خانه > ایرج ادیب زاده > گفتگو > «روح طبیعت را به روی تابلو میبرم» | |||
«روح طبیعت را به روی تابلو میبرم»ایرج ادیبزادهadibzadeh@radiozamaneh.com
دیدن یک نقاش هنرمند جوان و معروف ایرانی در پاریس در نمایشگاه یک نقاش دیگر ایرانی توجه ما را جلب میکند. وانشا رودبارکی، هنرمند جوانی که حالا شهرت او از مرزهای فرانسه گذشته، به تماشای تابلوهای سالار احمدیان آمده بود که از تورنتو کانادا به پاریس آمده تا در انجمن زرتشتیان پاریس کارهایش را عرضه کند. وانشا رودبارکی پس از ۱۵ سال کار در فرانسه به یک چهره هنری مطرح مبدل شده است. نمایشگاه آینده او هم در آستانه بازیهای المپیک پکن در شانگهای برپا میشود. از خانم رودبارکی میپرسم چه چیزی در تابلوهای آقای سالار احمدیان توجه شما را این گونه جلب کرده است؟
ایشان از آن چیزی که به چند سمبل در آیین و تاریخ ایران مربوط میشود، استفاده کردهاند. حالا این سمبلها میتواند بنا باشد؛ مثل نمونههایی از بناهای تخت جمشید که به چشم میخورد که در یکی از تابلوها من سمهای اسبها را به شکل ستونهای تخت جمشیدی دیدم. برداشت من این بود که در واقع، استوار بودن و ایستادگی اسبها بود که در حال دوندگی، ولی ایستا هستند؛ یعنی مقاوم هستند. یک تابلو هم هست که سه دختر جوان ایرانی را نشان میدهد با پیراهنهایی به رنگهای سبز، سفید و قرمز - رنگ پرچم ایران - و یک شیر و شمشیری که دست یکی از خانمها است. آنها هم روی یکی از ستونهای تخت جمشید ایستادهاند. بله، البته این تابلو نظر من را خیلی به خودش جلب کرد؛ قبل از اینکه من پرچم ایران، یعنی رنگهای سبز و سفید و قرمز با شیر و شمشیر و صورت این دختران را که نمادی از خورشید است، ببینم، شما میدانید که شیر یکی از بالاترین مراحل آیین میترایسم است که اولین آیین ما ایرانیها، حتی قبل از دین زرتشت بوده است. از آخرین بار که با هم صحبت کردیم، شما نمایشگاهی در انجمن روزنامهنگاران فرانسه در پاریس داشتید، نمایشگاههای بسیاری داشتید. میخواهم راجع به همین نمایشگاههای شما، راجع به کارهایی که در طول این مدت داشتید، صحبت کنید. زمان خیلی زود میگذرد. آخرین باری که ما با هم صحبت میکردیم، به دو سال و نیم یا سه سال پیش برمیگردد و از آن تاریخ تا به حال، من نمایشگاههای خیلی زیادی در دنیا برگزار کردم و اخیراً چند نمایشگاه در چین داشتم که از استقبال خیلی گرم چینیها برخوردار شدم؛ طوری که من اصلاً پیشبینی نکرده بودم. من تا آخر سال ۲۰۰۸ باید چهار بار دیگر برای چهار نمایشگاه دیگر به چین برگردم و یکی از مهمترینهای آنها، موزه هنرهای مدرن شانگهای است که من در دو طبقهی آنجا در ماه سپتامبر نمایشگاهی خواهم داشت. در ماه ژوییه هم در یک مرکز خیلی بزرگ هنری و فرهنگی در پکن، یک نمایشگاه دارم. کارهای شما رنگ و بوی فرهنگ ایران را دارد. آن جنگلهای سرسبز شمال را دارد. می شود گفت که آدم با دیدن نقاشیهای شما به یاد ایران میافتد. من میخواهم ببینم چینیها چه چیزی در این تابلوهای شما کشف کردهاند که این همه مورد استقبال آنها قرار گرفته است؟ خیلی جالب بود؛ آنجا قرار شد که تابلوهای من به آپشن چینی هم برود و ماه سپتامبر در آپشن به فروش برود. یکی از کارشناسهایشان میگفت که آنچه که ما در کار شما میبینیم، متنها، یعنی سوژههایی هستند که این سوژهها تا حدودی به کشور ما نزدیک است و ما اینها را میتوانیم بفهمیم و درک کنیم. با توجه به اینکه شما از یک تکنیکی استفاده کردهاید که این تکنیک، یک تکنیک بسیار مدرن است که این را ما در غرب میتوانیم داشته باشیم و امروز در چین، هنرمندهای جوان ما کمتر میتوانند این دو مقوله را به همدیگر نزدیک کنند و یک کار با یک سوژه ملی یا بومی با یک پرداخت مدرن داشته باشند. به هر حال فرهنگ چین زیاد هم از فرهنگ ایران دور نیست. به هیچ وجه. یعنی فرهنگ چین و فرهنگ ایران، تاریخهای ما، به خصوص هنر و ادبیات ما خیلی به هم نزدیکاند و خیلی از همدیگر اثر گرفتهاند. الان روی چه تابلوهایی و روی چه سوژهای کار میکنید؟ من الان بیشتر روی سوژههای طبیعت، همان طبیعتهای ایران کار میکنم و کارهایم هم از روی فیلمهایی است که از ایران میگیرم یا هموطنان عزیزم برای من میفرستند. بعد از اینکه یک مدت این فیلمها را نگاه میکنم، برداشت خودم را به روی تابلو میآورم و در کارها بیشتر حرکت هست. روح آن طبیعتی را که من میگیرم، از آنچه که میبینم، به تابلو انتقال میدهم. و این سفرهای پی در پی هم در کار شما اثر میگذارد؟ هر سفر، یک دری را به روی من باز میکند و من این را کاملاً احساس میکنم و از یک زاویه دید جدیدی به من میدهد که من از ان زاویه دید جدید، بهتر میتوانم هم خودم را بشناسم و هم هدفم را بهتر ببینم. یعنی در واقع راه، همان راه است؛ منتها با یک نورافکن بیشتر.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|