تاریخ انتشار: ۷ بهمن ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
گزارش يك زندگى- بخش دوم

منظره‌هایی که پنهانی دیده‌ایم

شهرنوش پارسی‌پور


دومین بخش خاطرات خانم شهرنوش پارسی پور را از اینجا بشنوید


شهرنوش در گهواره با پدر و مستخدم خانه

به خاطر مى آورم از يك پر مرغ ترسيده ام. پر سفيد رنگ بود و كسى آن را تكان تكان مى داد و من به شدت وحشت كرده بودم. چند ساله بوده ام؟ شايد فقط چند ماه داشته ام. من اين حادثه را اينطورى به خاطر مى آورم كه پدرم چند بار گفته بود تو از پر مى ترسيدى. هنگامى كه براى نخستين بار اين را گفت بى اختيار يك حياط را به خاطر آوردم و اين كه نشسته ام. بايد اين خاطره به زمانى بازگشت كند كه هنوز راه نمى رفته ام.
بعد، خاطرات جنسى:

اتاق كوچك و نيمه تاريكى ست. پدرم لخت روى زمين خوابيده. مادرم نيمه لخت در كنار او نشسته. من به اندام او نگاه مى كنم. او مى خندد. مادرم نيز مى خندد و چيزى مى گويد كه نمى فهمم چيست. پدرم خود را مى پوشاند. بايد چند ماهه باشم و تازه نشستن را آموخته باشم. يادم هست به خوبى كه نه شرمى در نگاه كردن به او دارم و نه مى فهمم كه اين چيست. فقط اين هست كه خاطره ام اين حادثه را به خوبى ثبت كرده است. با شناختى كه از پدر و مادرم دارم مطمئن هستم كه آنها هرگز از بچه هاى خود سوء استفاده جنسى نمى كرده اند. مورد من بسيار صريح و روشن است. زن و شوهر با يكديگر خلوت كرده اند. من شايد خواب هستم و از خواب بيدار مى شوم. آنها اصرارى در پوشاندن خود ندارند و شايد به تنها چيزى كه فكر نمى كنند اين است كه بچه چند ماهه شان حافظه داشته باشد. اما بچه ها گويا حتى در شكم مادرشان داراى حافظه هستند. گويا حتى خواب مى بينند.

حالا با خود فكر مى كنم مردمان دنيا هنگامى كه به گذشته خود فكر مى كنند چه چيزهائى را به ياد مى آورند؟ مثلا يك ژاپنى در دنياى قديم كه در خانه هاى كاغذى زندگى مى كرده چه منظره هاى پنهانى را ديده است؟ يا مثلا يك دختر يا پسر روستائى ايرانى كه با پدر و مادرش در اتاق يك كلبه مى خوابد؟ پدر من البته به راحتى مى توانست عضو باشگاه لختى ها بشود. وسواسى در پنهان كردن خود نداشت. اما نمايشى هم در اين زمينه بازى نمى كرد. هم نمازش را مى خواند و هم مشروبش را مى خورد. به رقص هم علاقه داشت. اما باز اين پرسش:

چند درصد از بچه هاى دنيا پدر و مادر خود را در كودكى لخت ديده اند؟

روى ايوانى ايستاده ام و هنوز تعادل درستى در ايستادن ندارم. زن بزرگى –كه بعدها متوجه شدم بايد در آن زمان دختر دوازده سيزده ساله اى بوده باشد – در آستانه در اتاقى ايستاده است. لخت لخت است. مثلث سياه ميان پاهاى او به شدت نظر مرا به خود جلب كرده. دختر بچه مى گويد، ”بيا با من بازى كن!“ شايد به سياهى ميان پاهايش هم اشاره كرده باشد. هرچه هست ميان واژه بازى كردن و سياهى ميان پاهاى او رابطه اى در ذهن من ايجاد شده است. در همين موقع پدرم كه عرق گير به تن دارد در اتاق ديگرى را مى گشايد و به من مى گويد، ”بيا اينجا دخترم!“ آيا پدر من دختر بچه را ديده است؟ نمى دانم. احتمالا او را ديده است. دختر بايد در آن موقع آنقدر كوچك بوده باشد كه نتواند محاسبه كند كه ممكن است عمل او را ببينند. پدر كه اين را مى گويد دختر بچه به عمق اتاق مى دود. ديگر چيزى را به خاطر نمى آورم. در اينجا بايد يك سال و دو سه ماه از عمر من گذشته باشد. من در بيست و هشت بهمن سال ١٣٢٤ به دنيا آمده ام. در اين صحنه دختر بچه لخت است. پس بايد بهار يا تابستان سال ١٣٢٦ باشد.

روى زمين نشسته ام، در يك ايوان ديگر و با عروسكى يا چيز ديگرى بازى مى كنم. شوهر خاله ام از پله ها بالا مى آيد. او مرد جدى و عبوسى ست. مرا كه مى بيند اخم مى كند و با دستش ميان پاهاى مرا نشان مى دهد. من به خودم نگاه مى كنم. شورتم كنار رفته و تنم پيداست. متوجه مى شوم كه بايد خودم را جمع كنم. جمع مى كنم. بايد دو سال داشته باشم.

عقد كنان بهين دختر خاله ام است كه او را بسيار دوست دارم. مرد جوان زيبائى كنار او نشسته است. بهين در اين صحنه پانزده سال دارد. عقد مى شود تا بعد كه بزرگ تر شد ازدواج كند. داماد نقلى را به دهان او مى گذارد. من سه ساله هستم. اين صحنه براى هميشه در ذهنم ثبت مى شود.

در همین‌باره:

گزارش یک زندگی- بخش نخست

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

خانم پارسي پور
خاطرات شما جالب وخواندني است .من در نبوغ شما هيچ ترديدي ندارم اما فکر نمي کنيد که خاطراتي که شما از يکي دوسالگي خود تعريف مي کنيد مي تواندخاطراتي باشد که در وافع براي شما تعريف شده؟در هر حال هرچه که هست شهامت شما در پرده افکني از گفتار ورابطه جنسي ستودني است.
عزمتان جزم

-- وحيد ، Jan 28, 2007

سلام خانم پارسی پور

من قبلا برایتان پیام گذاشتم و شجاعتتان را در این حرکتی که شروع کردید ستودم.
همین طور برای طنز کلاغستون و آقای نیک آهنگ کوثر - با توجه به برداشت من ازدیدگاههای ایشان در مورد مسایل جنسی که در وبلاگشان هم گاه بیگاه منعکس میشودو اینکه طنزی که در مورد شما نوشتند فراتر ازیک طنز بیطرفانه بود - پیامی گذاشتم به صورت زیر:
( آقای نیک آهنگ کوثر بهتر است نخست فکری برای عقده های جنسی گذشته و حالشان بکنند)

متاسفانه این پیام به این صورت در قسمت پیامها منعکس شده (قسمت : خاطرات سکسی با طعم گوجه فرنگی):

(بهتر است نخست فکری برای عقده های جنسی گذشته و حالشان بکنند)
آقای کوثر با حذف نامشان خواسته اند مفهوم پیام را تغییر دهند.
هر چند پیام من کمی تند بود و لی این عمل آقای کوثر مخالف اخلاق حرفه ای می باشد.ایشان حد اکثر میتوانستند پیام را منتشر نکنند

-- علی ، Jan 28, 2007

salam khanoum parsipour

man harf shoma to tasdigh mikonam, va omid varam hamishe movafagh bashid,
narrgol

-- narrgol ، Jan 28, 2007

خانم پارسی پور عزيز
ديدن اعضای بدن والدين 1 تجربه جنسی نيست .بطور مثال در کشورهای اسکانديناوی قانون نا نوشته ای برای حضور برهنه در سنا و رختکن استخر عمومی هست و والدين چندان اصراری بر پوشش عورت ندارند حتی من متوجه شدم که مذهبيون (پرتستانها) هم مشکلی با برهنگی ندارند.

زمانه: اینجا صحبت از کشورهای اسکاندیناوی نیست صحبت از ایران است

-- بهداد بردبار ، Jan 31, 2007

خواهش مي كنم ادامه بدهيد. دريافت كتاب شما براي ما كه در ايران هستيم اسان نيست. پس اجازه بدهيد با خواندن اين خاطرات - در راديو زمانه - خاطرات كودكي خود را كه تقريبا مدفون شده اند ورق بزنيم.

-- بدون نام ، Feb 7, 2007

شهری جان سلام

امشب 28/11 است. داشتم خاطراتت را می خواندم. متوجه شدم سالروز تولدت است. تولدت را تبریک می گم. امیدوارم سالهای سال تندرست و سرزنده باشی و همچنان بخوانی و بنویسی.

چهره ات با آن تل شانه ای که در موهای کوتاهت فرو می کردی در سال 62 همیشه در خاطرم است.

ارادتمند -س

-- س ، Feb 16, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)