تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با پدرام رضایی‌زاده، نویسنده‌ی مجموعه داستان «مرگ‌بازی»

شکایت ایران‌خودرو از داستان‌نویس

مجتبا پورمحسن
mojtaba@radiozamaneh.com

سال گذشته مجموعه داستانی به نام «مرگ بازی»، نوشته‏ی پدرام رضایی‏زاده، توسط نشر چشمه منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت و به چاپ سوم رسید.

نویسنده‏ی این کتاب، در آخرین روزهای سال گذشته در وبلاگ‏اش، خبر داد که از سوی «مجموعه‏ی ایران‏خودرو» با او تماس گرفته‏اند و از او خواسته‏اند برای ادای توضیحاتی به آن‏جا برود.

بعد از این تماس، رضایی‏زاده، از طریق بازرسی وزارت صنایع ماجرا را پی‏گیری کرد و در حالی که برای ختم ماجرا به او قول مساعد داده شده بود، روز سه‏شنبه (هشتم اردیبشهت ماه) از طرف «شعبه‏ی شش دادسرای کارکنان دولت» به او خبر داده شد که ایران خودرو به اتهام «نشر اکاذیب، غیراستاندارد معرفی کردن پژو ۴۰۵ و عامل مرگ و میر دانستن این خودرو»، از وی شکایت کرده و او باید دوشنبه‏ی آینده در دادسرا حاضر شود.

ماجرا برمی‏گردد به یکی از داستان‏های کتاب که در آن فرشته‏ی مرگ در حال انجام ماموریت است و بعد از این که یک شهروند بر اثر آتش‏سوزی می‏میرد، راوی می‏گوید: «‌این ایران خودرو هم که قرار نیست مشکل این ۴۰۵هایش را حل کند».

در مورد این اتفاق، با پدرام رضایی‏زاده، نویسنده‏ی مجموعه داستان «مرگ‏بازی» گفت و ‏گو کرده‏ام.
رضایی‏زاده در ابتدا می‏گوید:

Download it Here!

من هم دقیقاً نمی‏دانم که ماجرا از کجا شروع شده و کی مسبب شکل گرفتن این ماجرا بوده است. اما اگر آن توهم توطئه‏ی معروف را کنار بگذاریم، جدای از آن، نمی‏توانم باور کنم که کتاب من با این شرایط حاکم بر بازار کتاب، با شرایط فرهنگی کشورمان، مستقیم و بدون واسطه، به دست مجموعه‏ی ایران‏خودرو رسیده باشد و شیطنتی درکار نباشد. به همین‏خاطر فکر می‏کنم که شاید شیطنتی بوده است.

‌سال گذشته، اول از حراست ایران خودرو تماس گرفتند و خواستند برای ارائه‏ی یک سری توضیحات به آن‏جا بروم. من این کار را نکردم و از آن‏ها خواستم با ناشر، به عنوان مسوول حقوقی اثر، تماس بگیرند و بعد از آن هم امیدوار بودم که ماجرا تمام شود.

ولی خُب، ‏ظاهراً این‏طور نبوده و امروز از طرف «دادسرای کارکنان دولت» با من تماس گرفتند و گفتند که ایران‏خودرو از من، به عنوان نویسنده‏ی کتاب، شکایت کرده است.

چرا دادسرای کارکنان دولت؟

این سوالی است که برای خودم هم پیش آمده است. چون من در مجموعه‏های دولتی کار نمی‏کنم. هنوز هم با وکیلی صحبت نکرده‏ام که از ریز این ماجرا سر دربیاورم، اما گمان می‏کنم چون یک سر این ماجرا، یک مجموعه‏ی دولتی است، به آن‏جا ربط پیدا کرده است.

اگر قرار بر این باشد، آن‌وقت باید نصف محاکمه‏ها در دادسرای کارکنان دولت برگزار شود. چون برای مثال، حداقل نیمی از شاکیان روزنامه‏ها، نهادهای دولتی هستند.

برای مطبوعات دادگاه مستقلی به اسم «دادگاه مطبوعات» هست یا برای روحانیون «دادگاه ویژه‏ی روحانیت» وجود دارد. به همین خاطر شاید مسایل مربوط به آنان را به این دادگاه‏ها می‏برند. ولی هنوز خوشبختانه، دادگاه ویژه‏ی نویسندگان شکل نگرفته است. هرچند با این رویه‏ای که شروع شده، فکر می‏کنم در آینده‏ی نه چندان دور، نیاز به شکل‏گیری چنین دادگاهی هم پیش بیاید.

البته دادگاه ویژ‏ه‏ی روحانیت و دادگاه مطبوعات به این دلیل تشکیل شده که به پرونده‏هایی که روحانیون و مطبوعات در آن متهم هستند، رسیدگی کند، نه برای رسیدگی به شکایت روحانیون یا روزنامه‏ها و روزنامه‏نگاران علیه دیگران. بنابراین فکر نمی‏کنم منطقی باشد، شما که کارمند دولت نیستید در دادسرای کارکنان دولت به اتهام‏تان رسیدگی شود.
حالا اگر ممکن است از خود داستان مورد بحث بگویید. چون ممکن است بعضی از شنوندگان و خوانندگان ما، ماجرای داستان مرگ را ندانند.

داستان من، داستان طنزی است در باره‏ی مرگ. شخصیت اصلی و شاید تنها شخصیت داستان هم همان فرشته‏ی مرگ است که دارد روایت می‏کند.

در بخش بسیار کوتاهی از داستان، وقتی فرشته‏ی مرگ دارد شیوه‏ی مردن یکی از شخصیت‏های فرعی داستان را روایت می‏کند، اشاره می‏کند به این که این آدم الان در پژو ۴۰۵ است، پژو ۴۰۵ تصادف می‏کند، بعد از تصادف درها قفل می‏شود، ماشین آتش می‏گیرد و فرد در آتش می‏سوزد.

در پایان این پاراگراف ده خطی از یک داستان هشت صفحه‏ای، روای طناز این داستان می‏گوید: «ایران خودرو هم که قرار نیست مشکل این ۴۰۵ها را برطرف کند» و همین! چیزی هم نیست که دروغ باشد یا تهمتی در آن زده شده باشد. همه هم از ماجرا خبر دارند.


پدرام رضایی‌زاده/ عکس از: حمید جانی‌پور

کل مملکت یک دوره، درگیر این ماجرا بوده و نمی‏دانم چطور ممکن است این مساله را نشر اکاذیب بدانیم. حال فارغ از این که اصلاً‌ ما با داستان سروکار داریم و با یک اثر هنری و آمیخته با خلاقیت.

این اشکال ماشین‏های پژو ۴۰۵ بارها و بارها در روزنامه‏های رسمی کشور مطرح شد. حتا در شبکه‏های مختلف صدا و سیما هم در مورد آن بحث شده و میزگرد گذاشته شده است. اگر طرح این مساله جرم باشد، ایران خودرو باید از همه‏ی رسانه‏ها و از جمله صدا و سیما هم شکایت می‏کرد. حال چگونه است که ایران خودرو، فقط به سراغ شما آمده است؟

متاسفانه تنهاترین و بی‏پناه‏ترین شخصیت‏های جامعه‏ی امروز ما، ظاهراً نویسنده‏ها هستند و شاید ایران‏ خودرو این مساله را متوجه شده و بد ندیده‌ با درگیر شدن با این جماعت، مسائلی را هم که در گذشته وجود داشته، شاید به نوعی حل کند.

پدرام عزیز، ازطرفی، اگر اتهامی هم در کار باشد، شما به عنوان نویسنده‏ی کتاب، اولین نفری نیستید که باید پاسخ‏گو باشید. کتاب شما را یک ناشر منتشر کرده است. پس قاعدتاً، باید اول سراغ ناشر می‏رفتند. علیه ناشر هم شکایت کرده‏اند؟

خیر، اتفاقاً تنها صحبتی که وجود ندارد، صحبت از ناشر است. تا این لحظه، چه در تماس‏های تلفنی و چه در شکایتی که تنظیم شده، پای من وسط است و من هستم که مورد بازخواست قرار گرفته‏ام.
اگر یادتان باشد، بر سر ماجرای یعقوب یادعلی هم تنها کسی که مورد بازخواست قرار گرفت و آسیب دید، نویسنده بود و خود یعقوب یادعلی.

هم شما و هم آقای یادعلی، اصلاً آدم‏های سیاسی نیستید. حتا در فعالیت‏های فرهنگی‏تان هم گرایش سیاسی نداشته‏اید. عجیب نیست که این اتفاق برای دو نویسنده‏ای رخ داده که هیچ‏گونه فعالیت سیاسی ندارند؟

واقعیت این است که برای من دیگر هیچ چیزی عجیب نیست. این را هم بگویم که من نفر دوم نیستم. بین من و آقای یادعلی، یکی از نویسنده‏های جوان و مطرح این سال‏ها که کتاب‏اش هم سال ۱۳۸۴، جزو کاندیداهای مجموعه‏ی برگزیده‏ی جوایز ادبی بود، متاسفانه، سال گذشته این مساله برای‏اش پیش آمد. منتها، ایشان مساله را رسانه‏ای نکرد. ولی مدت‏ها به دادگاه می‏رفت و عاقبت تبرئه شد.
جالب است که ایشان هم یکی از نویسنده‏های آرام و بی‏حاشیه‏ بود و هیچ کاری به سیاست نداشت.

انگار در جامعه‏ی ما، از یک طرف دستی وجود دارد، اندیشه‏ای هست که سعی می‏کند نشان بدهد نویسنده‏ها کارشان با سیاست گره خورده است و می‏خواهند این دو را به‏‏هم مربوط کنند. از طرف دیگر، عده‏ای دیگری، به سراغ نویسنده‏هایی می‏آیند که کاری به سیاست ندارند و جز مساله‏ی فرهنگ، دغدغه‏ی دیگری ندارند.

پدرام عزیز، مگر این کتاب، طبق آیین‏نامه‏ی سال ۶۷ شورای عالی انقلاب فرهنگی، از وزارت ارشاد برای انتشار، مجوز نگرفته است؟ کتاب شما برای کسب مجوز به ارشاد رفته و عده‏ای ممیز که بابت این کار حقوق می‏گیرند، اثر شما را خوانده‏اند تا اگر موردی داشت، به آن اجازه‏ی نشر ندهند. یعنی کتاب شما از دولت اجازه‏ی نشر گرفته. پس چطور ایران خودرو هم که به نوعی زیرمجموعه‏ی دولت است، این اجازه را به خود داده است که علیه شما شکایت کند؟

این اتفاق، به نوعی، برای یعقوب یادعلی و دوستان دیگر هم افتاده است. حتا آن زمان، من یادداشتی هم در مورد ماجرای یعقوب یادعلی نوشتم و اشاره کردم که اگر قرار باشد این رویه‏ی شکایت از نویسندگان ادامه پیدا کند، اولین جایی که زیر سوال می‏رود، مجموعه‏ی اداره‏ی کتاب و نظارت‏های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و خود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان یک نهاد نظارتی بر امور فرهنگی است.

یعنی‏ اگر قرار باشد نویسنده تمام این مراحل را طی کند، تمام این سختی‏ها را به جان بخرد و در پایان، وقتی کتاب‏اش منتشر می‏شود، مطمئن نباشد از این که برایش مشکلی پیش می‏آید و کسی برایش دردسری درست می‏کند و با این مسایل هم درگیر باشد؛ چه معنی‏ای دارد، درگیر شدن با مجموعه‏ای مثل اداره‏ی کتاب و مساله‏ی ممیزی.

مساله‏ی دوم را که به آن اشاره کردی، این‏طور که مشخص است، ‏ظاهراً ایران‏خودرو، مجموعه‏ای مستقل از دولت است. با چیزهایی که ما داریم می‏بینیم، شاید مستقل از جاهای دیگر.
هرچند که ظاهراً باید زیر نظارت وزارت صنایع باشد، اما در همین مدت که سر این ماجرا به بازرسی وزارت صنابع مراجعه کردم و ماجرا را پی‏گیری کردم، دیدم که ‏ظاهراً خیلی هم تحت نظر یک مجموعه و یک اصول مشخص نیستند و حتا احساس کردم تا حدی استقلال هم دارند. هرچند از نظر ظاهر و اسمی ممکن است زیرمجموعه‏ی وزارت صنایع باشند.

خودت چی فکر می‏کنی؟ چگونه است که بیست سال بعد از اجرای این آیین‏نامه‏ی شورای انقلاب فرهنگی، به یک‏باره، پای نویسنده‏ها به دادگاه کشیده شده است؟
چون علی‏رغم انتقادات زیادی که از قانون ممیزی شده و می‏شود، لااقل تا الان، نویسنده‏های ما بعد از کسب مجوز از ارشاد، احساس امنیت می‏کردند. هرچند مواردی هم بوده که ارشاد پشیمان شده که از نظر ما هم این رویه قابل قبول نیست. اما بالاخره پشیمان شده و کتاب را لغو مجوز کرده است. آخرین مورد آن هم اتفاقی است که اخیراً متاسفانه برای کتاب آقای حسین سناپور افتاد. حال چه شده که بعد از بیست سال، این رویه عوض شده است؟

متاسفانه، با نوعی هرج و مرج روبرو شده‏ایم. نویسنده نمی‏داند باید چکار کند. الان عده‏ای دارند از حذف ممیزی ‌و حذف نظارت اداره‏ی کتاب دفاع می‏کنند و در برنامه‏ی بعضی از کاندیداها هم این حرف هست. برنامه‏ای که اگر اجرا شود، شک ندارم که در یک یا دو سال، کل ناشرهای ما ورشکسته می‏شوند و دیگر هیچ نویسنده‏ای در ایران این جرأت را نخواهد داشت که مجموعه یا رمانی را منتشر کند. مگر آدم‏های خاص که پشتوانه‏های خاص دارند.

این هرج و مرج است که همه را گیج کرده است و این که کتابی بعد از پانزده، بیست بار تجدید چاپ شدن در طول سال‏های گذشته، به یک‏باره لغو مجوز می‏شود؛ این نشان می‏دهد که انگار ما با قوانین ثابت و پایداری روبرو نیستیم. یا برداشت‏های متفاوتی از قوانین در زمان‏های مختلف می‏شود.

این مشکل اهل فرهنگ و هنر به طور کلی است و نه فقط در کتاب، بلکه در موسیقی و سینما هم این مشکل را داریم. این مساله باید برای همیشه حل شود و قانون مدون، پایدار و تاثیرناپذیری به‏وجود بیاید که در سال‏های مختلف تغییر نکند و به نویسنده، فیلم‏ساز یا موسیقی‏دان ضربه نزند.


تصویر روی جلدِ مجموعه‌ی داستان «مرگ‌بازی»، نوشته‌ی پدرام رضایی‌زاده

پس اگر این روند ادامه داشته باشد، بعد از این در داستان‏ها، اگر ماشین یکی از شخصیت‏های داستان خوب کار نکرد و احیاناً آتش گرفت، ماشین او باید حتماً شورلت، تویوتا و یا هر ماشین غیرایرانی دیگری باشد. نه؟!

فکر می‏کنم باید به سمت یک جهان داستانی بی‏هویت، بی‏مکان، بی‏‏زمان و اتفاق‏های عجیب و غریبی برویم که هیچ نشانه‏ای از واقعیت در ‏آن‏ها نباشد.

انگار هرچه می‏گذرد، دایره‏ی محدودیت‏های نویسنده تنگ‏تر می‏شود. تا پیش از این، خط قرمزهای مشخصی وجود داشت که شما حق نداشتی به ‏آن‏ها وارد شوی. ولی الان انگار خط‏ قرمزها شکل‏های جدیدتری هم پیدا می‏کند.

اگر قبلاً اروتیسم، توهین به مذهب، یا حتا وارد شدن در حیطه‏ی مذهب و چیزهایی که برای جامعه‏ی امروز ایران مهم است، خط قرمز بود و اجازه نداشتی وارد این حیطه‏ها بشوی؛ حالا می‏بینیم که دایره‏ی محدودیت‏ها برای نویسنده تنگ‏تر می‏شود و دایره‏ی خط‏های قرمز و مرزهای ممنوعه دارد گسترده‏تر می‏شود و به جایی می‏رسد که دیگر شما پایت را هرجا بگذاری از مرزها رد شده‏ای و باید تاوان آن را پس بدهی.

این آن چیزی است که باید به آن توجه کنیم. ممکن است پدرام رضایی‌زاده، آدم کوچکی باشد، خیلی‏ها از او خوش‌شان نیاید، ممکن است یعقوب یادعلی آدم بی‏حاشیه‏ای باشد، به جایی متصل نباشد و پشتوانه‏ای نداشته باشد، از کنار این‏ها بگذریم. ولی مطمئن هستم اگر این رویه ادامه پیدا کند، روزی می‏رسد که تک تک ما مجبوریم به خاطر چیزهایی که نوشته‏ایم، به دادگاه‏ها برویم.

جدای از جنبه‏ی سیاسی آن‏، فکر نمی‏کنید بخش مهمی از این ماجرا، به درک غلط همه‏ی ما ـ دولت و مردم ـ از فلسفه‏ی وجودی قانون برمی‏گردد؟ انگار جامعه، بر اساس این درک غلط، قانون را به عنوان مأمن محسوب نمی‏کند، بلکه می‏خواهد از آن به عنوان یک اهرم فشار برای سلب آرامش دیگری استفاده کند.
به نظر شما، این‏طور نیست که روح قانون، به طور کلی، از طرف کلیت جامعه‏ی ما نادیده گرفته می‏شود؟

اگر ما سطح فرهنگی را به جایی برسانیم که تحمل آدم‏ها، مخصوصاً در مقابل هنر و شاخه‏های آن بالا برود، آن موقع می‏توانیم طرح کنیم که بیایید ممیزی‏ها را برای همیشه برداریم و فضا را برای هنرمندان بازتر کنیم. امروز، وقتی این دیدگاه و پشتوانه‏ی فرهنگی وجود ندارد، این کار نتیجه‏ی عکس می‏دهد و تاوان آن را نویسنده باید بدهد.

از طرفی، بگذار حرف تو را این‏طور بگویم؛ ای کاش قانون در کشور ما همیشه تا این حد سفت و سخت اجرا شود، نه فقط وقتی قرار است بی‏پناه‏ترین و تنهاترین آدم‏های یک جامعه که هیچ‏کس حاضر به حمایت از آن‏ها نیست، یعنی هنرمندان و اهل فرهنگ، مورد خطاب و عتاب آن قرار بگیرند.

پدرام عزیز، شما به نشر اکاذیب متهم هستید. در مقابل قاضی چه خواهید گفت؟ چون شما همه‏اش اکاذیب کرده‏اید. داستان، کلاً، اکاذیب است دیگر، درست است؟

اصلاً کار نویسنده نشر اکاذیب است. در جامعه‏ی ما، ظاهراً تنها کسانی که امروز ماجرا را درک می‏کنند، همان بررسان محترم اداره‏ی کتاب هستند و شاید متاسفانه، تنها پناه نویسنده‏ها، امروز همان مجوزی باشد که بعد از طی شدن مراحل مختلف ممیزی، از سوی اداره‏ی کتاب صادر می‏شود و این واقعاً باعث تاسف است.

متن مجوزی که برای کتاب‏ها صادر می‏شود، تقریباً چنین مضمونی دارد: «‌به نشر… اجازه داده می‏شود که این کتاب را منتشر کند» یا «اعلام می‏شود که نشر این کتاب منع قانونی ندارد». فکر می‏کنید، می‏توانید با استناد به این مجوز، در دادگاه از خودتان سلب اتهام کنید؟

البته هنوز به مرحله‏ی دادگاه نرسیده است. از من خواسته شده که در مرحله‏ی بازپرسی حاضر شوم و توضیحات لازم را بدهم.

در درجه‏ی اول باید قانع کنم که اگر حرفی از ایران خودرو زده‏ام، دروغ نبوده و تهمتی در کار نبوده است. در درجه‏ی دوم هم به این موضوع بپردازم که اساساً کار داستان یا سینما یا مفهوم داستان چیست؟ و شاید بشود با این توضیحات، به نتیجه‏ای رسید.

هرچند که خیلی امیدوار نیستم. چون اگر قرار بود این اتفاق بیفتد، شاید پرونده‏ی یادعلی تا امروز مختومه شده بود.

از وزارت ارشاد که به شما مجوز انتشار کتاب‏تان را داده است، انتظار حمایت دارید؟

اگر نفر اول بودم، چرا، انتظار داشتم. شاید می‏رفتم به دفتر آقای صفار یا دفتر آقای دکتر پرویز هم سری می‏زدم. ولی اتفاقی که برای یعقوب یادعلی افتاد و واکنش‏های مجموعه‏ی وزارت ارشاد و مدیران آن در این مورد، نشان داد که خیلی نباید به این ماجرا امیدوار بود. در نهایت، اگر قرار باشد خیلی لطف کنند، اعلام می‏کنند: «از نظر ما، کتاب مشکلی ندارد و هر کس دیگری که با کتاب مشکل دارد، خود او می‏تواند از طریق مراجع قضایی پی‏گیری کند». همین اتفاقی که الان دارد می‏افتد.

خبر دارم که به شکل قانونی و از طریق نهاد ریاست جمهوری هم پی‏گیر ماجرا بودید. در این مورد توضیح می‏دهید؟

به عنوان یک شهروند، از طریق نهاد ریاست جمهوری و بعد از آن هم از طریق بازرسی وزارت صنایع، این مساله را پی‏گیری کردم که چطور حراست مجموعه‏ای مثل ایران‏خودرو، به خودش اجازه می‏دهد با یک شهروند که هیچ ارتباطی با ایران‏خودرو ندارد، در آن‏جا کار هم نمی‏کند و هیچ وابستگی به آن‏جا ندارد، تماس بگیرد، او را تهدید کند و باعث اتفاقاتی بشود که در جریان هستید و در وبلاگم هم شرح داده‏ام.
مشکل من این است که الان هرکس هرلحظه، احساس می‏کند قدرتی دارد، سعی می‏کند از این قدرت به نوعی برای مرعوب کردن دیگران و تحت تاثیر قرار دادن آن‏ها استفاده کند.

من به عنوان یک شهروند، از حراست مجموعه‏ی ایران‏خودرو شکایت کردم و دارم ماجرا را پی‏گیری می‏کنم. اتفاقاً به جاهای خوبی هم رسیده‏ام و امیدوارم حداقل در آن مجموعه‏، این ماجرا حل شود.

پس نهاد ریاست جمهوری هم در این مورد پی‏گیر بوده است؟

بله، اتفاقاً خیلی پی‏گیری‏های خوبی شد. برخلاف آن چیزی که همیشه مردم عادی تصور می‏کنند و خود من هم تصور می‏کردم که ماجراها پی‏گیری نمی‏شود، فراموش می‏شود و دست شهروندان عادی به هیچ جا بند نیست؛ این اتفاق نیفتاد و با دقت نظر فوق‏العاده‏ و قابل تحسینی، ماجرا پی‏گیری شد و برای من جای خوشحالی است.

بنابراین، می‏توانیم امیدوار باشیم که بعد از حضور شما در جلسه‏ی بازپرسی، با توجه به حسن نیت‏تان و پی‏گیری نهاد ریاست جمهوری، ماجرا ختم به خیر بشود؟

فقط امیدوارم این ماجرا به شکلی سروسامان پیدا کند که دیگر این نوع اتفاقات برای کسی تکرار نشود. ماجرای من، خوب یا بد، هر شکلی که داشته باشد، به پایان می‏رسد. اما امیدوارم، این قصه همین‏جا تمام شود و تدبیری اندیشیده شود و روالی شکل بگیرد که نویسنده، هنرمند، کارگردان، عکاس، نقاش و… نگران این نباشد که بعد از خلق اثر، مورد پی‏گیری قضایی قرار بگیرد. امیدوارم، اهالی دولت با فرهنگ مهربان‏تر باشند.

تصور نمی‏کنید که اتحادیه‏ی ناشران، بعد از ماجرای یادعلی، شاید باید پی‏گیری بیشتری می‏کرد و با برگزاری نشست‏هایی با نمایندگان وزارت ارشاد و قوه‏ی قضاییه، تلاش می‏کرد که این خلاء یا تناقض قانونی برطرف شود؟

اجازه بده، حرف تو را این‏گونه ادامه بدهم و به بهانه‏ی این سوال، حرف‏های خودم را هم بزنم؛ و آن این که نشر چشمه و شخص آقای کیاییان در این چند روز، به من محبت فوق‏العاده‏ای داشته‏اند و از هیچ کمکی فروگذار نکرده‏اند.

اما مساله این‏جاست که وقتی پای منافع ناشران در میان می‏آید، پی‏گیری‏های اتحادیه‏ی ناشران خیلی جدی‏تر است، بیانیه‏های‏اش محکم‏تر است و جلسات‏اش جدی‏تر است.

اما وقتی پای نویسنده به وسط می‏آید، نویسنده باید به کجا پناه ببرد. کانون نویسندگان ایران که سال‏ها است به تنها چیزی که اهمیت نمی‏دهد، ادبیات و نویسندگان است. به جز چند بیانیه‏ی سراسر سیاسی در سال، هیچ کارکرد دیگری ندارد. انجمن قلم که جایی است برای عده‏ای خاص از نویسندگان با گرایش‏های خاص و نه همه‏ی نویسندگان.

هیچ نهاد صنفی یا غیردولتی‏ای وجود ندارد که در چنین روزهایی به داد نویسنده‏ی بخت‏‌برگشته برسد و همین تنهایی و انزوای نویسنده است که بیش از هرچیز دیگری در این مواقع آزارش می‏دهد.

به نظر من، قبل از هرچیز، اهل ادبیات باید به فکر سر و شکل دادن به این نهاد کاملاً صنفی و به‏دور از مسایل سیاسی باشند؛ ‌به دور از اشتباهاتی که قبل از ما، در دوره‏های پیش، شکل گرفته و باعث بی‏اعتمادی دولت و دولت‏مردان به نویسندگان شده و تاوان آن را هنوز هم نویسنده‏ها دارند پرداخت می‏کنند، باید‌ یک نهاد یا ان‏جی‏او شکل بگیرد که کارش حمایت از نویسنده‏ها در هر زمینه‏ای، در زمینه‏ی قرارداد با ناشران، بیمه، تیراژ کتاب، پخش آن، معرفی ناشران به نویسندگان و معرفی نویسندگان جوان اما کاربلد، به ناشران معروف‌ باشد.

به نظرم، جای چنین گروهی خالی است و البته بعید می‏دانم با این گسیختگی و چندپارگی که بین اهل ادبیات وجود دارد، به این زودی‏ها چنین نهادی تشیکل شود و به نتیجه برسد.

نقص فنی پژو ۴۰۵ در روزنامه همشهری
نقص فنی پژو ۴۰۵ در روزنامه دنیای اقتصاد

نقص فنی پژو ۴۰۵ در ایسنا

خبر دیگری از نقص فنی پژو ۴۰۵ در ایسنا

نگاهي دوباره به علل آتش سوزي خودروهاي پژو ۴۰۵در اهواز (ایسنا)

Share


مطلب مرتبط:
نگاهی به مجموعه‌ی داستان «مرگ‌بازی»، نوشته‌ی پدرام رضایی‌زاده

نظرهای خوانندگان

همه می دانند که چند تا از پژوهای ٤٠٥ ایران خودرو خود بخود آتش گرفتند. به دلیل نقص فنی. چه شکایتی از این آقا کرده اند خدا می دانند! نشر اکاذیب؟‌انگار واقعا با یک مشت آدم گاگول از همه چیز بی خبر سر وکاردارند. این دولت و ارگانها و سازمانهای مربوطش واقعا مردم ایران را چه شکلی می بینند؟؟

-- N ، May 2, 2009

بدانید و آگاه باشید که اگه تو این مملکت اتهامی زدن مبنی بر نشر اکاذیب ، بدونید که نتوستن هیچ چیز دندون گیر و عاقل پسندی پیدا کنن

-- هادی ، May 2, 2009

خوشحال باش پدرام جان! می‌دانی چرا؟ چون با این کار از یک طرف خودشان را خراب می‌کنند و اعتبار ... ایران خودرو مشخص بر باد می‌رود؛ زیرا یک نویسنده با دو سه جمله می‌تواند کل شهرت‌ آن را بر باد بدهد. از طرف دیگر کتاب تو پرفروش خواهد شد و از این طریق ممکن است به چاپ دهم هم برسد... خلاصه تو ضرر نمی‌کنی، فقط کمی با وقت ارزشمند تو بازی می‌‌کنند.

-- فرهاد ، May 2, 2009

نویسنده‌ها کارشان با سیاست گره نخورده؛ اما منافع سیاسی و موقعیت سیاستمداران به شدت با کار فرهنگی و روشنگری شما گره خورده است و ممکن است از این راه به خطر بیفتد!!! بنابراین آنها اگر هم شما نخواهید، پای شما را به بازی‌های سیاسی خود باز می‌کنند. فرض کنید بعضی از سیاستمداران جناح راست سهامدار شرکتی باشند که شما آن جمله را درباره‌ی آن نوشته‌اید. آن وقت در واقع شما جیب سیاستمدار را با داستان‌تان خالی کرده‌اید. آنها می‌دانند که ادبیات در ایران می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد. بنابراین سهامداران شرکت یاد شده ممکن است به این فکر بیفتند که شما می‌خواهید کارشان را کساد کنید. تحقیق کنید ببینید کدام یک از سهامداران این شرکت به جناح راست و امنیتی‌ها وابسته است. آن وقت پاسخ تمام این پرسش‌ها داده می‌شود.

-- فرهاد ، May 2, 2009

آقا چرا همه چيز را از زاويه منفي نگاه ميكنيد؟! اين عمل يعني جدي گرفته شدن هنر و داستان نويسي!
حتمن داستان آقاي رضائي زاده اثري داشته و يك جاي آقايان را به درد آورده كه چنين عكس العمل نشان ميدهند.
شما چرا اين قدر ناشكري ميكنيد؟! از يك طرف از بي تفاوتي مخاطب گله مند هستيد و از طرف ديگر از جدي گرفته شدن فريادتان به هوا ميرود! راست ميگويند كه روشنفكر جماعت فقط يك كار بلد است و آن هم تق زدن است!

-- شهاب خان ، May 2, 2009

مگر انکار هولوکاست کرده آتش گرفتن پژو ها یک واقعیت است که اینجانب نزدیک بود با خانواده در آتشسوزی خودروی پژو پارس خود از بین برویم و تا بحال هیچ کس هم پاسخگوی ما نبوده

-- امیر ، May 2, 2009

مافیای خودرو در این مملکت قصه درازی دارد. بی کیفیتترین خودروی دنیا با گرانترین قیمت چنان سود کلانی به همراه داشته که به الاغ شل آقایان باید گفت رخش(سمند) وگرنه .....

-- حسین ، May 3, 2009

[جالبه چند مدت پیش که روابط بخاطر سخنرانی وزیر خارجه فرانسه
خیلی تیره تر از قبل شده بود سخنگوی جمهوری اسلامی ایران گفت بخاطر اتش سوزی های پژو405وکشته شدن صدها نفر از فرانسه شکایت خواهیم کرد

-- بهروز ، May 3, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)