خانه > مجتبا پورمحسن > ادبیات > بهار پراگ به روایت کوندرا -۱ | |||
بهار پراگ به روایت کوندرا -۱مجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comدر بهار ۲۰۰۸ هستیم و ۴۰ سال از بهار ۱۹۶۸ پراگ میگذرد. شاید چهلمین سالگرد واقعه، تفاوت چندانی با سی و نهمین یا سی و هشتمین آن نداشته باشد اما پر بیراه نخواهد بود اگر بگوییم انسان با حبس وقایع در قالب اعداد، میکوشد تا قصور فهم خود از جنبههای نامکشوف اتفاقات را جبران کند.
حتا نویسندهی بزرگی چون میلان کوندرا نیز از این جادوی کلمات اجتناب نمیکند و در رمان «جهالت» اشاره میکند که «در این قرن، تاریخ چکها به آرایش زیبایی آراسته است که مرهون سه بار تکرار عدد "بیست" است.» آنچه در بهار پراگ اتفاق افتاد، کم و بیش در وقایعنگاریها آمده، اما آثار میلان کوندرا، نویسندهی اهل چک، از مهمترین منابع تاریخ معاصر این کشورِ واقع در اروپای مرکزی است. اگرچه کوندرا خود از جمله نویسندگانی است که اعتقادی به درک حقیقتمحورانه از تاریخ ندارند، اما او با تصویر کردن ابعاد مختلف جامعه چک در قالب شخصیتهای رمان، بهتر از هر مورخی، تاریخنگار چک معاصر بوده است.
زندگی میلان کوندرا با وقایع ۱۹۶۸پیوند خورده است. به بیست سال عقبتر باز میگردیم، زمانی که چک از سال ۱۹۴۸ تحت قیمومیت اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت. اگرچه بسیاری از کشورهای اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم به ناگزیر «حاکمیت محدود» شوروی را پذیرفتند، اما قدرت گرفتن کمونیستها در کشور چک به خواست مردم این کشور و در نتیجهی «قیامی مردمی» اتفاق افتاد. یک سال پیش از این، کوندرای ۱۸ ساله به حزب کمونیست پیوسته بود. اما «حاکمیت محدود»، اصطلاحی که برژنف در توصیف حضور شوروی در کشورهای بلوک شرق به کار برده بود، به مرور نارضایتیهای عمومی را گسترش داد و روشنفکرانی که دو دهه پیش کمونیسم را راه نجات خود از مسیر «شیطان» بزرگی به نام فاشیسم میدیدند، حال متوجه شیطان بزرگتری به نام کمونیسم شده بودند. وضعیت بد اقتصادی مردم چک، در کنار خفقان شدید و پایمال شدن حق آزادی بیان، از مهمترین عواملی بود که باعث شد در ژانویهی سال ۱۹۶۸ الکساندر دوبچک به ریاست حزب کمونیست برگزیده شود. او به خواست کسانی که به این سمت انتخابش کرده بودند، مجموعهای از اصلاحات را در دستور کار قرار داد که بر اساس آن فضای سیاسی باز شد و روشنفکران منتقد توانستند نارضایتی خود را مطرح کنند. اما اصلاحات موسوم به «سوسیالیسم با چهره انسانی» برای اتحاد جماهیر شوروی قابل تحمل نبود.برژنف نمیتوانست بپذیرد که چک، مستقل از سیاستهای شوروی اداره شود.
بهار پراگ پایان خوشی نداشت؛ در ۲۰ اگوست سال ۱۹۶۸، حدود نیم میلیون سرباز کشورهای عضو پیمان ورشو، همراه با پنج هزار تانک به رهبری اتحاد شوروی پراگ را اشغال کردند. دوبچک به مسکو رفت و خلع سلاح شده و در هیات یک نام به کشور بازگشت. روزهای بهاری پراگ خیلی زود تبدیل به زمستان شد و پس از اشغال چک توسط روسها، فضای سیاسی بستهتر از قبل شد. در همان روزهای سقوط پراگ بیش از۷۰ هزار نفر مجبور به ترک وطنشان شدند و تا چند سال بعد این تعداد به ۳۰۰ هزار نفر رسید. کوندرا آنچه را که بر سر پراگ آمد، در قالب کلمات توصیف کرد. اگر مردم چک تا قبل از بهار پراگ، مشکل اقتصادی داشتند و یا از حق آزادی بیان برخوردار نبودند، پس از سال ۱۹۶۸، غرور ملی خود را نیز از دست رفته میدیدند. کوندرا خدشهدار شدن غرور ملی مردم چک را در یک جمله نشان میدهد: «برژنف، چک را یکی از استانهای شوروی میدانست» کوندرا نویسندهای نیست که در قالب کلاسیک راوی اتفاقات باشد. او با تامل بر سر کلماتی خاص و ترسیم چالش آن کلمات، روایتی منحصر به فرد و عمیق از رخدادها ارایه میدهد که لزوماً از شیوهی خطی حوادث تبعیت نمیکند.
یکی از کلمات مدنظر کوندرا «روشنفکر» است. اگر در ابتداییترین تعریف ممکن، روشنفکری به مثابهی استقلال فردیت و خردمحوری باشد؛ کوندرا اضمحلال این واژه را تحت سلطهی کمونیسم به تصویر میکشد. در کتاب «خنده و فراموشی» وقتی میراک روابط خصوصیاش با ژینا را به یاد میآورد، میبینیم که زن برای سرزنش میراک در روابط جنسی، از واژهی «روشنفکر» استفاده میکند. کوندرا در نامههای گمشده مینویسد: «زن در صندلی کنجی تکان تکان میخورد و دلتنگ، در خود فرورفته و به شکل حیرتآور پیر نشان میداد. وقتی از او پرسیده بود چرا اینقدر خود را کنار میکشد، زن جواب داده بود که عشقبازیشان او را راضی نکرده است. گفته بود که مرد مثل روشنفکرها با او رفتار کرده است.» در رمان «شوخی»، لودویک، یکی از شخصیتهای اصلی داستان باید در جلسهی «انتقاد از خود» شرکت کند و به رفقای عالیرتبهی حزب توضیح دهد که چرا در کارت تبریکی که به دوست دخترش داده، تلویحاً استالین را به سخره گرفته است. در رمان «شوخی»، استحالهی واژهها و مفاهیمی نظیر «شوخی» و «انتقاد از خود» نشاندهندهی سقوط هولناک جهان بینی مردم چک تحت تاثیر دیکتاتوری کمونیسم است. در جامعهای تحت تاثیر استبداد کمونیستی، فردیت باید به نفع «جمع» کنار برود. در حالیکه مقصود از جمع، منافع افرادی هستند که به نام کمونیسم حاکم هستند. در چنین فضایی شخصیت رمان «شوخی» با یک شوخی در چنان مخمصهای میافتد که «شوخی»اش به فاجعهای جدی تبدیل میشود که زندگی فردیاش را به مخاطره میاندازد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
وقتی شوخی کوندرا را اینگونه غوطه ور در سیاست و تاریخچه رژیم های سیاسی می بینید ، می توان گفت که شما اصلا کتاب را نخوانده اید ...نه کتاب و نه مقدمه آنرا.
-- دانش آموز ، May 10, 2008با دانش آموز کاملا موافقم. نصف جملات این مطلب کاملا بی معنی اند!
-- مریم ، May 11, 2008شوخی اثری درباره سیاست نیست، نوشته ای درباره انسان است:
-- دانش آموز ، May 12, 2008"هیچ رژیم سیاسی ، کاری فراتر ار توانایی های مردمانش انجام نمی دهد . اگر انسان، قادر به کشتن نبود هیچ رژیمی نمی توانست جنگ براه بیندازد" -کوندرا
از قول کدام روشنفکر چک می نویسید:
-- کویر ساکت ، May 12, 2008"و روشنفکرانی که دو دهه پیش کمونیسم را راه نجات خود از مسیر «شیطان» بزرگی به نام فاشیسم میدیدند، حال متوجه شیطان بزرگتری به نام کمونیسم شده بودند." آیا می توانید برای تایید این ادعای خود مبنی بر این که روشنفکران چک کمونیسم را شیطان بزرگتری نسبت به فاشیسم می دیدند مدرکی ارائه دهید؟
گم کردم... همه چیز را گم کردم.
-- دونژوان کوندرا ، Jul 8, 2009