خانه > نيلگون > ايران > شکوفايی و انحطاط تمدن اسلامی | |||
شکوفايی و انحطاط تمدن اسلامینوشتهء فرنان برودل فايل صوتی توضيح مترجم ـ فرنان برودل از بزرگان مکتب تاريخنگاری«آنال» در فرانسه است. از او تاريخ چندجلدی سرمايه داری اروپايی و حوزهء مديترانه به انگليسی در دسترس است. (برای آشنايی با مکتب آنال و روش تاريخنگاری شاخه های آن نگاه کنيد به: «تاريخ، فرهنگ، تکست؛ دربارهء روش در تاريخنگاری معاصر»، نوشتهء لين هانت، ترجمهء عبدی کلانتری، کنکاش، دفتر نهم، بهار ۱۳۷۲، ويژه تاريخنگاری معاصر). گزيدهء حاضر از نسخهء انگليسی کتاب «تاريخ تمدنها» (۱۹۸۷) برگرفته و به فارسی ترجمه شده که ما آنرا برای پنج برنامهء مستقل راديويی تنظيم کرده ايم. اين بخش ها عباتند از: بخش اول ـ خاورنزديک پيش از اسلام دورانی دراز لازم است تا تمدن ها به دنيا آيند، مستقر شوند، و رشد کنند. اين گفته حقيقت دارد ک اسلام طی چند سال کوتاه با [کوشش] حضرت محمد پديدار شد؛ اما همين گفته گمراه کننده و دشوارفهم نيز می تواند باشد. مسيحيت نيز به همين شيوه با عيسا زاده شد، اما به تعبيری، اين دين در عصر پيش از عيسا ريشه دارد. بدون محمد و عيسا، اسلام و مسيحيت وجود نمی داشتند، اما هريک از اين اديان جديد، بر بدنهء تمدنی چنگ انداخت که پيش تر برجا مستقر بود و در [کالبد] دين تازه روح دميد. هرکدام از اين دو دين توانست از ميراثی غنی بهره بگيرد ــ از گذشته، اکنون ِ در حال زيست، و آينده [ای که تمدن های بزرگ گذشته عطا کردند]. خاورنزديک پيش از اسلام آن ده قرن، به طور عمده، دوران با اهميتی بود که می توان آنرا دوران «استعمار» و تسلط يونانيان بر منطقهء وسيعی ميان آب های مديترانه و اقيانوس هند نام نهاد. يونانيان، در مقام «استعمارگر» ، شهرها و بنادر مهمی همچون انطاکيه (آنتيوک) و اسکندريه (الکزاندريا) ساختند و دولت های گسترده ای بنانهادند ــ نظير سوريهء سلوکيان و مقدونيهء سلسلهء بطالسه [پتولمی ها، بطميوس اول و دوم واليان مقدونی مصر]. اين فرمانروايان، هرچند در ميان رعايای خود رفت و آمد می کردند اما با آنها درنمی آميختند؛ آنها هرگز در مناطق روستايی که همچنان برای شان بيگانه بود، سکونت نمی جـُستند. در واقع اهالی ِ کم شمار يونانی ـ مقدونی، اين خطهء وسيع آسيا را چنان به استعمار خود درآوردند که بعدها اروپاييان، آفريقا را متصرف شدند، يعنی زبان، قواعد اداری و ديناميسم و تحرک [فرهنگی] خود را بر اين مناطق تحت سلطه تحميل کردند. کشورگشايی روميان نيز به آسيای صغير، سوريه، و مصر کشيده شد و اين دوران «استعماری» را تداوم بخشيد. در پس پشت ظاهر رومی، همان فرهنگ يونانی بود که دوام يافت؛ همين فرهنگ پس از سقوط امپراتوری روم در قرن پنجم، به هنگامی که بيزانس ــ يا همان تمدن يونانی ــ جای اش را گرفت دوباره احيا شد. «ای اف گوتيه» که تا چندی پيش در الجزاير می زيست، اشتغال فکری بزرگی با اين ماجراجويی عظيم استعماری داشت، عصری که سرانجام تاريخ آنرا محو کرد و اثری از آن برجانگذاشت. خاور نزديک، به عنوان يک خطهء مستعمره شده، با سروران خود ميانهء خوبی نداشت. از سال ۲۵۶ قبل از ميلاد به بعد، دولت بزرگ سلسلهء اشکانيان پارتی، و سپس ساسانيان ايرانی (از سال ۲۲۴ ميلادی)، خود را از مرزهای [شبه قارهء] هند تا دروازه های شکنندهء سوريه گسترانده و مستقر کرده بودند. روم و بيزانس، جنگ های فرسايشی بزرگی عليه اين همسايهء مقتدر، سازمان يافته، و ستيزه جو به راه انداختند، همسايه ای با نيروی وسيع تيولداری و سازمان اداری و سواره نظام؛ و پيوسته به خاور دور از طريق هند، مغولستان، و چين. سلاحی که سلحشوران ايرانی به کار می بردند، کمانی که تير آن می توانست از ميان سپر سينهء روميان عبور کند، به احتمال زياد ساختهء مغول بود. ايران (پرشيا)، الهام گرفته از «دين برتر زرتشت»، قاطعانه در برابر «مهاجم ـ [فرهنگ يونانی يا تمدن] هلنيسم» مقاومت می کرد. اما اين خصومت سياسی، مانع از آن نبود که ايران باستان، در موارد معينی، تأثيرات فرهنگی غرب را پذيرا شود. فيلسوفان يونانی که توسط «جاستی نی ين» [امپراتور روم شرقی] تحت پيگرد بودند، به تيسفون، پايتخت بزرگ کنارهء دجله پناه می آوردند؛ و از طريق ايران بود که رافضيان و مرتدان مسيحی مورد تعقيب در بيزانس، خود را به چين می رساندند، سرزمينی که بعدها در آن توفيق بسيار کسب کردند. بنابراين، در خاور نزديک که چنين درگير نبرد ميان قدرت ها بود و به مسيحيت نيز گرويده بود و همزمان در برابر يونانيان مقاومت می کرد، نخستين کشورگشايان عرب (سالهای ۶۳۴-۶۴۲ ميلادی) توانستند متحدانی طبيعی داشته باشند. سوريه در سال ۶۳۴ و مصر در سال ۶۳۹ ميلادی از اعراب استقبال کردند. غير منتظره تر از آن، ايران (پرشيا) نيز در سال ۶۴۲ مقهور اعراب شد. اين امپراتوری باستانی، که در جنگ های طولانی با روم و بيزانس فرسوده شده بود، علارغم داشتن ارتشی با اسب ها و فيل ها، نتوانست به طرز مؤثری در برابر مهاجمان بی رحم ِ شترسوار مقاومت کند. خاور نزديک به زانو درآمد و خود را تسليم اعراب کرد. شکست دادن شمال آفريقا ميان قرن هفتم تا آغاز قرن هشتم برای اعراب دشوارتر صورت گرفت؛ اما پس از آن، اعراب توانستند به سرعت در سال ۷۱۱ ميلادی بر اسپانيا تسلط پيدا کنند. هرسهء اين فرضيه ها بدون شک معتبرند. اما در تاريخنگاری تمدن ها، چنين دلايل کوتاه دامنه ای کفايت نمی کند. چنين شکست همه جانبه و هميشگی ای را نمی توان تنها با عواملی مثل تبانی شکست خوردگان و سستی و رخوت آنان توضيح داد. آيا منطقی تر نخواهد بود که بپذيريم ميان نيروی پيروزمند و نيروی مغلوب، نوعی قرابت عميق و خويشاوندی دينی ـ اخلاقی وجود داشت که خود ثمرهء همزيستی های طولانی بود؟ دينی که محمد عرضه کرد، در واقع، در قلب خاور نزديک سکه زده شد و با باورهای بنيادی روحی و مذهبی اين خطه همخوان بود. اسلام، در بهار کشورگشايی های خود، همان تمدن شرق باستان را بار ديگر زنده کرد، تمدنی که طی قرون، چنين با اقتدار برجا مانده بود و دست کم می توان آنرا پس از خود عربستان، «ستون دوم» عمارت تمدنی اين سرزمين به شمار آورد. اسلام به عنوان يک «تمدن» در خطه هايی بسيار غنی توانست ريشه بدواند که در مقايسه با آنها، عربستان بسيار فقير می نمود. اين سرنوشت اسلام بود که تمدنی موجود را در يک مدار ديگر دوباره به حرکت در آورد و آنرا به قله هايی برساند که هرگز تصورش نمی رفت. بخش بعد ـ سرآغاز تمدن اسلامی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خيلی بحث جالبی بود آقای کلانتری، ولی نميدونم چرا معمولا بحث های شما به دادن ايده ميگذره و عميق نميشه! مثلاً، معمولا ميگين در قسمت بعد به فلان چيز خواهيم پرداخت، ولی در قسمت بعد (هفته بعد)يک موضوع ديگه رو شرو ميکنيد. به اين صورت شنونده شما گم ميشه. مثلاً همين بحث جالب رو تا حالا چند دفعه شروع کرديد ولی ادامه پيدا نکرده! نکته ديگه اينکه از نظر من شنونده (که همه بحث های شما رو دنبال کرده ولی البته متخصص نيست) ادامه اين بحث نبايد در مورد شکوفای تمدن اسلامی باشه، شما يک سؤال رو اينجا مطرح کرديد ولی بدونه پيگيری و ادامه اون دارين از اون ميگذريد (به نظر من البته)؛ اون هم اينکه چطور (با جزيات بيشتر) توضيح بدين چطور اين دين جديد در دامن اين تمدن متولد شد (اختراع شد اون جور که تو کتاب هی مثل invension of the world religions يا اينکه تکامل پيدا کرد به عنوان يک فرايند تاريخی) و چطور و چه عواملی باعث شد که چنين "تأثير هميشگی" و ماندگاری روی تمدن های قديمی تر (مثل ايران) بگذاره. به نظر من رفتن سراغ بحث چگونگی رشد اسلام در قرن های بعد اگرچه از لحاظ تاريخی ادامه اين بحث هست ولی از لحاظ منطقی ادامه سؤالی که پرسيدی نيست.
ممنون
-- kayhan ، Mar 20, 2008سلام، لطفا آدرس منبعی رو که ازش مقاله ای ترجمه می کنید یا نقل قول می کنید بنویسید. من مقاله ای از فرنان برودل در مورد تمدن اسلامی پیدا نکردم.
-- علیرضا ، Apr 29, 2008