خانه > مجتبا پورمحسن > ادبیات > ترکِ زبانِ خیانتکار | |||
ترکِ زبانِ خیانتکارمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comدر ابتدای ترجمهی فارسی رمانِ جهالت، در جدولی تاریخ انتشار و آثار میلان کوندرا و زمانی را که نویسنده برای نوشتن اثرش انتخاب کرده، مشخص شده است. این جدول، کدهای مهمی در شناخت میلان کوندرا و نگاهش به مهمترین اتفاق رخ داده در کشورش، در قرن بیستم دارد.
لابهلای نام کشورها و ارقامی که همه با ۱۹۰۰ شروع میشوند، چند نکتهی جالب نهفته است، کوندرا تا قبل از بهار پراگ، دو کتاب منتشر کرده بود. البته او همیشه خودش از اینکه چطور رمان انتقادیِ شوخی و مجموعه داستانهای کوتاه «عشقهای خندهدار» در چک امکان انتشار یافتند، ابراز تعجب کرده است. اما پس از بهار پراگ، هیچیک از کتابهای کوندرا برای اولین بار در چک منشر نشدند. کوندرا در حد فاصل سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹، هفت کتاب در فرانسه منتشر کرد که بهجز «هنر رمان»، بقیه را به زبان چکی نوشته بود.
ولی نکتهی جالب رویهای است که کوندرا پس از فروپاشی امپراتوری کمونیسم و رهایی چک در پیش گرفته است. اگر تا پیش از سال ۱۹۸۹، کوندرا به اجبار آثارش را در فرانسه منتشر میکرد، پس از آزادی وطنش، او نه تنها آثارش را برای اولین بار در چک منتشر کرد، بلکه عملاً زبان فرانسه را برای نوشتن انتخاب کرد. این معادلهی عجیب آیا نشانگر تناقض در افکار میلان کوندراست؟ چرا او در تمام سالهایی که به اجبار در فرانسه زندگی میکرد، آثارش را به زبان چکی مینوشت و پس از آزادی کشورش، زبان مادری خود را ترک کرد؟ برای پاسخ به سوالاتی از این دست، باید به نقش زبان در تفکرات کوندرا پرداخت. حاصل بهار پراگ برای کوندرا و صدها هزار نفر از مردم چک، مهاجرت بود و همزیستی با زبانهای دیگر. اگرچه آنها در سوییس یا فرانسه و یا دیگر کشورهای اروپایی در کنار مردمی زندگی میکردند که به زبان دیگری سخن میگفتند، اما همهی آنها با زبان مادریشان یعنی زبان چکی، به زادگاهشان فکر میکردند. زبان چکی، اگرچه برای تبعیدیهای این کشور، ناقل خاطره و زنده نگه داشتن ارتباطشان با وطن بود؛ اما در عین حال اتفاقاتی که در آن زبان رخ داده بود، برای آنها سرشار از رنج و کژفهمی و خیانت بود. کوندرا در آثارش، به تماس لبهی برندهی زبان چکی با شهروندان کشورش بارها و بارها و به زبانی طعنهآمیز اشاره کرده است. در رمان «شوخی»، تلخی زبان، «لودویک» را دچار دردسری عظیم میکند. هر چند اتفاقی که برای لودویک افتاد، شوخی او با کلمات، میتوانست در هر کشور دیگر و هر زبان دیگری نیز رخ بدهد؛ ولی برای کوندرای راوی، فعلاً این زبان چک بود که به لودویک خیانت کرده بود.
روایت کوندرا از بیانیهی دو هزار کلمهای بهار پراگ و تاکید بر تعداد کلمات آن، طعنهی او به زبان است. وقتی تعداد امضاهای پای بیانیه آنقدر زیاد شد که کسی نمیتوانست تعدادشان را بشمارد، با هجوم ارتش سرخ به خاک چک؛ امضای پای بیانیه، فرجامی جز اخراج از کار برای امضاکنندگان نداشت. به این ترتیب دهها هزار نفر، قربانی کلمات شدند. کوندرا هم مثل بسیاری از مردم چک، اعترافاتِ رنجآور را از رادوی دولتی شنیده بود. در رمان «سبکی تحملناپذیر هستی» توما احساس میکند وقتی حتا یک گفت و گوی دوستانه از رادیو پخش میشود، «دنیا تبدیل به اردوگاه کار اجباری شده است.» مردم چک درگیرودار افشاگریها، متوجه میشوند چه چیز مهمی را از دست دادهاند. اگر آنها قبل از این گمان میکردند، آزادی عمومیشان تامین نمیشود، حالا زندگی خصوصیشان را از دست رفته میدیدند. انحلال زندگی خصوصی، از مسیر زبان میگذرد. اگر ناهمگونی زیباییشناسی زبان، خاستگاه خلق زندگی خصوصی است؛ در کشوری که حتا دیالوگهای اتاق خواب، میتواند سندی علیه فرد شود، زبان، چنان سبکی تحملناپذیری پیدا میکند که ادامهی هستی در آن ناممکن شود. در جایی از همین رمان، رادیو صحبتهای خصوصی رماننویس چهل سالهی چک با نام پردشازکارا را به صورت روزانه پخش میکند. توما در واکنش به این اتفاق، رادیو را خاموش میکند و میگوید: «پلیس مخفی در همهی کشورهای جهان وجود دارد. اما فقط در اینجاست که پلیس نوارهایی را که ضبط کرده از رادیو پخش میکند!» زبان وقتی وارد کنش جمعی میشود، به طور طبیعی واکنشها را همسو با ساختار خود تولید میکند. کسانی که اعترافات مردم را از رادیو پخش میکنند، به خوبی دیگران را تبدیل به «مخاطب» میکنند.
اگرچه اگر شنوندگان رادیوی چک، میدانستند که اعترافات پخش شده فاقد اعتبار است؛ اما لابد برای تحمل ضعف خود، اعتراف کننده را ضعیف میپنداشتند و سرزنشش میکنند. مینویسد: «مردم آنقدر از ذلت و حقارت اخلاقی دیگران خوشحال میشوند که نمیگذارند توضیحات و تکذیبها این خوشحالی را از بین ببرد.» حالا که نقش زبان در فروپاشی هویت ملت چک را با ذکر چند مثال برشمردیم، باید به این سوال پاسخ دهیم که وقتی زبان، از خود ارادهای برای خیانت نداشته و ندارد، پس چرا کوندرا زبان خود را محاکمه میکند؟ میلان کوندرا نظر متفاوتی دربارهی تناسب مجازات و نیت دارد. او ناآگاهی را دلیل بیگناهی نمیداند. پس از علنی شدن جنایت حکومتهای کمونیستی توتالیتر در اروپای مرکزی، مردم این کشورها که خود در به وجود آوردن شرایط سخت مقصر بودند، مسوول این جنایات شناخته شدند. البته واکنش آنها در برابر این اتهامات، تاکید بر ناآگاهی خود است. کوندرا در آثارش هر دو نقش را بر عهده میگیرد و علاوه بر آن در هیات «توما»، نظارهگر این مباحثه میشود و با نقب زدن به اسطورهها به قضاوت میپردازد. توما در مقالهای که در یک نشریه چاپ میکند به ماجرای ادیپ اشاره میکند. ادیپ هم نمیدانست که با مادرش هم بستر شده است. اما وقتی متوجه میشود به عنوان مجازات خودش را کور میکند.
در رمان «جهالت» ایرنا که از پراگ به فرانسه رفته بود، خوشحال بود که با یادگرفتن کلمات روسی میتواند برای خود کاری دست و پا کند. از نظر کوندرا، بدبختی مردم چک از ناامیدیشان است و این ناامیدی سبب میشود که به زندگی مسالمتآمیز در کنار اشغالگران عادت کنند... کوندرا با اشاره به عمق زبان در شکل دادن مفهوم اروپا، پایان اروپا را اعلام میکند. به اعتقاد او اروپای عصر مدرن با دکارت یا سروانتس متولد شود. او در کتاب «پرده» مینویسد: «چه کسی جرات میکند برای یک اثر فرهنگی (یا اندیشه) و (به عنوان مثال) از بین رفتن کمونیسم در اروپا به یک اندازه قایل شود؟» و در ادامه نتیجهگیری میکند: «اروپای عصر مدرن دیگر وجود ندارد. اروپایی که ما در آن زندگی میکنیم دیگر هویتش را در آیینه فلسفه و هنرهایش نمیجوید.» کوندرا زباناش را ترک میکند، چرا که معتقد است زباناش آنقدر ضعیف شده که قادر به تولید تفاوت امر خصوصی و عمومی نیست. سبکی تحملناپذیر زندگی در زبان چک، امکان خلق واقعیتهای جدید را از بین برده است.
ورمیر، نقاش مشهور هلندی نمونهی خوبی از امکان خلق واقعیت در زبان است. از این نقاش که در قرن هفدهم زندگی میکرد، زندگینامهای در دسترس نبود. تا اینکه نویسندهای مثل تریسی شوالیه بر اساس تابلوی «دختری با گوشواره مروارید» ورمیر، رمانی نوشت که جای زندگینامهی او را گرفت. حال آنکه هیچ سندی وجود ندارد که تطبیق رمان تریسی شوالیه را با زندگی واقعی ورمیر تایید کند. اینجاست که زبان، واقعیت تولید میکند. از نطر کوندرا کمونیسم، زبان کشورهای اروپای مرکزی را نابود کرده است. زبان مردم این کشور دریده شده و جز تکه پارههایی از آن، چیزی باقی نمانده است. بحث دربارهی ترکِ زبان چک توسط کوندرا را با جملاتی از رمان تحملناپذیر هستی به پایان میبرم. کوندرا در این سطرها با طنز تلخی انهدام زبان مادریاش را به زیبایی بیان میکند. در متن، روزنامهنگاری که نشریهاش توقیف شده، خطاب به توما میگوید: «تصورش را بکنید در آینده تاریخنویسان چک از چه امتیاز ویژهای برخوردارند. آنها در پروندههای پلیس و روی نوارهای ضبط شده، شرح زندگی تمام نویسندگان چک را خواهند یافت. میدانید برای یک مورخ ادبیات، بیان زندگی جنسی نویسندگانی نظیر ولتر و بالزاک یا تولستوی، چه زحمتی دارد، ولی در مورد نویسندگان چک، هیچ نکتهای مبهم نیست. وهمه چیز، حتا کوچکترین آه و نالهها، ضبط شده است!» قسمت اول برنامه: بهار پراگ به روایت کوندرا- ۱ توضیح: نقل قولهای کوندرا در این چهار برنامه از نسخههای ترجمه شدهی زیر آورده شدهاند:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
در بخش اول اين سلسله آمده است که، «اما اصلاحات موسوم به «سوسياليسم با چهره انسانی» برای اتحاد جماهير شوروی قابل تحمل نبود.برژنف نمیتوانست بپذيرد که چک، مستقل از سياستهای شوروی اداره شود.
-- عبدی کلانتری ، May 19, 2008بهار پراگ پايان خوشی نداشت.» ــ احتمالاً منظورتان از برژنف، همان خروشچف بوده است. نيکيتا خروشچف خود اصلاح طلبی بود که بعدها توسط استالينيست های ميانه رو پايين کشيده شد.
آقای عبدی عزیز، از اینکه مطالب را دقیق خواندهاید ممنونم. اما احساس میکنم یک سوء تفاهم پیش آمده. «سوسیالیسم با چهرهی انسانی» نام سیاستهای الکساندر دوبچک بود. و در ان بخشی که شما فرمودید منظور واکنش برژنف به سیاستهای دوبچک بود. http://en.wikipedia.org/wiki/Prague_Spring#Soviet_reaction
-- مجتبا پورمحسن ، May 19, 2008به هر حال سپاسگزارم از شما.
حق با شماست آقای پورمحسن، اشتباه از من بود. با پوزش بسيار وشرمندگی اضافه می کنم که اين سلسله بحث ها نيز مثل ساير نوشته های شما برای من گيرا و دلنشين بود. /// عبدی کلانتری
-- عبدی کلانتری ، May 19, 2008در هنگام بهار پراگ برژنف صدر هيئت رئيسه ء اتحاد جماهير شوروى بود ، نه خروشچف ...
-- مهران / آمستردام ، May 20, 2008( در پاسخ به اظهار نظر عبدى كلانترى )
سلام. اين رشته نوشتارها بسيار خواندني و جالب است. كاش اين همه غلط در ماشين نويسي متن نبود. سپاس
-- نيكان ، May 20, 2008شما که سواد نداری مجبوری مطلب بنویسی
-- saeed ، May 20, 2008((مجتبا)) اشتباه هستش ((مجتبی)) درسته