خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > شبها حاج آقا از میرغضبهای جهنم میگفت | |||
شبها حاج آقا از میرغضبهای جهنم میگفتشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comامروز دربارهی یک اتوبیوگرافی برای شما صحبت میکنم که شاید بتوانیم آن را زندگینامه ترجمه کنیم. گرچه که زندگینامه حالت عام دارد و شامل هر نوع زندگینامهای میشود که ما مینویسیم، ولی اتوبیوگرافی شرح زندگی خود شخص است. بنابراین نمیدانم چه اصطلاحی میشود برای آن بگذاریم که جای اتوبیوگرافی را بگیرد؛ زندگینامهی شخصی یا زندگی نامهی فردی.
میرزا آقا عسگری، نام این اتوبیوگرافی یا شرح احوال را «خشت و خاکستر» گذاشته است. من اول بگویم که آقای میرزا آقاعسگری بر طبق توضیحی که میدهد جزو چهرههای اکثریت و به حزب توده نزدیک بوده است. از نظر من در این برنامه هیچ نوع بحث سیاسی مطرح نیست. یکی از هدفهایی که همیشه مد نظر من است، معرفی ادبیات ایران در تمام شاخههای آن است؛ چه از نظر سیاسی، چه اقتصادی و چه هر چیز دیگری. بنابراین من بحثی در ارتباط با مسائل سیاسی کتاب ندارم. صرفاً دربارهی مفهومی که در این اتوبیوگرافی مطرح شده است، صحبت میکنم. باید بگویم که میرزا آقا عسگری در این شرح احوالی که به دست میدهد، موفق است. اولاً مسائل خانوادگی او بسیار ساده است و همچنین عکسهای خانوادگی او. البته همهی عکسهای او وجود ندارد، ولی همان چندتایی که هست روشن میکند که نویسنده در چه فضایی رشد کرده است. او اینها را میآورد، نثر بسیار شیرینی دارد و در هنگام خواندن کتاب انسان لذت فراوانی میبرد. من سه روز پشت هم و متوالی این کتاب را خواندم، چون واقعاً لذت میبردم. یعنی به نظرم میآمد دارم کتاب خوبی را میخوانم. میتوانیم اینجا به یکی از بخشهای کتاب، یعنی نثر کتاب توجه کنیم. میرزا آقا عسگری در اسدآباد همدان رشد کرده و بزرگ شده است و شرایط بسیار روستاییوار و محدودی داشته است. در این بخش کتاب حاج آقایی در اسدآباد همدان که همیشه مردم را به راه راست و به اصطلاح هدایت میکرده است، در مسجد صحبت میکند. ایشان در یکی از شبهای تابستان صحبتهایی راجع به مسائل مذهبی میکند. اسم این بخش کتاب «گوشههایی از جهنم» است: «شبهای تابستان خوابیدن در حیاطها و پشت بامها امری رایج بود. شبهای جمعه بلندگوی مسجد که در منار آن مستقر بود فرمایشات حاجی آقا، آخوند شهر را بر فراز شهر پخش میکرد. امر به معروف و نهی از منکر محور سخنان حاج آقا بود. همهی سخنرانیها با خواندن یک مجلس روضه به اتمام میرسید. درواقع کسانی هم که به هر دلیلی به مسجد نرفته بودند از فرمایشات آقا فیض میبردند. یکسری از سخنانشان در خصوص بهشت و جهنم بود. اغلب هم در خصوص جهنم. چندان که من الان مانند کسی که چند قرنی در گوشه و کنار و کوچه و پسکوچههای جهنم زندگی کرده باشد؛ آنجا را مانند کف دستم میشناسم و میدانم که در ازای هر گناه اشتباهی چه مکافات و انتظاری در انتظار آدم است. میدانم که هر کیفر اخروی در کدام شکنجه خانهی جهنم و متناسب کدام مامور شکنجه یا ملائکه و به چه صورت و تا چه مدت اعمال میشود. گمان نمیکنم حتی خود مسئولین درجه یک و میرغضبهای جهنم هم به اندازهی من با قوانین آنجا آشنا باشند. در پشت بام بر تشک پاره پوره و ناصاف خود دراز میکشیدم و پتویی را که ستارگان از سوراخهای آن به درونش میتابیدند بر سر میکشیدم و ضمن رفع خستگی روزانه اجباراً به بلندگو گوش میسپردم: آقا خوب گوشهایت را باز کن. یک درختی در جهنم هست که مانند یک اژدهای هفت سر است و شاخههایش افعیهای سیاه و عظیمالجثه و برگهایش عقربهایی که با یک نیش گاو نر را خاکستر میکند. خوب در نظر خود مجسم کنید مسلمانان. میوههای این درخت از جانوران زهرآگین و لزجند که در ظلمت مانند آتش شعله میکشند. حریصان و شکمپرستان! آهای حریص ملعون بشنو. حریصان و شکمپرستان را برای مدتی در زیر این درخت نگه میدارند تا آنان که عادت به دست درازی و پرخوری دارند از میوههای این درخت تناول کنند. شاخهها، خوب توجه کنید آقا. بله باجی جان، به جای اینکه گریه کنی خوب گوش کن. حالا کجایش را دیدهای ای باجی. از آنجایی که خداوند قادر متعال اراده فرموده که اهل جهنم عمر ابدی داشته باشند؛ این ظالمان روزی هزار بار میمیرند و زنده میشوند تا به سزای اعمال خود برسند. ای شکمپرست، فردای قیامت نگویی که خبر نداشتم؛ ای حریص. بلندگو ادامه میدهد و من که به خواب رفتهام، خود را میبینم که به خاطر قاپیدن یک لقمه از دست خواهرم شهین به طبقهی زیرین جهنم، بخش اطفال بیسرپرست، شعبهی جویده شوندگان با اعمال شاقه، بند مارهای، سلول عذابهای اولیه منتقل شدم و در میان شعلههای سر به فلک کشیده آتش بریان میشوم و مارها در تنم لانه کردهاند. و من استغاثه میکنم و طلب بخشش مینمایم، اما آنان که مامورند و معذور دست برنمیدارند...» به هرحال کتاب همینطور ادامه دارد و میراز آقا عسگری خیلی زیبا شرح میدهد که از کجا برخاسته، چطور زندگی کرده، چطور درس خوانده، پدرش کی بوده، مادرش چقدر کتک میخورده، بچههایی که هرسال به دنیا میآمدند و چند ماه بعد میمردند و میرزا آقا عسگری مامور بوده آنها را به خاک بسپرد؛ یک خانوادهی سنتی ایرانی به اصطلاح در مقطع میانهی قرن چهاردهم هجری شمسی دارد پوست میاندازد تا از حالت روستایی و رعیتی خارج بشود و وارد میدانهای زندگی مدرن شود. در این حالت نسبت خسارت خیلی بالا است و باعث میشود که جوانان ایران رو بیاورند به طرف اندیشههای چپگرا، بهویژه وابسته به مسکو که گرفتاری ابدی جامعهی ایران بوده و هست. به هرحال این کتاب «خشت خاکستر» بود و به نظرم میآید کتاب خیلی خوبی است. پیشنهاد میکنم همه بخوانند. این کتاب دو جلد است و من فکر میکنم جلد سومی در راه است به این دلیل که میرزا آقا تا مقطع مهاجرت خود به آلمان کتاب را نوشته و تجربیات بعد از آن را حتماً گذاشته برای جلد سوم. در اینجا که صحبت جهنم شد و حرفهایی که حاج آقا در مورد جهنم زد؛ من نیز گاهی فکر میکنم چرا این نظامهای ترسناک و خشن بهوجود آمدند. من میروم به ماقبل تاریخ، به دور و به بسیار دورتر در تاریخ و در جایی که انسانها فقط شکارچی هستند و در جستجوی خوراک و بعد حالتی است که مردم بدبخت یعنی یک عدهای که یاد گرفتند کشاورزی کنند و زمینها را کشت میکنند و بعد آنهایی که شکارچی هستند و میآیند شبیخون میزنند و اموال اینها را میخورند و نمیگذارند آذوقه داشته باشند برای زمستان و گرفتاریهای دیگری درست میکنند. در اینجا اغلب کسانی که این زمینها را کشت میکنند، زنان و مردان پیر هستند. زنان در هر سنی و مردان پیر که از شکار واماندهاند و در کنار زنان به امر کشت و زرع اشتغال دارند. در یک چنین حالتی واقعا یک نظام خشمگین یعنی مردم همیشه خشمگین هستند. چون تمام سال جان میکنند و یک مقدار غذا جمع میکنند که بخورند و بعد شکارچیها میریزند و همهی غذاها را میخورند. پس این نظام ترسناک، همه آفریدههای ذهن کسانی است که سعی کردند از نظر روانشناسی مهاجم را بترسانند و جلوی حرکتهای تند او را بگیرند و در عین حال چون قادر هم نبودند که از طریق معنوی به اصطلاح تاثیر کامل بر روی این افراد بگذارند، به مرور و آرام آرام سیستمهای حکومتی ایجاد کردند و از این طریق آمدند و مهاجمان را تنبیه کردند؛ تنبیههای خیلی ترسناک. البته این مساله ظلم را توجیه نمیکند، ولی فقط من همیشه میل دارم در بازدید از هرچیزی به گذشته برگردم و ریشهیابی کنم که چرا یک نظمی به این شکل درمیآید یا به آن شکل درمیآید و از خودش چنین نتایجی دارد. به هرحال در همین ده هم میبینیم که افراد مرتب به باغ این و آن شبیخون میزنند و میوههای آن را میخورند. پس حاج آقا مجبور است که آن بالا حرفهای ترسناک بزند. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با سلام خدمت خانم پارسی پور
-- آیدین ، Aug 23, 2008در فارسی برای اتوبیوگرافی "خودزندگی نامه" به کار برده می شود.
Dear Ms Parsipour,
First and foremost, I should like to convey my heartfelt greetings to you and thank you for your heavenly programmes.
Secondly, in your present programme you wonder about the proper Persian word for "autobiography". According to a compilation by Persian Academy, the following are the Persian equivalents of this word:
“Sargozasht-e khod, Sargozasht-e man, Sharh-e hal-e man, Zendegi-nameh-ye man, Zendegi-nameh-ye khod nevesht“
I believe that in the case at hand, “Zendegi-nameh-ye khod nevesht” is the most appropriate word. I have just checked and Ahmad Kasravi seems not to have suggested any word representing autobiography in either “Vazheh-nameh” or “Zaban-e pak” – I may have erred in my search, so that others should not hesitate to search these two works more carefully.
For details, I refer you and the interested readers to the following documents:
http://www.persianacademy.ir/UserFiles/Image/Word01/l0101.pdf
http://www.persianacademy.ir/UserFiles/Image/Word01/v0701.pdf
The following page of Persian Academy provides links to other dictionary entries, arranged in the styles of Persian-English and English-Persian dictionaries.
http://persianacademy.ir/fa/wordspdf.aspx
The following is the address of the Website of Persian Academy (Farhangestan-e Zaban va Adab-e Farsi):
http://persianacademy.ir/
The very dedicated might also like to visit the Website of Zaban-e Farsi:
http://persianlanguage.ir/
Lastly, your discussion of "Khesht-e Khakestar", reminded me of the poem "Jahannam" by Malek-o-Shshoaray-e Bahar. Those friends who love Bahar and his poetry, may be interested to know that the extant family of Malek-o-Shshoara has recently established an excellent website dedicated to him. The address of this website is as follows:
http://www.bahar.fr/
Amongst other things, this website makes a collection of the poems of Bahar available which the interested can download free of charge.
Yours sincerely,
BF.
-- BF ، Aug 23, 2008با اجازه دوستی که در باره سرعت توجه داده بودند،
-- بدون نام ، Aug 23, 2008خانم پارسی پور: برای نشان دادنِ توهینی که شما به واژه ی روشنفکر میکنید، بعنوان یک مخاطب غیر روشنفکر از شما میخواهم تنها یک دلیل ارائه دهید که چرا باید از همجنس و هموطن شما بودن خجل نباشم؟
چند هفته پیش، از طریق همین رادیو از ما خواستید که این مسجد را بحال خود بگذاریم. فراموش کردید؟ توضیح لازم نیست؟ مثل اینکه گفتگو بجایی نمیرسد و آب از سر شما گذشته! اما شاید هنوز راهی برای رفع توهین شما به مخاطب باشد.
مصرانه خواهان جواب به سئوالات زیر هستم:
1- شما بعنوان روشنفکر قرآن را خوانده اید؟ تفاوت گفته های این آخوند با تصویر جنهم در قرآن در چیست؟
2- منابع تحقیقیِ خود را در باره ی 1400 سال پیشِ صحرای عربستان (زمان پیدایش اسلام) اعلام کنید. این منابع باید نشان دهند که اصحاب پیامبر کشاورز بودند و مورد تجاوز مهاجمان قرار میگرفتند. آخوندِ مربوطه از همین اسلام میگوید.
3- با دلیل علمی نشان دهید که آیات مربوطه در قرآن در جهان صنعتی امروز بی مصرف اند.
منتظر جواب شما
مخاطب
با سپاسگزارى از آقا يا خانم BF كه نهايت لطف را در زمينه معرفى واژه نامه هاى پارسى به اينجانب كرده بودند، به اطلاع شخصى كه بدون نام امضاء كرده و ناسزا گفته اند مى رسانم كه اصحاب پيامبر كشاورز نبودند، چرا كه عربستان به دليل بى آبى نمى تواند كشاورز باشد. بلكه اصحاب پيامبر به جامعه هائى يورش بردند كه كشاورز بودند. البته من شك ندارم كه در دين اسلام ارزش هاى والائى نهفته است و اساسا در اين مقاله هيچگونه بحثى از اسلام نيست، بلكه ما از آخوندى صحبت مى كنيم كه مردم را از جهنم مى ترساند. جهنم و مفاهيم مربوط به جهنم به زمانى بسيار ماقبل اسلام بازمى گردد و بايد رد پاى آن را در سومر باستان جست. آخوندها هم گرچه امروز ادعاى مسلمانى دارند اما همتاهاى باستانى ترى دارند كه از جهنم هم حرف مى زده اند، همانند موبدان و يا كاهن ها و كاهنه هاى سومرى و ايلامى. در اينجا مقصورد من همين مردمان هستند. يعنى كسانى كه از زمان ها بسيار پيشين با ترساندن مردم مى كوشيدند جلوى غارت كشتزارها را بگيرند.
-- شهرنوش پارسى پور ، Aug 24, 2008شخصيت بدون نام بهتر است بدانند كه نظام مادر تبارى نظم كشاورزى را بوجود آورد. مادر سالار كه در مقايسه با شكارچيان ضعيف تر بود مى كوشيد تا با ايجاد رعب و وحشت روانى جامعه را اداره كند. يكى از تبعات جنين رعب و وحشتى جهنم بسيار ترسناك و پر از زوحشتى بود كه نمونه اش را در بالا مى بينيم. ما بعد نظام مادر تبار در جهت همين حفظ زمين هاى كشاورزى كشتارهاى ترسناكى هم انجام مى داد كه يكى از آنها قربانى كردن مردى جوان روى زمين هاى كشاورزى بود تا بارورى انها را حفظ كند. يعنى آخوندهاى آن دوره و زمانه فقط حرف نمى زند از جهنم بلكه جهنم را گاهى نمايش هم مى دادند. يكى از دلايل سقوط نظام مادر تبار همين قربانى انسانى ست.
در اين مورد در آينده بازهم صحبت خواهم كرد.
دوست خوب من، «مخاطب»، به گمانم اشاره شما به من است که درباره "سرعت در نظردهی" در جایی دیگر حرفهای "نسبتاً سریعی" زده بودم!
:)
در اینمورد هم فکر کنم شما و خانم پارسی پور هر دو اندکی دچار شتابزدگی یا همان سرعت در نظردهی (مورد خانم پارسی پور) و قضاوت (مورد نظردهی شما) شده باشید، به همین دلیل هم سعی می کنم با "سرعت هر چه بیشتر!" به این مطلب بپردازم شاید (اگر درست فهمیده باشم) شبهاتی که ظاهراً در اینجا به وجود آمده برطرف شود:
(البته به هر دو نفر شما حق میدهم اگر بگویید "به این یارو چه ربطی دارد؟" که خود جای صحبتهای زیادی خواهد داشت!)
بگذریم، اما قبل از هر چیز، نتوانستم بفهمم خانم پارسی پور کی و کجا به "واژه روشنفکر توهین" کرده اند و شما را از "هموطن و همجنس بودن" با خود خجالت زده کرده اند؟ که به هرحال زیاد مهم نیست چون اینهایی که در زیر خواهم گفت مهم تر است: (و اصلاً به منهم مربوط نیست چون هنوز بیشتر "چپ جهان وطن میانه رو" هستم تا یک "وطن پرست افراطی" مثل جرج بوش!)
1. امیدوارم اشتباه نکنم و اگر اشتباه است، خانم پارسی پور لطف کرده اینجانب را تصحیح فرمایند: منظور ایشان از مقایسه شکارچیان و سرقتهایشان از ماحصل زحمات کشاورزان باید مربوط به دورانهای بسیار اولیه پیدایش کشاورزی باشد و نه فقط دوران صدر اسلام اما در اینجا خیلی کلی به آن پرداخته اند و فراموش کرده اند که اشاره ای به جزئیات نظرشان هم بکنند.
از آن گذشته، این آخوند محترم در آن قصه خاص، همچون سایر آخوندهای محترم در ایران، یک ایرانی است و تذکاراتش تماماً به زبان شیرین فارسی (مگر آنوقتی که آیه ای از قرآن کریم را به عربی بخوانند) و فی الواقع ایشان به وقت سخنرانی، حتماً (ولو ناخودآگاهانه) بیشتر موقعیت ایران و ایرانی را در نظر می آورند و مناسب شنونده ایرانی و روستایی خود صحبت میکنند حتی اگر مثالها از اعراب و غیر ایرانیها باشد.
2. اعراب در بسیاری از نقاط (حتی در حاشیه های باریک و کم وسعت اما مستعد شبه جزیره عربستان) از قدیم الایام کشاورزی کرده و هنوز هم میکنند. مثالهای دیگر: خوزستان و بسیاری از نقاط جنوب و میانه جنوبی ایران (نخلستانها و سایر محصولات کشاورزی) مصر (البته مصریها هم مانند ما ایرانیان اصالتاً از اعراب نیستند) سوریه، یمن، مراکش، لبنان، اردن، عراق، لیبی، و چندین جای دیگر که شاید کشاورزی خیلی پیشرفته ای بخصوص در حال حاضر نداشته باشند اما به هر حال دارند.
3. بنا بر روایت ذکر شده در کتاب تورات، این جوان (دست و دلباز) گله دار (یا همان نوع نسبتاً پیشرفته شکارچی) نیست که برادرش را از حسادت بر نظر مساعد خداوند بر وی میکشد، بلکه برادر کشاورز (و بخیل!) است که این جنایت زشت را مرتکب میشود! (و تا به امروز هم فرهنگ محدود، واقعیت گریز، خرافی و مذهبی نمای مبتنی بر "گناه-آگاهی / guilt-conscious" را از طریق عموزاده تاجر و مسافر و مهاجر خود به همگان تحمیل و حقنه میکند و احتمالاً شاید بخواهیم به اتفاق خانم پارسی پور نتیجه بگیریم که بعداً برادران گله دار انتقام خود را از برادران کشاورز با حمله به ایشان و دزدی محصولشان گرفته اند، ولی آنهم جای بحث بسیاری دارد.)
دزدان روستایی، احتمالاً گروه سومی (یا چهارمی) هستند که معمولاً هم از گله میدزدند و هم از محصول چرا که در بیشتر نواحی غیر شهری، معمولاً کشاورزی و دامداری در کنار هم در جریان هستند. به این گروه دزد هم معمولاً "راهزن" و "متجاوز" و امثال آن اطلاق میشود که نه به گله داری مشغولند و نه به کشاورزی و نه حتی الزاماً به شکار چون تا وقتی که به دزدی مشغولند نیازی به هیچکدام از آن کارهای طاقت فرسا ندارند.
بنا بر بعضی از نظرات جامعه شناسانه، نوع اندکی باوجدان این گروه، در بسیاری از جوامع، به استخدام برادران کشاورز و گله دار درآمده و نقش محافظ و "کلانتر محل" و سلحشور و به اصطلاح پلیس یا حامی ضعفا را در برابر بقیه دزدان به عهده گرفته است (مثال: بعضی از سامورایی ها در ژاپن قدیم یا بعضی از پهلوانان باستانی خودمان در ایران) که تا امروز هم این سنت وجود داشته و تعدادی از افراد رسمی پلیس در خیلی جاها (آمریکا، ایران،...) از میان دزدان "توبه کرده" انتخاب میشوند.
درست که احتمالاً اصحاب پیامبر (ص) بیشتر از تجار و والیان معبد (بتخانه کعبه) و مانند آن بوده اند که مجبور هم به انجام کارهای سختی مثل کشاورزی یا گله داری نداشته اند، اما خود پیامبر (ص) مدتی به شبانی (گله داری) اشتغال داشته اند. در مورد حضرت علی (ص) که از اصحاب و قوم پیامبر (ص) نیز بوده اند مثالهای زیادی مربوط به حفر قنات یا غرص نهال درخت نخل و غیره ذکر شده است. منابع این اخبار حتی اگر ساختگی یا اغراق آمیز هم باشند، به هر حال حکایت و اشارت بر وجود و اهمیت کشاورزی و گله داری در میان اعراب قدیم دارند. (اصلاً اگر دقت کنیم، اعراب منصوب به "بدوی" یا Bedoin گروه خاصی از اعراب صحرا نشین و بیابانگرد و راهزن بودند که باقی اقوام عرب یا یهود و غیره نیز از دست وحشیگری و رذالتهای ایشان در خطر بوده و تا همین دورانهای نه چندان قدیم در قرن بیستم هم هنوز مشکل آفرین بوده یا هستند.)
در مورد "3-" که شما خواسته اید خانم پارسی پور "با دلایل علمی نشان دهند که آیات مربوطه در قرآن در جهان صنعتی امروز بی مصرف اند" باید اعتراف کنم حتی اگر با سرعت کم هم بخواهم نظری بدهم حتماً در دست اندازهای بسیاری خواهم افتاد (بخصوص اگر این نظر دهی در خیابانها یا جاده ها و بیابانهای ایران و سایر کشورهای اسلامی انجام شود که بیشتر رانندگان با سرعت غیر مجاز میرانند!) اما میتوانم همچنان روده درازی کرده و یکی دو مورد را خاطرنشان کنم:
جهان امروز، به ویژه در غرب، یک جهان "فرا صنعتی" محسوب میشود و دوران صنعتی، حتی در بسیاری از کشورهای رو به رشد (که اصلاً قبل از آنکه شروع شود به واقع بی نتیجه ماند!) از نیمه دوم قرن بیستم تقریباً به کلی به سر آمد.
امروزه، بنا بر نظریات معتبر بعضی از خبرگان امور اجتماعی و تاریخی، ما در دوران فراصنعتی و ماوراء مدرن زندگی میکنیم که اگر اشتباه نکنم حتی از دوران "ارتباطات" نیز گذر کرده و تقریباً در ابتدای اوج دوره "اطلاعات" هستیم (که مهمترین ابزار آن هم کامپیوتر و عرصه عرضه شدن آنهم "اینترنت" است یا "می باشد" بسته به این که کدام فعل را در چنین جمله مطنطن و پر طمطراقی ترجیح بدهیم به کار ببندیم و از این حرفها...) ؛-)
البته، صنعت هنوز از پایه های قوی دوران حاضر به حساب میآید ولی حداقل صنعت کامپیوتر نیاز چندانی به صنایع خیلی سنگین (که مورد نیاز رشته های دیگر فعالیت انسانی همچون ساخت اتومبیل و هواپیما و جنگ افزارهای بزرگ است) ندارد. (خود صنایع سنگین هم امروزه در ابعاد کوچکتر و حتی "نیمه خانگی" قابل دستیابی است.)
امیدوارم با این افاضه معلوماتی که در اینجا شد، توانسته باشم در جهت حرفهای «مخاطب» و خانم پارسی پور عزیز حرکت مفیدی کرده باشیده بوده باشم! :))
با احترام،
-- دُرّه دورِکی ، Aug 24, 2008هر که هستید از توضیحات کم سرعت شما بسیار متشکرم. گویا باید از خانم پارسی پور هم برای خالی کردن «معلومات»شان متشکر باشم که فرصتی برای به حرف آوردن شما فراهم کردند. خجلت من بی ربط به کامنت های قبلی ام در همین جا نیست. در هر حال برای خودم هم مهم نیست. در مورد پر سرعتی ذهنی هم عرض کنم که بهر چه ارتباط مستقیم داشته باشد ( که از دلیل اساسی اش من بی اطلاع ام) بی ارتباط با حساسیت های فردی نیست. یعنی رفتار خانم پارسی پور را توهینی به زنانگی می فهمم و به روشنفکری در کل. خالی از حتی ظرافتِ متعارف زنانه و پرگویی و به هم بافتن آسمان و ریسمان به هم بدون ارائه ی یک مدرک معتبر. و با هر قدم حساسیت ام بیشتر می شود. در همین جا مسأله جدید ایجاد شد. چرا خانم پارسی پور به جای برخورد مستقیم به رابطه ی اسلام، قرآن، جهنم، آخوند، به سومر می پردازد؟ و این شهید نماییِ و فغان از توهین شدگی چه سرپوش جالبی است!
-- مخاطب ، Aug 24, 2008عجیب است که برانگیخته می شوم؟
با احترام، به ویژه به دوستان مذهبی و مسلمان، در متن نظردهی خود در بالا (احتمالاً به دلیل خیلی تند و سریع رفتن!) در مورد حضرت علی (ع) اشتباهاً از (ص) استفاده کردم که فقط اختصاص به حضرت محمد (ص) دارد. با عرض معذرت امیدوارم که دوستان ببخشند.
-- دُرّه دورِکی ، Aug 25, 2008متشکر،
خانم محترم، «مخاطب بدون نام» عزیز، درست است که رادیو زمانه یک "تریبون آزاد" است که هر کس در آن تقریباً هر چه دل تنگش خواست بگوید، اما،
1. آزادی به معنای هرج و مرج و گستاخی و بی ادبی نیست!
2. شما به دلایلی که اصلاً به من مربوط نیست (ولی اگر لازم باشد به آنها بپردازم مسلماً حرفهایی برای گفتن خواهم داشت) برخورد خاصمانه ای نه تنها با خانم پارسی پور یا من و احیاناً دیگران که از همه مهمتر (یا بدتر) با شخص خودتان دارید!
من معتقدم افراد تا حداقلی از معلومات عمومی در مورد موضوعات علمی و تاریخی و فرهنگی و غیره را کسب نکرده باشند بهتر است یا در این موارد اظهار عقیده نکنند، یا حداقل نسبت به اظهار عقیده دیگران (حتی اگر غلط هم باشد) حالت تهاجمی نداشته باشند. (و شما در اینجا متاسفانه دارید همین کار را میکنید!)
در توضیح و جواب خانم پارسی پور، اشاره به دورانهای قدیم تر از دوران اسلامی و روشهای خرافی و غیرانسانی رایج میان مردم لازم بود تا حرفهایشان (حداقل برای شما و امثال شما) واضح تر شود وگرنه ایشان اینکار را نمیکردند؛ اما شما خانم «مخاطب» عزیز، ظاهراً علاقه به جبهه گیری و جنگ و مبارزطلبی دارید، آنهم بی جهت، و آنهم در مورد و با کسی (خانم پارسی پور) که علیرغم همه ضعفهایی که در منطق گفتاری یا رفتاری و نحوه ارائه مطالب خود دارند، حداقل یک حسن در کارشان وجود دارد و آن هم اینکه سر جنگ با کسی ندارند. (البته مطمئن هستم اگر قرار بود ایشان "مقابله به مثل" کنند، حداقل در برابر فردی "بی منطق و ناراحت" مثل شما کم نمیآوردند!)
اگر مسلمان (و احیاناً از نوع افراطی و متعصب آن) هستید (که بعید به نظر میرسد چون حداقل در مسلمانهای روشنفکر و درست و حسابی، من بیشتر اوقات شاهد برخوردهای ملایم و مسالمت آمیز بوده ام تا غیر آن) و حرفهایی که خانم پارسی پور (آنهم به نقل قول از فردی دیگر) در اینجا آورده اند به شما "بر خورده" است، پس کمی بیشتر در تاریخ اسلامی و قرآن و مسائل مذهبی دقت کنید: یکی از دلایل برتری مذاهب مردسالارانه و تک-خدایی (که تا حدی مذهب زرتشتی و مسیحی و بیشتر از همه مذاهب ابراهیم، موسی و محمد را شامل میشود) بر مذاهب چندین-خدایی پیش از خود، آن است که این مذاهب (همانطور که خانم پارسی پور هم اشاره کرده اند) مذاهبی بودند که به خاطر عصیان و انقلاب آدمهایی بوجود آمدند که از خرافات و موهوم پرستی مردمان دوران خود به ستوه آمدند و "بت شکن" شدند و نظام دیگری را بوجود آوردند که مبتنی بر علم و انسانیت و خداپرستی بود (و امیدوارم که هنوز همینطور باشد! البته این را هم بگویم که قربانی انسان و ابتذالهای دیگری که مذاهب تک-خدا بر آنها شوریدند، مربوط به دوران حظیظ کیفی و احیاناً کمی نظام مادرسالاری است که آن خود بحث دیگری است و گرنه تمدنهای بشری قبل از مادرسالار یا پدرسالار شدن اصلاً به نحوه دیگری زندگی میکردند و اصلاً نه تک-خدایی بودند و نه چندین-خدایی!)
(ظاهراً، اگر درست فهمیده باشم، موضعگیری شما "بر علیه" خانم پارسی پور به دلیل آن است که فرضاً اگر افرادی آثار ایشان را دوست دارند و احیاناً به نوعی "دنباله روی" ایشان و افکار ایشان هستند، این برای شما و امثال شما، به مثابه نوعی "زنگ خطر" است که مبادا این "هوادران در منجلاب ذلت و گناه و تباهی و کُفر و... بغلطند و خدای ناکرده دنیا به آخر برسد و بشریت نابود شود..." اگر چنین است، حتماً شما از مشکلات روانی خاصی در رنج هستید و اگر هم غیر از این است، که به قول خارجیها cool down buddy و بگذارید اگر هم عده ای در اشتباه هستند خود به آن واقف شده و از آن بیرون آیند! بعد از فوت، جسد هیچکس را در قبر کس دیگر نخواهند گذاشت و در آن دنیا هم گناهان مرا به حساب شما نخواهند نوشت!)
حال این که برای شما "عجیب است که برانگیخته" می شوید، فکر کنم بهتر است خود راه حلی برای آن پیدا کنید چون آنجنان که از وجنات شما بر می آید، حتی معدود روانشناسهای درست و حسابی غیر رادیویی هم نخواهند توانست کاری برای شما انجام دهند. (البته این فقط یک عقیده است، و در اظهار آن من دارم از روشی مشابه با روش بی منطق، کم تجربه و خصمانه خود شما استفاده میکنم!)
والسلام!
-- دُرّه دورِکی ، Aug 26, 2008دوست ناشناس گرامی
-- مخاطب ، Aug 27, 2008باشد! من که تصور بی عیبی از خودم ندارم. ولی گیرم که حتا برخورد تهاجمی داشته باشم، مثل یک احمق حاضر نیستم ادعاهای توخالیِ ایشان را از "کیان" زن از طرفی و در همان حال چشم پوشیِ فرصت طلبانه شان از خفت زن در اسلام را تحمل کنم. پاسخ ندادن ایشان هم لزوما بدلیل تحمل نیست. چطور یک زن سالار میتواند ازتکلیف قرآن به مردان مبنی بر مزرعه دانستن زن و بمیل خود از جلو و عقب و هر وقت اراده کردند مورد بهره برداری جنسی قرار دادن او دفاع کند؟
اگر ایشان که مبلغ صیغه هستند، با بوق و کرنا معترض مردان مترقیِ همگام با زن برای رسیدن به حقوق انسانی نبودند، اگر در اسلامِ زن ستیز بدنبال "کرامتی" که معلوم نیست چیست سر ما کلاه نمیگذاشتند. شاید میشد با آرامش به حل مشکلات با ایشان رسید. تا بحال سیلی زن ستیزی را بصورت مردان در خیابان و خانه نواخته و بدون مدرک تبدیل جامعه زن سالار به مردسالار را مسئول فجایع کنونی به خورد خلقُ الله داده اند.
مگر زنی که در تظاهرات زنان، آنان و همگامان مردشان را با " نوازش اسلامی" دستگیر میکند غیر از این "تاریخ پردازی" بی در و پیکر چه میکند؟ تنها تفاوت جایگاه و وسیله ی عمل است. یکی با چماق و در خیابان و به اسم عامی و این یکی در رادیو زمانه و بنام "روشنفکر"، "نویسنده"، "سخنور". تازه این فقط در باره زن و اسلام است. در باره ترجیح تکخدائی به چندخدائی هم توضیح ندادند.
باضافه تا کنون سئوالات زیادی مطرح کردم که بی پاسخ ماند و هر بار که پاسخی داده شد، همراه توبیخ من بعنوانِ ناسزا گو.
البته همانطور که قبلا متذکر شدم، حضور ایشان برای من مغتنم است. ورزش و خستگی در کردن.
اما اگر شوخی میفرمائید که امریست جداگانه.
"مخاطب" عزیز،
لطفاً مروری بفرمائید و خودتان قضاوت کنید:
"زن سالار" (کی؟ خانم پارسی پور؟)
"تکلیف قرآن به مردان مبنی بر مزرعه دانستن زن" (پس واضع یا واضعین قرآن، هر که بوده یا بوده اند از وجود چیزی به نام "مزرعه" مطلع بوده اند! قابل توجه شما، خانم پارسی پور، و تقریباً کلیه اهل دانش جهان که اعراب را به کلی عاری از فرهنگ کشاورزی میدانند!)
"مبلغ صیغه هستند" (چه کس یا کسانی: خانم پارسی پور؟ لطفاً reference دقیق بدهید.)
"با بوق و کرنا معترض مردان مترقیِ همگام با زن برای رسیدن به حقوق انسانی" (شخصاً در نثر و کلام و منطق خانم پارسی پور ایرادات فنی و محتوایی نسبتاً زیادی میبینم و انتقادات خاصی هم به کار ایشان دارم اما ایشان کی و کجا "با بوق و کرنا" آن کرده اند که شما در اینجا به آن اشاره میفرمائید؟ reference لطفاً!)
"در اسلامِ زن ستیز بدنبال "کرامتی" که معلوم نیست چیست سر ما کلاه نمیگذاشتند شاید میشد با آرامش به حل مشکلات با ایشان رسید" (اگر شما نتوانید "با آرامش" با خانم پارسی پور یا هر کس دیگر بر سر اینگونه مسائل کنار بیائید، پس تکلیف متعصبین ناآرام و خشن به طور کامل روشن است و حرکاتشان قابل توجیه تر از رفتارهای "عکس العملی" من و شما!)
"تظاهرات زنان یکی با چماق و در خیابان و به اسم عامی و این یکی در رادیو زمانه و بنام "روشنفکر"، "نویسنده"، "سخنور"" (پس بدین ترتیب میتوانیم نتیجه بگیریم که خانم پارسی پور «حقوق بگیر» و کارگزار مراجع خاصی در ایران هستند؟)
"زن و اسلام" (یا "اسلام و زن" - فرقش چیست؟ اسلام با مردان هم چیزی بهتر از زنان رفتار نمی کند و چرا شما فکر میکنید که به مردان، حتی از نوع اسلامی افراطی آن، در این لحظه بیشتر از زنان خوش میگذرد؟)
"ترجیح تکخدائی به چندخدائی" (1. reference لطفاً! 2. مثلاً اگر ایشان چندخدایی را به تکخدایی ترجیح میدادند، آنوقت شما با ایشان صلح میکردید؟ و احیاناً دوتاییتان با هم برعلیه آنانکه اصلاً به هیچگونه خدایی اعتقاد ندارند میتاختید و "حد واجب شرعی" اجرا میکردید؟)
"سئوالات زیادی مطرح کردم که بی پاسخ ماند و هر بار که پاسخی داده شد، همراه توبیخ من بعنوانِ ناسزا گو" (کلمه جالبی است: "توبیخ" - یعنی شما واقعاً "ناسزا" نگفتید و ایشان هم دقیقاً عمل توبیخ را انجام دادند؟ عطف به نوع بکارگیری کلمات که شما دارید، آیا شما کارمند دولت نیستید؟)
"حضور ایشان برای من مغتنم است." (پس چرا اینقدر به ایشان و همچنین خودتان و سایرین می پرید؟)
"اما اگر شوخی میفرمائید که امریست جداگانه." (چرا شوخی؟ و چرا شوخی نه، اگر به موقع و سنجیده باشد و اندکی هم شده خوشی و آرامش ایجاد کند؟)
با احترام،
-- دُرّه دورِکی ، Aug 28, 2008خانم محترم!
-- Mazdak ، Aug 28, 2008به جاى سخن گويى از طرف طبقه ashraaf كه خودتان را به زور به آنها montasab مي كنيد.كمى تحقيق كنيد.
من مخالف گروه اكثريت هستم،ولى بر خلاف نظر شما طرفداران انديشه چپ در ايران و به ويژهِ بنياد گذران آن اكثرا از خانواده هاى تحصيل كرده و با اصل و نسَب و داراى tamakon مالى بودند.
براى مثال فرخ نگهدار رهبر همين سازمان اكثريت كه شما به آن اشاره كرديد.
نمى دانم كه اين كار شما از روى غرض است اى از بى اطلاعى.
البته اگر اين نظر را حذف نكنيد!
kheili mamnoon ke nazare bedoone gharaze man ra chap kardid!!!
-- Mazdak ، Aug 30, 2008دوست خوب، مزدک گرامی،
چه خوب که یک نفر در چنین جایی به این مطلب اشاره کرد که پایه گزاران چپ در ایران (و همچنین بیشتر جاهای دنیا) کمتر از طبقات محروم جامعه بوده اند. (احتمالاً به دلیلی قابل مقایسه با این واقعیت که طبقات مرفه جوامع هم بیشتر به دست افراد محروم که انگیزش بیشتری برای پولدار شدن دارند به وجود میایند.)
متاسفانه (یا خوشبختانه؟) همان طبقات محروم هم ترتیب چپیها را دادند: مادر انقلاب ابتدا فرزندان خود را میخورد. چه موجود کریهی!
با سپاس،
-- پروهر ، Aug 30, 2008