خانه > خیابان > جنبش سبز > نگاتیو جنبش سبز | |||
نگاتیو جنبش سبزامین بزرگیانتقدیم به مرتضی کاظمیان وکیوان صمیمیعزیز «...گفتن اینکه فلان کس دموکرات است دیگراصلا معنی نداردزیرا آدم میتواند هم به سبک آمریکاییها و انگلیسی هادموکرات باشدهم به سبک کمونیستهای کشورهای شرقی ،اهالی کنگو وحکومت کوبا،درچنین وضعی طبیعی است که من ازصفت دموکرات بودن سربازمیزنم،زیرا همسایه من هم میتواند بگوید دموکرات است درحالی که هواداردیکتاتوری است...» -احمدی نژاد با اشاره به انتخابات اخیرایران بابیان اینکه تشخیص اکثریت مردم در انتخابات اخیر این بود که به من رای بدهند گفت: نبایدمردم رابه این دلیل مجازات کرد.وی افزود: انتخابات درایران بسیاربزرگ وصد درصد آزاد است. وی ادامه داد مشکل اینجاست که آنان فکر میکردند مردم باید آنان را انتخاب کنند،درحالیکه انتخابات برگزار میشود تا اکثریت و اقلیت معلوم شود.ازنظروی انتخابات ایران ترازجدیدی ازدموکراسی را نشان داد. (سوم مهرماه) -غلامحسین الهام اظهار کرد: این افراد قطعا همان کاری را که بدون رای مردم و با زور به دنبالش بودند، در صورت پیروزی نیز انجام میدادند و دموکراسی در کشور تعطیل میشد اما این کودتا را خدا خنثی کرد.(سی بهمن ماه) - محمدجوادلاریجانی : امروز جمهوری اسلامیبه بزرگترین نمونۀ دموکراسی غیرسکولار تبدیل شده) ۱۴اسفند -احمدی نژادگفت:درپاسخ به معترضان ما یک حرف داریم،مردم به ما رای داده اند. احمدی نژاد ادامه داد: برخلاف دموکراسیهای غربی در جامعه ما تک تک مردم عزیز هستند وازحق مساوی درحکومت برخور دارند. (به نقل ازخبرگزاریهای داخلی) ▪ ▪ ▪ الحاق برچسب دموکراتیک به حکومتهایى که اکنون و در زمان حال ترجیح مىدهیم نام خودکامه و استبدادى را بر روى آنها بگذاریم بحث دموکراسى را دچار سرگشتگى و پیچیدگى کرده است. این سرگشتگى زاییده جدا کردن دموکراسى از استناد به تجربه تاریخى و بالطبع آرمان هاى اولیه آن است.دموکراسی امروزه به نوعی شکل یا فرم تقلیل پیدا کرده است؛رجوع به آرای عمومی. در طول تاریخ، انواع حکومتهاى خودکامه و غیردموکراتیک خود را دموکراتیک نام نهادهاند. در روسیه، انقلاب بلشویکى در برابر نهادهاى نمایندگى به اصطلاح بورژوایى که آنها را جزیى از طبقه حاکم مى دانست ادعاى دموکراسى کامل را داشت. نازىها با راى اکثریت مردم بر سر کار آمدند و رهبران آنان همواره از «مردم» در گفتارهایشان استفاده مى کردند. دولت فرانکو، پینوشه، صدام ،چاوز و بسیارى دیگر از دولت هاى مستبد براى حکومت خود صفت دموکراتیک را برمىگزینند. سوال اینجاست که چه امکانی در «دموکراسی» وجود دارد که سیستمهای غیر دموکراتیک نیز میتوانند خود را دموکرات معرفی کنند؟ امروزه هیبت و تقدس دموکراسى تا حدى است که هیچ جریانى جرات این را ندارد که خود را دموکراتیک ننامد، اما همه اذعان دارند آنچه که در واقعیت وجود دارد این است که همه مدعیان دموکراسى، دموکراتیک نیستند هر چند که ادعا کنند. جدا کردن دموکراسى از واقعیت تجربى و آرمان هاى اولیه آن منجر به حاکمیت اراده مردم صرف نظر از موضوع این اراده مى شود. در این حال شکل حقوقی دموکراسى، آرمان و «بنیان» مى شود، یعنى رجوع به آراى عمومى، مشروعیت حاکمیت سیاسى را تامین مى کند. به نظر مى رسد امروزه به جایى رسیدهایم که مى باید با ارجاع دوباره به چرایى دموکراسى،از دموکراسى راستین در برابر دموکراسى هاى کاذب، صحبت نماییم.
نهادهاى مدنى، قانون حقوق فردى یا جمعى، شیوه هاى انتخاباتى و نمایندگى مجلس ، تفکیک قوا و آن سه شرط «ریچارد رورتى» براى تحقق دموکراسى (مطبوعات آزاد، دستگاه قضایى آزاد و انتخابات آزاد) در بهترین حالت و در تحقق کامل خود ابزارهایى هستند در خدمت هدفى که فراتر از آنهاست. دموکراسى را مى باید از چگونگى هدف آن که مبتنى بر تضمین آزادى وبرابری است شناسایى کرد. به تعبیر دیگر دموکراسى باید به پیشرفت در بهره گیرى از آزادى بینجامد و به تلقى «آمارتیاسن» این امکان را فراهم سازد که فرد انسانى بتواند به شیوه و سیاقى زندگى کند که براى آن ارزش قائل است. براساس این منطق، ماهیت دموکراتیک یک حاکمیت نه از لحاظ قواعد کارکردى آن بلکه از نظر نتایج تجربى که از آن حکومت حاصل مى شود، بدون توجه به روش هایى که براى وصول به این هدفها انتخاب شده است، باید مورد سنجش و داورى قرار گیرد. دموکراسى از این بابت مورد تقدیس خرد مدرن قرار گرفته است که بهترین وسیله براى تحقق آرمان هاى روشنگرى بوده است. بی شک هر کجا دستگاه دموکراسى تبدیل به «جوهر» شود، ضد خودش را مى سازد و راه را براى «پوپولیسم» مىگشاید. آنچه پارادایم احمدی نژاد درباره دموکراسی درنظام اسلامیمیگوید شکل ناب تلقی رایج وفرم گرایانه درباره دموکراسی درجهان امروز است.این سخنان نشان میدهد که بر خلاف ادعای موافقان نظام ونیزمخالفان آن1، تاچه حد تلقی حاکمان در ایران نسبت به پدیدهای همچون دموکراسی، بازتولید نظم جهانی وهم راستای تصویر حاکم است.تصویری که بسیاری ازمنتقدان نظام نیز با آن همسو هستند. «ژان بودریار» درتئوری مشهورش، بازنمایی ، بحثی را میگشاید تحت عنوان «نیهیلیسم درعصرجدید». بودریار میگوید عصر جدید عصر رواج ظاهر و نمودها است که معنی و آرزوهای متعالی بشری را در چنبرهای از سیستمهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی زندانی کرده است. در چنین عصری - عصر حکومت مجاز و شبیهسازی - نیهیلیسم یعنی سیطره کمیت و ظاهر امور و غیبت هرگونه معنی و مرجع. دردوران جدید تصاویر وانمودسازی شده، کل واقعیت را احاطه کرده (واقعیت حاد یا فراواقعیت) که تنها به خودش دلالت دارد. نسخه اصل ندارد و بدلی است. مثل تصاویر مجازی و دیجیتالی که ساختگی و ترکیبیاند و نگاتیو (مرجع) ندارند. بودریار درکتاب «خیال و وانمودسازی» مینویسد: «در عصر ما نیهیلیسم دیگر آن چهره تیره و تار پایان قرن بیستم، آن چهره گرفته «واگنری»، «اشپنگلری» را ندارد. نهیلیسم در روزگار ما، نه ریشه در جهان بینی زوال و نیستی دارد، نه ناشی از رادیکالیسم متافیزیک زدهای است که از مرگ خدا زاده شد و نه ناشی از آثار و پیامدهای مرگ خدا است. نیهیلیسم در عصر ما نیهیلیسم ناشی از اصالت یافتن ظواهر و آشکارگی است که از یک نظر بسی ریشهایتر (رادیکالتر)، و مهمتر از شکلهای تاریخی پیش از آن است زیرا این ظاهرنمایی پدیده ها، اشیا و مفاهیم و نااستواری آن به شیوهای حل ناشدنی ناظر بر خود سیستم است.» ازنظر وی همه ما به هاویه فریب مجازها،شبیه سازیها و وانمودها وارد شده ایم؛ قلمروی بی تفاوتیها ،امتناع و نیهیلیسم. دیگر نیهیلیسم معنای قرن نوزدهمیخودرا که بر نابودی ،زوال و رازآلودگی متکی بود از دست داده و به واسطه همین،به مثابه امتناع از معنی و تمرکز بر ظاهر اشیا شناخته میشود. ازنظربودریار امروزه ، نیهیلیسم که معطوف به ظاهر و آشکارگی اشیا است، نه زیباشناختی است نه سیاسی. نیهیلیسم دردوران جدیدنوعی نابود کردن بی هدف همه معناهاست. معناها و واقعیت توسط رسانهها شبیه سازی ودرواقع ساخته میشوند وتماما مجازیاند. در این میان تنها چیزی که باقی میماند مجموعهای از فرمها و اشکال ساختگی است که رابطه خود را با واقعیت گسیخته اند: «تنها چیزی که باقی میماند عبارت است از شیفتگی در برابر انواع بیاثر شدن و خنثی شدگی، مسحور شدن در برابر گردش سیستمیکه ما را یکسره نابود میسازد. در مقابل شکلهای پیشین نیهیلیسم یعنی آن اغوای نمودها و ظاهرها، و نیز در برابر آن فریب منطق دیالکتیکی که در معنی نهفته بود؛ اکنون فقط همین احساس شیفتگی و فریفتگی در برابر ظاهر (نمودسازی) است که شور و رنج نیهیلیستی ما را به تمام معنی رقم میزند و آتش آن را شعله ور میکند؛ شور و رنجی که مناسب حالت ناپیدایی و غایب شدن است. امروزه همین شکلها و شیوههای غیبت و ناپیدا شدن است که ما را شیفته و مسحور کرده است.»
تئوری بودریار به ما کمک میکند که تقلیل «دموکراسی» به «رجوع به آرای عمومی» را دریابیم. دموکراسی نیز همچون دیگرپدیدهها در عصرجدید دچار نوعی نیهیلیسم شده است. دموکراسی در معنای فرمال ومرسوم خود ابزار یا حربهای است برای کسب قدرت دولتی ؛ و خود این قدرت نیز ابزاری است برای کنترل و مدیریت جامعه. حاصل نهایی این فرایند چیزی نیست مگر تسلسلی نیهیلیستی وبیپایان ؛ودرواقع بازتولید مشروع وضعیت2. اگرنیهیلیسم «جنون مصرف» باحق آزادی مبادله مشروع میشود، نیهیلیسم «دموکراسی فرم گرا» با رجوع به آرای عمومیمشروع میشود. اصالت، آن چیزی است که «مردم» باروشی خاص وازمیان گزینههای مشخص انتخاب کردهاند وازصندوقها خارج شده است؛ فارغ از چیستی دموکراسی. با این تلقی است که گوانتانامو و کهریزک و آرای ٩٨ درصدی مردم عراق به صدام، موجه و دموکراسی، ابزاری میشود بر ضد آرمانهای خودش وهر کثافت وزشتیای با تقدس بخشیدن به این فرم توجیه میشود. به تعبیر «جورجیوآگامبن» دموکراسی درعصر جدید ،ظاهر و نمود بدلی چیزی است که یونانیان از دموکراسی اراده میکردند یعنی مشارکت عموم مردم درسرنوشت شان؛ وخواستی که روشنگری درپی اش بود یعنی آزادی وبرابری. دموکراسی فرمال مکانیزمیاست که معنی و آرزوهای متعالی بشری را در چنبرهای از سیستم قربانی میکند. افراد گمان میکنند با رعایت اصول حقوقی دموکراسی ،دموکراسی حقیقی محقق شده است. درهمین وضعیت است که دموکراسی به معنای مداخله دروضعیت عمومی،تخصصی حرفهای ومخصوص کاربلدان میشود که در نهادهایی ویژه همچون حزب و پارلمان میباید پیگیری شود وهر بی سروپایی درآن راه ندارد؛ درحالی که اتفاقا دموکراسی درمعنای اولیه اش چیزی نبود جز دخالت بی سروپاهایی غیرازطبقه بالا در سیاست. دخالت (یا همان دخول به سیاست=دموکراسی) یعنی حضوربرابروهمیشگی همه افراد درساختن جهان وجامعه شان به گونهای که بتوانند زیستی آزادانه را تجربه کنند. شبیه سازی دموکراسی به حکومت نجبای جدید و سیطره کمیت(رای) و ظاهر امور و غیبت هرگونه معنی و مرجع - تلقی رایج از دموکراسی - موقعیتی است که این امکان راسلب میکند. شاید بهتراست با مثالی ازتجربه تاریخی خودمان بحث را پیش ببریم. انتخابات دوم خرداد ٧٦ لحظهای بودکه دموکراسی رخ داد. مردم،سیاست را به گونهای رهایی بخش تجربه کردند وبرای بهبود وضعیت شان دست به کنشی عمومیزدند.درواقع دوم خرداد لحظهای بود که شکاف میان ابزار ومعنی (انتخابات و رهایی) پر شد. اما درست بی معنا شدن دموکراسی ازفردای انتخابات آغازشد ؛جایی که دموکراسی درسیستم بروکراتیک دولت اصلاح طلب ادغام شد. ازمردم بابت رای شان تشکربه عمل آمد وازآن هاخواسته شد به خانه هایشان بازگردند و سیاستهای رهایی بخش را به نمایندگانشان واگذارند؛بی توجه به اینکه هیچ رهاییای توسط «نمایندگان» ممکن نمیشود و رهایی متضمن حضورهمگان در سیاست است.نتیجه این فرایند، نهادینه شدن این باوربود که یگانه راه مداخله سیاسی، انتخابات است واگر مشکلی نیزبرای رسیدن به دموکراسی وجود دارد، فقدان انتخابات آزاد است. محصول این ادغام وسیاست زدایی چیزی نبود جز بیرون آمدن ضد دموکراتیک ترین بلوک قدرت در ایران از دل صندوقهای رای پس از هشت سال . انتخاب احمدی نژاد در سال ٨٧ تجلی ظهورنیهیلیسم سیاسی یا به بیان دیگرنابودی دموکراسی با ابزار دموکراسی در جامعهای بود که سالیانی طولانی سیاست را به متخصصان واگذارکرده بود. به نظرمیرسد تاکید مداوم میرحسین موسوی دربیانیهها و گفته هایش بر پیوند میان سیاست و زندگی - جنبش سبز را زندگی کنیم - تلاشی است بیسابقه برای بازگرداندن فرم دموکراسی به معنیاش؛ چیزی که در انقلاب ٥٧ ودوم خرداد، همگی از دست داده وبه گونهای عمومینیهیلیسم راتجربه کرده بودیم. بودریار معتقد است که در عصرجدید اگر امید نجاتی باقی مانده باشد، فقط با رجوع به «معنی» ممکن است. از نظر وی رجوع به معنی با نوعی «قهرتئوریک» از تفکر حاکم ممکن است: «آنچه میتواند بقایای به جامانده را از این صحنه جمع کند و برون برد، عبارت است از خلاف آمد عادت و وارونه عمل کردن. مانند یک لبخند طعنه آمیز میتواند یک گفتمان را به کلی بی اهمیت سازد، یا همچنان که یک تمرد و انکار کوچک در رفتار «بنده» (رعیت)، تمام اقتدار «خدایگان» (ارباب) را میشکند و لذت قدرت را از او میستاند... فقط همین است که قدرت خیال و آرزوی ما را تحریک میکند. «رجوع به معنای دموکراسی بی شک مهمترین راه برای مقابله با تقلیل یافتن آن به فرم و نیشخند به شبیه سازی سیستمهای غیر دموکراتی است که خود را دموکراتیک «جا» میزنند. زشتی گوانتانامو و کهریزک با ارجاع به معنای دموکراسی است که آشکار میشود هرچند که تمامیقانونها و رایها و حقوقهای تو خالی آن را تایید کنند3. با این نگاه جنبش سبز را میتوان نزاع میان نیهیلیسم فرم گرا و احیای معنی برسر موضوع دموکراسی دانست.در این میان آنچه بسیارمخاطره آمیز میباشد ،ارائه تفسیرهای فرم گرایانه ازدموکراسی درمیان نیروهای موثر درجنبش سبز است. تقلیل جنبش سبز به «خواست مردم برای انتخابات آزاد وشمارش دقیق آرا» یا فروکاستن همه رنجها وفقدانهای جامعهای که شورید به نبودن یک ساختارحقوقی، بی شک ندیدن ریشههای عمیقتر دموکراسی وجنبش سبز ،بستن منفذهای سیاست ومجال دوباره به نیهیلیسم وخنثی شدگی است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اقای محترم چون شما از چاوز بخاطر روابطش با احمدی نژاد خوشت نمیاد پس او که با انتخابات دموکراتیک برسر کار امده دیکتاتور است؟!! حتما از نظر شما پینوشه هم ازادیخواه بوده
-- agnostic ، Mar 10, 2010تحلیل خوبی بود.معمولا افرادعادت دارند مسایل را به تکانه های روانی یا فردی بازگردانندمثلا می گویند جمهوری اسلامی چون دروغگوست ادعای دموکرات بودن دارد.این نوشته ازنظرتفاوت درنگاه وارایه روشی برای تحلیل قابل ستایش است.
-- مجید ، Mar 10, 2010فکر کنم شخصی که در مورد چاوز اظهار نظر کرده اند،اصلا متوجه این مقاله نشده اند.اینکه ما انتظارمان از جامعه این است که از صندوق رای احمدی نژاد و چاوز بیرون نیاید،انتظار از جامعه ی کاملا دموکراتیکی است.وقتی افراد جامعه به بلوغ سیاسی موجود در اصول دموکراسی برسند و دچار پوپولیسم آقایانی چون احمدی نژاد و چاوز نشوند،آن وقت است که جامعه ی ما و جنبش سبز موفق است و این همان افکار دموکراسی خواهانه است نه فقط صندوق های رای.
-- اسماعیل ، Mar 10, 2010درمتن آمده است:"انتخاب احمدی نژاد در سال ٨٧ تجلی ظهورنیهیلیسم سیاسی یا به بیان دیگرنابودی دموکراسی با ابزار دموکراسی در جامعهای بود که سالیانی طولانی سیاست را به متخصصان واگذارکرده بود" اشتباه تایپی ای که رخ داده است این است که انتخاب احمدی نژاد درسال 84 درست می باشد.
-- امین بزرگیان ، Mar 10, 2010