خانه > مجتبا پورمحسن > گفتگو > سروش، خلافِ دین نگفته است | |||
سروش، خلافِ دین نگفته استمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comاین روزها بحث پیرامونِ نظرات عبدالکریم سروش داغ است. تا جاییکه کار به تکفیر و تبری کشیده است. قضیه از آنجایی آغاز شد که سروش در گفت و گو با یک رسانه هلندی، قران را کلام پیامبر دانست. انتشار گفتههای او با واکنش تند بهاءالدین خرمشاهی مواجه شد. چندی بعد آیتالله سبحانی با انتقاد از سروش، از او خواست که به آغوش اسلام برگردد. اما قضیه وقتی بغرنج شد که مجید مجیدی، فیلمساز ایرانی اعلام کرد که سروش، کافر است. انعکاسِ سخنان مجیدی در یکی از مهمترین بخشهای خبری، باعث رسانهای شدن نظرات سروش شد. جمعه گذشته درحالیکه قرار بود در قم علیه سروش راهپیمایی شود، این نواندیش دینی، در مقالهای با نامِ «بشیر ما بشر بود» به سخنان آیتالله سبحانی پاسخ داد. این قضیه بار دیگر این سوال را مطرح کرد که آیا مفهومی تحت عنوان روشنفکری دینی معنا دارد یا نه؟ و اینکه روشنفکر دینی چه نسبتی با دین و خردِ انتقادی دارد. چند روز پیش از اینکه مجید مجیدی، سروش را کافر بنامد، با دکتر آرش نراقی دربارهی مفهوم روشنفکری دینی گفت و گو کردم و البته سخن به نظراتِ اخیر عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری نیز کشیده شد. دکتر آرش نراقی، پژوهشگر فلسفه دین هم اکنون در دانشگاه دولتی کالیفرنیا تدریس میکند. از او که از جمله نویسندگانِ نشریاتِ کیان و راهنو بود، کتابِ «رساله ی دین شناخت: مدلی در تحلیل ایمان ابراهیمی» منتشر شده است. او دو کتابِ «عقل و اعتقاد دینی: درآمدی بر فلسفه ی دین» و «کلام فلسفی» را همراه با مترجمی دیگر به فارسی ترجمه کرده است.
بحث درباره روشنفکری دینی را با توجه به دیدگاه آقای آرامش دوستدار ٱغاز می کنم. آیا روشنفکری با روشنفکرانهترین شکل دین که همان دینپژوهی قابل ادغام هست که نتیجهاش روشنفکری دینی باشد؟ اگر بنا باشد این شیوه نفی حکمت از دیگری را موجه بدانیم، در آن صورت روشنفکران دینی هم براحتی میتوانند ادعا کنند که "روشنفکری لائیک" مفهومی ناسازگار و ممتنع است. برای مثال، بنده به عنوان یک فرد دینباور معتقدم که آموزه های محوری دین، نه تنها معقول، بلکه صادق است. از سوی دیگر، یکی از مهمترین ارکان "روشنفکری" التزام و پایبندی به حقیقت یا صدق است. بنابراین، از منظر من به عنوان یک فرد دینباور اگر روشنفکری به آموزههای دینی باور نداشته باشد حقایقی را انکار کرده است، و بنابراین، مطابق تعریف نمیتوان او را روشنفکر دانست. به بیان دیگر، کسانی که مثلاً به خداوند باور ندارند، روشنفکر نیستند. مطابق این تحلیل، مفهوم "روشنفکر ملحد یا دین ناباور" ممتنع و واجد ناسازگاری درونی است. اما حقیقتاً چه فایده ای در این نوع استدلالها و این گونه نفی حکمت از "حریف" وجود دارد؟ روشنفکران مسوول، خواه دینی، خواه غیردینی، هریک به سهم خود میکوشند پروژه خردگرایی را در جامعه ایرانی بسط دهند، و از این حیث همه کارگزاران یک پروژه واحدند. من از این حیث موضع روشنفکرانی مانند آقای بابک احمدی را به مراتب سازندهتر، ثمربخشتر، و سودمندتر به حال جامعه ایرانی میدانم.
اینکه شما فرمودید به همان نسبت که از روشنفکری دینی میتوان امتناع کرد از روشنفکری غیردینی هم میتوان امتناع کرد، جای سوال دارد روشنفکری همیشه روشنفکری بوده، نه غیردینی بوده، نه دینی. وقتی ما چیزی را به آن ضمیمه میکنیم مثل دینی، باید آن ثابت شود نه غیردینی بودنش. ضمناً فکر میکنم شما به یکی از دلایل امتناع روشنفکری دینی نپرداختید. اینکه دینداری، راهی است پیشبینی شده برای سعادت انسان. راهی که از قبل پیشبینی شده، پس قابل پرسش نیست. اینجاست که به نظر میرسد ذات اصلی روشنفکری که مبتنی با عقلانیتِ انتقادی است قابل ادغام با دین نیست. شما نظری غیر این دارید؟ به گمان من، البته تعلق خاطر شخصی نسبت به دین انگیزه بسیار قویای برای فرد دین باور ایجاد میکند که در کار روشنفکرانه خود "پروای" دین را هم داشته باشد. "پروای دین را داشتن" یا "جانب دین را رعایت کردن" لزوماً به معنای "خاضع و تابع" کردن عقل در محضر دین نیست. روشنفکر دینی، برخلاف روشنفکر غیردینی، عمیقاً پروای دین را دارد، و میکوشد همیشه میان دستاوردهای خرد مستقل و باورهای دینی خود سازگاری برقرار کند. این "پروا" خود را در چند موضع اساسی نشان میدهد. برای مثال، اگر فرد دینباور به این نتیجه برسد که حکم عقل به امر الف تعلق میگیرد، و درک رایج از دین آن حکم را برنمی تابد، در آن صورت فرد دینباور خود را از منظر دینی مکلف میداند که در چارچوب ساختار و زمینه متن مرجع دینی تفسیری از متن عرضه کند که با آن یافته عقلی سازگار بیفتد. از سوی دیگر، در پاره ای موارد، در محدوده عقل چندین تفسیر رقیب از امر الف مجاز است، اما یکی از آن میان با درک ما از ارکان دین سازگارتر میافتد. در اینجا روشنفکر دینی، آن تفسیر را بر تفاسیر رقیب ترجیح خواهد داد. در اینجا، "پروای" روشنفکری دینی نسبت به دین، به مثابه معیار راهنما و گزینش عمل میکند، اما به هیچوجه ناقض پروژه عقلانیت نیست. به هرحال، سخن بنده این است: کسانی که مدعیاند مفهوم "روشنفکری دینی" ممتنع است به این دلیل که دین خرافه یا باطل است، یا گوهر دین ورای عقلانیت است؛ نخست باید برای این ادعای خود دلیل بیاورند. مادام که چنان دلیلی اقامه نشده است، نتیجه مورد ادعای ایشان را نمیتوان جدّی گرفت. شاید از آخرین جاهایی که در طول تاریخ برخورد دین و خرد رخ داده، ایران باشد. همانطور که میدانید هم در اروپا و هم در نقاط دیگر دنیا این برخورد زودتر و شاید شدیدتر هم اتفاق افتاده. به نظر شما چرا مثلاً غرب به عبارتی مثل روشنفکری دینی نرسیدیم، ولی در ایران در مورد روشنفکری دینی صحبت میکنیم؟ اما به هرحال، شما درست میگویید که موقف بحث ما در این قبیل موارد با غربیان متفاوت است. دلیل آن هم روشن است: اوّلاً، سوابق و زمینههای تاریخی و فرهنگی ما متفاوت از غربیان است؛ ثانیاً، ما و غربیان به لحاظ زمانی با یکدیگر معاصر نیستم. ما امروز تجربههایی را از سر میگذرانیم، و با مشکلاتی دست به گریبانیم که غربیان نوعی از آن را قرنها پیشتر آزمودهاند. ما در حال آزمودن تجربهای هستم که آنها تاحدّ زیادی از سرگذرانیدهاند، یا دست کم آن شکلی از مسأله که ایشان با آن سروکار دارند تاحدّی متفاوت از شکلی از مشکل است که ما با آن سروکار داریم. اگر کارکرد سیاسی پروژهی روشنفکری دینی را کنار بگذاریم، الان اصلیترین نتیجهای که روشنفکری دینی در حوزهی اندیشه داده، این است که دایماً خودش را توضیح بدهد. از یک طرف به دینداران خردستیز یا برای آنها که خردستیز نیستند ولی خرد را در جایگاه پایینتری نسبت به قرار میدهند. از طرف دیگر باید به روشنفکران غیردینی توضیح دهد که در مراجعه به دین، وجه انتقادی خرد سال نمیشود. بنابراین روشنفکری دینی به طور مداوم خودش را توضیح می دهد فکر نمیکنید اگر روشنفکر دینی را از این حلقهی توضیح خارج کنیم ذاتش ساقط میشود؟
البته علاوه بر اینها به گمان من، تأثیر سیاسی و اجتماعی وسیع جریان روشنفکری دینی در انقلاب اسلامی و نیز دهههای پس از انقلاب طبعاً بحث درباره این جریان فکری موّلد و مؤثر را داغتر کرده است. البته نباید فراموش کرد که در سالهای اخیر جریان روشنفکری دینی هم به تبع فضای عمومی حاکم بر فرهنگ جامعه دچار نوعی رخوت و رکود شده است. و پارهای از این نقدها و پرسشها تلاشی است برای ریشهیابی این رخوت و رکود. آقای نراقی، مثل اینکه روشنفکری دینی در بیشتر مواقع، بیش از آنکه پروژهای معرفتشناختی باشد یک پروژه سیاسی است. دلیل آن چه چیزی میتواند باشد؟ من انکار نمیکنم که پروژه روشنفکری دینی همیشه چشمی به عرصه سیاست داشته است. اما توجه زیاده از حدّ به امر سیاست کاملاً میتواند تلاش نظری روشنفکران دینی ما را در عرصههای دیگر، مثلاً عرصههای الهیاتی سیاستزده بکند. برای مثال، من کاملاً احساس میکنم که پارهای از آرایی که آقایان عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری در خصوص وحی بیان میکنند، از دغدغه های سیاسی و اجتماعی ایشان برمیخیزد. برای مثال، آقای شبستری در سیاق بحث از اسلام و دموکراسی ادعا میکنند که تحوّل در نظام فقهی و حقوقی ما که لازمه سازگاری بخشیدن اسلام با دموکراسی است، تحقق نمی یابد، مگر آنکه ما درک خود را از ماهیت وحی تغییر دهیم. من در نقدی که بر نظریه ایشان نوشتهام به تفصیل توضیح دادهام که به گمان من این ادعا نادرست است. لازمه حل مشکل اسلام و دموکراسی، فرونهادن مدل سنتی وحی نیست. اما صرفنظر از صحت و سقم این ادعا به نظر میرسد آن انگیزههای سیاسی و اجتماعی از جمله عوامل مهم و تعیین کنندهای بوده است که ایشان را به سوی آن نظریه رانده است. من معتقدم اگر کار ترجیح آموزههای الهیاتی را به اقتضائات و ضرورتهای عرصه سیاست متصل کنیم، هم بیجهت سیاست عرفی را قدسی کردهایم، و هم بیجهت دین قدسی را عرفی نمودهایم. به نفع سیاست و دین است که این دو حوزه را جدای از یکدیگر نگه داریم، و یکی را خرج دیگری نکنیم. به گمان من سیاستزدگی پارهای مباحث الهیاتی در فضای روشنفکری دینی خودش را در زبان و نحوه بحث این روشنفکران نیز نشان میدهد. غالب فرآوردههای فکری اندیشمندان ما در حوزه روشنفکری دینی در قالب سخنرانی و مصاحبه مطرح میشود این قوالب البته برای طرح مباحث روشنفکرانه و تأثیر نهادن بر جامعه سودمند است، اما مطلقاً زبان مناسبی برای بحثهای علمی و تخصصی در قلمرو فلسفه، دین، و الهیات نیست. نتیجه این سبک ارائه آرا، این شده است که مهمترین و بحثانگیزترین موضوعات الهیاتی بدون دقت کافی مطرح میشود و بلافاصله به موضوع دعواهای سیاسی بدل میگردد، و طرفین به جای بحث دقیق در جزئیات و استدلالها، به اعلام مواضع و گاه تحقیر یا تکفیر یکدیگر میپردازند. و در آخر ما نه میفهمیم که اصل ادعا و استدلال فرد صاحب نظریه چه بوده است، و نه میفهمم که حرف حساب منتقدان چه بوده است. آقای محسن کدیور را باید از این حیث استثناء دانست. ایشان از جمله معدود روشنفکران دینی ماست که به واقع کتاب مینویسد و در نگارش آثار خود، خصوصاً در حوزه فقه سیاسی، تا حدّ قابل قبولی به ضوابط پژوهش علمی ملتزم است). به مساله وحی اشاره کردید که فکر میکنم نظرات دو روشنفکر دینی در مورد وحی این روزها بحثانگیز شده است. فکر نمیکنید که این بحث با اصل روشنفکری دینی هم در تعارض باشد؟ چون به هر حال روشنفکری دینی قایل به این است که خودش را با دین قابل تطبیق میداند. چطور است که اولین مرحله و اساسیترین بخش دین را زیر سوال میبرد؟ روشنفکران دینی ما مانند آقایان سروش و شبستری بدون تردید درد دین دارند، و می کوشند اندیشه، و زیست دینی خود را مرتباً بایکدیگر به نحو خردپسندی سازگار کنند. بنابراین، صرفنظر از هر پیامد سیاسی و اجتماعی که نظریه ایشان درباب وحی داشته باشد، این نظریه را باید پاسخی به دغدغه های ایمانی و تعهدات عقلانی ایشان تلقی کرد. البته من از این بزرگان گلهمندم که چرا دیدگاههای خود را روشن و سرراست بیان نمیکنند، و زبانی مبهم و چندپهلو برای طرح نظرات خود برمیگیرند، و نیز چرا در طرح و پیرایش ساختار استدلالی بحث خو،د وسواس و دقت لازم را به خرج نمی دهند. البته این ابهام و ایهام در مقام طرح آرا تاحدّی قابل فهم است. متأسفانه در جامعه ما فضای بحث علمی در بسیاری حوزهها، از جمله قلمرو مباحث دینی و الهیاتی چندان گشوده نیست، و صاحبنظران گاهی از طرح بیپروا و صریح آرای خود به حق بیم دارند. متأسفانه گهگاهی چهرههای فرهنگی ارزشمند ما هم آتشبیار این معرکه میشوند و به آلودگی بیشتر این فضا کمک می کنند. من بسیار متأسف شدم وقتی که اظهارنظرهای آقای بهاءالدینخرمشاهی را درباره نظرات دکتر سروش و شبستری خواندم. آقای خرمشاهی بدون تردید از چهرههای برجسته و فرهنگ آفرین ایران معاصر است، و حق مسلّم استادی بر گردن نسل ما دارد. اما موضعگیرهای محتسبانه و فقیهمآبانه ایشان در قبال یک بحث علمی و برآوردن چماق تکفیر برای حل و فصل اختلافی فکری کاری درخور اهل علم و فرهنگ نیست. من البته با لبّ ادعای علمی آقای خرمشاهی موافقم. یعنی من هم معتقدم نظریه وحی آقای دکتر سروش و آقای شبستری، با تمام تفاوتهایی که میان تلقی ایشان وجود دارد، قابل دفاع نیست. اما مطلقاً نمیفهمم که چطور در فضای بحث و تبادل نظر علمی، یکباره کسی از اهالی فرهنگ چماق تکفیر بلند میکند. به قول حلاج "آخر آن کس که انداخت میدانست که نمیباید انداخت." از سوی دیگر، بنده هیچ چیز خلاف دینی در آرای وحیشناسانه آقای سروش و شبستری نمییابم. درست است که این آرا از رأی جمهور فاصله دارد، اما کاملاً میتوان این آرا را در چارچوب دین تلقی و تفسیر کرد. مگر آقای خرمشاهی خود در دفاع و توجیه "اناالحق" حلاج ننوشتهاند؟ اگر بتوان ادعای الوهیت حلاج را از منظر دینی دفاعپذیر و قابل توجیه دانست، چرا نتوان ادعای سروش و شبستری را مبنی بر الوهی شدن شخصیت پیامبر بزرگوار اسلام (به هر معنایی که این تعبیر ممکن است داشته باشد) از منظر دینی موجه دانست؟ به هرحال، علیرغم آنکه بنده استدلالهای آقایان سروش و شبستری را در دفاع از مدل پیشنهادی شان از وحی متقن نمیدانم، و نیز هیچ مصلحت عملی هم بر آن مدل مترتب نمی بینم که در چارچوب مدل سنتی از وحی قابل تأمین نباشد،؛ اما در عین حال، مطلقاً رأی ایشان را خلاف دین نمییابم. آقای نراقی، آیا همین نشان نمیدهد که پروژهی روشنفکری دینی، به دلیل شکلگیری در جامعهای که در آن دین سیاسی است، نهایتاً به یک پروژهی سیاسی تبدیل میشود؟ اما اوّلاً- آقای خاتمی به سرعت کوشیدند که فاصله خود را از گفتمان دکتر سروش زیاد کنند، و به گمان من تعمداً گفتمان کمخطرتر فردیدی را برای بیان آرای روشنفکرانه خود برگزیدند. ثانیاً- بنده نمیفهمم کدام یک از اقدامات آقای خاتمی را باید به پای روشنفکری دینی نهاد تا شکست فرضی ایشان در آن زمینه ها را نهایتاً شکست پروژه روشنفکری دینی تلقی کنیم. آقای خاتمی از جایی به بعد مجبور شدند در عرصه تنگ سیاست ایران، چندان آهسته و محتاطانه گام بردارند که اقداماتشان بیش از هرچیز نتیجه مصلحتاندیشیهای روزانه به نظر می رسید تا تحقق بخشیدن به پروژه روشنفکری دینی در عرصه سیاست ایران. البته در حدّی که بنده می دانم، ایشان شخصی نو اندیش و روشن اندیش هستند، و شخصاً حقیقتاً و صادقانه به آموزه های روشنفکرانه در عرصه دین پایبند و باورمند هستند، ولی رفتارهای ایشان در عرصه سیاست تابع بسی عوامل دیگر بود. برای مثال، این هیچ راز پنهانی نیست که رهبر جمهوری اسلامی، رسماً و صریحاً با جریان روشنفکری دینی، خصوصاً آرای آقای دکتر سروش، مخالف بودند... ظاهراً یکی از دلایلی که آقای خاتمی از وزارت ارشاد کناره گرفتند، مخالفتهای آیتلله خامنهای، به عنوان رهبر جمهوری اسلامی با نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت دکتر سروش بود. روشن است که آقای خاتمی به عنوان رئیسجمهور، لاجرم باید زیر نظر رهبر کشور و در شعاع مصلحت اندیشیها و سیاستگذاریهای ایشان عمل میکرد، و بنابراین، به هیچ وجه نمیتوانست در دفاع و تحقق پروژهای بکوشد که مسوول اصلی اداره مملکت صریحاً، علناً، و با تمام قوا با آن مخالف بود. به هر حال سخن من این است که حتّی اگر پروژه روشنفکری دینی استعداد سیاسی شدن هم داشته باشد، هرگز نباید آن را به وجه سیاسی آن فروکاست. به نظر من اکنون وقت آن رسیده است که روشنفکران دینی ما اهتمام روشنفکرانه خود را بیش از سیاست مصروف اخلاق کنند. در همین زمینه:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
باید گفت به همان اندازه که نظریات آقای شبستری برای آقای نراقی روشن و روان نیست به همان اندازه نظریات خود ایشان هم برای برخی روشن و قابل درک نیست. ایشان اینهمه کلی گویی کردند ولی ما آخرش هم نفهمیدیم دقیقا موضع ایشان چیست ؟ آيا با نظریات دکتر سروش موافق هستند ولی در عین حال فکر میکنند که دکتر سروش دقیقا وبه روشنی و به روش علمی این نظریات را بطور مبسوط بیان نکرده و یااصولا با نظرایشان در نظریه تابعیت وحی از شخصیت پیامبر مخالف اند ؟ و یا هیچکدام . هدف صرفا به منظور حضور فعال ایشان در صحنه این وب سایت بوده است.
-- یک خواننده ، Mar 11, 2008آقای نراقی قبلاً در مجله مرحوم مدرسه نظرات دکتر سروش و دکتر شبستری را جداگانه و مفصلاً نقد کرده است. برای آشنایی با نظرات ایشان بهتر است آن مقاله ها را بخوانید.
-- مجتبی ، Mar 11, 2008مصاحبهء خوب و هوشمندانه اي بود. در خصوص سروش بايد گفت كه شجاعت طرح عقائد بكر و نيز گستره و ژرفاي تاثيرگذاري او بر جريان فكري ايرانيان، اگر نگوئيم بي نظير ، يقينا كم نظير است. تفسير نوين گزاره هاي ديني مانند آنچه كه در مورد فلكيات و ساير مسائل علمي-اجتماعي و مرتفع كردن تعارض آشكار با يافته هاي علمي و نيز حقوق بشر ملاحظه ميشود از مهمترين وظائف روشنفكران ديني است.
-- سهراب ، Mar 11, 2008بحث آقای نراقی درباره ی وحی و نظر ایشان مبنی بر اینکه مدل سنتی وحی هیچ اشکالی ندارد باعث نقد ایشان بر مدل های وحی سروش و شبستری که به گمان ایشان مبهم و ناقص هستند شده است.
-- بدون نام ، Mar 11, 2008به نظر من سروش در مصاحبه ی اخیرش به روشی بسیار روشن درک خود را از ماهیت وحی مشخص نموده است. شبستری هم با استفاده از تعریف وحی بر اساس مفهوم Blick تا حدی زیادی به این مهم پرداخته است. در مصاحبه ی ایشان که منجر به تعطیلی مجله ی مدرسه شد بخوبی هسته ی مرکزی نظر ایشان را می توان بیرون کشید. من به آقای نراقی پیشنهاد می کنم هر دوی این مصاحبه ها را که در سایت رادیو زمانه وجود دارند دقیق تر بخوانند. چون در مصاحبه است که نظریه پرداز صریح تر و بی پرده تر سخن می گوید.
همچنین به نظر من آقای نراقی بهتر بود که به بررسی آرائ مبهم این دو روشنفکر دینی می پرداخت و پیشنهادهایی برای تکمیل آنها میداد نه از پیش بر کامل و صحیح بودن مدل سنتی وحی تاکید می کرد. در ضمن ایشان دلایل خود را در زمینه ی چرایی و چگونگی بی عیب بودن درک سنتی از وحی اعلام نمی کند. شاید در این مصاحبه ی کوتاه فرصتی دست نداد. بهرحال من خیلی مشتاقم دلایل ایشان را در این زمینه بشنوم و بخوانم.
در ضمن تاکید ایشان بر حاشیه ای بودن اختلافات این دو درک متفاوت از وحی نیز دور از واقعیت است.
به گمان من در این زمینه اختلافات نه نسبی بلکه ساختاری و ماهیتی هستند.
و بلاخره نسبی گرایی ایشان هم در اینجا و هم در آنجایی که به اختلافات روشنفکری دینی و سکولار می پردازد نیز دور از واقعیت است.
بدبختی ایرانی ها این است که باید بمانند تا تکلیف مسائل لنگ در هوای فلسفی روشن بشود. اساس جمهوری اسلامی بسیار ساده تر از مباحث روشنفکران دینی ست: من بر اساس عقایدم حکومت میکنم چون زورم زیادترست. نتجیتا فقط بازور مشود با اینها مقابله کرد.
-- بدون نام ، Mar 11, 2008مخلص:
همنشین کباب
Aghaye / khanome "Hamneshine kabab"! Gol goftid
-- بدون نام ، Mar 11, 2008آقای نراقی قبلاً در کتابش "مدلی در تحلیل ایمان ابراهیمی" به طور مفصل نظراتش را درباره وحی توضیح داده است، و بر مبنای معرفت شناسی آلستونی از مدل سنتی وحی دفاع کرده است. اگر کسی می خواهد با نظرات ایشان درباره مدل سنتی وحی آشنا شود خوبست که بحثهای ایشان را در آن کتاب بخواند. به نظر من دقیقترین و علمی ترین بحثی که تاکنون در حلقه روشنفکران دینی درباره ماهیت وحی مطرح شده در آن کتاب آمده است.
-- مجتبی ، Mar 11, 2008dostan hatman rooz goftar haye dr Naraghi ro goosh konid. Very interesting. they are on his site
-- بدون نام ، Mar 12, 2008ba dorood .
.
1. اصولاً چرا باید خود را فریب بدهیم و همواره برای جلو رفتن به پشت سر نگاه کنیم؟ چرا باید عناصر مدرن برای زندگی در عصر مدرن را از بطن دین بیرون بکشیم، در حالی که می دانیم هنجارهای جهان زیست هر عصر را باید از بطن همان عصر استخراج کرد. مدرنیت می گوید دین باید از سیاست جدا شود. آیا کسی که خود را روشنفکر دینی می داند این را می گوید یا تأیید می کند؟ آیا شما یا سروش با ولایت فقیه و مادام العمر بودن رهبر به عنوان اصولی که با مدرنیت و عصر مدرن در ستیزند، علناً مخالفت کرده اید؟ اگر چنین است آیا کسی که خود را روشنفکر دینی می داند، ولی فقیه و ولایت فقیه را به مثابه ی دخالت آشکار دین در سیاست و سیطره ی دین بر جهان زیست انسان ایرانی نفی می کند و با آن مخالف است یا این که در این مورد نظری ندارد؟ مگر آقای سروش در خدمت آقای خمینی و حکومت او نبود؟ این چگونه با مفهوم مدرنیت که دین را از حکومت جدا می داند، سازگار است؟
-- پارسا پویا ، Mar 12, 20082. در مصاحبه مشخص نشده است که منظور از آموزه های محوری دین دقیقاً کدام آموزه هاست که روشنفکر دینی باید به آن ها متعهد و ملتزم باشد!
3. در پاسخ به استدلال روشنفکران لائیک مبنی بر تناقض آمیز بودن مفهوم روشنفکری دینی و ناسازگار بودن آن با عقلانیت انتقادی، یک مغالطه ی ظریف در استدلال آقای نراقی نهفته است: "از منظر من به عنوان یک فرد دینباور اگر روشنفکری به آموزههای دینی باور نداشته باشد حقایقی را انکار کرده است." بر این اساس آیا می توان گفت اگر آلتوسر، دریدا، آدورنو، هابرماس یا ژیژک نماز نخوانده باشند یا به حقایق دین اسلام باور نداشته باشند، بنابراین روشنفکر نیستند؟ آیا می توان بی اساس تر از این استدلال کرد؟ آیا می توان گفت اگر هابرماس باور به وجود خدا نداشته باشد، پس روشنفکر نیست؟ اگر بخواهید با این مغلطه به روشنفکران لائیک بفهمانید که روشنفکر نیستند، نمی توانید در جای دیگری از مصاحبه بگویید: "... علیالاصول فرد میتواند تعلق و باور شخصی به دین نداشته باشد، اما فعالیت روشنفکرانه خود را در چارچوب پروژه روشنفکری دینی تعریف کند." چون در این مورد هم حقایقی انکار شده اند.
4. مشکل روشنفکری غیردینی با دین و افرادی که خود را روشنفکر دینی می نامند این است که ما باید برای هر پیشرفتی یا هر وضعیت جدیدی سرمان را به عقب بچرخانیم و ببینیم فلان حدیث، فلان آیه یا فلان آیت الله در مورد عمل ما یا آنچه می خواهیم انجام دهیم یا حتا فکر کنیم، چه گفته است یا چه نظری دارد و این یعنی تعطیل عقل و علم (به معنای مدرن کلمه)، در مواردی که می توان به راحتی از آن دو کمک گرفت.
بسیاری از احکام فقهی را می توان امروز در قالب علومی چون پزشکی، تغذیه، علم بهداشت، روان شناسی و ... پیگیری کرد و صحت و سقم و علت بسیاری از گزاره هایی را که ماهیتی متافیزیکی ندارند، مشخص کرد. مدرن شدن یعنی به کار گرفتن عقل و علم در امور مربوط به جهان زیست انسان امروزی و ارجحیت یافتن این دو در امور روزمره!
مثال: براساس قرآن- از مبانی و مراجع غیرقابل انکار کسی که خود را روشنفکر دینی می خواند- آمده است که هر مرد می تواند چهار زن داشته باشد! چنین بخشی از چنین کتابی با اصول عقلانی، قانونی و حقوقی امروزی سازگار نیست و هر چقدر هم که برای آن شرایط پیرامونی بچینند، باز در این مشکل که زن در آن به عنوان موجودی دست دوم فرض شده، تأثیری ندارد. یا در مورد مسأله ی شهادت و ارث که زن همیشه در قرآن نصف مرد ارزش یافته است. این موارد با اصول حقوقی و عقلانی امروزی و مدرن سازگار نیستند و در قرآن هم آمده اند. بنابراین با دید امروزی در قرآن مواردی از اشتباه دیده می شود! خوشبینانه تر این است که بگوییم قرآن برای اعراب هزار و چهارصد سال پیش در شبه جزیره ی عربستان نازل شده است که زنان را حیواناتی شیرده برای ارضای جنسی می دانستند و دختران را زنده به گور می کردند و ننگ می پنداشتند!! پس این کار محمد به عنوان یک مصلح بزرگ، در آن جامعه یک موفقیت بزرگ بوده که زنان دست کم نصف مردان به حساب بیایند!! در این مورد هم باز می توان پاسخ داد که ایران در همان عصر ظهور این دین و این نوع رویکرد به زن، در مورد مسأله ی زنان بسیار پیش تر از آیات قرآن بود و پیش تر از آن حتا شاهان و سرداران زن نیز داشت. این ها تنها مواردی محدود از انتقادات به دین اسلام هستند، می توان دامنه ی بحث را به مسائلی مثل ارتداد یا احکام جزایی بسیار خشن اسلام نیز گسترش داد و همین جا بسیاری از جنبه هایی را که اسلام را در آن کاربردی می دانند، زیر سوال برد و از روشنفکری دینی پرسید چرا چنین تکیه گاه یا مرجعی خشونت بار را برای کار خود انتخاب کرده است. مشکل کسی که خود را روشنفکر دینی می خواند، قالب دین است. او باید همواره در چارچوب فکری خود این قالب را مد نظر داشته باشد که نباید از اصول دین تخطی کند، در غیر این صورت دیگر دیندار نیست. این چارچوب متافیزیکی داشتن در مورد روشنفکر لائیک صادق نیست و او می تواند بدون اصول پیشینی که او را به جهانی دیگر مرتبط کنند، وارد عرصه های گوناگون شود و به کار خود ادامه دهد. روشنفکری دینی در مورد بسیاری از گزاره های فقهی نمی تواند چنین کند و نمی تواند بپرسد چرا چنین است و چرا باید چنین کنم!! کسی که خود را روشنفکر دینی می داند، تنها می تواند به طور محدود در حوزه های گوناگون پیش برود و هنگامی که به تخطی از اصول دین یا نفی آیات غیرعقلانی قرآن از دید امروزی می رسد، باید مکث کند. کسی که خود را روشنفکر دینی می داند دامنه ی فعالیتی بسیار محدود تر از روشنفکران دیگر دارد و این دامنه را البته خود او برای پروژه ی خود تعریف کرده است. تفاوت روشنفکر لائیک با مجریان پروژه ی اصلاحات دینی در این است که آن ها هنجارهای خود را از بطن عصر مدرن استخراج می کنند و به گزاره های وحیانی یا دینی - به عنوان مثال در مورد وجود منجی بشریت و امام دوازدهم - که صحت و سقم آن ها با عقل مدرن قابل اثبات نیست، اکتفا نمی کنند. اما کسی که خود را روشنفکر دینی می داند، چون دین را به عنوان دامنه ی کنش نظری و عملی خود تعریف کرده است، بنابراین مجبور می شود، در همین دامنه فعالیت کند.
این که متفکران بزرگی چون کانت به دین توجه داشته اند، دلیل بر این نیست که بتوان دین اسلام را که امروز در اغلب کشورهای اسلامی به سمت انتحاری شدن و هار شدن در حال حرکت است، مبنای کار قرار داد، یا آن را نجات داد. از طرف دیگر نه اسلام مسیحیت است و نه سروش کانت یا هیوم. بنابراین چنین قیاس هایی فقط ما را گمراه تر می کنند. اصولاً چرا باید چنین منبعی مبنای کار روشنفکری قرار گیرد که نیاز دارد آن را با خواسته ها و نیازمندی های روز سازگار کنیم؟
من پیشنهاد می کنم به جای عبارت روشنفکر دینی از خرافه زدایان دین دار یا مجریان پروژه ی اصلاحات دینی استفاده شود تا نیروها صرف بحث های راهبردی تر شوند. از قضا بخشی از مشکل همین است که "سروش چیزی خلاف دین نگفته است" و به همان دینداری ادامه می دهد.
5. یکی از باورهای اسطوره ای ای که جامعه ی ایرانی را فلج کرده، باور به ظهور یک منجی غیبی است. آیا کسی که خود را روشنفکر دینی می داند، جسارت در هم کوبیدن این نیرنگ تاریخی را دارد تا به مدرن شدن جامعه ی ایرانی مدد برساند و به مردم بفهماند که منجی خود آن ها هستند؟ من فکر نمی کنم چنین باشد و تا به حال این جسارت را در سروش یا هم مسلک های او ندیده ام. دوست دارم بدانم اگر نقل قول های سایر متفکران، آیات قرآن، ابیات مثنوی و اشعار و اندرزهای دیگر شاعران را از کتاب های سروش حذف کنیم، چه چیزی به نام تفکر یا روشنفکری بر جا می ماند؟
5. چون دین زدگی و دینی گری در ایران بر امر سیاسی سیطره یافته است، مهم ترین حوزه ی کنش کسی که خود را روشنفکر دینی می داند، همان امر سیاست خواهد بود؛ زیرا این سیاست است که تعیین می کند آیا سروش می تواند در ایران به کار ادامه بدهد یا خیر!! بنابراین اصل کار کردن یا نکردن آقای سروش در همان حوزه ی نظری الاهیات نیز منوط به حل مشکل او در حوزه ی سیاست و دین در ایران، و تفکیک این دو از یکدیگر است. این امر به معنای فروکاستن کار پروژه ی اصلاحات دینی و متهم کردن آن به سیاست زدگی یا سیاست گرایی نیست؛ زیرا این جریان با درگیر شدن با سیاست فضای تنفس و کنش را برای خود می آفریند.
دانلود كتاب بسط تجربه نبوي سروش
http://www.mediafire.com/?e0dynpvfzmf
يا
http://ifile.it/jlix87y
-- ناشناس ، Mar 12, 2008آیا بشیر به شیر می گفت شیر یا اسد؟ اگر می گفت شیر پس بشر بود و از جنس ما اگر می گفت اسد، پس ما زبان او را نمی فهمیم و به مترجم نیاز داریم که او هم یک بشر است. بنابراین برای فهم بشیر به هر حال به بشر و زبان بشری نیاز داریم. بنابراین یا بشیر باید بشر باشد یا به زبان بشر ترجمه شود. از اینجا می رسیم به این حرف که خدا برای فهمیده شدن به بشر و بشیر نیاز دارد تا شیر همان شیر باشد و شر از بشر به دور...پس پیامبران مترجمان خداوند خواهند بود نه چیزی دیگر...
-- بوی شیر ، Mar 12, 2008با سلام. دکتر سروش فیلسوف به خود آمده و اصیل ای است که در پی سیاستمداری و رفع و رجوع امور برای رشته یابی به کانون قدرت ودستیابی به فضایل قدرت و ثروت و شهرت و معرفت را ندارد! بلکه اینگونه بزرگان را آیندگان خواهند شناخت و نظریات ایشان که برای این دوره "آوان گارد" بشمار میاید را نسل های بعدی مورد بررسی و تعمق قرار خواهند داد. ما فقط با ایشان معاصریم . طبع روح بلندچنین افرادی گریزی و گزیری جز دلیر بودن در بیان افکار پویا و روان خویش ندارد. پرونده صاف کردن و خود را مبرا دانستن کار این بزرگان نیست هر چند ایشان اگر لزومی دیده اند سوءتفاهم ها را شفاف کرده اند. ایشان یک انتخابی در مسیر زندگی اش کرده که مورد حمله و تعرض قرار گرفتن نتیجه آن است- یک انتخابی میان عافیت در این عالم و رسالت به ثمر نشاندن درخت روح خودش. من برای ایشان بسیار احترام قائل هستم. دانشمند و کتاب خوان و خطیب و فلسفه پرداز بودن یک چیز است و بزرگی یک چیز دیگر.
-- از دیار نارنجستان ، Mar 12, 2008می خواستم از آقای سروش بپرسم چرا تمام پیامبران در خاورمیانه و همین حوالی خودمان ظهور کرده اند و در اروپا یا آمریکا و سایر نقاط جهان از آن ها خبری نبوده و نیست تا بشیر و مباشر و مبشر و بشری در اطراف خود نیاز داشته باشند.
-- سبکتکین ، Mar 13, 2008از پرسشهای به جای آقای پورمحسن لذت بردم چرا که آنچه در این سایت نایاب است مجری ی با سواد است.
صحبتهای آقای نراقی مرا به یاد کتابی انداخت که در آن احمد رضا احمدی از مسعود کیمیایی ( رفیق دیرپایش) می گفت، به جای نقد آمده بود فقط و فقط تعریف و تمجید می کرد
راستش را بخواهید خوشحالم که از شاگردان آقای نراقی نیستم، خواندن جمله ی " مطابق درکی که بنده از روشنفکری دینی دارم، بسیاری از متفکران غربی مانند کانت و لاک را هم میتوان "روشنفکر دینی" دانست " کافی است که به نا آگاهی ی ایشان پی برد.
اصلا چه اصراری است که این ترکیب بی معنی و حتی از لحاظ دستورزبانی ی غلط " روشنفکر دینی"را بکار برد.
آقای سروش در بهترین حالت فقط و فقط در حال گام برداشتن به سوی روشنفکری است و تا زمانی که پایش را از چهار چوب ایدئولوژیک بیرون نگذاشته روشنفکر محسوب نمی شود.
اگر همه ی کتابهای سروش را مطالعه کنید تازه می فهمید که چقدر وقتتان بیهوده تلف شده، هیچ اندیشه ی نویی در آثار ایشان یافت نمی شود، فقط و فقط زیبانویسی ای است که چیزی به دانسته های آدمی نمی افزاید، از نقش فعال ایشان در به اصطلاح انقلاب فرهنگی شان حرفی نمی زنم چرا که دیگران بارها و بارها به آن اشاره کرده اند.
دوستان گرامي را به اين دريافت مكرر فيلسوفان و روشنفكران غربي توجه ميدهم كه خود آنان نيز عقل "خود بنياد" را كه مبنا و شالودهء روشنفكري و عقلانيت است تحت تاثير متافيزيك و عناصر غيرعلمي دانسته اند و سعي در شناخت هرچه دقيقتر آن داشته اند لذا اين گفته كه عقل مدرن، كاملا خالص و پيراسته از متافيزيك است از "بنياد" بر آب است!
-- سهراب ، Mar 15, 2008مهم ترین چیزی که در این کشاکش نظرمن را جلب کرد حکم آقای مجیدی و بعد از آن فراموش شدن اصل مطلب یعنی درک و برداشت های جدید از دین و امروزی کردن آن است . به نظر من آرای دکتر سروش صحیح است و برای روشنفکر دینی هم اعتبار و کارکرد های حقیقی و موجود قائل هستم .(برخلاف بعضی از دوستان ) تنها ای کاش می شد گردوخاک عناد را فروگذاشت و نقد دقیق بر آرای ایشان نوشت ، چیزی که از سوی منتقدین ایشان تا کنون انجام نشده است .
-- علی اکبر ، Apr 10, 2008جسارت سروش در باب ورود به بحث های دینی که منجر به تحقیق بیشتر می شود ستودنی است.حال نتیجه هرچه می خواهد باشد.
-- بدون نام ، Apr 12, 2008درود بر شما احسنت
-- رضا یعقوبی ، Apr 18, 2008حق با آقای سروش است
-- hadok ، Apr 18, 2008تا زمانیکه جامعه ی ایران به جای « دینداری » « دین زده » است و تا هنگامیکه مسئولین دینی ما بوسیله ی دین در حریم شخصی و زندگی خصوصی مردم وارد می شوند و دخالت می کنند ، طرح این گونه مسائل نه تنها موجب اشکال نمی شود بلکه نیاز به این مسائل بیش از پیش احساس می شود . ما حق داریم در مورد دینی که از مبدا و معاد و از دنیا وآخرت و از ازل و ابد صحبت می کند مبدا و چگونگی خود دین را هم بدانیم و صحت و سقم مسایل دینی را بهتر درک کنیم شاید اینجوری زودتر به درک مسائل دینی نائل شویم . مردم ما ایران هم بهتر است در مقابل طرح این گونه مسایل به جای مقابله و کم حوصله گی کمی هم از خود انعطاف نشان دهیم تا دیدی باز نسبت به جهان و چالش های آن داشته باشیم
-- عبدالرسول ، May 3, 2008اگرمرحله گذرازجامعه سنتي (ديني )به مدرن قبلا درغرب طي شده است وبه اين سئوالات پاسخ داده اند چطور از آن پاسخها استفاده نميشود
-- احمد ، May 12, 2008