Apr 2009


درباره‌ی روش در تاريخ‌نگاری معاصر (۸)
داستان‌گويی و تاريخ‌نگاری

در سالهای ۱۹۶۰، تأکيد زيادی بر پيش‌داوری‌های سياسي‌ی يک مؤلف می‌شد و اينکه تاريخ‌نويس سعی داشت جايگاه خود را در دنيای گسترده تر ِ اجتماعی و سياسی تعريف کند. امروزه پرسش‌های ظريف‌تری مطرح می‌شود که اهميت‌شان کمتر نيست. تاريخ‌نگاران بيش از پيش متوجه می‌شوند که گزينش‌های ظاهراً طبيعی و متداول ِ تکنيک های روايی و شکل‌های تحليلی، دارای نتايج ضمني‌ی اجتماعی و سياسی است.



درباره‌ی روش در تاريخ‌نگاری معاصر (۷)
مشکل انعکاس واقعيت در زبان تاريخ‌نگارانه

هم در تاريخ‌نگاري‌ی هنر و هم در نقد ادبی، بازنمايی [بازتاب يا انعکاس واقعيت] مدتی است که همچون مشکل اصلی اين رشته‌ها شناخته شده است. چيست که يک تصوير يا يک رمان در عمل انجام می‌دهد و چگونه اين کار را می‌کند؟ چه رابطه‌ای است ميان تصوير يا رمان، و جهانی که به وسيله‌ی آن تصوير و رمان بازنموده می‌شود؟



درباره‌ی روش در تاريخنگاری معاصر (۶)
تئوری ادبی و روش تاريخ‌نگاری

بايد توجه داشت که دسته‌ای از تئوری‌ها به عامل پذيرش يا قرائت متون توجه دارند و دسته ای ديگر به عامل توليد يا نوشتن متن. دسته‌ای بر وحدت و انسجام معنی در متن تأکيد می‌کنند و دسته‌ای ديگر بر بازي‌ی اختلاف درونی و راههايی که توسط آنها متون به نحوی عمل می‌کنند که هدف‌های ظاهري‌شان توسط خود آنها واژگون می‌شود.



درباره‌ی روش در تاريخنگاری معاصر (۵)
انسان‌شناسی و روش تاريخنگاری

در سال‌های اخير، مطرح ترين انسان‌شناس در زمينه‌ی تاريخ‌نگاري‌ی فرهنگی کليفورد گيرتز بوده است. مجموعه مقالات او به نام «تفسير فرهنگ‌ها» از سوی نويسندگان متعددی در دوره‌های مختلف و در مکان‌های متعدد مورد رجوع قرار گرفته است. در اين روش، استخراج معانی، و نه پيدا کردن قوانين علت و معلولی در تبيين، به عنوان وظيفه‌ی اصلي‌ی تاريخ‌نگاری رسميت می يابد.



درباره‌ی روش در تاريخنگاری معاصر (۴)
تبارشناسی و تاريخنگاری

هرچند انتقادهای بنيادی ميشل فوکو تاريخنگاران را به طور اساسی به فکر واداشت، اما آنها روش يا ضدروش او را سرمشق نکردند. فوکو تحليل علت و معلولی را مردود می‌شمرد و اعتباری برای برای رابطه‌های تعـيـّنی ميان شکل‌بندی‌های گفتاری و زمينه‌های اجتماعی و سياسی آنها قايل نبود. او با حرارت تمام مخالف تحقيق درباره‌ی سرآغازها يا منشاء اجتماعي پديده‌ها بود و «تبارشناسي»‌های او از هرنوع الزام به ريشه‌يابي‌ی خود در اقتصاد، جامعه، يا سياست برکنار بودند.