Jun 2009


با خانم نویسنده- شماره ۲ الف
«آنچه مردم برای آن می جنگند دموکراسی‌ست»

آیا آقایان به امکان یک کودتای نظامی توجه ندارید؟ باور کنید اگر این کودتا به نام شما و برای دفاع از شما هم انجام بگیرد در مدت زمان کوتاهی پس از آن به صورت یک سرنیزه به قلب خود شما فرو خواهد رفت. باور کنید نیروی نظامی نیز همانند مردم از شما متنفر و بیزار است. تنها فرق قضیه در این لحظه این است که اگر شما پیام مردم را بگیرید و عاقلانه عقب بنشنید می‌توانید گامی در جهت دموکراسی بردارید. اما بدبختانه شما دارید به دامن نیروهای نظامی می غلتید و افسار خود را به دست آنها می دهید.



در واکنش به اتفاقات اخیر در ایران
در رابطه با حرکت نوین مردم ایران

باید دانست که حتی اگر مردم به زور به خانه ها برگردانده شوند دیگر آب رفته به جوی باز نخواهد گشت. هرکس در بیداری مردم ایران شک کند تقاص بدی پس خواهد داد. اینها البته خسارت هائی ست که یک ملت در جریان گذار از سنت به مدرنیته تحمل می کند. اما چقدر عالی خواهد شد اگر مقامات رهبری جمهوری اسلامی پا در جای پای مردم بگذارند و پیش از آن که به راستی دیر شود جریان آزاد سازی سیاسی را اعلام کنند.



به روایت شهرنوش پارسی‌پور ـ شماره ۱۳۸
«از بی‌ابتدایی‌ام فهمیدم که انتهایی در راه نیست»

چندی پیش، کتاب «علامت بوسه می‌بارد»، نوشته‌ی پویا عزیزی، را می‌خواندم و می‌کوشیدم معنای اشعار او را درک کنم. باید اعتراف کنم که اغلب در خواندن اشعار وی، دچار مشکل می‌شدم، چون شاعر نوسرا در شعر خود ابتکاراتی به کار برده که انتقال ساده آن‌ها را مشکل می‌کند. البته اشعار او فاقد وزن و قافیه هستند، اما شاعر کوشش دارد با نوآوری، سبکی نوین بیافریند. گاهی اشعار پویا عزیزی، من را به یاد محسن نامجو می‌اندازد. به هرحال جوانان ایران دارند نحوه بیان تازه‌ای پیدا می‌کنند که انتقال آن به دیگری گاه مشکل به نظر می‌رسد.



با خانم نويسنده ـ شماره ۴۹
تمرکز دوربین فرانسویان بر زنان چادر سیاه بود

بر این پندارم که یکی از دلایل انقلاب سال پنجاه و هفت اختلاف عمیقی بود که در خانواده‌های سنتی ایحاد شده بود. در این خانواده‌ها با تحصیلات زن مخالف هستند، اما ناگهان حضور زنان ایرانی در تمامی عرصه‌ها بر روان این خانواده‌ها تأثیر گذاشته بود و دیگر نمی‌توانستند با گفتن این‌که دانشگاه همان روسپی‌خانه است زنان و دختران خود را آرام کنند. در نتیجه باید به میدان می‌آمدند که آمدند، و بعد تلاش بیهوده‌ای کردند تا زنان را به خانه باز گردانند که نشد. به این مسأله توجه کنید که جمع قابل ملاحظه‌ای از زنان چادر نمازی نیز در مقطع انقلاب با پوشیدن چادر سیاه به جمع زنان سنتی پیوستند.



گزارش یک زندگی ـ شماره ۱۱۶
می‌شود مدتی هم مشروب نخورد

به خاطر می‌آورم که در پائیز ۱۳۵۷ نامه‌ای به احمد شاملو نوشتم که در لندن بود و مجله ایرانشهر را منتشر می‌کرد. برای او نوشتم شاه در سرازیری افتاده و در حال سقوط است. اگر شما به عنوان روشنفکر به او ناسزا بگوئید و جو را علیه او بشورانید کمک موثری کرده‌اید که همه مردم در گودالی که شاه در آن سقوط کرده، سقوط کنند. در تاستان ۵۸ می‌دیدم که همه در گودال افتاده‌ایم. شاملو بعد با دکتر ساعدی به پاریس آمد. ساعدی بسیار ساکت شده بود و به نظر می‌رسید از انقلاب خوشش آمده، چون هنگامی که من از شکستن شیشه‌های مشروب انتقاد می‌کردم گفت: حالا می‌شود مدتی مشروب نخورد.



به روایت شهرنوش پارسی‌پور ـ شماره ۱۳۷
هرگاه واقعیت را نوشته‌ام، آن را باور نکرده‌اند

ناصر زراعتی سال‌هاست آهسته و پیوسته کار می‌کند. او دستی هم در کار فیلم‌سازی دارد. کتاب «بیرون، پشت در» از مجموعه چهارده داستان یا داستان‌واره تشکیل شده است. چنین به نظر می‌رسد که زراعتی در گفت‌وگو با اشخاص مختلف شرح زندگانی آن‌ها را شنیده و در این مجموعه گردآوری کرده است. سبک نوشتاری کتاب به داستان‌های اوهنری شبیه است. در مجموع کار ساده و خوبی است. به طور کلی این نوع ادبیات که متوجه خاطره‌گویی است، می‌تواند در گستره خود به موضوعاتی بپردازد که اغلب جنبه واقعی دارند. کار ناصر زراعتی نیز همین است: گردآوری داستان‌های واقعی که بسیار و اغلب غیر واقعی به نظر می‌آیند.



پاسخ ابوالحسن بنی صدر به شهرنوش پارسی پور

روز نهم خردادماه مطلبی از شهرنوش پارسی پور در بخش گزارش یک زندگی در سایت زمانه درج شد با عنوان نخستین دیدار من با بنی‌صدر که در آن درباره محتوای این دیدار و سخنانی به نقل از ابوالحسن بنی صدر مطرح شده بود. در همین زمینه محمود دلخواسته پرسش‌هایی را مطرح کرده و ابوالحسن بنی صدر به این پرسش‌ها پاسخ داده است.



با خانم نويسنده ـ شماره ۴۸
چرا نمی‌توانسته‌ام فیلسوف باشم

واقعیت این است که من اغلب در هنگام خواندن متن‌های مشکل دچار این پندار می‌‌شوم که این متن‌ها به عمد مشکل نوشته می‌شوند چرا این شخصیت‌ها تا این حد مشکل می‌نویسند؟ شاید برای آن‌که من خواننده باور بدارم که افرادی نشسته‌اند و دارند به طور جدی فکر می‌کنند. چنین به نظر می‌رسد که فیلسوفان از جنم ویژه‌ای هستند، و مسایلی که در آن می‌پیچند به گونه‌ای است که زبان مشکلی را طلب می‌کند، اما نمی‌دانم چرا من فکر می‌کنم مشکل‌ترین مسایل را می‌توان به گونه‌ای بیان کرد که همه درک ساده‌ای از آن داشته باشند. این کار شدنی است. پرسش این است: آیا به راستی فلسفه نیازمند زبان مشکلی است؟






از دست ندهید


افزایش قیمت‌ها

خشونت نمایشی

تحصن برای ستوده

کنسرتویی برای ویلن‌نوازان

تاملات شکوفه تقی