خانه > بیژن روحانی > میراث فرهنگی > صدام و شخصیتهای تاریخی | |||
صدام و شخصیتهای تاریخیبيژن روحانیrohani@radiozamaneh.comشاید در ابتدا چندان باور کردنی به نظر نرسد، اما ظاهراً بسیاری از جنگها و برخوردهای معاصر، توسط سیاستمدران به عنوان نتیجه و یا حتا در ادامه برخوردهای تاریخی و باستانی تعریف می شود.
پیش از این و به مناسبت پنجمین سالگرد سقوط حکومت صدام در عراق از استفادههای تبلیغاتی از میراث فرهنگی در زمان او سخن گفته بودیم.(+) سخنرانی تلویزیونی در هشتم آگوست سال ۱۹۹۹ و به مناسبت سالگرد پایان جنگ میان ایران و عراق، صدام در یک سخنرانی تلویزیونی به نقش تاریخ و گذشته و همچنین رهبران جوامع در ساختن شخصیت انسانی ملتها و یا برعکس خوی تهاجمی آنها اشاره کرد. او خود در نقش یک جامعهشناس، از رفتار حاکمانی سخن گفت که با استفاده های تاریخی و یا برجسته کردن و برانگیختن بخشهایی از گذشته به مصاف یا نبرد ملتهای مجاور خود میروند و به این ترتیب حکومتهای ایران را در ادوار مختلف قبل و بعد از انقلاب مورد انتقاد قرار داد. با این حال در همان سخنرانی و برای نشان دادن ریشه دشمنی حاکمان ایرانی با عراق متوسل به تاریخ سه هزار و هفتصد ساله شد. او از یک پادشاه ایلامی (Schuturk-Nachonettihad) مثال میآورد که لوح قوانین حمورابی را دزدید و با خود به قلمرو حکومتش در داخل ایران امروزی آورد و سعی کرد نام حمورابی را از روی لوح قوانین بتراشد و نام خود را جای او حک کند. صدام توضیح میدهد پس از آن که این پادشاه ایلامی تخریبهای گستردهای در عراق برجای گذاشت، بخشی از تاریخ و میراث فرهنگی مردم، یعنی لوح حمورابی را نیز به سرقت برد و از روی حسادت و بدخواهی خواست هویت واقعی آن را عوض و به نفع خود مصادره کند.
صدام در ادامه همان سخنرانی، به ویرانگریهای کوروش در فتح بابل اشاره و این سوال را مطرح میکند که چرا پادشاه ایرانی، این شهر را به کلی ویران کرد؟ پاسخ او چنین است: بابل زمانی مرکز تمدن جهان بوده و پادشاه حریص و کینهتوز ایرانی با خوی ویرانگرش، آن را با همدستی یهودیان تخریب کرد. (+) یهودیانی که اسیران بختالنصر، فاتح اورشلیم بودند. او به این ترتیب سعی میکند ریشه اختلافات موجود را در گذشته ردیابی کند.
با این حال روشهای تبلیغاتی صدام در تاریخ نبردها به خصوص در قرن بیستم بیسابقه نبوده است. همواره سعی در مشابه سازی وقایع جاری با اتفاقات تاریخی و نتیجه گیری های دلخواه، فصل مهمی در نبردهای معاصر را به خود اختصاص داده است. در اندیشه فتح اورشلیم پیش از این به علاقه فراوان صدام به نبوکد نصر یا بختالنصر اشاراتی کرده بودیم. فواد مطر، زندگینامهنویس صدام از زبان صدام دلایل اهمیت این پادشاه را برای او چنین نقل میکند: "بختالنصر هر آنچه را که به گذشته پیشااسلامی عراق مربوط میشود، در من بر میانگیزد. و آنچه در مورد او برایم مهم است، ارتباطش با توانایی اعراب برای آزادسازی فلسطین است. او پیش از هرچیز، یک عرب عراقی بود، گرچه عراق باستان... به همین خاطر هر وقت به یاد بختالنصر میافتم میخواهم به اعراب و به خصوص عراقیها، مسوولیت تاریخیشان را نیز یادآوری کنم. اینبار مسوولیت باید به واسطه تاریخشان آنان را به اقدام تحریک کند.” (Matar, 235) بازگشت به ایدهی فتح اورشلیم یا بیتالمقدس چندین بار دیگر و از خلال شخصیتهای تاریخی دیگر نیز در اندیشه صدام دیده میشود که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. اتفاقی نیست که شخصیتهای محبوب او، چه بختالنصر و چه صلاحالدین، هر دو از فاتحان اورشلیم بودهاند.
فانتزیهای صدام در مورد بختالنصر، بیش از نامگذاری یک ستون مکانیزه در گارد ریاست جمهوری به نام او بود. با اجرای یک پروژه زیباسازی شهری، آسمان بغداد مدتها با پرتو نورهای لیزری و با تصاویر صدام و بختالنصر روشن میشد، تصاویری که بعد از مدتی "Superimpose" میشد یا روی هم قرار میگرفت (Cline). معماری کاخ صدام در بابل نیز اشارات و الگوبرداریهای مستقیمی از آثار باستانی پیدا شده در این منطقه دارند. در حقیقت کلید این ماجرا، و یا حتا ماجراهای مشابهی که در کشورهای دیگر، و چرا راه دور برویم در ایران نیز تکرار شدهاند، همان تلاش برای منطبق کردن تصاویر تاریخی بر چهره سیاستمدران معاصر است. تحولات ملیگرایی در عراق شاید بتوان ملیگرایی در عراق را به سه دورهی متمایز تقسیم کرد: دوره پانعربیسم ابتدایی پس از سقوط عثمانی و در حقیقت زمانی که هویت عربی در برابر عثمانیها قد برافراشت، زمانی که بسیاری از روشنفکران عرب در ضرورت تشکیل کشور واحد عربی از سرحدات ایران تا دریای مدیترانه سخن میگفتند. دوره دوم؛ دوره ملیگرایی پس از کودتای عبدالکریم قاسم در سال ۱۹۵۸ و سقوط رژیم سلطنتی در عراق است. زمانی که این احساسات با سرکار آمدن جمال عبدالناصر در مصر نیز تقویت میشود. گرچه در ابتدای ظهور حزب بعث، پانعربیسم نسبت به ملیگرایی عراقی ارجحیت و برتری داشت. اما با آغاز دوران ناصر در مصر، حزب بعث نیز فرصتی برای مطرح کردن نقش ويژه عراق در جهان عرب و زنده کردن ناسیونالیسم ويژه عراقی داشت. مرحله سوم اما دوران حکومت صدام است. در این دوران ملیگرایی عراقی، ایدئولوژی غالب بود و عناصر فرهنگی و تاریخی پیشااسلامی و اسلامی به تناوب و بسته به موقعیت مورد استفاده قرار میگرفت و برعکس دوران پانعربیسم، این گذشته باعث متمایز کردن و برتر نشان دادن عراق حتا نسبت به سایر کشورهای عربی نیز میشد. (Abdi, 5-7) اما حقیقت آن است که با گذشت سالهای آغازین حکومت صدام، آنچه در مرکز توجه قرار داشت، نه پانعربیسم بود و نه ملیگرایی عراقی، بلکه محور و محرک تمام تبلیغات رسمی، کیش شخصیت آقای حسین بود. در گفتارهای آینده به سرنوشت میراث فرهنگی عراق در زمان حمله آمریکا و متحدانش به این کشور اشاره خواهیم کرد. در همین زمینه: منابع و لینکهای مرتبط: Abdi, Kamyar,” From Pan-Arabism to Saddam Hussein's cult of personality: Ancient Mesopotamia and Iraqi national ideology” in Journal of Social Archaeology 2008; 8; 3.
Cline, Eric.H, “Does Saddam Think He's a Modern-Day Saladin? Harkhu, Umanh, “Does history repeat itself?: The ideology of Saddam Hussein and the Mesopotamian era” in Scientia Militaria, South African Journal of Military Studies, Vol.33, No.1, 2005 Matar ,Fuad, Saddam Hussein: A Biographical and Ideological Account of His Leadership Style and Crisis Management, London: Highlight Publications, 1990 [originally published in 1979]
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بازهم از نوشتهتون سپاسگزاری میکنم. البته موضوع خیلی وسیعتر از چند نوشتاره، به هر حال زحمت کشیدید. امیدوارم بحث به این خوبی را زود تمام نکنید و به جنبههای دیگر هم بپردازید (منظورم یادگارهای باقیمانده ایرانیها در عراق است).
-- babak ، Apr 5, 2008من که یک ایرانی و در داخل ایران هستم به وضوح میبینم که چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، از طرف حکومتها، هیچ کینه و دشمنی نسبت به کشورهای همسایه به ذهن مردم و دانشآموزان تزریق نمیشه حتا نسبت به شوروی یا روسیه با اون هم جنایت در قرن گذشته، یا نسبت به عراق با اون همه میل به تهاجم و روحیه طلبکاری که از زمان عبدلکریم قاسم تا همین الان در زمان جلال طالبانی در کلام و رفتارشون دیده میشه. (منظورم هم آوایی طالبانی با سایر تازیان در باره جزیره هاست). در حالیکه تجاوز و جنایت عراقیها در ایران سابقه چند هزار ساله داره، از غارت و تهاجم آشوریان به عیلامیها و مادها، تا حمله بابلیها که گاههی حتا تا قزوین هم میرسیدند و چپاول و ویران میکردند. صدام ملعون نگفت که قیام کوروش در حقیقت نجات ایرانیها از غارتها و حملههای چند قرنه اونها بود. اما جالب اینجاست که حکومتهای ایرانی ( هم پیش و هم پس از انقلاب) بر روی این یورشهای چند هزارساله عراقیها چندان مانوری نمیدهند و اونها را به تاریخ سپردند بویژه مخربترین اونها یعنی حمله دهه دوم هجری قمری که یکی از ویرانگرترین یورشها به ایران در طول تاریخ بود.
و متاسفم حال که ایرانیها این موضوعها را در حد آگاهیهای تاریخی و دانش میخوانند، حکومتهای عراقی دست بردار نیستند و مدام سعی در اثبات وجود دشمنی دیرینه بین دو ملت دارند. خوشبختانه کسانی که به عراق رفته و با عراقیها تماس داشتهاند میگویند ملت عراق نسبت به ملت ایران کینه و دشمنی ندارند و حتا کمی هم احساس محبت دارند رفتار و احساس ملت عراق نسبت به ملت ایران چندان تندخویانهتر از رفتار و احساس آنها نسبت به خودشان نیست. این حکومتهای عراقی و برخی کارشناسان شبکههای الجزیره و العربی هستند که سعی در تبلیغ نژادپرست بودن ایرانیها دارند یکی از کارشناسان مهمان الجزیره پارسال میگفت: ( ایرانیها چنان مغرور هستند که با همه اختلاف دارند از افغانستان گرفته تا ترکیه و عراق)!
-- babak ، Apr 5, 2008در طول جنگ هشت ساله هیچ توهینی نسبت به ملت عراق از رسانههای ایرانی پخش نمیشد اما رسانههای عراقی مدام اصطلاحاتی مانند: (مجوس, عنصری ...) و واژههای توهین آمیز دیگر در باره ایرانیها بکار میبردند. ( البته که رسانهها در اختیار حکومت عراق بود و نه ملت عراق). یکی از افسران بازنشسته ایرانی تعریف میکرد: « پس از آشتی شاه و صدام در الجزایر، ارتش دو کشور تا مدتی در مرزها مستقر بودند در آن زمان، با نظامیهای عراقی بسیار دوست شدیم که گاهی یکدیگر را به سنگرهای هم دعوت میکردیم و با غذاهای سنتی دو ملت از هم پذیرایی میکردیم؛ برای عراقیها سینی و گز اصفهان سوغاتی میبردم و آنها هم برای من سیگار؛ عراقیها گوگوش را خیلی دوست داشتند » ....
به امید روزی که حکومتها به وظیفه واقعی خود که خوشبخت کردن ملتهایشان است روی بیاورند و جانوران عقدهای و کینهای مثل صدام، هیچگاه سرنوشت ملتها را به دست نگیرند.
Hamin behtar ke in marde diwane as sahne rozegar napadid shod.
-- irani ، Apr 5, 2008