خانه > شهرنوش پارسیپور > Aug 2008 | |
Aug 2008گزارش يک زندگى- بخش۷۶ یک معذرتخواهی به بهآذین بدهکارمسخنگوى آن شب جلسه کانون نویسندگان، محمود اعتمادزاده، معروف به م.الف.بهآذين بود. او درباره آزادى حرف مىزد. در خلال اين سخنرانى او جملهاى گفت که هنوز به ياد من مانده است: «آزادى يعنى ديوارهاى مرز.» بعد شروع به استدلال در محور همين نظريه کرد. بعد از سخنرانى بهآذين، دست بلند کردم و پرسيدم آيا خود شما به اين حرفهایى که مىزنيد باور داريد؟ به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۹۸ «گریز ناگزیر»؛ ۳۰ روایت گریز از جمهوری اسلامی ایرانهم اکنون یک کتاب متجاوز از ۱۱۰۰ صفحه مقابل من است، در دو جلد به نام «گریز ناگزیر»، که عبارت است از ۳۰ روایت گریز از جمهوری اسلامی ایران. کتاب به ارواح کسانی اهدا شده که در جریان این انقلاب جان خودشان را از دست دادند و جان باختن آنها مصادف شد به فرار دستهی دیگری. فشار و قهر حکومت تا به آنجا رسید که دسته دسته افراد را به جوخه اعدام سپردند. عدهای هم صلاح را در این دیدند که هرچه زودتر وطن را ترک کنند و در جای دیگری رحل اقامت بیفکنند و از مرزهای مختلفی این فرارها میسر شد. با خانم نویسنده زندگی در یک شهر کوچک، جهنم استزندگی در یک شهر متوسط و کوچک، آن هم در جمهوری اسلامی که هر تکان خوردنی غلط است، میتواند گرفتاریهای عظیمی درست کند. من این جهنم را میشناسم. در یکی از شهرستانهایی که نزدیک خرمشهر بود، یعنی در اهواز، چند سال پیش، پدری دختر هفتسالهاش را سر برید. چون فکر کرده بود که او بکارتش را از دست داده است؛ و بعد پزشک قانونی نشان داد که بچهی بدبخت باکره بود. گزارش يک زندگى- بخش ۷۵ بار مرمر؛ میدان گفت و گوبار مرمر در تالار زيرين هتل مرمر قرار گرفته بود. بار اين هتل يکى از مراکزى بود که نويسندگان و شاعران و دیگر هنرمندان در آنجا اجتماع مىکردند. بسيار طبيعى بود که بتوان اغلب رجال هنرى ايران را در اين بار ملاقات کرد، چنانکه در کافه نادرى هم مىشد آنها را ديد، و کافه سلمان يکى ديگر از پاتوقهاى هنرمندان بود. اين به چند سالى پيش از ايجاد خانههاى تيمى مربوط مىشود. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۹۷ شبها حاج آقا از میرغضبهای جهنم میگفتخواندن کتاب «خشت و خاکستر» نوشتهی میرزا آقا عسگری را به همه توصیه میکنم. در این اتوبیوگرافی یا شرح احوال میرزا آقا عسگری زندگی و مسائل خانوادگیاش را ساده برای ما روایت میکند. در بخشی از این کتاب نویسنده از آخوند ده اسدآباد میگوید که در یکی از شبهای تابستان در مسجد چنین میگفته است: «آقا خوب گوشهایت را باز کن. یک درختی در جهنم هست که مانند یک اژدهای هفت سر است و شاخههایش افعیهای سیاه و عظیمالجثه و برگهایش عقربهایی که با یک نیش گاو نر را خاکستر میکند...» با خانم نویسنده جایزهی خورشید؛ زورآزمایی زنانهجایزهی خورشید به شعر زنان ایران مربوط میشود که در دیماه امسال به پاس بیش از دو دهه حضور چشمگیر زنان ایرانی در عرصهی شعر با عنوان جایزه بهترین کتاب شعر سال زنان برگزار میشود. خانم سپیده جدیری، بنیانگذار و دبیر جایزهی خورشید است. داوران دورهی نخستین این جایزه همگی از میان زنان شاعر، پژوهشگر و منتقد ادبی انتخاب شدند. گزارش يک زندگى- بخش ۷۴ زندگیمان شده بود عین فیلم نفرینچند سال بعد ناصر تقوایی فيلم نفرين را ساخت. البته اين فيلم اقتباسی از داستان ميكاوالتاری است. اما در عين حال، شباهت زيادی به اين دوران زندگی ما دارد. تو گویی رابطهی خانم، بنا و شوهر؛ البته نه بهطور كامل؛ بازسازی شده است. در اين فيلم زن، شوهرش را میكشد، كه البته شوهر هم بنا را كشته است. در هنگام ساختن اين فيلم من و شوهرم از يكديگر جدا شده بوديم، اما دوستان خوبی بوديم و فيلم دريچههای زيادی را برای من باز كرد. خوبی هنرمند بودن اين است كه می تواند عقده گشایی كند و پيش از آنكه كار بيخ پيدا كند راه حلی بیابد. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۹۶ فرزندکشی به رنگ و بوی انقلابامروز درباره یک مجموعه داستان به نام «عسگر گریز» برای شما صحبت میکنم، که ظاهراً ترجمه فارسی آن «سرباز فراری» میشود. نویسنده کتاب «محمدآصف سلطانزاده»، متولد سال ۱۳۴۳ است. هیچ شرح احوالی درباره نویسنده به دست داده نشده است؛ ولی از خواندن داستانها متوجه میشویم که با یک نویسنده افغانی روبهرو هستیم که از افعانستان گریخته و به ایران رفته است و بعد، از طریق ایران به خارج از کشور، یعنی به اروپا. هر کس به زبان خودش حرف بزندما در ایران به زبانهای مختلفی صحبت میکنیم؛ آذری، ترکی، کردی، گیلکی، طبری، تاکی، بلوچی و عربی. یعنی هیچ کدام گویش نیستند و همه زبان هستند. اگر در داخل کشور ما به این زبانها بها داده شود، بدون شک آنها ادبیات غنی در کنار خودشان به وجود میآورند و بدون شک سایهی این ادبیات غنی روی ادبیات فارسی میافتد و فارسی هم میتواند رشد و توسعهی بیشتری داشته باشد. گزارش يک زندگى - بخش ٧٣ ناگهان از خستگی ترکیدمخانه شلوغ بود و جمعیت از سر و کول هم بالا مىرفت. متاسفانه هیچکس نیز مسئولیت خانه را بر عهده نداشت. در نتیجه باغچه حیاط خانهاى با این همه جمعیت از گل خالى بود. شمار رسمى افراد این خانه دو اتاق خوابه نه نفر بود، اما بهطور معمول ده پانزده نفر همیشه در آنجا حضور داشتند. یک شب این خانه را براى شما تعریف مىکنم: ما میهمان داریم. غذا به طرز معجزهآسایی حاضر مىشود؛ البته غذاهاى ساده... به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۹۴ گریز ناگریز یک زندانی سیاسیاکبر سردوزامی معروف به این است که بسیار صریح و رک مینویسد و بهطور طبیعی و آزاد از واژگان استفاده میکند و نامهایی را بر زبان میآورد که دیگران از گفتن آنها ابا یا وحشت دارند. به همین دلیل در این زمینه شهرتی از آن خودش کرده است. «ثبت پیچ و خمهای چند زندگی» اکبر سردوزامی افرادی را نشانده و با آنها دربارهی مسایل مختلف صحبت کرده است. اغلب کسانی که در این گفت و گو روبهروی او نشستند، زندانیان سیاسی یا فعالان سیاسی بودند که به اجبار و از طریق فرار از کشور خارج شدند. گزارش يک زندگى - بخش ٧٢ عشق مادر به فرزند، بىشيله پيلهترين نوع عشقشايد براى همين است كه توى سر زنان مىكوبند. زنى كه توى سرش كوبيده مىشود به بهترين ابزار رعيتسازى تبديل مىشود. او توسرى مىخورد و تو سرى مىزند. كودكان نيز در اينجا اغلب توسرى خور مىشوند، اما آن چندتایى كه قوىتر هستند پاسخ توسرى مادر را مىدهند و خود به نوبه خود توسرى مىزنند و اين سير ادامه پيدا مىكند. یاد آن مادر زندانى مىافتم كه از شدت حالت عصبى كه داشت، دایم سينهاش را از دهان كودک بيرون مىكشيد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
از دست ندهید | ||||
افزایش قیمتها |
خشونت نمایشی |
تحصن برای ستوده |
کنسرتویی برای ویلننوازان |
تاملات شکوفه تقی |