خانه > خیابان > شهرـ پرسهنگار > اسطورهخوانی و تاریخ بیقرار | |||
اسطورهخوانی و تاریخ بیقرارهژیر پلاسچیچهارشنبه سوری روز مهمی برای همهی ماست؛ چه آنهایی که در چند ماه اخیر با جنبش مردم ایران پیش رفتهاند و مبارزه کردهاند، چه آن رهبران شناخته نشدهای که شعور مردمی هنوز آنها را کشف نکرده است تا رهبری مبارزه را به آنها بسپرد و حتا دشمنان ما که آن سوی دیوار ایستادهاند. چهارشنبه سوری هم میتواند نقطهی آغاز باشد و هم نقطهی پایان. میتواند نسبت جنبش مردم را با اصلاح طلبان سابقاً حکومتی که حالا از هراس غیر قابل کنترل شدن مبارزه به دعای سبز متوسل شدهاند، نشان دهد. میتواند سوت پایان شیوهای از مبارزه را بدمد. میتواند نشان دهد فرصت حضور مردم در صحنه برای تغییر سرنوشت خودشان از دست رفته است یا هنوز پابرجاست.
با این وجود مبارزه امری اتفاقی و تصادفی و ناگهانی نیست. مبارزه مشغولیت فوق برنامه نیست. وقتی تغییر در دستور کار جامعهای قرار گرفته باشد میتوان آن را سرکوب کرد؛ می توان آن را با بردن به مسلخ «مصلحت اندیشی» اخته کرد اما نمیتوان آن را متوقف کرد. چهارشنبه سوری درست آنجایی است که تصمیم خواهیم گرفت از این پس چه کنیم. چهارشنبه سوری می تواند گام بلندی در تداوم مبارزه باشد. چهارشنبه سوری به زندگی فردی ما گره خورده است. تمام مایی که در ماههای اخیر کار و دانشگاه و آسایش رخوتآور خانه را وانهادهایم. مایی که در ماههای اخیر زندان رفتهایم، کشته دادهایم، آواره شدهایم، مخفی زندگی کردهایم. مایی که برای درس خواندن از ایران خارج شدهایم و حالا ماندگار تبعید خواهیم بود. چنین است که آن دوگانهی معیوب میان زندگی و مبارزه، محو می شود. زندگی به مبارزه و مبارزه به زندگی پیچ می خورد. تاریخی برای ساخته شدن بی قراری میکند.
چهارشنبه سوری در سالهای گذشته همواره فرصت حضور مردمای بوده است که آتش مقدس رهایی خواهی را در سینههایشان و در زیر خاکستر حمل کردهاند تا فوران آن در ماههای گذشته یکی از سرکوبگرترین حکومتهای جهان را ذله کرده باشد؛ آنهایی که میخواهند مردم را با عنوان دهان پرکن «مبارزهی مدنی» به خانهها بفرستند، از مردم، از دخالت مردم در تعیین سرنوشت خودشان میترسند. در اسطورههای ایرانی چهارشنبه سوری، زمانی است که دیوها، نمادینترین نشانگان پلیدی و نکبت و دژخویی به زمین حمله میکنند تا آن را تسخیر کرده باشند. مردمان روی زمین آتش میافروزند و آنقدر هیاهو میکنند که دیوها را بتارانند؛ تا دیوها زمین را تحت سلطه نگیرند. با آتشای که در حیاط خانهها و در خفا افروخته شود، شاید که خانه را از چنگ دیوها نجات دهیم اما خیابان را به دیوها بخشیدهایم. خیابانی که در ماههای گذشته میان مردم و دیوها دستبهدست شده است. زمین از آن کسانی باید باشد که آن را برای زندگی انسان شایستهتر میخواهند. زمین از آن ماست. خیابان از آن ماست. دیوها را بتارانیم.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
آقا شما بدجوری با دیوها پیچ خوردید. مواظب باشید این دیوها که میخواهند چند شب دیگر بشما حمله کنند، دل و جیگر شما را در جا کباب نکنند و قورت بدهند و ما رو از یک جادوگر ناب مبارزه با دیوان بی بهره کنند.
-- بدون نام ، Mar 14, 2010زیبا گفتی
-- بدون نام ، Mar 14, 2010روز غله نور بر اهریمن
-- ایران آزاد ، Mar 15, 2010