب، جدا از آن زیبایی ظاهریاش پیک و رابطی بین شهرها بوده و در پیروزیها به ما کمک کرده و خب زیبا است. بدن خیلی زیبایی دارد و در نقاشی هم خیلی خوب جا میافتد. من از این موقعیت استفاده کردم و در خیلی از تابلوهایم، به خصوص آنهایی که جنبه تاریخی دارد، از اسب و نقشمایه اسب و اینها تا جایی که برای من مقدور بوده، استفاده کردم. در آن تابلوی ستونهای تخت جمشید، حتی میبینیم پای اسبها، ستون تخت جمشید است. خوب شد این را فرمودید برای اینکه کلاً سبک من سورئالیسم است. برای اینکه بتوانم از گذشتههای دور و نقشمایههای قدیم هم استفاده کنم، زبان سورئالیسم را انتخاب کردم. مثلاً همین که در تابلو، ستونهای تخت جمشید، پاهای اسب شدهاند، این همان توجهی است که میشود مثلاً با نقش مایههای قدیمی چه قدر بازی کرد؛ چه قدر کار کرد و چه قدر تنوع در کار به وجود آورد.
یکی از تابلوهای شما هست که سه تا زن ایرانی هستند که با پیراهنهایی که هر کدام به رنگ پرچم است و کنار آنها شیر است و شما یک شمشیر را دست یکی از آن خانمها دادهاید. من سوای نقاشی، هم خوشنویس هستم و هم مجسمهساز. از طرف دیگر به ادبیات و فرهنگ و تاریخ ایران علاقهمندم و روزی سه چهار ساعت مطالعه دارم و موقعی که مطالعه میکنم، فکر میکنم دیگر. مثل یک شاعر که روی واژههایش فکر میکند، من هم روی رنگ و روی موضوع فکر میکنم. ذره ذره این موضوع را جمع کردم. سه تا زن هستند به عنوان سه تا رنگ؛ شمشیر دست رنگ سفید که یکی از آنها باشد دادم، زن وسطی. شمشیر را اگر دقت کنید شمشیری است که از تخت جمشید این شمشیر را برداشتهام و این شیر هست. در واقع مثل یک زندگی واقعی است که سه تا زن، سه تا ایراندخت تصمیم میگیرند بروند پرسپولیس، عکس یادگاری بگیرند. آن وقت است که اگر در جزئیات بروید، میبینید که پرچم ایران است. بیشتر کارهای شما ذهنی است یا مدل دارید؟ کاملاً همه آنها ذهنی هستند. چون سبک سورئالیسم مدلبردار نیست. وقتی که نقاشی صورت ندارد، راحت میشود کار کرد. حتی صورت هم داشته باشد، نقاش نمیتواند 2000 تا صورت بکشد با دو تا نوع متفاوت. اینها کاملاً ذهنی هستند؛ برای اینکه سبک سورئالیسم، سبک ذهنی و خواب و رؤیا است که با یک سری واقعیتهای تاریخی یا روزمره همراه میشود. رنگهایی که کار کردهاید، رنگهای شاد و زندهای است. کلاً یکی از ویژگیهای سبکی و کاری من رنگهای درخشان و شاد و زیبای ایرانی هستند که من این رنگها را از کاشی ایران و فرش ایران و از کلیت ایران، این رنگها را اختیار کردم. شما وقتی به ایران میروید، در ایران هیچ چیز تاریک و کدر نیست و من این را در نقاشیام به سود سبکم استفاده کردم. چیدن رنگها پهلوی هم خیلی مهم است که چه رنگی با چه رنگی کنار هم بیاید که چشم شما آنها را درخشان و شاد ببیند و یکی از مطالعات من روی همین مساله رنگ بوده است. برای ایرانیهایی که با سمبلهای فرهنگی و سمبلهای تمدن ایران آشنایی دارند، خیلی از این تابلوها جذبکننده است. برای خارجیها هم این تابلوها جالب بوده است؟ یعنی میشود گفت که فرافرهنگی بوده است؟ از چند جهت، خیلی جالب است. برای اینکه با موضوعها و کارهایی که آنها میکنند، خیلی متفاوت است. دلیل دیگر اینکه نقشمایههایی هم که من استفاده میکنم، اصلاً کار آنها نیست. چیزی که ما را پیوند میدهد و کار من را دوست دارند، سبک من، این سورئالیسم است. برای آنها مهم نیست که یک آفریقایی بیاید کار من را نگاه کند یا یک پاریسی یا یک کانادایی یا یک امریکایی؛ آنها آن ویژگیهای سبکی را خیلی دوست دارند. گفتم رؤیا بودن سبک و تشخص داشتن، باعث میشود که خارجی دنبال آن برود.
از کجا شروع کردید؟ من، مثل همه نقاشها، مثل همه شعرا از کوچکی شروع کردم. خوزستانی و دزفولی هستم. وقتی که مدرسه بود، رفتم مدرسه و آنجا با خوشنویسی و نقاشی و مجسمهسازی آشنا شدم و در دوران دبیرستان، منوچهر گنجی، وزیر سابق آموزش و پرورش به من بورسی برای مجسمههایم داد و گفت که این بورس را که به تو میدهیم، میتوانی با آن به دانشگاه بروی. آن موقع کنکور و این چیزها بود. در خوشنویسی هم همین طور. در خوشنویسی هم مقداری مکاتبهای با انجمن خوشنویسان ایران کار کردم و توانستم در خط نستعلیق، فوق ممتازی و در شکسته نستعلیق، ممتازی بگیرم. بعد هم به خارج آمدم. ۲۵ سال پیش به مونترآل آمدم و آنجا با گالریهای مختلف شروع به کار کردم. آن موقع هنوز سبکی نداشتم. این ویژگی، این جمع و جوری که شما الان در کار من میبینید، آن موقع نبود. ولی نشستم مطالعه کردم و فکر کردم که کجای این نقاشیها را، کجای ایران قدیم و کجای این نقشمایهها را بتوانم طوری پیوند بدهم که هم آمریکایی خوشش بیاید و هم ایرانی و هم آفریقایی. این بود که من کلاً پلی زدم بین هنر قدیم ایران و هنر امروز ایران از طرفی و بعد هنر امروز ایران با هنر دنیا و هنر خارج از ایران. همچنین پلی بین نگارگری، مینیاتور و هنر معاصر ایران است. دقیقاْ. کاملاً درست است. اگر دقت کنید، این خانمهایی که در این تابلو میبینید، یک حالت نگارگونه و مینیاتورگونه دارند. منتها نقشمایهها آن قدر آمیخته میشوند که یک فرم امروزیتری به خودشان میگیرند. با هنر معاصر ایران چه قدر آشنایی دارید؟ من مطالعه میکنم. الان که کار از طریق کامپیوتر و اینها راحت شده است. کلاً خروج از کشور باعث نشده که خود من از ایران دور بشوم. کما اینکه کار من را که میبینید، درست مثل یک شناسنامه میماند. درست مثل اینکه یک نقاش از ایران آمده بیرون و نمایشگاه گذاشته است. چند سال است که به ایران سفر نکردهاید؟ من ۱۷ سال به ایران نرفتم؛ ولی دو دفعه در این هشت سال گذشته به ایران رفتهام. من خوزستانی هستم؛ ولی آن موقع در تهران بودم، بیشتر با دوستان قدیم این طرف و آن طرف رفتیم و تمام کارها را نگاه کردیم. چه قدر هم از لحاظ سبکی، و به خصوص از لحاظ تنوع کارهای نو رشد کردهاند. در ایران نقاشها و به خصوص جوانها و به خصوص خانمها خیلی رشد عجیبی کردهاند. من یک تابلوی شما (همان که پرچم ایران است و آن خانمها و آن شیر) را دیدم که ۲۵ هزار یورو قیمت گذاشته شده است. در یک گالری در میامی که بود، ۹۰ هزار دلار بود. من در این ۲۵ سالی که خارج هستم، بیشتر در آمریکا، مثلاً در نیویورک، واشنگتن و لسآنجلس حدود ۱۲۰ تا نمایشگاه گذاشتهام. مثلاً من در «Celebrity International Center» هالیوود تا حالا چهار دفعه نمایشگاه گذاشتهام. این است که آنها بخش اعظمی از کارهای من را دارند. در همین رابطه: گفت و گو با وانشا رودبارکی: روح طبیعت را به روی تابلو میبرم
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|