گفتوگو با کارگردان تاجیک مقیم پاریس
عثمانف: "خانه دوست" کیارستمی مرا به فیلمسازی برگرداند
شهره جندقیان
برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.
جمشید عثمانف، کارگردان تاجیک مقیم پاریس
گفتگو با حمشيد عثمانف را اينجا بشنويد
متولد ۱۹۶۵ در اشت، جمشید عثمانف یکی از مهمترین فیلمسازان معاصر تاجیکستان است که پس از فروپاشی شوروی سابق و درگیری جنگ داخلی در تاجیکستان راهی مسکو و سپس پاریس میشود.
عثمانف در فیلمهایش مشکلات امروز جامعه تاجیکستان را که با تحولات عمیق سیاسی-اجتماعی مواجه است، بازتاب میکند. جدیدترین فیلم بلند او به نام «بهشت فقط برای مردگان» که در سال ۲۰۰۶ ساخته شده، تولید مشترک کشورهای فرانسه، آلمان، روسیه و سوییس است.
داستان فیلم درباره کمال، مرد جوان ۱۹ سالهای است که قادر به جوابگویی نیازهای جنسی همسرش نیست و در نتیجه برای مداوا راهی شهر میشود. برخوردهای گوناگونی که در شهر برایش پیش میآید بازگشت کمال را به روستایش به تاخیر میاندازد.
فیلم «بهشت فقط برای مردگان» در بخش نگاه ویژه جشنواره کن ۲۰۰۶ به نمایش درآمد و با تحسین منتقدان روبرو شد. فیلم به زودی در اواخر ماه فوریه امسال در جشنواره جهانی فیلم بلگراد نیز نمایش داده خواهد شد.
آقای جمشید عثمانف ممکنه شروع کنید بگید چرا تاجیکستان را ترک کردید؟
تا سال ۹۲ یعنی پیش از فروپاشی شوروی، ما صنعت فیلمسازی غنی داشتیم. هر سال ۱۲ فیلم بلند میساختیم و فکر کنم حدود ۳۵ تا ۴۰ فیلم کوتاه و انیمیشن تولید میشد. بعد از ویران شدن شوروی و جنگ داخلی در تاجیکستان، سینما مرد. حالا بچهها کوشش میکنند که با ویدیو فیلم بسازند ولی ویدیو چیز دیگریست... مبلغ گذاری نبود، زندگی دشوار بود و من مجبور شدم به مسکو بروم. نه فقط من از تاجیکستان رفتم، بلکه کارگردان های بسیاری از تاجیکستان رفتند و الان هم در مسکو هستند. من هم یک روز از مسکو به اینجا، پاریس آمدم.
درباره سینمای تاجیک صحبت میکردیم، فکر میکنید که چه عواملی میتواند به رشد سینمای تاجیک کمک کند و سینمای تاجیک را به یک سطح استاندارد جهانی برساند؟
سه سال پیش در تاجیکستان یک میز مدور داشتیم در اتحاد سینماگران تاجیکستان و من پیشنهاد کردم برای اینکه سینمای تاجیکستان احیا یابد باید پروگرمی کامل از طرف حکومت ساخت. از طرف حکومت باید دستگیری باشد. فکر کنم بعد از چند سال در تاجیکستان باید چیزی در رابطه با سینما عوض شود. برای اینکه ما سینما داشتیم... ده سال، پانزده سال سینمای بزرگ داشتیم. من گفتم سالی ده تا دوازده فیلم بلند در تاجیکستان ساخته میشد، تصور کنید برای پنج میلیون نفر اهالی این بسیار است و فکر می کنم که این یک روز بر میگردد.
جشنواره فیلم «دیدار» یک جشنواره جدید در تاجیکستان است. فکر میکنید بتواند به احیای سینمای تاجیکستان کمک کند؟
حتما... حتما. میدانید این ایده جشنواره فیلم در تاجیکستان، ایده کهنهای بود، از وقت شوروی هم چنین ایدهای وجود داشت که باید یک جشنوارهای داشته باشیم. بچهها کوشش کردند و این جشنواره را راه انداختند. شاید که بعد از این جشنواره حکومت تاجیکستان بیدار شود و ببیند که در جشنواره، فیلمهای تاجیکی نیستند... میدونید... جشنواره هست ولی فیلم تاجیکی نیست.این را باید ببینند و فکر کنند برایش... این خوب است.
پوستر فیلم
فکر میکنید که یک روز برگردید برای همیشه به تاجیکستان و در آنجا فیلم بسازید یا اینکه اینجا ماندن و درباره تاجیکستان فیلم ساختن راحتتر است؟
هم میخواهم در اینجا فیلم ساختن و هم در تاجیکستان. تهیه فیلم در تاجیکستان با مبلغ گذاری آنجا ناممکن است... من مجبور هستم که در اروپا، در فرانسه، در ایتالیا و آلمان پول پیدا کنم و با آن مبلغ در تاجیکستان فیلم بسازم.
فیلم «بهشت فقط برای مردگان» سومین فیلم بلند شماست. ممکنه یک مقدار درباره موضوع فیلم حرف بزنید؟
پانزده سال پیش وقتی که من به عنوان آسیستان در تاجیک فیلم کار میکردم، یک دوستی داشتم که نقاش بود، یک روز خانهشان بودم و دیدم که مهمانی از روستا برایش آمده، یک بچه هجده، بیست ساله... مریضی دارد... مریضیاش چیه؟ زن گرفته حدود یک سال پیش و نمیتواند با زنش... همچون مرد بودن نمیتواند ... و طبیب می کافت. این قصه ماند در سر من و فکر میکردم که چطور میشه دربارهاش فیلم ساختن.
فیلم را در تاجیکستان ساختید؟
بله، در سال گذشته در همین وقت در حال فیلمبرداری بودیم، با هنرپیشههای تاجیک و با هنرپیشههایی که اصلا بازی کردهاند در فیلمهای دیگر من... کار کردن با بچههایی را که میشناسم را دوست دارم.
موضوعات متفاوتی را در سه فیلم اخیرتان استفاده کردید. آیا جهت خاصی برای انتخاب موضوعات دارید؟
در هر فیلم من یک موضوع اساسی هست که درباره طبیعت انسان است. ما خوب هستیم یا بد هستیم، ما کی هستیم؟ دایم بین نیکی و بدی انتخاب کردن، این چیز برای من اساسی است.
سینمای ایران را چطور می بینید؟
فکر میکنم بعد از انقلاب، سینمای ایران هم یک انقلابی داشت. برای اینکه پیش از انقلاب ما سینمای ایران را نمیدانستیم. سینمای ایران برای ما کمی همچون سینمای بالیوود بود ولی بعد از انقلاب، کارگردانها درباره زندگی حرف زدند. من دوست دارم سینمای ایران را... سینمای ایران بسیار شبیه است به سینمای تاجیک، ما یکی هستیم... وقتی فیلمهای من را در کشورهای اروپایی تماشا میکنند، از من میپرسند که شما از ایران هستید؟ من میگویم بله، من از ایران هستم، برای اینکه تاجیکستان هم ایران است. فرهنگ یکی است، تاریخ یکی است... ریشهها یکی هستند، زبان یکی هست، حافظ یکی هست برای ما... و از کارگردانان ایرانی من بسیار دوست دارم عباس کیارستمی را... فکر میکنم یکی از استادان سینمای امروز جهانی است... بین سالهای ۹۲ تا ۹۵ بود، من آمدم از تاجیکستان بیرون، جنگ داخلی بود در تاجیکستان و کارگردانهای زیادی از تاجیکستان فرار کردند. من کار خود را عوض کردم، گفتم که دیگر نمیشود فیلم ساخت، برای اینکه در مسکو زندگی سخت بود، بسیار دشوار بود داخل شدن در صنعت سینمای روس... و فراموش کردم سینما را... گفتم من دیگر آرتیست نیستم. و یک روز یک دوست من گفت که یک فیلم خوب ایرانی هست، نمیخواهی تماشا کردن؟ گفتم چه فیلمی! سینما هم نمی رفتم! گفتم نمی خواهم... گفت حتما باید ببینی، فارسی حرف میزنند. برای همین رفتم فیلم را تماشا کردم، «خانه دوست کجاست» بود. دو بار تماشا کردم در همان روز. در تالار سینما فقط دو نفر بودیم... «خانه دوست کجاست» عباس کیارستمی من را عوض کرد. از آنجا برآمدم و گفتم من میخواهم فیلم گرفتن... میخواهم کار کردن.
دوست دارید در ایران فیلم بسازید؟
چرا نه! من سه فیلم بلند و دو فیلم کوتاه ساختم. تمام فیلم های خود را در روستایی که در آن متولد شدم ساختم. روستایی که پدر و مادرم، بابا و بابا کلان و هفت پشت من در آنجا زاده شدهاند. برای من مثل هالیوود بود آنجا... همه را میشناسی، همه را میدانی. گروهی که با هم کار میکنیم در خانه من زندگی می کنند، همه چیز در کنترل است. فیلم آخر را در شهر ساختم و بسیار دشوار بود برای اینکه نمیدانستم شهر چیه. میدونید... من در پاریس زندگی میکنم و میدونم شهر چیه... ولیکن وقتی که با دوربین می بینید چیز دیگری است. با دوربین یعنی این که باید تمام شهر را در آغوش بگیری و بفهمی.
اگر بخواهید ایران فیلم بسازید چه موضوعی را مطرح میکنید؟
فکر نکردهام درباره این چیز! اصلا فکر نکردم... چند سال پیش به من تکلیف کردند در ایران کار کردن، در تلویزیون ایران برای فیلمهای سریال، ولی روی یک فیلم دیگر کار میکردم و گفتم که نمیتونم. ولیکن بسیار جالب است در ایران کار کردن، مردم ایران و تمام مردم فارس زبان بسیار صنعت دوست، هنر دوست و زیبا پرست هستند. وقتی به خانه ایرانی میروی میبینی که مردم چقدر زیباپرست هستند.
|
نظرهای خوانندگان
ّبسیار خوب و آموزنده بود. ممنونم.
-- مسعود ، Jan 20, 2008بی زحمت بیشتر از روابت ایران و تاجیکستان بنویسید.
درود
-- محمد حسین نژادآریا ، Feb 22, 2008نمی دانم این نوشته ی من را آقای عثمانف می خواند یا نه ؟ امیدوارم که بخواند.
آقای عثمانف من چگونه می توانم از شما بابت آن سخن زیبا (من میگویم بله، من از ایران هستم، برای اینکه تاجیکستان هم ایران است.) از شما سپاسگزاری کنم ؟
هنگامیکه چنین هم میهنان نازنین و عزیزی را می بینم که پس از این همه جدایی ها هنوز هم خود را ایرانی می دانند در پوست خود نمی گنجم.
آقای عثمانف ای کاش من پیش شما بودم و روی شما را می بوسیدم .
بی گمان این سخن شما را ( که باید برای همه ی مردم ایران و تاجیکستان و افغانستان ، الگو باشد ) در تارنگار ( وبلاگ ) خودم بازخواهم تاباند . این برای من سرافرازیست که سخن پرگوهر شما در تارنگار ناقابل بنده باشد.
خیلی گپ زدم ولی دلم می خواهد همچنان از شما سپاسگزاری کنم . دیگر سرتان را درد نمی آورم . به امید آن روز که این جدایی ها از میان برود و دوباره « ایران بزرگ » پا بگیرد و می دانم که این خواسته ی دل شما هم هست .
از رادیو زمانه هم سپاسگزاری می کنم که در راه نزدیک سازی این سه پاره ی جدا از هم نوشته های زیبایی را بر می گزیند .
امیدوارم آقای عثمانف دلبندم این دیدگاه مرا بخوانند .
کامیاب و تندرست باشید .
باارج و سپاس
محمدحسین نژادآریا . ایران زمین ، مازندران
پدرود
آقای نژاد آریاٰ همه چیز را به زیبائی گفتید. خوشم اومد. هم از هنرمند همزبان آقای عثمانف و هم از شما
-- بدون نام ، Feb 22, 2009