تاریخ انتشار: ۱۰ شهریور ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با عبدالحمید اشراق، پژوهشگر هنر در پاریس به بهانه درگذشت بهجت صدر، نقاش و هنرمند ایرانی

«بگذاریم آدم‌ها خودشان فکر کنند»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

خانم بهجت صدر، نقاش مدرنیست ایران و یکی از پیشگامان نوگرایی در نقاشی ایران دوشنبه دهم اوت در هشتاد و پنج سالگی خاموش شد. او در ساحل جزیره‌ی «کورس» فرانسه در حالی که در دریا همراه دختر و نوه‌هایش شنا می‌کرد، در اثر سکته‌ی قلبی درگذشت. دخترش خانم میترا حنانه چشم‌پزشک در پاریس گفته است: «سال‌ها پیش مادرم به من گفته بود، دلم می‌خواهد در آب بمیرم.» هفته‌ی پیش جسد او به خواسته‌ی خودش در گورستان پرلاشز در پاریس به آتش سپرده شد و خاکسترش در آنجا نگهداری می‌شود.

Download it Here!

پیشکسوت هنرهای تجسمی، استاد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، با کارنامه‌ای پنجاه‌ساله در هنر نقاشی که شهرتش از مرزهای ایران گذشته و نمایشگاه کارهایش در آمریکای شمالی و جنوبی، کشورهای اروپا و بویژه در پاریس برپا شده بود. بهجت صدر نخستین زن نقاش ایران بود که رقیبی برای همتایان مردش بود و در هنر آبستره کارش یگانه بود.

او در سال ۱۳۲۷ در رشته‌ی نقاشی وارد دانشگاه تهران شد و به ایتالیا رفت و در رشته‌ی هنر ادامه تحصیل داد. سال ۱۳۴۱ جایزه‌ی «بینال» تهران را گرفت. در سال ۱۳۴۵ بورس مطالعاتی کشور فرانسه را دریافت کرد و در سال ۱۳۵۹ برای همیشه ساکن فرانسه شد. شاگردان بسیاری تربیت کرد که برخی از آنان چهره شدند.

عبدالحمید اشراق، پژوهشگر هنر در پاریس و از دوستان دیرین نقاش، جایگاه خانم صدر در عرصه‌ی هنرهای معاصر را بسیار با اهمیت می‌بیند:


بهجت صدر یک نوگرایی غیرقابل تصور را در فرهنگ نقاشی آغاز کرد. چرا؟ برای این که تمام وسایلی که نقاشان همه به‌کار می‌برند که اسمش قلم، سه پایه، دستگاهی که رنگ در آن می‌گذارند؛ همه‌ی این‌ها را گذاشت کنار. با آن‌ها خداحافظی کرد. چه کار کرد؟ آمد شروع به کار با وسیله‌ای به نام کاردک که بناها و کارگرها برای نقاشی کردن به‌کار می‌برند؛ کرد. اگر پیکاسو می‌گوید که مرگ بر سبک، بهجت صدر گفت مرگ بر تقید؛ قید!

با این کاردک آمد یک «ایسم» جدید در فرهنگ نقاشی ایجاد کرد. این ایسم چیست؟ در تمام زندگی‌اش با مچش و انگشت‌هایش نقاشی نکرد. تمام کارهای نقاشی او با آرنج و با تمام دست بود. با کاردک. یک نوگرایی جدید. به‌هیچ عنوان مثل نقاشان دیگر ما که از کارهای قدیمی فرم می‌گرفتند، استنباط می‌کردند و به‌کار می‌بردند، استفاده نکرد. صدر آمد (سبکی) پیدا کرد به نام «کولاژ». عکس می‌گرفت. از یک درخت، از یک پرنده، از یک منظره. این عکس را وسط کاغذ می‌چسباند. اطراف آن را با کاردک فرم می‌داد. یعنی در واقع این با بقیه‌ کارهایی که می‌کرد، «قابی» برای این عکس می‌شد.

بهجت صدر همواره با هنر زمانه پیش می‌رفت. کارهایی که می‌کرده جزو آخرین‌هایی بود که در دنیا اتفاق می‌افتاده است. خود وی درباره‌ی تأثیر کارهایش بر چند نسل از نقاشان ایران گفته است: «من به آینده فکر می‌کنم.»

عبدالحمید اشراق، نوگرایی در کارهای بهجت صدر را مهم‌ترین ویژگی هنری او می‌داند؛ به‌ویژه کاری که جایزه‌ی مهم هنری یونسکو را به او اختصاص داد: کرکره‌ها روی تصاویری از خورشید، با هدف مبارزه با بی‌سوادی!

اتفاق دیگری که افتاد، این بود که برنده‌ی جایزه‌ی بزرگی شد برای این که بی‌سوادان را باسواد کنیم. آمد از یک کرکره استفاده کرد. کرکره‌ را اگر کج کنید، راستش کنید، نور می‌آید. این نور چه هست؟ نور، فرهنگ و تمدن را به مغز انسان می‌آورد.

بی‌سوادی را باسواد می‌کند. جایزه گرفت. جایزه‌ی بین‌المللی گرفت که این جایزه در دنیا معروف شد در آن زمان. ولی این کارش زمانی قشنگ‌تر شد که در ایران در گالری «سیحون» نمایشگاه گذاشت. پشت این تابلویی که کرکره بود، یک موتورکی درست کرد که این کرکره را باز و بسته می‌کرد که نور بیاید تو، و نور نیاید تو. چه قدر قشنگ! و این حرکتی ایجاد کرد.


اما مثل خیلی از نقاشان ایرانی معاصر چهره نشد. اصلاً اهمیتی نمی‌داد که برای خودش تبلیغ کند و در مرکز سر و صداها قرار نگرفت؛ مثل خیلی از هم‌دوره‌ای‌‌هایش.

من یکی از نزدیکانش بودم. یکی از عاشقانش بودم. نمی‌توانم راجع به خصوصیات اخلاقی‌اش و سادگی‌اش بگویم. الان هم متأثر می‌شوم. نمی‌توانم... . ولی با سخنانی که در پاریس کرد؛ سادگی‌اش را برای ما نشان داد. می‌خواست صحبت بکند راجع به این که پنجاه سال نقاشی را چه‌طور زندگی کرده.

سخنران نبود. اصلاً سخنرانی بلد نبود و اهل صحبت نبود. داشت صحبت می‌کرد، می‌گفت: «آقایون صبر کنید کیفم را باز کنم. مثل این که یک چیزی نوشتم و (باید بهش) نگاه کنم.». این سادگی و ویژگی اخلاقی‌اش را ما در کارهایش هم دیدیم و واقعاً این خصوصیت را که به‌هیچ‌ عنوان اهل تبلیغ نبود. عاشق سیاه بود. رنگ سیاه را بیش از حد دوست داشت. من نمی‌دانم چرا! در اکثر کارهایش که کشیده شده؛ در کولاژها، فون سیاه، رنگ سیاه دیده می‌شود.

با وجود این که کارهایش او را از هنرمندان دیگری که از ریشه‌های هنری همچون خط و مینیاتور استفاده می‌کردند جدا می‌کرد؛ اما رنگ و بوی تاریخ و تمدن ایران در کارهایش چشمگیر بود. ازجمله در تابلویی که در صفحه‌ی «زمانه» می‌بینید و عبدالحمید اشراق از ویژگی این تابلو می‌گوید:

ویژگی این تابلو اعتقاد به فرهنگ و تمدن ایران بود. یعنی سعی کرده که درخت‌ها و کنده‌ها و شاخه‌ها و حرکات فرهنگی روزمره‌ی ایران را بیاورد پشت تابلو. عکس از خودش بود. عکاس خوبی بود. عکس می‌گرفت، می‌آمد می‌چسباند روی کاغذ. این‌جا دو حالت دارد. یک این که خود پرسپکتیو یعنی واقعاً دید ایرانی را نسبت به فرهنگ ایران نشان می‌دهد و دیگر، این دید تمدن خودش را نسبت به نقاشی دور تابلو مشخص می‌کند.

آثار نقاشی بهجت صدر در همه‌ی موزه‌ها در ایران، آمریکا، کانادا و فرانسه نگهداری می‌شود:

بخش اصلی کارهایش در بخش خصوصی است. اما بخش‌هایی هم در موزه‌ی ایران، موزه‌ی فرانسه و موزه‌های مختلف جهان نگهداری می‌شوند. ولی صدر علاقه‌ای نداشت که تبلیغ کند. اهل تبلیغ نبود. شخص من به کرات ازش خواستم که صدایش را ضبط کنم، بفرستم برای جاهای مختلف. به‌هیچ‌وجه اجازه نداد.


چهارماه پیش در نمایشگاهی در پاریس که کارش در کنار کارهای پنج نقاش دیگر ایرانی به نمایش درآمده بود؛ با خانم صدر گفت ‌و گو کردم. در هشتاد و پنج‌ سالگی هنوز شوق فراوانی به نقاشی و شرکت در نمایشگاه داشت.

طوری صحبت می‌کرد که آدم فراموش می‌کرد هشتاد و پنج سال دارد و مدت‌هاست از بیماری رنج می‌برد. این یکی از معدود گفت‌ و گوهای رادیویی او، و شاید، آخرین گفت ‌و گوی این استاد درجه یک و ممتاز نقاشی در ایران باشد. به قول فروغ «تنها صداست که می‌ماند»:

کارهایتان مثل این که اسم ندارد اصلاً!

اسم نمی‌گذارم برای این که اسم این را از آدمها می‌گیرد که خودشان فکر کنند. بگذارید خودشان فکر کنند؛ هر چی دلشان می‌خواهد.

یعنی یکجور پیشداوری است؟

بله.مثلاً یک جایی می‌رفتم که روی یک مشت شن را آب گرفته بود و حالت سنگ پیدا کرده بود. عکس انداختم...

شما شصت سال است که نقاشی می‌کنید. جزو پایه‌گذاران هنر مدرن ایران هستید...

جرأت به خرج دادم سر مدرن بودن و این داستان‌ها. وگرنه من آکادمی را در دانشکده‌ی هنرهای زیبای تهران زیردست آقای حیدریان که خیلی سخت‌گیر بود، گذراندم. یعنی به عنوان مدیری که ما داشتیم، بداخلاق نبود، ولی خب مو به ‌مو بایست می‌ساختی تا مورد قبول می‌افتاد.

من شاگرد اول شدم. بعد بورس ایتالیا را به من دادند. رفتم ایتالیا دیدم خب یک ذره به قولی فرق دارد. یعنی آتلیه‌ها به شیکی و قشنگی آتلیه‌های ایران که تازه‌ساز بود؛ نبودند. من طبقه‌ی سوم بودم و از پله می‌رفتم بالا و آنجا کارمی‌کردم. صبح‌ها آتلیه کار می‌کردم و ظهرها مثلاً وقتی می‌رفتم ناهار بخورم، می‌نشستم روی طرح کار می‌کردم. گرچه ما طراحی به آن مفهوم در ایران نکرده بودیم؛ طراحی آزاد و راحت.

بعد یک شب خوشبختانه به توصیه‌ی «مارکو گریگوریان» رفتم پیش یک استاد خیلی خیلی قدیمی به نام «روبرتو برلی» که چندسال پیش اتفاقاً یک «بحث» خیلی مهمی اینجا برایش گذاشته بودند. کارش به قول خودش خیلی فرق داشت با کار من، ولی به من می‌گفت آن جوری که خودت حس می‌کنی کار کن. او کاملاً می‌ساخت. من با یک یا دو قلم می‌خواستم تمام کنم. می‌گفت، هیچ وقت سعی نکن مثل من باشی. معلم واقعاً او بود. هیچی دیگر..، من آنجا کار کردم.

سبک شما؟

سبکی من نداشتم.

سبک نداشتید؟

ما و اصلاً ایجاد سبک؟ ما کی هستیم که سبک ایجاد کرده باشیم!

خودتان دوست ندارید که برخی از تابلوهایتان را بفروشید؟

چرا دوست ندارم؟ کی آمده بخرد و من گفتم نمی‌فروشم؟ خیلی هم خوشم می‌آید توی خانه‌ها برود و مردم ببینند. نمی‌خواهم که نگهدارم با خودم توی گورستان ببرم کار را!(می‌خندد)

Share/Save/Bookmark

مقاله مرتبط:
آثار شش هنرمند ایرانی در پاریس
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

روحش شاد انسان والايي بود و يک هنرمند واقعي نه از جنس هنربندان عزيز که سر وصدايشان بيشتر وعظيم تر از کارشان است جاي دوري نرويم حتي همين پاريس

-- Hreza ، Sep 1, 2009

مرسی برای این مصاحبه من قبلا هم برای شما ایمیل فرستادم ولی جوابی دریافت نکردم
ایا می دانستید که بهجت صدر خواهر کوچک نصرت الله امینی بود و نصرت الله امینی که چهار ماه پیش از او در واشنگتن فوت کرد وکیل شخصی دکتر محمد مصدق و شهردار تهران در زمان او و استاندار فارس در زمان دولت بازرگان بود شما حتی باندازه واشنگتن پست و لوس انجلس تایمز و سایر روزنامه های امریکا اهمیت نندادید که یا با من مصاحبه کنید و یا این خبر را درج کنید متاسفم

فریبا امینی

-- fariba amini ، Sep 3, 2009

man nazaram ra neveshtam vali shoma on ra nagozashtid khoshhal misham bedoonam chera????

-- hreza ، Sep 3, 2009

Dear Mrs Fariba Amini please go ahead, dont wait for an interview. Please write in your own initiatve and send it for publishing every where.

-- Mina ، Oct 2, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)