تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
در واکنش به اتفاقات اخیر در ایران

در رابطه با حرکت نوین مردم ایران

شهرنوش پارسی پور

آیت الله طالقانی در جائی گفته است: «جامعه (شاید هم مردم) دارای عقل نیست.» این جمله به همین صورت در ذهن من باقی مانده است. بر این پندارم که باید این جمله را به این صورت روان کرد: جامعه (یا مردم) دارای عقل مشترک نیست. به این ترتیب متوجه می شویم که چرا در تمامی جامعه ها ما نیازمند رهبری هستیم. اگر فرض کنیم تمامی مردم در یک تالار سینما نشسته باشند و سینما ناگهان آتش بگیرد مردم از هر سو خواهند گریخت (چون عقل مشترک وجود ندارد) و در نتیجه جمع قابل ملاحظه ای از مردم در زیر دست و پا له خواهند شد. اینجاست که همیشه وجود حداقل یک رهبر ضرورت پیدا می کند تا بتواند با فریادی به مردم امر دهد به طرف راست یا چپ یا جلو و یا عقب حرکت کنند تا از سوختن در آتش نجات پیدا کنند.

اما توجه به این نکته ضروری ست که حضور تنها یک رهبر در جامعه این مشکل را به همراه دارد که همیشه امکان اشتباه وجود دارد. در نتیجه میدان رهبری باید طوری تنظیم شود که نمایندگان تمامی مردم در تمامی سطوح آن حضور داشته باشند.

و اما باز فاجعه زمانی رخ می دهد که مردم در چنین لحظه مهمی –یعنی لحظه آتش سوزی- به رهبر خود اعتماد نداشته باشند. در چنین حالتی هر قدر رهبر فریاد بزند جز جمع کوچکی هیچ کس به او گوش نخواهد داد. این فاجعه ای ست که در این لحظه گریبان گیر مردم ایران شده است. مردم در خیابان هستند، اما رهبری جامعه را ابدا باور ندارند. منتهی به این دلیل که در طول سی سال گذشته به مرور زبان صاحبان تمامی عقاید را بریده اند، امروز هیچ نیروئی به درستی قادر نیست حرکت مردم را هدایت کند. صاحب قدرت در اشتباه محض خواهد بود اگر دچار این توهم باشد که نبود رهبران جریانات مختلف به سود او تمام خواهد شد. این اشتباهی ست که شاه مرتکب شد و تاوان ترسناکی داد. در لحظه ای که شاه در جستجوی مردی بود که رهبری مردم را به درست بگیرد هیچکس وجود نداشت، و بختیار که با شجاعت و دلیری به میدان آمده بود نیز آنقدر برای مردم شناسا نبود که –فورا- به او گوش دهند.

جمهوری اسلامی اما از تاریخ درس نگرفت و همان اشتباهی را مرتکب شد که شاه مرتکب شده بود. این جمهوری نیز با حرکات ترسناک و بی رحمانه و با اعدام های بی رویه بخش قابل ملاحظه ای از مردم را فلج کرد و رهبران سیاسی را یا کشت و یا منزوی و خانه نشین کرد. بدتر از همه باعث مهاجرت گروه عظیمی شد که قادر بودند در لحظه های ویژه، همانند اکنون مردم را جهت دهند و از نسبت خسارت بکاهند.

باید توجه داشت که در یک جامعه حتی اگر یک نفر قادر نباشد حرف خود را بزند اغتشاشی-ولو کوچک- ایجاد خواهد شد. این که در جامعه های پیشرفته تلاش می شود تا همجنس گرایان نیز حق حرف زدن داشته باشند توجه به همین نکته ساده است که یک همجنس گرای ناراضی نیز می تواند جامعه را به آشوب بکشد.

بر این پندارم که اگر در این لحظه تاریخی رهبر مذهبی جمهوری اسلامی متوجه وخامت اوضاع بشود و با عقل سلیم به همه گروه های سیاسی اجازه فعالیت سیاسی بدهد در زمان کوتاهی مردم، بر حسب سلیقه سیاسی خود جهت خواهند گرفت و از نسبت خسارت بسیار کاسته خواهد شد. اشتباه محض است که تصور شود آرای سه کاندیدای ریاست جمهوری نشانه علاقمندی مردم به نظام جمهوری اسلامی ست. این آرا در حقیقت متعلق به گروه های سیاسی مختلفی ست که حق فعالیت سیاسی ندارند.

رهبری مذهبی ایران باید به سلطنت طلب ها، به کمونیست ها، سوسیالیست ها، لیبرال ها، ملی گراها و همچنین گروه ها دیگری که به شدت سرکوب شده اند اجازه فعالیت مجدد بدهد. باید دانست که وسایل سرکوب مردم در مقاطعی کار آئی خود را از دست خواهد داد، چرا که سرکوبگر نیز خود می تواند به جمع ناراضیان به پیوندد. باید توجه بشود که کاندیداهای این دوره از انتخابات ایران همگی از افراد نزدیک به جمهوری اسلامی هستند، که دارند عملا به اپوزیسیون در جمهوری اسلامی تبدیل می شوند.

در این میدان باید به مردم ایران تبریک گفت که تا این لحظه نشان داده اند که از عالی ترین سطح روح دموکراسی آگاه هستند. مردم بدون آن که رهبری آنها را هدایت کند دست به عمل زده اند. عجیب این جاست که مردم به رغم عدم وجود هدایت کننده دست به عمل می زنند و خود به حرکتشان جهت می دهند. خواندن سرود ای ایران نشان می دهد که خواست های مردم بسیار بیشتر از اصلاح نتایج یک انتخابات دزدیده شده است.

اما آنچه که موقعیت را حساس می کند شرایط ویژه جغرافیائی ایران است. نیروهای زیادی در ایران صاحب منافع هستند و می توانند وارد بازی هائی شوند که در آخر به ضرر ایران و مردم ایران خواهد بود.

اینجانب فعال سیاسی نیستم، اما اینجا جائی ست که موش به انبانه کار ندارد بلکه انبانه است که به سراغ موش می رود. من علاقه ای به دولت مردان جمهوری اسلامی ندارم، اما اگر قرار است ایران به سراشیب جنگ داخلی بیفتد در خود این توان را می بینم که به رغم مخالفت با حکومت فعلی از آن حمایت کنم. منتهی به روشنی و با چشم باز می بینم که حرکت اجتماعی دارد به سوئی می رود که اگر دولتمردان جمهوری اسلامی خود به مردم آزادی ندهند مردم خودشان آزادی را به دست خواهند آورد. تنها فرق مسئله این است که اگر رهبران جمهوری اسلامی خود راسا دست به آزاد سازی بزنند نسبت خسارت بسیار بسیار کمتر خواهد بود. تاریخ این مردان را در سر آن دو راهی قرار داده است که تعیین کننده تکلیف بسیاری از مسائل خواهد بود. شاه امروز یکی از خوش نام ترین شخصیت های ایران است، چرا که در لحظه ای که می توانست و امکانش را داشت که دست به کشتار مردم بزند عقب نشست و به خواست مردم احترام گذاشت. اکنون نوبت رهبر مذهبی ایران است که درایت خود را نشان دهد. این شخصیت اگر در آخرین تحلیل متوجه شود که زمان سفیه انگاشتن مردم گذشته است، که متوجه شود زنان دیگر آن بره گان سابق نیستند که نیاز به چوپان داشته باشند، که دیگر زمانه آن گذشته است که افراد روی دست انسان خم شوند و دست بوسی کنند، که زمانه ساخت و پاخت با این کشور و آن کشور گذشته است، که اینترنت و تلفن همراه را مردم برای مردم ساخته اند، که ما به راستی در عصر مردم سالاری زندگی می کنیم، آنگاه بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.

شخص من به عنوان یک شهروند کوچک نه تنها مخالف مذهب نیستم بلکه وجود آن را ضروری می دانم. اما در این لحظه که از دور به حوادث ایران نگاه می کنم متوجه هستم که کوچک ترین اشتباه رهبران جمهوری اسلامی منجر به نابودی همیشگی مذهب اسلام در ایران خواهد شد. پس به عنوان یک دشمن دلسوز پیشنهاد می کنم که مرتکب این اشتباه نشوید و به مردم و خواست آنها توجه کنید. تمامی گروه های سیاسی ایران حق حیات و ابراز وجود دارند. اگر تمامی گروه ها با هم اجازه فعالیت داشته باشند خود به مراقبان خود تبدیل خواهند شد.

باید دانست که حتی اگر مردم به زور به خانه ها برگردانده شوند دیگر آب رفته به جوی باز نخواهد گشت. هرکس در بیداری مردم ایران شک کند تقاص بدی پس خواهد داد. اینها البته خسارت هائی ست که یک ملت در جریان گذار از سنت به مدرنیته تحمل می کند. اما چقدر عالی خواهد شد اگر مقامات رهبری جمهوری اسلامی پا در جای پای مردم بگذارند و پیش از آن که به راستی دیر شود جریان آزاد سازی سیاسی را اعلام کنند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

مدتی است که جوانان ایران از مذهب روی برگردانده اند . نیازی به مذهب نیست. اقای طالقانی سالهاست که از حافظه ما رفته اند . جنگ داخلی سالهاست که شروع شده اما نه به شکل متعارف ان و برخلاف زمان انقلاب با جمعی محسور ایدئولوژی در صف مخالفان روبه رو نیستیم ودکتر مهندسین امروز برخلاف دیروز شعبده در ماه نمی بینند. ضمنأ رهبری جمهوری اسلامی هم به حرف هیچ کس گوش نمی کند.

-- بدون نام ، Jun 20, 2009

خانم پارسي! واقعا از شما انتشار چنين مطلبي بعيد بود و به نظر ميرسد كه سالها زندگي در فضاي امن و آرام وآزاد خارج از ايران باعث نوشتن چنين تحليلهاي مسالمت جويانه اي كه درنهايت به نفع حكومت خودكامه يران مي شود گرديده. شما مي گوييد كه مخالف حكومت فعلي هستيد اما بودن آنرا بر جنگ داخلي ترجيح مي دهيد. شما در كجاي دنيا سراغ داريد كه حكومتهاي وحشي و ديكتاتور بدون مبارزات مردمي حكومت را واگذار كرده باشند؟ آيا به نظر شما يك جامعه سركو ب شده كه هر روز شاهد اعدام و زندان و دستگيري و شكنجه مردم خود است بهمراه يك آرامش قبرستاني بهتر از يك جامعه بپا خاسته است؟از تحليلتان در توصيه به حكومت ايران براي پذيرش تنوع و تكثر سياسي وعقيد وآراي مخالفان پيداست كه اصلا بافت حكومت ولايت فقيه را نمي شناسيد اين حكومت عليرغم ظاهر پر هيبت آن باطن شكننده اي دارد و ذات آن اصولا در مقابل پذيرش ديدگاه هاي مختلف و مخالف شكننده است و پذيرش مخالف به معني پذيرش مرگ برايشان است چون ديدگاهشان بسيار دگم و بسته و فاقد ظرفيتهاي بالاي دمكراتيك است. آيابهتر نيست كه با اصل بيماري مبارزه كنيم تا با بيماري بسازيم؟

-- شگفت زده ، Jun 20, 2009

"... اگر ... رهبر ... به همه گروه های سیاسی اجازه فعالیت سیاسی بدهد ..."

خانم پارسی پور گرامی، متوجه موضع انسانی و نسبتاً محافظه کارانه با گرایش لیبرالیستی شما هستم اما آزادی و فعالیت سیاسی، حق طبیعی انسانها است!

انسانها آزاد به دنیا می آیند و هیچکس نمی تواند این آزادی را از آنان بگیرد مگر به زور! که در آن صورت نیز انسانها ممکن است برای پس گرفتن حق خدادادی و مادرزادی خود، متقابلاً به زور متوسل شوند، همانطور که اینک در ایران شاهد آن هستیم. اگر کسی در این میان و در این لحظه قرار باشد "حقی" برای آزادی کس دیگری قائل باشد، آن همانا مردم خوب ایران خواهند بود که آیا برای خامنه ای و سایر وطن فروشان مسلمان-نما اما وابسته و حقوق بگیر از صیهونیزم جهانی، حق زیست و آزادی برای ادامه زندگی در ایران یا هر جای دیگر دنیا قائل باشند یا خیر!

از سوی دیگر، یک دیکتاتوری، تا هنگامی توانایی ادامه دادن به زیست خود را دارد که با فشار و زور بر مردم حکومت کند که آنهم تضمین شده نیست و نهایتاً سقوط خواهد کرد. اگر دیکتاتوری به مردم آزادی دهد و آنهم هنگامی که دیر است، همانطور که شاه این کار را کرد، به هر حال به سقوط آن دیکتاتوری خواهد انجامید.

در ضمن، تفاوت عمده ای که این رهبری و این رژیم با حکومت پهلوی دارد این است که عده زیادی از هواداران مومن و راستین خود را مدتها است که از دست داده است و اگر هم در این لحظه نیروهایی را در اختیار دارد، بیشتر به خاطر تطمبع مالی و امکاناتی آنان است تا اعتقاد و ایمان درونی، که لازمه اصلی برای پایداری یک نظام مذهبی و عقیدتی است.

-- شهاب منزوی ، Jun 20, 2009

بنظر شما رادیو و تلویزیونهایی که دو سه ساله اخیر با پول امریکا راه اندازی شدند چقدر در سرعت بخشیدن حرکت مردم نقش داشته اند؟

-- بدون نام ، Jun 20, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)