Apr 2010


برنامه به روایت- شماره ۱۷۵
«کافه پیانو»، رمان، چاپ شانزدهم، نوشته‌ی فرهاد جعفری
کافه پیانو

کافه پیانو، نوشته‌ی فرهاد جعفری نمونه‌ی یک رمان خوب و ساده است. نویسنده‌ دینی را که به گردن جی.دی.سالینجر دارد در همان متن کتاب به خوبی ادا می‌کند. کافه پیانو خوب و روان نوشته شده و من شک ندارم که نویسنده‌اش در نوشتن دچار عرق‌ریزان روحی بوده است. بدون شک برداشت از ناتور دشت صرفا جنبه تقلیدی ندارد، بلکه می‌توان باور کرد که نویسنده خود از نظر روان رفتاری به این نوع شخصیت‌ها نزدیک است.



گزارش یک زندگی – شماره‌ی ۱۵۲
سازمان مخفی فراماسونری و ادامه‌ی توهمات

هنگامی که کودک بودم، پدرم اغلب از سازمان مخفی فراماسونری برای ما حرف می‌زد. به نظر او کره زمین در تمامیت خود دارای یک حکومت مخفی جهانی بود که به وسیله‌ی سازمان فراماسونری اداره می‌شد. یادم هست که در همان عوالم کودکی دچار این احساس بودم که این نباید الزاماً چیز بدی باشد. یک حکومت مخفی جهانی می‌توانست جلوی بسیاری از فجایع را بگیرد. اما بعد به این نتیجه رسیدم که این حکومت جهانی الزاما دارای قوای متعادل نیست.



برنامه به روایت- شماره ۱۷۴
«کتابفروش دیوانه»، مجموعه داستان‌های معاصر افغانستان
«وقتی نی‌ها گل می‌کنند»

«کتابفروش دیوانه»، نام کتابی است که مجموعه‌ای از داستان‌های معاصر افغانستان را در برمی‌گیرد. نویسندگانی که آثارشان در این مجموعه آمده است عبارت می‌شوند از: سپوژمی زریاب، اعظم رهنورد زریاب، احمد نظری آریانا، خلیل الله خلیلی، دکتر سید مخدوم رهین و دکتر محمد اکرم عثمان. این نویسندگان در حدود سنی متفاوتی قرار دارند. در حالی که سپوژمی زریاب در سال ۱۳۲۹ به دنیا آمده است، خلیل الله خلیلی متولد سال ۱۲۸۵ شمسی است.



گزارش یک زندگی – شماره‌ی ۱۵۱
توهم کنترل و دریایی از اندوه

سال‌ها در فضایی بسیار تنگ با متجاوز از هفتصد زندانی در یک بند زندگی کرده بودم. در همان زندان نیز دچار این توهم بودم که باید به نحوی دوربین‌های مخفی در زندان وجود داشته باشد. البته در آن موقع تصوری از دوربین‌های بسیار ریز نداشتم، اما اغلب دنبال دوربین‌های مخفی می‌گشتم. اینک اما درست در لحظاتی که دچار این احساس بودم که به اندکی آزادی رسیده‌ام، متوجه می‌شدم که همیشه، تحت کنترل تصویری بوده‌ام.



برنامه به روایت- شماره ۱۷۳
«عروس بید»، مجموعه داستان‌های به هم پیوسته، نوشته یوسف علیخانی
داستان‌هایی فارغ از هیاهوی شهر

یوسف علیخانی، نویسنده مجموعه داستان‌های عروس بید، باید متولد منطقه‌ای در کوه‌های الموت باشد. اغلب داستان‌های «عروس بید» در روستایی به نام میلک شکل می‌گیرند. گویش ویژه طبری‌ها بر این داستان‌ها غلبه دارد. علیخانی با دقت قابل تاملی می‌کوشد فضای این روستای دورافتاده و کوهستانی را به تصویر بکشد. در خواندن عروس بید از های‌وهوی شهر خبری نیست و هرچه هست به تمامی میدان وهمی ‌کوهستانی است که روستاهای پراکنده را در دل خود جای داده است.



گزارش یک زندگی – شماره‌ی ۱۵۰
سفر آمریکا، بتمن، و ذهن شکاک من

در بوستون، حرف‌های حمید رهنما مرا به فکر فرو برد. در جریان نخستین حمله بیماری مانیک دپرشن که در شمال ایران اتفاق افتاد من نیز بتمن را دیده بودم. منتهی من او را با لباس سفید و سیاه دیده بودم. همان‌طور که قبلا نوشته‌ام در لحظه‌ای که پس از سه شبانه روز بی‌خوابی، می‌خواستم بخوابم بتمن از سقف اتاق روی من افتاد، که باعث شد وحشت زده به سوی در بدوم. او جیغ بلندی هم کشیده بود که هنوز طنین آن در گوشم است.



برنامه به روایت- شماره ۱۷۲
من کیستم؛ روایتی از زندگی ابورجین‌ها

دکتر آنیتا هیس، نویسنده ابورجین استرالیایی در کنفرانسی دانشگاهی در شهر نوریج، در انگستان کتاب «من کیستم؟» خاطرات مری تالنس را به من هدیه داد. طی خواندن کتاب که نخستین متنی بود که درباره ابوریجین‌ها می‌خواندم متوجه شدم با اثر بسیار زیبا و قابل تاملی روبرو هستم که از زبان کودکی یازده ساله در مورد مسئله بسیار مهم شرایط زندگی ابوریجین‌ها در استرالیا گفت‌وگو می‌کند.



گزارش یک زندگی – شماره‌ی ۱۴۹
حس گمشده‌ی امنیت و آرامش

بعد از تصادف هنگامی که داشتم از محل شیشه شکسته پنجره عقب ماشین بیرون می‌آمدم روسری‌ام از سرم افتاده بود. دژبان با لحن تحکم‌آمیز می‌گوید: خواهر حجابت را سرکن! نمی‌دانم حجابم کجاست. متوجه هستم که دژبان دارد لذت می‌برد که می‌تواند به یک زن فرمان بدهد. برای صدمین بار متوجه می‌شوم که حجاب اجباری یعنی زنیکه! من از تو مهم‌ترم و تو را دست و پا بسته و اسیر می‌خواهم، تا هر بلایی دلم می‌خواهد به سرت بیاورم.






از دست ندهید


افزایش قیمت‌ها

خشونت نمایشی

تحصن برای ستوده

کنسرتویی برای ویلن‌نوازان

تاملات شکوفه تقی