خانه > بیژن روحانی > گزارش > مغان پارسی و مسیح | |||
مغان پارسی و مسیحبیژن روحانیrohani@radiozamaneh.comدر میان جشنهای مرتبط با زایش مسیح، جشن «اپیفانی» یکی از آیینهایی است که در آن میتوان ارتباط ظریفی میان مسیحیت و آیینهای کهن و باستانی شرق جستجو کرد. لغتنامه دهخدا نام این جشن را در فارسی، «عید خاج شویان» ضبط کرده است.
«اپیفانی» در یونانی به معنای تجلی یا ظهور است و در حقیقت جشنی است برای بزرگداشت آنچه که مسیحیان آن را «تجسد خداوند» در پیکر مسیح مینامند. این جشن که اکنون در روز ششم ژانویه برگزار میشود تا سالهای گذشته یکی از مهمترین و اصلیترین جشنها در برخی از کشورهای غربی بود. «اپیفانی» در باور کلیساهای غربی و کاتولیک روزی است که مغانی از شرق برای ستایش مسیح تازه به دنیا آمده به دیدار او و مادرش مریم میروند. موضوعی که در آثار بسیاری از نقاشان اروپایی نیز دیده میشود: «ستایش مجوسان». مغان شرقی در این روایت مسیحی، برای زایش مسیح هدایایی بردهاند: طلا، کندر و مُر(صمغ نوعی درخت با خاصیت درمانی). اما در روایت برخی کلیساهای شرقی و ارتدوکس، روز اپیفانی روز غسل تعمید مسیح در رود اردن است، یعنی همان روزی که اکنون نیز در کلیسای ارامنه به عنوان زاد روز مسیح جشن گرفته میشود.
مطابق روایت سادهی موجود در انجیل متی، یکی از انجیلهای چهارگانه و رسمی، زمانی که مسیح در بیت لحم و در دوران پادشاهی هیرود به دنیا میآمد، سه مغ از شرق به اورشلیم میرسند و از هیرود سراغ «پادشاه یهودیان» یا همان مسیح را میگیرند. او آنان را به بیت لحم راهنمایی میکند، جایی که سرانجام مغان، نوزاد و مادرش را مییابند و هدایای خود را تقدیم او میکنند. اما در روایت انجیل متی سخنی در مورد نام، تعداد، خاستگاه و قومیت این مغان وجود ندارد. با این حال به طور گسترده اعتقاد بر آن است که آنها سه مغ بودند به نامهای کاسپار، ملکیور و بالتازار که به نام سه پادشاه شرقی نیز شناخته میشوند و همچنین اعتقاد بر آن است که یکی از آنها، ملکیور، از ایران آمده بوده است. اما در حالی که در انجیل متی، سخنی در مورد تعداد، نام و خاستگاه این مغان وجود ندارد، چگونه نام و خاستگاه آنها به اعتقاد عمومی راه یافته است؟ پاسخ را باید در روایتهای فرعی جستجو کرد؛ جایی که حاشیهها از متن مهمتر میشوند. نخستین شاهدی که با جزییات بیشتری در مورد این مغان سخن میگوید انجیلی است به نام «انجیل طفولیت» که از سوی کلیسا به طور رسمی جزو «انجیلهای مشکوک یا نامعتبر» شناخته میشود. این گونه انجیلها که تعدادشان زیاد است، گرچه از سوی کلیسا جزو منابع رسمی شناخته نمیشوند، اما گاهی اطلاعات قابل تاملی را در اختیار تاریخنگاران و پژوهشگران قرار میدهند. «انجیل طفولیت» همان طور که از نام آن نیز برمیآید بیشتر به ماجراهای دوران کودکی مسیح میپردازد. بخشهایی از این انجیل الهام بخش هنرمندان سدههای میانی یا قرون وسطی برای خلق آثار هنری بوده است. در نسخه سریانی این انجیل به طور خلاصه چنین آمده است: «زمانی که مسیح در بیت لحم یهودیه و در زمان پادشاهی هیرود به دنیا آمد، مغانی از شرق، مطابق پیش بینی زرتشت، به آنجا آمدند و با خود هدایایی از طلا، کندر و مُر آوردند». در این روایت به صراحت به نام زرتشت اشاره شده است، مطلبی که در انجیل متی به چشم نمی خورد. بر مبنای این انجیل، انجیل دیگری به نام «انجیل عربی طفولیت» نیز وجود دارد که در آن نیز به پیشبینی زرتشت اشاره شده است.
اما روایت دیگری از انجیل طفولیت به زبان ارمنی وجود دارد که جزییات بسیار جالب توجهی را در اختیار میگذارد. این انجیل ارمنی کهنترین و یگانه متن به جای ماندهای است که در آن به نام و هویت این مغان اشاره شده و داستان آنها به طور مفصل بیان شده است. به طور خلاصه روایتی که در «انجیل طفولیت ارمنی» در باب مغان آمده چنین است: « زمانی که فرشته، بشارت بارداری مسیح را به مریم میدهد روز پانزدهم از ماه نیسان برابر با هفتم فوریه در چهارمین روز هفته و سومین ساعت روز بود. پس از آن فرشته به سوی سرزمین ایران میرود و این بشارت را به پادشاهان مجوس (مغان) میدهد و میگوید آنان باید به ستایش این نوزاد بروند. آنگاه ستارهای به مدت نه ماه سپاه پادشاهان مغ را راهنمایی میکند تا آنان هنگام تولد مسیح سرمیرسند. در آن دوران پادشاهان پارسی (ایرانی) پیروزتر و قوی تر از سایر پادشاهان در مشرق زمین بودند. این پادشاهان سه برادر بودند: نخستین آنها ملکون پادشاه ایران بود، دومی گاسپار که بر هندوستان فرمان میراند و سومی بالتاسار که حکمران عربستان بود». ماجرای این سه مغ بار دیگر در بخش یازدهم انجیل طفولیت، با نام «آمدن مغان» با شرح و تفصیل زیادتری تکرار میشود. داستان پر از جزییات گوناگون است. مطابق این روایت آنها با سپاهیان بسیار زیادی به اورشلیم وارد میشوند. مغان دوازده فرمانده را به عنوان پیشقراول سپاهیان خود منصوب کرده بودند به طوری که هر فرمانده مسئول هزار نفر بود و به این ترتیب تعداد کل سپاهیان به دوازده هزار نفر میرسید. نکته جالب توجه دیگر گفتگویی است که میان مغان و هیرود پادشاه یهودیه در میگیرد. هیرود از آنان میپرسد شما چگونه از به دنیا آمدن این کودک مطلع شدید و آنها در پاسخ به سندی اشاره میکنند که از پدرانشان به صورت مهر و موم شده به آنها رسیده است. سندی که، مطابق گفته مغان، آن را خداوند فرو فرستاده و از طریق آدم نسل به نسل منتقل شده و از نوح به پسرانش میرسد تا آن که سرانجام از طریق ابراهیم به ملچیزدک (Melchizedek) رسیده و او آن را به کوروش پادشاه پارسی تحویل میدهد. این سند مهر و موم شده در اتاقی نگهداری شده تا زمانی که فرشته به سراغ آنان میرود. در این انجیل از کوروش به روشنی به عنوان واسطهای برای رسیدن این سند به دست مغان نام برده شده است. همچنین در این روایت هدایایی که مغان آوردهاند بیشتر و متنوعتر است. به عنوان مثال ملکون، پادشاه ایران، چوب عود، مُر، پارچههای اعلاء، جامه ارغوانی و هدایای گرانبهای دیگری تقدیم میکند. گرچه در این روایت و روایتهای مشابه، تنها یکی از مغان از ایران ذکر شده، اما در ریشه ایرانی مُغ تردیدی وجود ندارد. کلمهای که با تغییرات اندکی در زبانهای اروپایی نیز به صورت Magus دیده میشود. اما در مورد ریشه نامهای این سه مغ و معانی آنها اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد، که باید به طور جداگانه به آنها پرداخت. مارکو پولو جهانگرد ونیزی در بخش سی ام سفرنامه خود، به شهر ساوه در جنوب تهران یا آن طور که او مینویسد «سبا» اشاره میکند. او میگوید این همان شهری است که سه پادشاه شرقی از آن برای دیدن مسیح حرکت کردند و ادعا میکند آرامگاه این سه مغ در این شهر قرار دارد و پس از شرح مختصری در مورد آرامگاه آنان، مینویسد که بدن آنها همچنان در تابوت محفوظ مانده است. این بخش از مشاهدات مارکو حدودا مربوط به سال ۱۲۷۰ میلادی است.
اما این تنها مکانی نیست که از آن به عنوان آرامگاه مغان پارسی نام برده شده است. در کلیسای سنت ائوستورجو در شهر میلان ایتالیا، نمازخانهای به نام نمازخانه مغان وجود دارد که در آن تابوت سنگی بزرگی نهاده شده است و اعتقاد محلی بر آن است که بقایای اجساد آنها از کلیسای ایاصوفیه به این کلیسا در میلان منتقل شده است. در سده دوازدهم فردریک اول کلیسا را تخریب و بقایای اجساد را با خود به شهر کلن در آلمان میبرد. در خصوص ماجرای دیدار مغان شرقی یا پارسی با مسیح تازه به دنیا تفسیرهای فراوان و متفاوتی وجود دارد. از جمله آنکه دنیای مسیحیت به این واسطه خواسته تا مقبولیت مسیح را در میان خردمندان، پادشاهان و مغان پارسی و شرقی نشان دهد. اما در بخشی دیگر از این تفسیرها، به ارتباط مسیحیت با آیین های کهن شرقی پرداخته شده و عناصری از این آیینها برجسته میشوند. منابع:
The Arabic Gospel of the Infancy of the Saviour, Translated by Alexander Walker. From Ante-Nicene Fathers, Vol. 8. Edited by Alexander Roberts, James Donaldson, and A. Cleveland Coxe, The Armenian Gospel of the Infancy: with three early versions of the Protevangelium of James, Translated by Abraham Terian, Oxford University Press, 2008. Craveri M., I vangeli apocrifi, Torino: Einaudi, 2005 (1969)
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
پژوهش جالب و دانشمندانه ای است. بد نیست برخی مانند خانم شهرنوش پارسی پور و مانند او، از این پژوهش درس بگیرند و یا به کل کار را به کاردانان بسپارند. سپاس از آقای روحانی که نخستین بار بود نوشته شان را می خواندم
-- بهرام بهرامی ، Jan 10, 2010درالمان به انها Heilige Drei Könige (٣ پادشاه مقدس ) یا Die drei Weisen مگویند که از Persien میایند حتی فیلمی مستند در تلویزیون این کشور دیدم که داستان این ٣ نفر رو که از سزمین پارسیان میایند نشان میدهد و داستانی که همه بقیه اش رو کم و بیش میدانند. به هر حال مقاله بسیار جالبی بود . متشکر از اقای روحانی
-- kia ، Jan 10, 2010باتشکرازرادیوزمانه سوالاتی درخصوص این واقعه تاریخی داشتم؟
دررمان بن هورازسه مردبه نامهای ملکپورهندی،گاسپاریونانی وبالتازارمصری (به نمایندگی ازسه قاره کهن) نام برده شده.آیااطلاعات دقیقی درموردهویت این سه بشارت دهنده وجوددارد؟دلیل اینکه غربیهاحتی درادبیات داستانی خودمنکراصلیت ایرانی این افرادمی شوندچیست؟
-- Fatemeh ، Jan 11, 2010خصومت وعقده دیرینه تمدن٣٠٠٠ ساله یونانی به تمدن بیش از ٥٠٠٠ساله ایرانی(ازپیشدادیان وعیلامیهاتاکنون)؟
آیااین افراداصلامغ(موبدازرتشتی) بودند؟
یااین هم داستانی خودساخته توسط تاریخ سازانیست که چندصباحی دل مردم رابه تمدن کهن خوش می کنند؟
یک تفسیر دیگر از این داستان این است: این سه شاه (در بعضی از روایات "سه بازرگان مجوس" آمده) از هند و ایران و عربستان به اورشلیم می روند، کودکی فقیر و بی پدر (که در آن زمان و بخصوص در آن منطقه بسیار بوده) را به پیامبری بر می گزینند، یعنی در ذهن مادر و اطرافیان او می کنند که این کودک بعداً پیامبر خواهد شد. از سوی دیگر همین سه فرد این موضوع را در ذهن پادشاه وقت نیز وارد می کنند که پسری زاده شده که اگر بزرگ شود حکومت تو را (یعنی در واقع حکومت رم باستان را که با ایران و عربستان و هندوستان در جنگ بوده و تجارت جاده ابریشم را از چنگ آن ملل بیرون آورده بوده) سرنگون خواهد کرد.
پادشاه وقت منطقه از وحشت شروع به کشتار فرزندان پسر اول خانواده های فقیر منطقه می کند. یوسف، پدر خوانده مسیح، وی و مادرش مریم را از مهلکه می رهاند اما بعداً که آبها از آسیاب می افتد، این خانواده دوباره به همان جا بر می گردد و مسیح ادعای پیامبری می کند. تعداد طرفداران مسیح، حدود دو قرن بعد از مرگ وی، گسترش زیادی می یابد و تبدیل به مذهب رسمی امپراطوری رم می شود، و در نهایت پس از گذشت نزدیک به چهار قرن از تولد مسیح، امپراطوری رم به دلایل مختلف (منجمله حضور مسیحیان ناراضی) سقوط می کند.
نقشه عالی و موفقی که برای سقوط آن امپراطوری طراحی شده بوده اما خیلی به کندی عمل می کند.
دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره! - ضرب المثل قدیمی ایرانی
-- ماژیان ، Jan 11, 2010be nazare man in khili mohem ast ke maa iraniha tarikhe gozashte khod ra be tore ham-zaman ba tarikhe Europa ya china ya Indien ya har jaye digar moghayese konim wa bebinim che gozashte ast. be nazare man ekhtelafe zaban, wa ya masalan Esmha ke motefawet bayan mishawad mane-ii ast baraye inke ma betawanim tarikhe gozashte khodeman ra ba baghiyeye donya moghayese konim wa shayad be khili az masaele moshtarak pay bebarim, ke be ma komak mikonad ke be digaran, manzuram baghiyeyedonya st nazdiktar shawim.
-- jasmin ، Jan 11, 2010az shoma tashakor mikonam ke ba in maghale 1 ghadam dar in rah bardashtid.
khaste nabashid.
man moteasefaneh shoghle digari daram wali man ham khili doost daram in guneh karhaye tahghighi bikonam wa bedanam ke dar gozashte maa iraniha che mikardim wa digar melalae donya che mikardand?
merci
پارسی یا مغان فرقی نمی کند. کسی که رهاننده را در طویله ی دیگری بجوید عاقبتی بهتر از این ندارد که چشم اش به ته کاسه ی این و آن باشد.
-- بدون نام ، Jan 11, 2010گسیو کیومرثی
من نفهمیدم که خانم کیومرثی چرا انقدر عصبانی شدند؟ این یک ماجرای تاریخی یا شاید هم افسانه ای باشد. همان طور هم که توی مقاله بود، دلیلی ندارد که صد در صد درست باشد. اگر شما مجذوب داستان های کهن باشید، مثلا همان طوری که خورخه لوییس بورخس بود، به این مسائل با دید دیگری نگاه می کنید. با کمی آرامش و به عنوان یک نمونه تاریخی یا یک داستان با ارجاعات فراوان به فرهنگ های گوناگون. به نظرم ایراد نقد شما این بود که با فکر امروزی خودتان می خواهید در مورد دوهزار سال پیش قضاوت کنید.
-- بدون نام ، Jan 11, 2010مهدی.
من هم با نظر «بدون نام» موافقم. ظاهرا خانم کیومرثی از دید یک ضد دین به این مسئله نگاه می کنند. در حالیکه این یک افسانه تاریخی است و خود زرتشتی ها هم به این ماجرا باور ندارند. گرچه پس از آمدن دین مسیحیت بسیاری از خرافه ها و باورهای موعودگرایانه به دین زرتشت نیز وارد شد ولی واقعیت اینست که زرتشت خود و پیروان راستین خود را سوشیانت می نامد که بعدها در دوره پسا مسیحی و پسا یهودی و اسلامی آنها را موعود های زرتشت کرده اند و این داستان که قدمت آن به سده های سوم و چهارم میلادی می رسد ساخته شد همچنانکه مسئله ای به نام بهشت و دوزخ هم در آموزه های زرتشت وجود ندارد و بعدها ساخته شده است.
-- بهرام بهرامی ، Jan 11, 2010این فقط یک اسطورست من هیچ سندی غیر ای متون مسیحی برای این داستان ندیدم هیچ متن تاریخی مستقلی همچین واقعه ای رو از ظهور ستاره در آسمان تا ملاقات سه پادشاه در بیت الحم ذکر نکرده اگر حقیقتی در این واقعه بود باید حداقل در تاریخ یکی از این اقوامی که این بشارت دهنده ها از آنها به سمت بیت اللحم حرکت کردند چیزی ثبت میشد یا حد اقل این که این اقوام مصری و ایرانی و یونانی و هندی و.... اصولا منتظر چنین علامتی بوده باشند . چیزی شبیه اسطوره های قوم یهود در تورات مثل باز شدن رود نیل یا گلستان شدن آتش برای ابراهیم که فقط اسطوره هستند و هیچ سند تاریخی براشون نیست. همینطور شق القمر. مقایسه کنید با اسطوره های خودمان که در شاهنامه. البته اسطوره ها ارزش و کارکرد خودشون رو دارن منظور من این نیست که نباید بهشون پرداخته بشه. اساطیر چکیده آرمانها و آرزوها و دشواریهای یک قوم یا ملتند و تحلیل اونها از زاویه " روانشناسی اجتماعی" میتونند اطلاعات ارزشمندی در مورد فاکتورهای فرهنگی یک قوم یا ملت به دست بدند. اما باید با این اساطیر با این رویکرد مواجه شد نه به عنوان وقایع تاریخی. بنابر این اینکه اینها چند نفر بودن یا اهل کجا بودند چرا یونانی بودند یا ایرانی به بیراهه رفتنه مثل اینه که ما بحث کنیم نبرد رستم و اسفندیار در نزدیکی کدام شهر پیش آمده یا رخش از کدام نژاد اسب بوده! اینها اصولا گزاره های عبثی است در مورد موجوداتی که خارج از ذهنیت سازندگان اسطوره واقعیت عینی نداره.
-- آرش ، Jan 11, 2010به نظر من، بر خلاف چیزی که آقای آرش گفتند، شناخت تاریخ شکل گیری یک افسانه هم مهم است. یعنی درسته که یک داستان تاریخی باید از زاویه اجتماعی هم بهش نگاه بشه، اما نگاه اجتماعی برای شناختن آن، فقط یک نگاه از مجموع چندین نگاه است. مثلا در مورد همین داستان یا افسانه، این که بفهمیم اینها چند نفر بوده اند، خودش می تونه به شناختن نمادهای مهم در آن دوران کمک کنه. این که مثلا چرا اینها هر سه تاشون یک زمانی گفته می شده ایرانی بودن بعدا دو تاشون غیر ایرانی شدن، باز هم مهمه. حتا اگر شما دیدگاه اجتماعی هم داشته باشی مهم است. می خواهم بگم که، حتا برای تحلیل اجتماعی هم باید به تاریخ مسلط باشی. وقتی خوب ته هرچیزی رو از نظر تاریخی دربیاری، تازه اون وقت می شه تحلیل های دیگه کرد. وگرنه همین بدون دانستن تاریخ حرفهای مهم زدن، می شه مثل آقای رحیم مشایی که سعی می کنه در مورد داستان نوح، به زعم خودش، حرفهای خیلی گنده بزنه، اما خوب نتیجه اش رو همه دیند. به نظرم یک چیز جالب دیگه که این وسط هست، اینه که بدونیم چرا مقامات رسمی کلیساها، بعضی از روایت ها یا داستان ها را از رده خارج کرده اند. این هم از تاریخی و هم از نظر اجتماعی خیلی جالبه.
-- مهدی ، Jan 11, 2010مهدی
جناب مهدی نظر من مخالف نظر شما نیست. این درسته که باید شرایط تاریخی برای فهم افسانه مورد توجه قرار بگیره اما این به این معنی نیست که افسانه و تاریخ در یک قالب قرار بگیره. برای مثال در همین افسانه نکته درستی فرمود برای درک آن باید بدانیم قوم یهود که خواستگاه این افسانه است در چه شرایط تاریخی در قلمرو روم آن زمان بوده و رابطه روم با ایران چگونه بوده و رایطه این قوم با ایران چطور بوده و بعدها که مسیحیت دین رسمی امپراطوری روم شد چه تغییری در این افسانه به طور خاص و دین مسیحیت به طور عام به وجود آمد و.... اصولا در تحلیل روانشناسی اجتماعی عناصر تاریخی نقش کلیدی دارند. اما صحبت من این بود که نباید افسانه و اسطوره را بدل از تاریخ گرفت هر چند که عناصر تاریخی قطعا در متن اساطیر تاثیر دارند. این که چرا در بعضی متون افسانه، این اشخاص ایرانی معرفی شدن و در بعضی خیر یک بحث است و اینکه ما دنبال تعیین ملیت آدمهایی خیالی در دنیای واقعی بگردیم یک بحث دیگست که منظور من از به خطا رفتن مورد دوم بود
-- آرش ، Jan 12, 2010مسیحیت را بعضی به عنوان نسخه اروپایی میترائیزم می دانند هر چند وقتی مسیحیت پدید آمد، میترائیزم مذهب رسمی امپراطوری رم بوده و گویا پس از فشار بیش از اندازه مسیحیان برای تغییر مذهب امپراطوری رم، دست اندرکاران و اهل سیاست، همچنان اسطوره ها و آئین میترائیزم را با تغییرات و تبدیلاتی در درون مسیحیت حفظ می کنند.
رد پای یهودیت نیز به شدت در مسیحیت دیده می شود. بعضی از یهودیان منطقه اورشلیم از اولین کسانی هستند که در آن زمان مسیحی می شوند هر چند اولین ملتی که یکپارچه و به فرمان پادشاه آن مسیحیت را می پذیرند ارامنه هستند. و از آن برهه تاریخی است که یهودیت به مرور در اروپا و پاگانیزم نفوذ کرده و پس از جنگهای طولانی و در طول تقریباً هزار سال، پاگانیزم در اروپا به کلی از بین رفته و مسیحیت (یهودیت) جایگزین آن می شود، اگر چه که هنوز هم آئین و مراسم پاگانی و میترائی به شدت در فرهنگ اروپایی ها (یا خود ما ایرانی ها) حضوری چشمگیر و عمیق دارد: مراسم شب یلدا / کریسمس یا جشن برداشت محصول مهرگان و غیره از نمونه های فرهنگ بسیار باستانی همگی این ملل است که ریشه اصلی آن را احتمالاً باید در گاهشماری (calendar) که مبتنی بر ستاره شناسی است، جستجو کرد. ریشه پیدایش گاه شماری نیز عمدتاً در نیاز بشر به محاسبه هر چه دقیق تر فصول و زمان مناسب برای کاشت و برداشت در کشاورزی است.
تقویم یا گاهشمار، از اولین و مهم ترین دستاوردهای کشفی / اختراعی بشر در کنار زبان و خط است. یک تحقیق مفصل در باره "تقویمی / ستاره شناسانه" بودن مسیحیت، یا در واقع، میترائیزم پنهان در مسیحیت، از سوی بعضی متخصصان انجام شده که بسیار قابل توجه است. در این تحقیق، جمله به جمله از فصلهای مهم انجیل از دیدگاه ارتباطی آن با ستاره شناسی بررسی شده. به هر حال این مسلم است که شروع "قصه" زاییده شدن مسیح (یکی از صدها یا هزاران فرزند بی پدر، یتیم، در شرایط سخت اقتصادی و سیاسی منطقه) با ستاره ای راهنما که سه شاه یا بازرگان (سه اصل پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک) را از شرق به غرب می آورد همراه است. ستاره، ممکن است نماد زرتشت باشد: در زبان انگلیسی، زرتشت را Zoroaster می گویند. این واژه از Zoro + Aster درست شده، یعنی "زر-ستاره" یا "ستاره زرد" یا همان خورشید که مهر / میترا نیز همیشه با همان نماد نشان داده شده. (متاسفانه، بسیاری از متخصصان زبان شناسی و ادیان و تاریخ، نام زرتشت را از لفظ Zarthoshtra و واژگانی شبیه به آن می آورند و آن را به شتربان بودن زرتشت نسبت می دهند. احمتالاً زرتشت یک شتربان هم بوده، اما نام نمادین "زرد-ستاره" یا خورشید خیلی نزدیک تر به بنیاد دین زرتشی است.)
در عین حال بعضی ها مسیحیت را نشأت گرفته از هدونیزم Hedonism می دانند. و بعضی ها نیز اثرات قوی بسیاری از مذاهب دیگر همچون بودیزم را در مسیحیت یافته اند هر چند دقیقاً معلوم نیست بودیزم پیش از مسیحیت به وجود آمده یا پس از آن.
حضور مادری تنها و یگانه فرزند پسر، مریم مقدس و مسیح، نیز که از دیر باز در اسطوره های یهودی و حتی کهن تر از آن ردیابی شده: مادر موسی، وی را در سبدی به آب می سپارد تا در اوج پسر کشی های فرعون، در خود دربار امن و امان باشد. البته این اسطوره را یهودیان از اسطوره هایی خیلی قدیمی تر نسخه برداری کرده اند منتهی میتوان محتمل شد که مادر موسی با دانستن آن قصه، همچنان همان کار را برای نجات جان پسر خود تکرار کرده باشد. سارا نیز مادری است که به قول یهودیان، پسر خود را از خدا آبستن می شود و نه از شوهر احتمالاً عقیمش ابراهیم ...
به هر حال، سابقه بسیاری از عقاید و آئین ها و به ویژه اسطوره هایی که اثرات آنها در تمامی این مذاهب، حتی در مذهب زرتشتی و شاهنامه فردوسی دیده می شود، بسیار کهن تر از زمانی است که خود مذاهب پدید آمده اند. و رد پای تقویم و گاه نگاری و حتی خدایان متعدد پاگانی نیز در تمامی آنها با قدرت به چشم می خورد. از پیدایش هر کدام از این مذاهب تا به نگارش در آمدن آنها نیز معمولاً فاصله خیلی طولانی وجود داشته. در واقع، هیچکدام از این پیامبران "صاحب کتاب" که "معتبر" محسوب شده و امروزه پیروان بسیاری دارند، خودشان کتاب مذهب خود را ننوشته اند. به عنوان نمونه، مذهب زرتشتی سابقه ای 6000 ساله دارد اما از زمان ساسانیان، یعنی حدود 2000 سال پیش است که بنا به خواست دربار و با مقاصد عمدتاً سودجویانه مدون می شود و به همین دلیل با اصل باستانی آن تفاوتهای عمده ای دارد و نفوذ خرافات در آن خیلی بیش از تفکر بینادین آن است. همین "بلا" بر سر دین موسی و عیسی و حتی بودا و به ویژه محمد نیز آمده اما، خوشبختانه، با اندکی دقت و درست خواندن همین متون متنوع و تحریف شده و حتی ناقص، و ژرف نگری و واقع بینی در محتوای آنها، می توان به راحتی به اصل موضوع تا حد زیادی پی برد، بدون آنکه حتی بخواهیم تفسیر به رأی کرده باشیم.
جالب است که بیشتر این پیامبران، حتی بودای آرامش طلب، به نوعی انقلابی یا شورشی و عصیانی یا دست کم "اصلاح طلب" بوده اند اما چهره و گرایشی که موبدان و کشیشان کلیسا و کاهنان و خلاصه "سوداگران مذهب" در جهت پر کردن صندوق سقاخانه و معبد از آنان به مردم ساده دل ارائه داده و می دهند کمتر پیش می آید که نشان دهنده چهره اصلی آن حضرات باشد. حتی نقش انقلابی محمد و اسلام و چهره مبارزی که خمینی در ابتدای کار خود ارائه داد، خیلی زود تغییر جهت داده و به چیزی صد در صد متفاوت تبدیل شد هر چند هنوز آب و رنگ انقلابی و شعاری آن تا به امروز حفظ شده است.
به جهان چشم گشودن در دست ما نیست و از آن چشم بستن هم در دست ما نیست ولی به جهان با چشم باز نگریستن چرا. - زرتشت
-- پروهر ، Jan 12, 2010با مهر و سپاس
در کشور پورتوریکو در دریای کاراییب مراسم ویژه ای به نام three eastern kings برای یاداوری حضور سه شاه شرقی بر بالین حضرت مریم در زمان ولادت حضرت مسیح برگزار می شود و این مهم ترین مراسم روز کریستمس است. در سراسر سن خوزه آدمکهای این شاهان به فروش می رسد. من خود در مراسم کریستمس پورتوریکویی ها حاضر بودم.
-- سینا مصداقی ، Jan 12, 2010در صورت تمایل مس توانم عکس هایی را برایتان در این زمینه بفرستم و شما را با دوستی معمار از پورتوریکو آشنا کنم
2 توضیح و تصحیح:
اعتقاد کلیسای کاتولیک (کاتولیک های رمی، یعنی ایتالیا، ایرلند و لهستان) بر این است که "کاسپر" از پرشیا بوده است.
"کاسپر" نامی است ایرانی الاصل.
---------------------------------------------------------
خواننده محترم، آقا یا خانم حق
این که ریشه این نام ها چیست، بحث جداگانه ای است که همان طور که در متن مقاله نوشتم، می شود جداگانه به آن پرداخت
اما در منابعی که من از آنها نقل قول کرده ام، ملکیور و در روایت ارمنی آن ملکون، پادشاه ایران ذکر شده است. ترجمه انگلیسی این بخش از انجیل ارمنی چنین است:
And the Magian Kings were three brothers: the first was Melkon, who ruled over Persia, the second Gaspar, who held the land of India, and …(The Armenian Gospel of the Infancy, Trans. A Terian, P.26)
در ضمن ریشه نامها، یک مساله است و این که در متون مورد اشاره چه چیز نوشته شده، یک مساله دیگر. اما می توان این طور نیز فرض کرد که بر مبنای ساختار و اجزای همین قصه، و بدون در نظر گرفتن صحت آن از نظر تاریخی، برادرها همگی از یک ریشه و تبار هستند و بعد هرکدام فرمانروایی بخشی را به دست گرفته اند. بنابراین چندان قضیه پیچیده ای نیست
-- حق ، Jan 14, 2010بیژن روحانی