خانه > خیابان > خطوط خیابانی > سیاست لیبرال؛ یا ممنون به خانههایتان بازگردید | |||
سیاست لیبرال؛ یا ممنون به خانههایتان بازگردیدامین بزرگیانمصاحبه سعید شریعتی، عضو سابق جبهه مشارکت، با سایت خبری پارلمان نیوز از اهمیت زیادی برخوردار است. به غیر از اهمیت ادعاهای شریعتی دراین مصاحبه، هزینه سیاسی و زندانی که او در این مدت متحمل شده است به اهمیت حرفهایش میافزاید. اما چنان این پارادایم فکری (که این گفتوگو آن را نمایندگی میکند) برای فضای سیاسی احیا شده امروز ایران مخاطرهآمیز است که شرم انتقاد از یک زندانی سیاسی را به جان میخرم. سعی میکنم دو ادعای محوری وی را مورد نقد قرار دهم (حمایت از اصلاحات پارلمانتاریستی/ نقد حضور مردم درخیابان) و از دو ادعای دیگرمیگذرم (درانتخابات تقلبی صورت نگرفت / اهمیت تحلیل راهگشای رهبری برای برونرفت از این وضعیت). سعید شریعتی در این مصاحبه از دو نوع نگرش اصلاحی سخن به میان میآورد و میگوید: «یکی اصلاحاتی که نماد و سخنگوی آن خاتمی بوده است که من از آن به عنوان اصلاحات پارلمانتاریستی یاد میکنم: یعنی استفاده از ظرفیت رقابتهای سیاسی درون قانون اساسی و چارچوبهایی که در ذیل انتخابات میگنجد؛ و مدل دیگر اصلاحات از طریق شیوههای مقاومت مدنی. دعوا بین طرفداران اصلاحات پارلمانتاریستی و اصلاحات طرفدار مقاومت مدنی هم همیشه بوده و شما میتوانید تبارشناسی کنید. طرفداران مقاومت مدنی شامل طیفی متنوع از اکبر گنجی (که اساسا با اصل موجودیت سیاسی نظام به تعارض رسیدهاند) تا کسانی است که در جریانات اخیر صحبت از اجرای بدون تنازل قانون اساسی میكنند و میگویند روشهای آنها اصلاحی است اما عملا شیوههای مقاومت مدنی را پیشه كردهاند.» شریعتی در نقد روش سیاسی موسوی وکروبی، به اعتراضات خیابانی مردم اشاره کرده و کشاندن مردم به خیابان را تاکتیک اشتباه جنبش سبز معرفی میکند.
او میگوید: «منظور از فشار از پایین راهانداختن مردم در خیابانها نیست. آقای حجاریان میگوید دمکراسی را از پایینترین سطوح اجتماعی، سازماندهی کنیم و شبکههای اجتماعی بسازیم که این شبکههای اجتماعی خودبهخود به بدنه دولت تحمیل شده و مطالبات مردم را سازمانیافته میکند. لذا خود آقای حجاریان بهعنوان اولین کار در شورای شهر علیرغم وجود کارهای فراوان، دنبال راهانداختن شورایاریها بود.... البته بگویم که از نظر عملیاتی هم برای فشار از پائین و هم چانهزنی در بالا ما دچار مشکل بودیم. در حالیکه ادبیات فربهای از ستیز داشتیم، هیچ ادبیات جاافتاده و روشهای مورد اتفاق برای سازش نداشتیم. هنوز هم که هنوز است نمیتوانیم جا بیاندازیم که سیاست ترکیبی از ستیز و سازش است. مردم ایران ستیزش را خوب میفهمند اما با سازش کنار نمیآیند. اما برای تطبیق فشار از پائین با شرایط کنونی؛ باید گفت شرایط کنونی بههیچ عنوان فشار از پایین نیست. این تحمیل هزینههای سیاستورزی به توده مردم است، یعنی مقاومت مدنی، کشیدن مردم به خیابان و خیابانی کردن سیاست.» سخنان شریعتی انعکاسدهنده تام نگاه بورژوالیبرالیستی به «سیاست» است. برای توضیح این نگاه رایج از سیاست بهتر است با نگاه بدیلش آغازکنیم. سیاست در معنای غیرلیبرالیستی، عرصهی اعتراض و حضور مردم در جامعه است که صدای خود را همپای صدای قدرتمندان جامعه برمیسازند. جایی است که حذفشدگان جامعه به نمایندگی از کل جامعه به میان میآیند.به تعبیر «ژاک رانسیر» سیاست راستین، آنجایی است که اجحاف وجود دارد؛ نقطهای که، تودههای مورد اجحاف قرار گرفته را به صحنه میآورد و بساط حاکمان را برهم میریزد. سیاست در درون دولتشهر یونانی، در نقطهای شروع میشود که مردم با زور و فشار بر الیگارشی حاکم، خواستههای خود را به او تحمیل میکنند. به این ترتیب برای رانسیر، سیاست مقابلهی محکومان با حاکمان برای مطالبهی آن چه از آن بازداشته شدهاند است. از این منظر بدون وجود تفاوت میان حاکمان و محکومان، سیاست ممکن نیست. از این طریق است که محکومان، آنها که «هیچ»اند، خود را بهعنوان «کلیت» جامعه مطرح میکنند.
سیاست راستین، مذاکره بین صاحبان قدرت که در مورد تعیین مسائل باهم مذاکره میکنند نیست، حتی اعمال قدرت نیز نیست: بلکه سیاست، لحظهای است که حذفشدگان و مطرودان جامعه، صدا پیدا میکنند. رانسیر در این مدل با ترسیم demos (مردم عامه) در برابر polis، سیاست راستین را پیکار صدای مطرودان - یا همان طبقهی فرودست - در برابر حاکمان میداند. لحظه نمایش مردمانی که در نظام پلیس سهمی ندارند و به سهولت «مجرم»، «اوباش» یا «تروریست» خوانده میشوند و از عدالت در نظام اجتماعی سیاسی بهرهای نمیبرند؛ مردمی که آرمان شان چیزی نیست جز برابر شمرده شدن و تعلق داشتن. اما مساله اینجاست که آنچه تحت عنوان سیاست در جهان امروز لیبرال اتفاق میافتد، مجموعهای از رویههاست که از طریق آنها رضایت مردم حاصل میشود، قدرتها سازمان مییابند، جایگاهها و نقشها توزیع میشوند و نظامهای مشروعسازی استقرار مییابند. دراین حال حاکمان در کوشش برای صیانت از وضع موجود تمام راهکارهای دفاعی را به کار میبندند و در تلاشی اساسی، سیاست را امری دور از دسترس و در لایههای نهان هرم قدرت پنهان میکنند. رانسیر این سیاست لیبرال و رایج را، سیاست منفعل مینامد. انتخابات، پارلمانسازی و تفکیک قوا در بسیاری از جوامع به اجرا درمیآید اما سیاست فعال؛ سیاستی است که بر برابری همگان و همه کس توجه دارد. رانسیر معتقد است برابری منفعل که مبتنی بر عدالت توزیعی است، سیاست نیست، انتظامیگری (policing) است. تاکید رانسیر بر برابری در آغاز جنبش سیاسی است. او سیاست لیبرالیستی را متهم میکند که وعده برابری را در انتهای کنش سیاسی میگذارد و مانع بروز تمایلات فعالانه و برابریخواهانه مردمی میشود که در تصمیمگیری نقشی ندارند. هدف سیاست لیبرال آن است که با توسل به انتظامیگری یا همان پلیس، این واحد را از بین ببرد و بخشی از آن را بر بخشهای دیگر مسلط گرداند؛ مثلا درتلقی پارلمانتاریستی، نخبگان سیاسی را به جای مردم جا بزند.
دقیقا به همین دلیل است که رانسیر میگوید، سیاست در معنای لیبرالش در واقع امتداد همان پلیس است. وی در ده تز درباره سیاست مینویسد: «فرمان ابدی و ازلیِ پلیس این است: متفرق شوید!» منطق پلیس مدیریت مدنی است: تقسیم فضا - زمانها و شیوههای بودن و انجام امور که به طور تحتالفظی یعنی تفکیک آنها به مجاز/ممنوع، گفتنی/ نگفتنی و در عینحال سهیم کردن شهروندان در این فضا - زمانها و شیوههای تفکیک شده بروز و ظهور در جامعه. پلیس از سویی در کار متفرق ساختن مردم در خیابان است (تصویر آشنای گاردیها) و ازسویی دیگر با تخصصی کردن فضای سیاسی، آنها را از سیاست جدا میسازد. پلیس میخواهد در نظم سیاسی موجود، همه اجزا جامعه شمرده شده، به حسابآمده و به آنها جایگاه مناسبشان اختصاص داده شود. خلاف آمد این داستان ظهور مردمی است غیرقابل تقسیم که با استانداردهای توزیع و تقسیم امور محسوس، اختلاف نظر دارند. ادامه دارد...
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
مقايسه سركوب فاشيستي پليس و اوباش جمهوي اسلامي با پليس جوامع ليبرال مضحك است. يادتان باشد هر گردي گردو نيست!
-- حسين ، Apr 6, 2010ای داد بیداد از این همه اصرار برای تکرار کردن حرف های روشنفکران فرانسوی
-- بدون نام ، Apr 6, 2010نه اینجا فرانسه است نه تاریخ ما شباهتی به فرانسه دارد نه فرهنگ ما نه شرایط اقتصادی و روابط اجتماعی ما
عالی بود جناب بزرگیان
-- بهداد ، Apr 6, 2010این هیستری لیبرال ستیزی همان چیزی که ما را به این جا کشانده است و هنوز هم برخی با حرفهای ساده لوحامه خود آنرا دنبال می کنند
-- علی ، Apr 7, 2010ظاهرا زمانه از یک نظر دیگر هم از باقی رسانه های فارسی متمایز است. آن هم این که سطح شعور و تیزهوشی مطالبی که منتشر می کنه از مخاطبینش به طرز ملموسی بالاتر و بیشتره و این به نظر کم نظیر میاد تو جمع رسانه هایی که به طور پیش فرض مخاطب های خودشون رو احمق فرض کردن.
این مطلب تو کامنتایی که منتشر می شه داد می زنه.
-- بدون نام ، Apr 7, 2010دوستان اجازه بدیدکل مقاله چاب شودبعدش وقت هست برای .....
-- امیر ، Apr 7, 2010هیستری لیبرال ستیزي؟!! آفرین به این آرامش غیر هیستریک.....آفرین.تایپ کلمه "ساده لوحانه "در کامنت فوق نشانه بارزی است بر آرامش دوستمان......آفرین......بابا آرامش
-- اخترقاسمی ، Apr 8, 2010امان از "روشنفکران" کوتیشنی! (quotation) خدا رو شکر اقای بزرگیان هم دارد یاد میگیرد. موفق باشید آقا و امیدواریم روزی با این استعداد افکار خودتان را بشنویم...
-- علی م ، Apr 8, 2010با اينكه نوشتن در حوزه انديشه و مطالعات عميق تر تئوريك براي شناخت وضعيت جامعه ايران بسيار مهم و قابل تقدير است اما متاسفانه اين نقد به صفحات انديشه راديو زمانه و برخي سايت هاي ديگر وارد است كه تنها مانند دانشجوياني كه تازه با تئوري هايي آشنا شده باشند، تلاش در جهت گنجاندن آنها در بستر جامعه ايران دارند.
-- علي ، Apr 8, 2010از سوي ديگر، يك مشكل مهم هم اين است كه گويا يك باره تئوري هاي خاصي مد مي شوند و همين طور استفاده از آنها در مقالات مختلف رواج مي يابد، بي آنكه لزوما تئوري مناسبي براي تفسير وضعيت جامعه ايران باشند. مثلا آقاي فرهادپور در سايت خود از يك تئوريسين نام مي برد و بعد از آن، خط حضور پررنگ اين تئوريسين را در مقالات مختلف سايت هاي ديگر مي بينيم در حالي كه اين لزوما به معناي كاربرد آن تئوري در تحليل وضعيت جامعه ايران نيست.
اين نقدي كلي به اين صنف مقالات است و البته در اينكه صحبت هاي سعيد شريعتي بسيار قابل انتقاد است، شبهه اي وارد نمي كند
با تشکر از زمانه که چنین مقاله های نابی منتشر می کند و با تشکر از جناب بزرگیان بی صبرانه منتظر ادامه مقاله هستم
-- مریم ، Apr 8, 2010